تو بمان
تو بمان بعد تو دل منتظر سوختن ست
خیمه ها بعد پدر در خطر سوختن ست
لب خشک تو و ظهر و حرم و این دل من
هر کجا می نگرم من خبر سوختن ست
همه آزارِ به احمد به تو یک روزه رسید
چونکه خورشید فقط معتبر سوختن ست
ای موذن که امامت همه شایسته ی توست
این عبا مال تنت که سپر سوختن ست
دیدن پهلوی تو کهنه ترین زخم من ست
که هنوز این پدرت خونجگرِ سوختن ست
از غم تشنگی من ، تو چنین افتادی
تن تو جمع شده این اثر سوختن ست
حامد آقایی
#حامد_آقایی #شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_علی_اکبر #شعر_محرم_1403_شعر_مرثیه،_شعر_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی بی جانم
دادم به دستهای عمو مشک آب را
تا خوش کنم کمی دل خون رباب را
دیدم قمر شکست و خجالت کشید و رفت
دیدم کنار مقتل ماه آفتاب را
گلها بدون آب گلابی نمی دهند
اما گرفت حرمله از گل گلاب را
با آب قهر کرد عروس ابوتراب
تا ریخت روی صورت طفلش تراب را
نفرین به شمر، هرچه پدر را صدا زدم
از حنجر بریده شنیدم جواب را
بعد از غروب روز دهم چشم هیچ کس
دیگر ندید ثانیه ای رنگ خواب را
راهب بغل گرفت سرش را بجای من
شانه کشید گیسوی از خون خضاب را
بودیم در میانه ی نامحرمان اسیر
محرم نمانده بود بگیرد رکاب را
می خواستم سکینه ی قلب پدرشوم
با آستین پاره گرفتم حجاب را
بردند تا محله ی برده فروش ها
مستوره های حضرت ختمی مآب را
سر بود بی تعادل و رقصید نیزه دار
تا بیشتر دهد به حرم اضطراب را
ماتم گرفتهام چه کنم بشنود اگر
ام البنین قضیهی بزم شراب را
گروه شعر یا مظلوم
#شعر_روضه #شعر_مصیب_بی_بی_حضرت_سکینه #گروه_شعر_یا_مظلوم #محرم_1403
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رضیع الحسین(ع)
گریه بر جان دادنش افلاک کرد
خون زیر حنجرش را پاک کرد
کند با شمشیر قبر کوچکی..
از لحد کوچکترش را خاک کرد
تیر جا خوش کرده ای بر حنجر است
ذبح اکبر بود و نامش اصغر است
تاج گل از قبر او شرمنده بود
قدش از یک شاخه گل کوچکتر است
آه از این سینه ی پر خون بکش
ناز از این غنچه ی گلگون بکش
مادرش از دیدنش جان می دهد
تیر را آهسته تر بیرون بکش ...
دفن شد آن دیده ی دریایی اش
خاک شد شرمنده ی زیبایی اش
وقت تلقین علی اصغر رسید
اسمع افهم شد دم لالایی اش ...
