eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
666 دنبال‌کننده
470 عکس
217 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دو خوانش غزل ۲۶۴ حافظ.mp3
4.38M
غزل شمارهٔ ۲۶۴     خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز پیشتر زان که شود کاسه سر خاک انداز عاقبت منزل ما وادی خاموشان است حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است بر رخ او نظر از آینه پاک انداز به سر سبز تو ای سرو که گر خاک شوم ناز از سر بنه و سایه بر این خاک انداز دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست از لب خود به شفاخانه تریاک انداز ملک این مزرعه دانی که ثباتی نکند آتشی از جگر جام در املاک انداز غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید دود آهیش در آیینه ادراک انداز چون گل از نکهت او جامه قبا کن حافظ وان قبا در ره آن دلبر چالاک انداز @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۶۴ حافظ ❇️
دو خوانش غزل ۲۶۵ حافظ.mp3
4.71M
غزل شمارهٔ ۲۶۵     برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز روز اول رفت دینم در سر زلفین تو تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز ساقیا یک جرعه‌ ده زان آب آتشگون که من در میان پختگان عشق او خامم هنوز از خطا گفتم شبی موی تو را مشک ختن می‌زند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز نام من رفته‌ست روزی بر لب جانان به سهو اهل دل را بوی جان می‌آید از نامم هنوز در ازل داده‌ست ما را ساقی لعل لبت جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب می رود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام دل جان به غم‌هایش سپردم نیست آرامم هنوز در قلم آورد حافظ قصه لعل لبت آب حیوان می‌رود هر دم ز اقلامم هنوز @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۶۵ حافظ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بگو به اهل طریقت، به سالکان حقیقت که هر که در پی زهراست، در مسیر کمال است 🎙شعرخوانی سید حمیدرضا برقعی در کنار ضریح مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ◾️◼️🔳◼️◾️ کانال رسمی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🆔 @astanqom
دو خوانش غزل ۲۶۶ حافظ.mp3
3.64M
غزل شمارهٔ ۲۶۶     دلم ربوده لولی‌وشیست شورانگیز دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز فدای پیرهن چاک ماه رویان باد هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز غلام آن کلماتم که آتش انگیزد نه آب سرد زند در سخن به آتش تیز فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت که در مقام رضا باش و از قضا مگریز میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۶۶ حافظ
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی.m4a
4.3M
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
۱_ پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر.m4a
3.12M
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز @hafez_adabiyat
59.MP3
10.29M
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ آن زن که با فرشته تکلم کند تویی در نزد او فرشته تعلم کند تویی آری تویی تمام نجابت که نزد او جبریل دست و پا به ادب گم کند تویی آن گل که غرق بوسۀ پیغمبر خداست وقتی که با رسول، تبسم کند تویی بانوی دین که صاحب دارالاجابت است اما دعا به خاطر مردم کند تویی . . . ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ . . . .@hafez_adabiyat
پرستوی مهاجرم چرا زلانه میروی.mp3
799.5K
پرستوی مهاجرم چرا ز لانه می روی اگر ز لانه میروی چرا شبانه می روی قرار من شکیب من مهاجر غریب من فدای غربتت شوم که مخفیانه می روی حیات جان امید دل علی بود ز تو خجل که با کبودی بدن ز تازیانه می روی کبوتر شکسته پر مرا به همرهت ببر چرا بدون جفت خود ز آشیانه می روی چهار طفل خون جگر زنند در غمت به سر تو بر زیارت پدر چه عاشقانه می روی الا به رخ نشانه ات مگر شکسته شانه ات که موی زینبین خود نکرده شانه می روی همای بی ترانه ام چرا ز آشیانه ام به کوی بی نشان خود پر از نشانه می روی فتاده بر دلم شرر که تو در این دلِ سحر ز همسرت غریب تر برون ز خانه می روی «میثم» از چه واهمه تو راست مهر فاطمه به حشر هم سوی جنان بدین بهانه می روی @hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۲۶۷ حافظ.mp3
