eitaa logo
حدیث اشک
6.5هزار دنبال‌کننده
41 عکس
80 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
حوصله دیگر ندارم کاش می‌بردی مرا فاطمه با رفتن خود خوب پژمردی مرا بعد دفنت محرم حیدر قرارم رفته است خلق می‌دانند من دار و ندارم رفته است باعث درماندگی‌ها درد پنهان من است این در آتش گرفته قاتل جان من است قبل از آنکه مجلس ختمی بگیرم فاطمه کاش یک بابی شود تا که بمیرم فاطمه زندگی با دشمنان یک گوشه از صبر علی است خانه بی فاطمه خانه که نه قبر علی است من عزادار تو زهرا بین دیوار و درم یک طرف زینب به سینه می‌زند وای مادرم گو چه سازم فاطمه جان این در و دیوار را یا چه سازم بی‌حیایی نوک مسمار را @hadithashk
یا زینب سلام الله علیها یا رقیه سلام الله علیها
غربتم گشت در این شهر زبانزد زهرا رفتی و آنچه نباید سرم آمد زهرا زندگی تلخ تر از مرگ برایم شده است بین این دو شده ام سخت مردد زهرا دردم این است مغیره سر منبر رفته ! حرف دین‌ می زند آن واعظ مرتد زهرا مجلس ختم گرفتم حسنت ریخت بهم هیچ کس از در و همسایه نیامد زهرا چه کنم‌ بابت این طرز امانت داری !؟ شرم دارد علی از روی محمد زهرا چه کنم ثانیه ای زینبت آرام شود !؟ شده دلتنگی او بیشتر از حد زهرا سرخی چشم حسینت، ته گودالم برد جگر سوخته ام سوخت مجدد زهرا @hadithashk
حلال زادگی ات را علی محک بزند بیا دکان علی که عیار دست علیست @hadithashk
اضطرابِ دل زارم ، نگران حرمم غزلی بر سَرِ دارم ، نگران حرمم خبر آشفته رسیده به غزلهای دلم خسته از شعر و شعارم ، نگران حرمم گرچه خشکیده به لبها رجز غیرتها من که لبریز هوارم ، نگران حرمم چشم ما بر لب مولای زمانه باشد شیعه ی صبرِ نگارم ، نگران حرمم درد مردم همه نان و پی آسایش خود ... منکه فکر غم یارم ، نگران حرمم ای زبانم بشود لال بقیعش کافیست آه بر غصه دچارم ، نگران حرمم نه مرا رخصت رفتن نه مرا طاقت غم گره افتاده به کارم ، نگران حرمم یادم از بیتِ حزن آمدو از ویرانی... روضه ها را بِشُمارم ، نگران حرمم @hadithashk
بسمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ
باز لبریز درد و غم شده ایم خسته از داغ ِ دم به دم شده ایم ای پناه حرم به داد برس همه دلواپس حرم شده ایم @hadithashk
18.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم اونجاس، پیش تو توی اون خلوتی بانو نزاری این سکوتم رو پای بی غیرتی بانو شبا کابوس میدیدم برا امروز و فردایی چرا انقدر تنهاییم چرا انقدر تنهایی؟ @hadithashk
باز هم یاد روضۀ زینب باعث دیدۀ ترم شده است پای دشمن به خیمه وا گشته صحبت از غارت حرم شده است کاروان باز هم رسیده به شام عمه‌زینب چقدر پیر شده همۀ شهر را خبر کردند دختر مرتضیٰ اسیر شده این روایت، غلط نوشته شده راوی او را «اسیر» اگر خوانده‌ست نه فقط بر دمشق، بر عالم تا قیامت عقیله فرمانده‌ست زینب، آیینه‌دار فاطمه است و علمدار خاندان کرم جان عالم فدای بارگهِ عمه‌جان مدافعان حرم ای شهیدان، خیالتان راحت پرچمش بر زمین نمی‌افتد علمش هیچ‌وقت از دستِ یل ام‌ّالبنین نمی‌افتد ما مگر مرده‌ایم یازینب نگه چپ به خیمه‌ات افتد وای اگر خم به ابرویت ببری شیشه‌ای بشکند از این مرقد مگر از یاد می‌رود؟ یک بار دل زینب شکسته در این شهر در همین شهر، کوچه‌گردی کرد آمده دست‌بسته در این شهر یادمان هست، در همین‌جا بود شد کجاوه‌نشین، خرابه‌نشین باب ساعات و عمۀ سادات پیش دروازه عمه خورد زمین همه کف می‌زدند دور حرم این عداوت همه ز بغض علیست یک نفر هم در آن میانه نگفت سر بازار، جای زینب نیست غم از این بیشتر، زبانم لال اینکه نامحرمان تو را دیدند پای روضه بلند گریه کنید دور زینب بلند خندیدند زینب و مجلس حرامی‌ها بین انظار رفت نور حجاب سایه‌اش را ندیده بود کسی دخت حیدر کجا و بزم شراب زینبم من، عقیلة العربم علم حق کشم به تنهایی بخدا در تمام کرب و بلا من ندیدم به‌غیر زیبایی ای حرامی! نبین که این دنیا به کجاها کشیده پای مرا پستیِ روزگار را این بس چون تویی بشنود صدای مرا اَلسَّلام ای همه قرار حسین اَلسَّلامُ علیکِ یازینب کُلُّنا خاک درگه حرمت همه جان‌ها فِداکِ یازینب @hadithashk
امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه فرمود: «اَلْكَذِبُ يُرْدِي مُصَاحِبَهُ وَ يُنْجِي مُجَانِبُهُ» «دروغ مصاحب و همراه خود را هلاك كند، و كسى را كه از آن دورى كند نجات دهد.» غررالحکم، حدیث۱۶۳۰. @hadithashk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواب بودم یه خُرده بد بیدار شدم یکی داشت نعره میزد بیدار شدم رو سرم دس میکشیدی پا بشم.. بعد تو هی با لگد بیدار شدم بعد رفتن تو مهربون من خواهرت میشد بلاگردون من میشینم با دندونام قصه میگم یکی بود یکی نبود دندون من دستای مردای شامی سنگینه بعد سیلی چشم من تار میبینه تاری چشام فدا سرت، فقط تو رو خوب نمیبینم بدیش اینه کاش میشد تو رو شریک راز کنم خیلی حرفارو برا تو باز کنم کاشکی دردِ دست و گردنم میذاشت برا بابائیم یه خورده ناز کنم همیشه پدر عزیزه دختره بخدا که همه چیزه دختره من کبودیام سر تازیونه‌س بگو هی نگن«مریضه دختره» دشمنای تو امونم نمیدن زیر آفتاب سایبونم نمیدن به کنیزا اینجا نون خشک میدن بابا جون به من همونم نمیدن رسیده آخر کارم، بابایی پُر پاییزه بهارم، بابایی هر چقد دلت میخواد آیه بخون منکه خیزران ندارم بابایی زخمای سرت منو پیر میکنه آیه های غمو تفسیر میکنه دس نبردم توو موهات درد نکشی توو موهای سوخته دس گیر میکنه دور گردنم غُل انداخته بودش همونی که چارقل انداخته بودش چقَدَر زود میخوای از پیشم بری تازه حرفمون گل انداخته بودش بی تو من بایَدَم آشفته باشم این اسیری رو پذیرفته باشم این دفه خواستی بری منم ببر بدون من نمیری، گفته باشم @hadithashk
