طفلم ودورم ازپدر
طفلم ودورم ازپدر ،چندنفربه یک نفر
آب شدم سرگذر ،چندنفربه یک نفر
شمرمراکتک زده ،زجر مرا لگدزده
عموبیامراببر چند نفر به یک نفر
نه مانده قوّتی به پا نه مانده زیوری به دست
نه مانده روسری به سر چندنفربه یک نفر
از آن طرف سپاهشان ازین طرف نگاهشان
خسته شدم من ازسفر چندنفربه یک نفر
حسین قربانچه
#حسین_قربانچه #شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
May 11
صدحیف
تیرگناه تا به کمانم گذاشتم
دردی عمیق در دل وجانم گذاشتم
صدحیف جای تربت ارباب راگرفت
این غیبتی که روی زبانم گذاشتم
دنیا شبیه یک سفر است و دراین سفر
بارگناه درچمدانم گذاشتم
روز وشبی که میگذرانم بدون تو
دوکوه شد که روی دوشانه م گذاشتم
گرچه گناه کار ولی پای کربلا
شکرخدا که عمرجوانم گذاشتم
وقت نماز روبه حرم سجده میکنم
نام تورا میان اذانم گذاشتم
میگفت شمر پست،به اربابمان حسین
پای سرت تمام توانم گذاشتم
محمد نجاری
#محمد_نجاری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بابای خوبم
ناله من به جیگر نمیرسه
حال من خوب به نظر نمیرسه
بعد از آتیشه تو خیمه ها بابا
دیگه موهام به کمر نمیرسه
مگه سیلی به رخم امون می داد
دخترت داشت زیر پاها جون می داد
دختر شامی میون خنده هاش
باباشو همش به من نشون می داد
آرزوهامو به هیچ کس نمیدم
سر طاووسو به کرکس نمیدم
اگه کل دنیا دنبالت بیان
سرتو به هیچ کسی پس نمیدم
عمو رفت و من اسیر شدم بابا
زودتر از فاطمه پیر شدم بابا
خیلی گشنمه ولی بدون تو
از همه زندگی سیر شدم بابا
کبودیهامو نشونش نمیدم
ترک پامو نشونش نمیدم
تا عمو ازم خجالت نکشه
سر بابامو نشونش نمیدم
آخرش آوردمت با همتم
به یه بوسه از لب تو دعوتم
اگه ساکتم ازم خرده نگیر
همشو بذار به پای لکنتم
محمد نجاری
#شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین #شعر_شهادت_سه_ساله_کربلا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طفلان زینب (س)
در هرم کویر این دو دریا هستند
یادآور ذوالفقار مولا هستند
سرمایهی مادرند در پیش حسین
تیغ دو دم زینب کبری هستند
کرامت نعمت زاده
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_دو_طفلان_حضرت_زینب #شعر_مذهبی #کرامت_نعمت_زاده
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امیری حسین و نعم الامیر
با دو طفلانِ خودش خونِ خدا را زنده کرد
کودکانش را فدا کرد و صفا را زنده کرد
زینب است و بی تفاوت نیست اصلاً بر حسین
با قیام و با قعودش..جانِ ما را زنده کرد
البلا ُ للولا ..را معنی و مفهوم داد..
حادثه سازِ دو دنیا شد ولا را زنده کرد
پای عشقِ حضرت ارباب با طفلانِ خویش
در تمامِ عرصه ها..حسّ و وفا را زنده کرد
کودکانش را خود بی بی کفن پوشاند و بعد
با همین کارش تمامِ اقربا را زنده کرد
زندگی یعنی شهادت زندگی یعنی حسین
هستی اش را خرج کرد و مه لقا زنده کرد
یادگاری های عبدالله زینب را زنده کرد
بانوی رزمنده هم آل عبا را زنده کرد
هیچ می دانی که خاتونِ جزا..دختِ علی
با تمامِ کارهایش کربلا را زنده کرد
محسن راحت حق
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_دو_طفلان_حضرت_زینب #شعر_مذهبی #محسن_راحت_حق
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عزیز خواهر
مرا قابل نمی دانی و یا اولاد خواهر را؟
قسم باید دهم یعنی تورا و جان مادر را؟
نگاهی کن تو قد و قامت این دو دلاور را
به سر بستند یا زهرا به بازو نام حیدر را
به رگ هاشان فقط خون علی می جوشد از غیرت
علی هیبت علی شوکت علی سیرت علی صولت
به زینب نه نگو جان یل ام البنین..باشد؟
خدارا خوش نمی آید که زینب شرمگین باشد
خجل از روی لیلا و رباب و آن و این باشد
نبینم پیش خواهر چشم هایت بر زمین باشد
چه فرقی می کند بی تو برایم زندگی اصلا؟
نباشی تو برادرجان چه کاری بهتر از مردن؟
برادر جان ز عمق دل برایت آه آوردم
چرا که تحفه ای ناچیز بهر شاه آوردم
دوتا گلدسته آوردم دو پاره ماه آوردم
تو اوج قله ای و من به دوشم کاه آوردم
فقط نه بچه های من سر زینب فدای تو
خودم هم میروم میدان فدایی شم به پای تو
به فکر من مباش اصلا چراکه غم ندارم من
تورا دارم..همین کافیست..چیزی کم ندارم من
به غیر از تو کس و کاری در این عالم ندارم من
مبادا با خودت گویی..خدا..مرهم ندارم من
نمرده خواهرت اشک غریبی تورا بیند
ببیند بی کسی ات را به حال خویش بنشیند؟
مشو راضی ببینند این دو اشک و آه زینب را
میان خیمه ها وضع حجاب نامرتب را..