4.57M
غزل شمارهٔ ۲۶۷     ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام پرصدای ساربانان بینی و بانگ جرس محمل جانان ببوس آن گه به زاری عرضه دار کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس عشرت شبگیر کن بی ترس کاندر شهر عشق شبروان را آشنایی‌هاست با میر عسس عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباز زان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس دل به رغبت می‌سپارد جان به چشم مست یار گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس طوطیان در شکرستان کامرانی می‌کنند وز تحسر دست بر سر می‌زند مسکین مگس نام حافظ گر برآید بر زبان کلک دوست از جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۶۷ حافظ ❇️
هدایت شده از کتیبه تاک
فال حافظ را بگیر احوال حافظ را بپرس از غزل ها حسرت و آمال حافظ را بپرس در لسان الغیبی او رازها ناگفته ماند از دل شاخه نبات اقبال حافظ را بپرس از خروش خمره ها از جنب و جوش خمره ها مستی بیش از حد تمثال حافظ را بپرس غرقه بحر رمل بوده است در شط شراب خط به خط باده رمال حافظ را بپرس گشته ام دیوان به دیوان، دیده ام شاهدمثال از من شاعر فقط امثال حافظ را بپرس فالگیری دوره گردم در شب یلدای شهر از غزل آوازه نقال حافظ را بپرس خواجه حق بر گردن ما عاشقان دارد هنوز گاه گاهی با تفأل حال حافظ را بپرس
خوانش و شرح حکایت ۳۶ باب دوم.mp3
7.98M
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۶ درویشی به مقامی در آمد که صاحب آن بقعه کریم‌النفس بود. طایفه اهل فضل و بلاغت در صحبت او هر یکی بذله و لطیفه همی‌گفتند. درویش راه بیابان کرده بود و مانده و چیزی نخورده. یکی از آن میان به طریق ظرافت گفت: تو را هم چیزی بباید گفت. گفت: مرا چون دیگران فضل و ادبی نیست و چیزی نخوانده‌ام به یک بیت از من قناعت کنید. یاران نهایت عجز او بدانستند و سفره پیش آوردند. صاحب دعوت گفت: ای یار! زمانی توقف کن که پرستارانم کوفته بریان می‌سازند. درویش سر بر آورد و گفت: کوفته بر سفره من گو مباش گُرْسِنه را نان تهی کوفته است @hafez_adabiyat
باغ مرا چه حاجت سرو وصنوبر است.mp3
4.79M
باغِ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است؟ شمشادِ خانه‌پرورِ ما از که کمتر است؟ ای نازنین‌پسر، تو چه مذهب گرفته‌ای؟ کِت خونِ ما حلال‌تر از شیرِ مادر است چون نقشِ غم ز دور ببینی شراب خواه تشخیص کرده‌ایم و مداوا مقرّر است از آستانِ پیرِ مغان سر چرا کشیم؟ دولت در آن سرا و گشایش در آن در است یک قصّه بیش نیست غمِ عشق، این عجب کز هر زبان که می‌شنوم نامکرّر است دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است شیراز و آبِ رکنی و این بادِ خوش نسیم عیبش مکن که خالِ رُخِ هفت کشور است فرق است از آبِ خضر که ظلمات جای او است تا آبِ ما که منبعش الله اکبر است ما آبرویِ فقر و قناعت نمی‌بریم با پادشه بگوی که روزی مقدّر است حافظ چه طُرفه شاخ نباتیست کِلکِ تو کِش میوه دلپذیرتر از شهد و شکّر است @hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۲۶۸.mp3
4.55M
غزل شمارهٔ ۲۶۸     گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس من و همصحبتی اهل ریا دورم باد از گرانان جهان رطل گران ما را بس قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین وین اشارت ز جهان گذران ما را بس نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس از در خویش خدا را به بهشتم مفرست که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس حافظ از مشرب قسمت گله بی انصافیست طبع چون آب و غزل‌های روان ما را بس   @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۶۸ حافظ