قبر شد کاشانه اش شرمنده ای
از غبار خانه اش شرمنده ای
جای طفلت داخل گهواره بود
از تکان شانه اش شرمنده ای
ناصر دودانگه
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #شعر_محرم_1403
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمو عباس(ع)
از نور ماهی علقمه باغ ارم شد
ماهی که از داغش قد خورشید خم شد
تا داستان عشق را با خون نگارد
چشم غیورش خون شد و دستش قلم شد
هر چند از دستش علم افتاد اما
در آسمانها تا ابد نامش علم شد
در خاک هم دارد اثر دست کریمش
حیرت مکن گر علقمه دارالکرم شد
تا خم شد از ضرب عمودی روی مرکب
مثل قد زینب، عمود خیمه خم شد
میریخت آب مشک و از جان دست میشست
از شرم پیشانی دریا غرق نم شد
تعداد تیر اندازها کم نیست اینجا
تعداد تیر اما پس از عباس کم شد
تا رفت چشم نافذش در پردهی خون
دلواپس پرده نشینان حرم شد
در غارتش از یکدگر سبقت گرفتند
این پیشتازی ها سر مشتی درم شد
میر و علمدار حرم دیگر نیامد
ای سینه زنها یا علی گاه دودم شد
سید میلاد حسنی
#سید_میلاد_حسنی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طفل رباب(س)
بارانِ داغ روی سرش ، بی امان گرفت
بادی وزید، باغ گل از باغبان گرفت
یک نیم روز نصفِ قبیله شهید شد
پیر و جوان و مرد و زن از کاروان گرفت
عاشق هر آنچه داشت به معشوق عرضه کرد
معشوق هر چه خواست دلش ، امتحان گرفت
حتی توان ِگریه ندارد گٌل ِ رباب
پژمرده غنچه ای که زبان در دهان گرفت
دریا برای ماهی لب تشنه آب خواست
رفت از رباب طفلِ تَلَظّی کُنان گرفت
وقتی کشید منت لشگر، جهان گریست
بر روی دست، کودکِ خود ناگهان گرفت
بین سپاه همهمه افتاد و ابن سعد
دستور داد حرمله تیر و کمان گرفت
کار پدر تمام شد از مکر حرمله
تیر آمد و گلوی پسر را نشان گرفت
آشفته حال دور خودش چرخ میزند
تردید های ماندن و رفتن، امان گرفت
حالا مردد است چگونه حرم رود ؟
از غربتش تمام زمین و زمان گرفت
حالا جواب مادر اصغر چه میشود ؟
وقتی سراغ کودکش آن نیمه جان گرفت ؟
آن ضجه های تلخ که از خیمه میرسید
از زانوان خسته ی مولا توان گرفت
پاشید خون حلق پسر را به آسمان
از روضه اش عجیب دل روضه خوان گرفت
سنگین شده است عرش خدا لحظه ای که شمر
.با چکمه روی سینه ی مولا مکان گرفت
مقتول قتل صبری و ای کاش تیز بود_
_آن خنجری که شمر ز دست سنان گرفت
از غارت تنت همه سوغات میبرند
انگشتر عقیق ِ تو را ساربان گرفت
تو آفتاب هر دو جهانی برای چه
فطرس سه روز روی تنت سایبان گرفت ؟
پاداش آن قرائت تو ضرب ِ چوب نیست
صد بوسه از لب و دهنت خیزران گرفت
وحید مصلحی
#وحید_مصلحی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
علی ابن الحسین(ع)
کاش که در باغ اضطراب نیفتد
روی زمین شیشه ی گلاب نیفتد
چشم ابوالفضل در حرم نگران است
پای علی اکبر از رکاب نیفتد
میرود ارباب مثل باز شکاری
شیر حرم از روی عقاب نیفتد
کرده کمین نیزه ای به قصد تقرب
نقشه کشیدهست از ثواب نیفتد!