یا ام البنین(س) پیراهنِ مشکیم و پوشیدم گُل کرد بازم تو دلم احساس دیدم نوشته گوشه ی تقویم ” روزِ وفـاتِ مادرِ عبّاس ` امّ البنیـن یعنی جوانمـردی یعنی زنی از جنسِ مردانه یعنی که بعد از حضرتِ زهرا زهراتریـن بانویِ این خانـه امّ البنیـن یعنـی فداکـاری یعنــی بدونِ واهمـه بـــودن یعنـی زنِ حیـدر شدن امّا بـازم کنیـزِ فاطمـه بـودن وقتی که اسمت فاطمه باشه امّا بخوای امّ البنیـن باشی غیرت بجوشه تو رگ و ریشت زن باشی و مردآفرین باشی دربندِ این باشی که با لبخـند دلبندِ زهـرا رو بخنـدونــی قُنداقه ی عبّاست و با اشــک دورِ سرِ زینـب بچرخونــی یعنی مَحالـه باشه عبّاس و قلبِ حسین از خون لبالب شه می خوام علمـدارِ رشیدِ من در کربلا پیش مرگِ زینب شه یعنی نمیخوام رو زمین باشه یک قطره از خونِ حسینِ من کرب و بلا یـادت نره عبّاس جونِ تو و جـونِ حسیـنِ من مـادر بیا و سر بُلندم کن باید سرت رو نیزه ها باشه دست برنداری از علمـداری حتّی اگه دستات جدا باشه میپیچه عطرِ یاس تو مِیدون ” ادرِک اخا ” رو باورت میشه من مـادرت هستم ولی عبّاس یک روز زهرا مادرت می شه  ابراهیم زمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین(س) به نام آب مطهّر شدم، خدا را شکر به بوی عشق معطّر شدم، خدا را شکر سِمت گرفتم و مادر شدم، خدا را شکر کنیز خانه ی حیدر شدم، خدا را شکر بنای خلقت من خدمتم در این خانه اســت دلیل عصمت من خدمتم در این خانه است به باغ عاطفه ها یاسمن من آوردم پسر برای شَه مؤتمن من آوردم غلام، بهر حسین و حسن من آوردم برای غیرت و مردی، ثمن من آوردم خوشا به حال دلم حاصلم ابالفضل است خوشا به حالم ابوفاضلم ابالفضل است شَرَر نخورده پرم، مثل سرورم زهرا نخورده ضربه سرم مثل سرورم زهرا نگشته خم کمرم مثل سرورم زهرا شنیده ام پسرم مثل سرورم زهرا به روی بازوی خود جای ضربه ها دارد پس استخوان شکسته سر و صدا دارد شنیدم از تن عباس من سوا شد دست عمود روی سرش خورد، تا جدا شد دست همین که آخر کارش از او فدا شد دست به روی دخترکان بی هوا رها شد دست شنیده ام به دو چشم پر اشک خندیدند به اشک چشم حسین و به مـشک خندیدند نبودم و سر عباس را به نِی کردند عذاب دائم خود را عوض به رِی کردند سر مطهّر شاهی به تشت مِی کردند زدند بر اُسرا سنگ و راه طی کردند و من شنیدم و نالیدم و نهادم سوخت که کاش فاطمه، جوشن برایشان میدوخت عزیز، زینبم، آخر سرت به یغما رفت؟ شنیده ام که زِر و زیورت به یغما رفت میان معرکه ها، معجرت به یغما رفت لباس بافته ی مادرت به یغما رفت به دشت ماریه، ای کاش جایتان بودم بگو که مادر خوبی برایتان بودم؟ حسین قربانچه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین(س) با گریه هام مدینه رو سوزوندم برای دستای تو روضه خوندم خوش غیرت حرم بیا و ببین رخت عزا به بچه هات پوشوندم بسته بودش دستای خواهر تو رو نیزه ها بند نمی شد سر تو بابت موهای سپید رباب ... حلالیت گرفته مادر تو گلی نمونده دیگه تو گلشنش روضه ی بازه لالایی خوندنش داغ تو کاری با حرم کرده که برادراش ربابو نشناختنش ... بشیر میگفت خمیده شد نگارت من نبودم فاطمه بود کنارت میگن یه جور پاشیده بود پیکرت تنت رو ریختن میون مزارت از آسمون انگاری ماه گرفتن روضه خونات نوای آه گرفتن قبر تو اونقده کوچیک بود تورو با علی اصغر اشتباه گرفتن قد بلندی داشتی دشمن گرفت تیر اومد و چشمتو از من گرفت سر تو روی دامن حسین بود سر حسینو کی به دامن گرفت ؟ شما دوتا رو زیر پا هم دیدن نیزه دارا حالتونو پرسیدن شمر و سنان پابه پای حرمله خیلی به افتادنتون خندیدن .. ناصر دودانگه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ایها العزیز روزی بدون گریه ی من سر نمیشود چشمی شبیه چشم ترم ، تر نمیشود من تشنه ی محبتم و زر نخواستم من را ببین ، ببین همه چی زر نمیشود من اشک میخورم که نمک گیرتان شوم از این شراب ، با برکت تر نمیشود ‌من هم تنم سیاه و عرق کرده است، حیف من را بغل کنید معطر نمیشود !؟ یک بوسه ام بده که بمیرم پس از همان چون لذتی چو بوسه ی آخر نمیشود شرحی گزیده از قصص الانبیاست این گریه نکرده بر تو پیمبر نمیشود امشب برای خرجی ام البنین بیا ترحیم اوست ... بی پسر آخر نمیشود بچه برای نوکری تو بزرگ کرد نامادری که این همه مادر نمیشود عباس را همیشه غلام حسین خواند بچه‌کنیز ، حکم برادر نمیشود کلثوم را بگو ، که به قربانیش پذیر … این اندک است اگر که مکدر نمیشود ام البنین ! شفای همه دردهای ما امری بجز رضات مقرر نمیشود زاویه ی بقیع ، بود قبله ی جهان هر کس که سجده کرد ، که کافر نمیشود غیر از نبی و فاطمه و چندتا امام قطعاً مدینه بی تو منور نمیشود علیرضا وفایی خیال لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادر مادربزرگ مشکم و دریا دل من است این چار قبر فرضی من ساحل من است ام‌البنینِ شهرم و از چار پهلوان یک مشک پاره پاره فقط حاصل من است پیداست حد داغ من از ضجه‌های من اینجا که سنگ گریه کن محفل من است قبل از حسین لب نزد عباس من به آب اصلا وفا حقیر ابوفاضل من است گفتند دست ماه مرا قطع کرده اند آن دست‌ها که هدیه‌ی ناقابل من است ضرب عمود لاله‌ی من را گلاب کرد این شیشه‌ی شکسته همه حاصل من است مُردم از این که آب نخورد اصغر حسین شرمندگی ز تشنه لبان قاتل من است بعد از حسین ام بنین دربه‌در شده از این به بعد کرب و بلا منزل من است  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادر مادر ما چه می فهمیم غم را، داغ را، دل بی قراری را یا که شب های پر از دلگیری و چشم انتظاری را ما چه می فهمیم سوز و سردی فصل زمستان را بغض مانده در دل پاییزی و چشم بهاری را ما چه می فهمیم حال مادری که از شهید خود بین دستانش گرفته قاب عکسی یادگاری را دلبری رفت و دو چشم مادری با رفتنش خون شد ما چه می فهمیم حال آن که گم کرده نگاری را پیرزن حق دارد این گونه بگردد بین هر کوچه دلبرش نگذاشت باقی از خودش وقتی مزاری را  محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام البنین(س) اول به زینبش دم در احترام کرد با اذن او ورود به بیت‌الامام کرد تا خاطرات شعله‌ور از یادها رود معروف شد به اُم‌ّ بنین، ترک نام کرد از او سزاست درس بگیرند مادران نامادری که مادری‌اش را تمام کرد حیدر، حسن، حسین، علی، باقرالعلوم عزت ببین که خدمت این پنج امام کرد