به رخساره کبودی و نشانِ خونِ بر لب را
تن بی جان تو روی زمین و نعل مرکب را
نمی آرند طاقت دست های بسته ی من را
مشو راضی ببینند این دو پای خسته ی من را
آرمان صائمی
#آرمان_صائمی #امیری_حسین_و_نعم_الامیر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_دو_طفلان_حضرت_زینب #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم زینب(س)
حاجیان چون یک به یک پرپر شدند
در منای عاشقی بی سر شدند
نوبت پرواز اهل راز شد
مادری با کودکان دمساز شد
رازهایی بهرشان افشا نمود
بالهای بلبلان را وا نمود
که ای گرامی یاوران احیا شوید
بال بگشایید و بر بالا شوید
اذن گیرید از شه صاحب ولا
عشق را سازید اینجا بر ملا
نوگلانش راهی صحرا شدند
دست بر دامان آن لیلا شدند
از همان راهی که مادر گفته بود
باز شد با شه ره گفت و شنود
که ای جهانی حاجی طوف سرت
اذن فرما جان زهرا مادرت
ما دو تا یار سرافراز توایم
تیغ بر کف هر دو سرباز توایم
کن نظر اینجا کفن پوش آمدیم
مست از جام تو مدهوش آمدیم
اشک ریزان شه گل لب را گشود
راه را بر نوغزالان وا نمود
سوی میدان هر دو گل راهی شدند
راهیِ سیر الی اللهی شدند
تیغ بر کف از یمین و از یسار
بر دل دشمن زدند از شوق یار
ناگهان باد خزانی پر گشود
برگهای شاخه گلها را ربود
دست گلچین دامن گل را گرفت
شعله ها دامان بلبل را گرفت
باز شد بازار حسن و دلبری
شد جمال یاسها نیلوفری
شاه آمد هر دو را در بر گرفت
یاسها را زیر بال و پر گرفت
شد روان از قتلگاه عرشیان
تا به سوی خیمه ی افلاکیان
گفت زینب دوستان کاری کنید
`یاورم را یاوران یاری کنید”
میروم دور از رخش در خیمه گاه
تا نبینم ماه را لبریز آه
شکر من هم هدیه ای دادم بر او
خون طفلانم به من شد آبرو
گر که صد اولاد دیگر داشتم
یا که صد سرو دلاور داشتم
جمله را میکردم از جان فانی اش
خویش را هم میکنم قربانی اش
یا حسین ای تشنه کام کربلا
کشتی توحید ای نوح بلا
هستی خواهر فدایت دلبرم
ای امام بی معین ای سرورم
گر چه در فکر جدایی از منی
روح من فکر جدایی از تنی
ای تمام روح من از تن مرو
هستی من را بگیر بی من مرو
داریوش جعفری
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر #داریوش_جعفری #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_دو_طفلان_حضرت_زینب #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س)
زینبم! جلوهء ذات تو حسین
متحیّر ز صفات تو حسین
عاشق صوم و صلات تو حسین
آشنا با جملات تو حسین
سفره دار حَرَمت خواهر توست
بیقرار کرمت خواهر توست
ما دو تا گریه کنان حسنیم
مثل یک روح، میان دو تنیم
پیش هم درصدد سوختنیم
تا به کی حرف دو پهلو بزنیم
جان من، جان خودت، جان حسن
این دل خواهر خود را نشکن
آمدم پیش تو بهتر بشوم
جرعه ای مِی بده کوثر بشوم
مثل زهرای تو حیدر بشوم
با پسرهام دو لشکر بشوم
خواهشاً نهی موکد نکنی
دست خالی مرا رد نکنی
جان زهرا پُرم از خونجگری
مُردم از دلهُره و بی خبری
کاشکی دو پسرم را بخری
این دو را هم پی قاسم ببری
من به تنها شدنت حساسم
به خدا شیرتر از عباسم
سوختم! پیش تو پرپر نزدم
دم ز داغ علی اکبر نزدم
حرفی از پهلوی مادر نزدم
رو به تو موقع دیگر نزدم
بین این رفتن و ماندن چکنم؟!