فاطمه ی کربلاست حضرت زینب
آمده تا باز ابو تراب نیفتد
خیمهی لیلا غریق اشک حرم شد
خانهی کس اینچنین در آب نیفتد
گفت که از ما گذشت کاش خدایا
ولوله در خیمه ی رباب نیفتد
سید میلاد حسنی
#سید_میلاد_حسنی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کمال عشق
کمال عشق در اندوه غوطهور شدن است
ز هر چه در دو جهان است بی خبر شدن است
جماعتم به فرادا رسید و فهمیدم
که آخر عاقبت زحمتم هدر شدن است
ببین که سیلی اول به صورت من خورد
ولی چه باک که این رسم نامه بر شدن است
تو را به سوی بیابان کشانده نامهی من
سزای مسلمت ای یار در به در شدن است
به خون نشسته لبم رسم عاشقی این است
لبم شبیه تو در گیر و دار تر شدن است
خوشم که خورد به من سنگ و نیزه و شمشیر
که در بلای تو روزی من سپر شدن است
میان داغی بازار کوفیان دیدم
که مقصد تو در این راه خون جگر شدن است
سلام من به تو از بام مسجد پدرت
میا که آخر این راه بی پسر شدن است
به دختران علی رحم کن میاورشان
که قسمت همه با شمر همسفر شدن است
سید محمد حسین حسینی
#سید_محمد_حسین_حسینی #شعر_روضه #شعر_شهادت_حضرت_مسلم #شعر_شهادت_حضرت_مسلم_ابن_عقیل #شعر_شهادت_سفیر_اباعیدالله_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باب الحوائج
باب الحوائج است و مشکلگشا اباالفضل
شد دستگیر ما با دست جدا اباالفضل
در محضرش ندیدم شرمنده سائلی را
خیرات میکند چون بی سرصدا اباالفضل
گرچه مریض ما را دکتر جواب کرده
دلواپسی نداریم، داریم تا اباالفضل
بعد از شفا گرفتن تثلیث دین خود را
یک ارمنی عوض کرد: قبله، خدا، اباالفضل
بردار حاجتت را با خود حرم بیاور
عرض توسل از تو باقیش با اباالفضل
دارم به لب دوباره یاد تمام اموات
دردآشنا ابالفضل، ای باوفا اباالفضل
شمشیر و شیر و آیات سنگینی بلیات
گنجانده در علامات یک کربلا اباالفضل
از دشمنش زده سر، پیش حرم سرش خم
رزمش بجا ابالفضل، شرمش بجا اباالفضل
خالی شدهست اما در روضه میتواند
صدبار پُر کند مشک از اشکها اباالفضل
یک کوفه دست میزد در علقمه همینکه
دست مبارکش شد از تن جدا اباالفضل
داغش کمر شکست از آقای هر دو عالم
آن لحظه که صدا زد «ادرک اخا» اباالفضل
به صورتی که از آن غم میزدود غم داد
با صورت از بلندی افتاد تا اباالفضل
کو آن قد بلندش؟ پاشیده بند بندش
با نیزه بسکه جسمش، شد جابجا اباالفضل
هم دست داده از دست هم پا شده بریده
در علقمه چگونه زد دست و پا اباالفضل؟
باید حسین میرفت چون خیمه در خطر بود
میزد به سینه میگفت: آه آی خدا ! اباالفضل...
چون بود شاه تشنه، بعد از شهادتش آب
از کوثر او ننوشید.. ای مرحبا اباالفضل
در محضر عقیله، جز بر فراز نیزه
بالا نبرد سر را، ای با حیا اباالفضل
گروه شعر یا مظلوم
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم #گروه_شعر_یا_مظلوم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا
می دود سمت دشتِ لب تشنه
بانویی از تبار دریاها
دست ها را گرفته روی سر
می رود تلِّ خاک را بالا
دید گودال رو به رویش را
یک نفر در میان جمعی بود
در طوافند گوئیا دورش
مثل در باد مانده شمعی بود
گیسوانش به دست باد افتاد
می زند شانه باد بر مویش
تاب زلفش قرار دل گیرد
سنگ بوسد میان ابرویش
سنگ ها دور او فراوان بود
شیشه ی آینه ترک خورده
یک سپاه از رویش گذر کردند
مثل مادر ولی لگد خورده
دید بر خاکِ گرم، عشقش را
پرِ از بوسه های شمشیر است
بهرِ بیرون کشیدنِ یک تیرِ
مانده در سینه سخت درگیر است
نیزه داران به دورِ پیکر او
فاتحه بهرِ زنده می خوانند
جای انگشتِ خود نوکِ نیزه
بر مزارِ تنش فرود آرند
خاکِ اطراف او پر از خون است