آمد بشیر و مادر سقا فقط سوال از سرورش حسین علیه‌السلام کرد در امتداد خون شهیدان کربلا با اشک در مقابل دشمن قیام کرد با چار مصرعی که فدای حسین شد این شاعر آخرین غزلش را تمام کرد  علی سلیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ام الادب تمام عمر من و آستانِ اُم‌ِبنین که در تمامیِ عمریم میهمانِ اُم‌ِبنین `هزار دشمنم اَر می‌کنند قصدِ هلاک” چه غم مرا که منم در امانِ اُم‌ِبنین اگر هزار گره باشدم خیالی نیست فقط همین که بگویم به جانِ اُم‌ِبنین بقیع و خاکِ بقیع سرمه‌های مادرهاست همان غبار که دارد نشان اُم‌ِبنین دعای فاطمه با فاطمه اجابت شد که گشت خانه‌ی او آشیان اُم‌ِبنین چه برکتی است سرِ سفره‌اش نمی‌دانم علی شد از همه دنیا از آن اُم‌ِبنین نشسته پنج امامم کنار سفره‌ی او و خورده‌اند همه آب و نانِ اُم‌ِبنین بزرگ ، دُختِ قبیله ، کنیزِ زینب شد همینکه گشت علی میزبان اُم‌ِبنین رسید و خانه‌ی زهرا دوباره مادر دید حسین دید به سر سایبان اُم‌ِبنین رسید و گیسوی کلثوم شانه شد با هر.... نوازش نَفَسِ مهربانِ اُم‌ِبنین گرفته است به دامن چهار جانش را هزار شُکر که آمد به خانه اُم‌ِبنین ولی چه حیف که غم آمد و زمانه نوشت جگر خراش بود داستان اُم‌ِبنین میان قافله خورشید و ماهِ او رفتند به راه ماند ولی دیدگان اُم‌ِبنین بشیر آمد و پیغام بی کسی آورد خراب شد بخدا خانمان اُم‌ِبنین برای چار جوانش نگفت اما گفت : بگو حسین کجا هست؟ جانِ اُم‌ِبنین همینکه دید شده بی حسین اُفتاد و به روی خاک نشست آسمانِ اُم‌ِبنین مدینه گفت که اُم‌البنین نمی‌شد پیر گرفت ناله‌ی زینب توانِ اُم‌ِبنین نه گاهواره رسید و نه کودک و نه رُباب ولی رسید بجایش خزان اُم‌ِبنین خمید و خاکِ دوعالم به رویِ معجر ریخت عصا گرفت و سیه شد جهانِ اُم‌ِبنین سکینه خورد زمین وقتِ دادِ زینب شد میان روضه‌ی اَبرو کمانِ اُم‌ِبنین عروسِ سوخته‌ی فاطمه رسید از راه رُباب شد پس از آن روضه‌خوانِ اُم‌ِبنین مدینه دید که بی‌بی چقدر روضه گرفت چقدر روضه شنید از زبانِ اُم‌ِبنین : حسین دست غریبی به روی زانو زد برای جرعه‌ی آبی به حرمله رو زد...  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای که بر دامان مهرت ماه را می پروری آسمان را زیر دین چشم هایت می بری درمقاماتت همین بس انتخاب حیدری تو همان روح زلال از چشمه سار کوثری بعد زهرا بعد زینب از همه زن ها سری ای تمام مادران قربان تو نا مادری خاک پایت سجده گاه نه فلک روی زمین جای پینه آسمان خورشید دارد بر جبین بعد زهرا این قبیله مادری خواهد چنین تا بنی الزهرا تو را خوانند یا ام البنین زن ولیکن هیبتت مرد آفرین روزگار رشته های چادرت جود کرم را آبشار در کلاس درس حجب تو حیا زانو زده قطره لطف تو بر بحر کرم پهلو زده شب زلبخندت ستاره بر سر گیسو زده زیر سایه سار پلکت مهر و مه سوسو زده گرشرف با عزت و لطف و وفا گردد عجین عشق معنا می شود با واژه ام البنبن ردپایت عشق را تا بیت حق تحریر کرد چشمهایت آیه های حجب را تفسیر