تو که غصه بخوری، من چکنم؟!
نفسی نیست که راحت بکشم
بنشین! نالهء حسرت بکشم
خاک پای تو به صورت بکشم
تا به کی از تو خجالت بکشم
گر که تیرم نخورد سوی هدف
می کشانم گله ام را به نجف
بفدای سر اصغر سرشان
بفدایت خودشان مادرشان
من گذشتم ز تن و پیکرشان
نذر این حنجر تو حنجرشان
تو فقط گوشهء گودال نیفت
باسپاهی سر جنجال نیفت
تو فقط نیزه، هماهنگ نخور
آب را با لب خونرنگ نخور
زیر پا از همه جا سنگ نخور
چکمه با پیرهن تنگ نخور
خواهرت هست، فقط آه نکش
وسط سینهء خود، راه نکش
کاش با شمر، برابر نشوی
کشتهء ضربهء خنجر نشوی
پیش چشم همه بی سر نشوی
غصه دار من و معجر نشوی
کاش بر پاره حصیری نروی
روی نیزه به اسیری نروی
رضا دین پرور
#حضرت_زینب #رضا_دین_پرور #شعر_محرم_1402 #شعر_مذهبی #شعر_هیات
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امیری حسین و نعم الامیر
آمد یکی در قالب جعفر به میدان
آن دیگری در هیبت حیدر به میدان
طاقت نمیآرد سپاه کوفه قطعا
زینب فرستاده دو تا لشکر به میدان
فرزندهایم که فدایت ای برادر!
لازم بدانی میرود خواهر به میدان
کاری کنم دشمن جهنم را ببیند
کاری کنم برپا شود محشر به میدان
میدان جنگیدن که جای کودکان نیست
راهی کنم مردان رزمآور به میدان
رزمندگانم تا نفس در سینه دارند
هستند محکم تا دم آخر به میدان
مردان میدان وقت جان دادن که باشد
مردانه میآیند از سنگر به میدان
جای تعجب نیست بی سر بازگردند
رفتند چون از شوقشان با سر به میدان
خوشحالتر بودم یکی از بچههایم
میرفت اگر قبل از علی اکبر به میدان
دست گلی تقدیم تو کردم برادر
شرمندهام افتاد اگر پرپر به میدان
راضی نبودم تا که در زحمت بیافتی
بگذار باشد این دوتا پیکر به میدان
آرش براری
#آرش_براری #امیری_حسین_و_نعم_الامیر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_دو_طفلان_حضرت_زینب #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امیری حسین و نعم الامیر
غم ندیدن تو کرده قصد جان مرا
غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا
از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته ام
عجین به داغ نوشتند داستان مرا
تو جانِ زینبی اما زمانه درصدد است
بگیرد از منِ محنت کشیده جان مرا
زغربتت رمق راه رفتن از من رفت
اناالغریبِ تو لرزانده زانوان مرا
اجازهای بده نذری سفره ات باشند
کرم کن و بپذیر این دو قرص نان مرا
مرا سهیم کنی در منای کرب و بلا
اگر قبول کنی این دو نوجوان مرا
فدای شرم تو ... اما بیا و کامل کن
ستاره های درخشان آسمان مرا
ادا اگر بشود حق تو زجانب من
توان مگر بدهد جان ناتوان مرا
قیام کردم و در خیمه گرم تکبیرم
برو میانه ی میدان ببین اذان مرا
قدم خمید ز تنهایی ات ، غم فرزند
خمیدهتر نکند قامت کمان مرا
نصیب باغ دلم از بهار اندک بود
خدا به خیر کند قصهی خزان مرا
بلا عظیمتر و من صبورتر شده ام
چه سخت کرده خداوند امتحان مرا
هادی ملک پور
#اشعار_ماه_محرم #اشعار_محرم_1401 #اشعار_هیات #حسینیه_شعر #شعر_جدبد_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