زخم ها لب به شکوه وا کردند
سینه اش می دهد صدا زیرا
نیزه در جای تیر جا کردند
نیزه بر پهلویش کسی می زد
روی آیینه خاک می افتاد
غارت از پیکرش شروع کردند
پیرهن کهنه چاک می افتاد
دست خود پشت دست می کوبد
شمر آمد و خنجری در دست
لرزه بر پای صبر می افتد
زینب آخر روی زمین بنشست
روی سینه نشسته آن ظالم
موی خاکیِ شاه در چنگش
راسِ خورشید می برد ز قفا
آسمان سرخ می شود رنگش
پیش زینب حسین جان می داد
دست و پا بینِ خاک و خون می زد
خواهرش بینِ گریه ها ی خودش
گره بر معجرش کنون می زد
می رود سمت خیمه ها باید
آتش از جان خیمه بر گیرد
می رود تا که کودکان را او
یک تنه زیر بال و پر گیرد
می رود تا که در غروبی شوم
همسفر با حرامیان گردد
می رود سمت کوفه حیدر وار
گر چه با سنگ او نشان گردد
وحید مصلحی
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا
محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود
آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود
یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو
با یاری نیزه شکسته ایستادی بود
ای خاک عالم بر سر دنیای بعد از او
محشر زمانی که پسر از دست دادی بود
پیر و جوان در کشتنت همدست هم بودند
در قتل صبرت بین دشمن اتحادی بود
حجم سلاحی که ته گودال افتادهست
حتی برای قتل یک لشکر زیادی بود
آنقدر آهسته قدم روی تنت می زد
گویا برایش سیر در عرش امر عادی بود
اصراف در قتل تو کرده کوفی نامرد
اینگونه کشتن با چه حکم و اجتهادی بود؟
یک تن نگفت ای شمر بعد از کشتنش دیگر
پیش نگاه خواهرش چه جای شادی بود
غارتگران را دست پر به کوفه برگرداند
جسمت برای دشمنان باب مرادی بود
میریخت خون تازه از حلق تو بر نیزه
چل منزل از کیفیت ذبح تو یادی بودی
معنا ی آیات تو را بر نی نفهمیدند
در شام و کوفه حافظان بی سوادی بود
با دیدن حال ربابت شامیان گفتند
ذبح گلوی اصغرش دیگر زیادی بود
گروه شعر یا مظلوم
#شعر_محرم_1403 #گروه_شعر_یا_مظلوم #گودال_قتلگاه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان
آتش اگر رسید به شهپر چه میکند؟
گل گر شود به تیغ برابر چه میکند؟
ای بی سپاه حال مرا درک میکنی؟
داغت حسین با دل خواهر چه میکند؟
تیر سه شعبه ای که علمدار را شکست
با نازکی حنجر اصغر چه میکند؟
آبی نخورده ای و گلوی تو خشک بود
با خشکی گلوی تو خنجر چه میکند؟
تنها برای کشتن تو بین قتلگاه
انبوه تیغ و نیزه لشکر چه میکند؟
گردن کشیده اند ببینند تیغ ها
با بوسه گاه شخص پیمبر چه میکند؟
بی پیرهن ندیده تو را آفتاب هم
عریان تنت برابر مادر چه میکند؟
جسمی که پیش روی من افتاده درهم است
از نیزه بر زمین برسد سر چه میکند؟
آن پست بی حیا که ربوده است پیرهن
دستش رسد به گوشه معجر چه میکند؟
داریوش جعفری
#حدیث_اشک #داریوش_جعفری #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جانم
اونقدر میشینم اینجا که بیاد
مادرت مشکی تنم کنه حسین
شب هشتم پیرنو پاره کنم
علی اکبر کفنم کنه حسین
جوونیم نذر جوون کربلا
دخترم فدای دخترت حسین
الهی نبینه هیچکس اینجوری
دلهره گرفته خواهرت حسین
قربون رنگ سیاه پرچمت
که داره پیر و خمیدم میکنه
روز محشر برسه خوب میدونم
این سیاهی رو سفیدم میکنه
داره از راه میرسه محرمت
سنج و طبل و دوقول آماده کنیم
دلمون لک زده اربعین بشه
دلامونو راهی جاده کنیم
شب سوم محرم که میشه
دخترت برات کربلا میده
ما جلو در میشینیم مث یتیم
مادرت میاد و مارو را میده
رسول عسگری
#شعر_اهل_بیت #شعر_جدید #شعر_روضه #شعر_سیاهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