کرد اشک ها را دستهای گرم تو تبخیر کرد تو چه کردی که خدا کار تو را تقدیر کرد نو عروسی که پی بخت سپیدت امدی پیش پای بچه های فاطمه زانو زدی گفتی ای مردم کجا آیینه زهرا شوم آمدم خاک در انسیه الحورا شوم آمدم تا که کنیز زینب کبری شوم قطره ای امیدوارم وصل بر دریا شوم اهل این خانه همه شمعند و من پروانه ام وقت احرام است من حاجیه ی این خانه ام گرچه با تو باز خانه صاحب غمخوار شد گرچه قلبت از محبت نورگشت و نار شد خاطرات فاطمه با نام تو تکرار شد یاد گل احوال بلبل های خانه زار شد شد تمام خواهش تو از امیر المومنین فاطمه نه بعد از این بر من بگو ام البنین باز می ماند دهان از مهر این نا مادری شیر را با شیره عشق و وفا می پروری مثل هدیه پیش کش بر طفل زهرا می بری عرضه می داری قبولش کن برای نو کری مادری هرگز ندیدم بگذرد از طفل خود مثل تو نا مادری نه مادری پیدا نشد آن هم آن طفلی که چشمش قبله گاه انبیاست از همان میلاد دستش بوسه گاه مرتضاست چهره او والقمر چشمان او شمس و ضحاست گر بگویم لم یلدیولد شبیه او رواست دُر در آغوش صدف آری چو گوهر می شود دامن ام البنین عباس پرور می شود تو ندیدی کربلا از راه تو پا بر نداشت داغ لبهای خودش را بر دل دریا گذاشت علقمه یک مشک از عشق و وفا بر دوش داشت چون نگهبان جان خود را بر سر مشکش گماشت گفت با خود جان مشک و جان طفلان حرم هر چه تیر آید به جان خسته خود می خرم دستهایش رفت اما کم نشد از آن شتاب می شنید از دور آه از خیمه های اضطراب با امیدی خویش را انداخت روی مشک آب ناگهان روی سرش شد اسمان گویا خراب تیر بر مشکش زدند و مثل مشک از تاب رفت ایستادو قطره قطره پیکر او آب رفت انقدر روی زمین شد پیکر او چاک چاک ماند از آن کوه گویا گرد و خاکی روی خاک داشت تنها یک نفس درجان خود آن نفس پاک گفت با ان یک نفس هم یا اخا ادرک اخاک نه فقط عباس از شرمندگی بی تاب شد از خجالت مادرش ام البنین هم آب شد @hadirhashk
ز ناله تو در آمد فغان بى خبران چه كرد گريه تو با قلوب رهگذران به پرسش تو جوابى نداده است كسى بگو مگر كه چه پرسيده اى ز همسفران همينكه پيش تو نام از حسين مى آرند دوباره مى كند آتشفشان غم فوران به آفتاب مدينه بيا و عادت كن كه بر سر تو دگر نيست سايه پسران كسى تو را دگر ام البنين خطاب نكرد نداشت فايده اما محبت دگران ز بچه هاى تو اصلا رباب دلخور نيست مباش آخر عمرى از اين جهت نگران @hadithash
ام الادب از اول هر کجا که حرفی از مادرترین بوده همیشه بعد اسم فاطمه ، ام البنین بوده کنیزی کرد زینب را مقامش رفت بالاتر اگر ام‌البنین ، ام‌البنین شد اینچنین بوده خودش را روز اول پای زینب روی خاک انداخت کسی که پیش اقوام خودش بالانشین بوده ادب را شیر کرد و نوش جان بچه هایش کرد که بی شک همسر شیرخدا شیرآفرین بوده برای بچه های فاطمه مادر شدن کم‌نیست فقط او لایق این مرتبت روی زمین بوده اگر او را بخواهم در عناوینی بگنجانم علی تاج ولایت بود و این بانو نگین بوده اگر نانی به سائل داده گفته یادشان باشد که نان سفره اش نان امیرالمونین بوده هزار عباس اگر می‌داشت تقدیم علی می‌کرد نخوان ام‌البنین اورا که ام‌العارفین بوده ازاین که عالَمی حاجت گرفت از دست پُرمِهرش یقین دارم خودش دستِ خدا در آستین بوده شبیه کربلایی ها بخواه اول از او حاجت چرا که پیش از عباسش به فکر زائرین بوده امام دین در عاشورا به عباسش پناه آورد از این منظر ببینی زیر دِینش رکن دین بوده علمدارش زمین افتاد اگرچه‌ روز عاشورا علمدار بساط روضه بعد از اربعین بوده به داغ شیرخواره گریه کرده نه به شیرانش فداکاری ببین ، انگار اُمِّ بی‌بنین بوده به سینه میزد و میگفت ای تنهای بی مادر تمام فکر و ذکرش لحظه‌ی هل من معین بوده نبایستی برایش از حسین اینگونه میگفتند که ساعاتی به زیر زانوی شمر لعین بوده نمیزد اینقدر لطمه، اگر با او نمیگفتند که یک نیزه به پایش خورد وقتی روی زین بوده سوالی کرد که با سر چه‌ها کردند بعد از ذبح بشیر آهسته گفت ام‌البنین در خورجین بوده خجالت می‌کشید از فاطمیات بنی‌هاشم که در کوفه حجاب دخترانش آستین بوده همان بهتر نبود آنجا ببیند دخترانش را میان مجلسی که حرمله بالانشین بوده کسی نشنیده از او که بگوید: وای عباسم... ولی سردردهایش از عمود آهنین بوده گروه شعر یامظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عاشقان عالمی دگر دارند چشم‌هایی همیشه تر دارند پیرزن‌های کربلایی از غم اُمّ‌البنین خبر دارند جای او زائر ابوالفضل‌اند از دلش بار غصه بردارند سفره‌های نیابتی یعنی سهم از این سفره بیشتر دارند از پسرهای مادری گویند مادرانی که خود پسر دارند جایش انگار روضه می‌خوانند روی هر رهگذر اثر دارند روضه اینجا رسید اهل حرم نگران دست بر کمر دارند شیرها رفته‌اند از این بیشه حال اگر گرگ‌ها جگر دارند آه ای روزگار، شب‌پره‌ها نقشه‌ی غارت قمر دارند رفت سقا ولی سه ساعتِ بعد همه بر صحنه‌ای نظر دارند مادری قد خمیده با پسرش سر در آغوش یکدگر دارند آن طرف عده‌ای به سوی حرم این طرف نیز ده نفر دارند نعل‌ نو می‌زنند بر مرکب چه خیالی مگر به سر دارند آنچنان تاختند روی تنش اثری تا نمانَد از بدنش @hadithashk
برائت از بنی امیه لعنهم الله در عصر ظهور 🔻قالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «یَا عَلِيُّ! سَیَلْعَنُکَ بَنُو أُمَیَّةَ وَ یَرُدُّ عَلَیْهِمْ مَلَکٌ بِکُلِّ لَعْنَةٍ أَلْفَ لَعْنَةٍ، فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ لَعَنَهُمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً.» ♦️رسول خدا صلی الله علیه و آله: «ای علی! به زودی تو را بنی امیه لعنت و نفرین می کنند، و فرشته ای در ازای هر لعنتی که بر تو می فرستند، هزار لعنت و نفرین بر آنها می فرستد، پس زمانی که قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کند، چهل سال آنها را لعن و نفرین خواهد کرد.» منبع @hadithashk
سوگند به فرزند های راستینش گشتیم و پیدا نیست در عالم قرینش همراه زهرا مرتضی هم آفرین گفت بر دامن پاک ابالفضل آفرینش از نور حیدر گشته روشن آسمانش از نور ساقی می شود روشن زمینش او را بخوان دارا تر از دارا ترین ها ما را بخوان مستضعفِ مستضعفینش عباس برده دست بر دامان این زن عالم اگر روزی خورد از آستینش بین تمام کنیه هایی که نوشتند جان ها فدای کنیه ی ام البنینش @hadithashk
عشق حسین(ع) در تمام عمر دنبال نگاه دلبرم با همین امید دائم در هوایش می پرم هر زمانی صاحب خانه عتابم میکند می‌فرستد در پی ام می‌داند این دور و برم من به نان مادر این خانه عادت کرده ام چون که از روز ازل نان از همین جا می‌برم افتخارم نوکری بچه های فاطمه است خادم این طایفه از ابتدا تا آخرم زنده ام عمری به عشق اینکه در وقت ممات می‌رساند خویش را مولا به بالای سرم هر کسی دارد به چیزی اعتقادی من ولی نیست جز عشق حسین بن علی در باورم روز محشر هر چه که دارند را رو می‌کنند من هم اشک روضه ارباب را می آورم بهمن ترکمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ز داغ تو دو چشم من گوهر از دیده افشاندن ابالفضلم کجایی که به در چشمان من ماندن شنیدم پیش طفلان پیکرت با نیزه بالا رفت تو را کشتند نامردان دلم را سخت سوزاندن شنیدم جسم بی جان تو را با نیزه ها بردن تو را در دشت گرداندن ولیکن برنگرداندن شنیدم گوشه ی گودال با نیزه برش گرداند تن اهل و عیالش را در آن جنجال لرزاندن شنیدم روی نیزه گریه کردی از غم زینب شنیدم خارجی ها زینبم را خارجی خواندن جماعت مست بودند و سرت را تاب می‌دادند شنیدم که سرت را عده ای با نیزه چرخاندن @hadithashk
یا اماه آمد و یک مدینه آه آورد چشم گریان به شوق ماه آورد آمده با صلابت گریه ایستاده به قامت گریه در هوای نگاش ابر کشید بر زمین نقش چار قبر کشید بر مزار خیالی‌اش که نشست مرثیه خواند و گریه کرد و شکست بر روی دستهای اخلاصش زره یادگار عباسش نه فقط از تبار اشک است او بلکه مادربزرگ مشک است او فاطمه بود،فاطمه اما پشت در جاگذاشت اسمش را روز ، خورشیدو ماهتاب شبند اهل تقوا همیشه با ادبند گفت این خانه مال آل عباست گفت که فاطمه فقط زهراست به خودش ام بی بنین میگفت و به زینب هم اینچنین میگفت روزگارم شده‌ست پاییزی که نبینم تو اشک میریزی هی مرا مادرم خطاب نکن هی مرا از خجالت آب نکن شان من چون بتول اقدس نیست مادری کار هرکسی پس نیست مادر من به حکم لم یزلی شیر داده مرا به ناد علی آسمان نور دست من داده ماه در دامن من افتاده پسری داشتم که سقا بود خادم بچه های زهرا بود پسری داشتم مودب بود پسرم تکیه گاه زینب بود افتخار من و عشیرهٔ من یل من نافذ البصیرهٔ من علمش مرکز سپاه امام دستهایش ستون کل خیام آه اما بریده شد یارب آن دوتا دست از سر زینب اهل تکفیر پرپرش کردند نیزه ها جنگ بر سرش کردند تیغها پاره پاره اش کردند ماه را پرستاره اش کردند غیرت‌الله که زمین افتاد دخلت زینبُ علیَ بْنُ زیاد آه از دست بی بصیرت ها خنده ها طعنه ها شماتت ها گریه های سکینه اشک رباب آه از خیزران و بزم شراب  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