eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
871 دنبال‌کننده
501 عکس
232 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مرکز موسیقی ماوا
18.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بازنشر|نماهنگ «آهِ ماه» 🎤با صدای امیرحسین مدرس 🖋شاعر: حامد خاکی 🎼 موسیقی: حسین نظری 🎶تهیه کننده موسیقی: طاها چوگان باز 📹تهیه کننده نماهنگ: علی شمس مرکز موسیقی مأوا🔰 اینستاگرام | تلگرام | ایتا | بله | روبیکا
به ما نیامده دراین نبرد بی طرفی.mp3
578.3K
«بی‌طرفی» به ما نیامده در این نبرد «بی‌طرفی» به غیر ریختن خون، چه کرد «بی‌طرفی» یقین بدان طرف ظالم‌اند بی‌طرفان که باخته‌ست در این تخته‌نرد«بی‌طرفی» اگرچه باد، چنین جامه‌ای برایش دوخت به هیچ شیوه نیامد به مرد، «بی‌طرفی» میان معرکه‌ها می‌خزد به پستوها ذلیل و مضطرب و زار و زرد‌، «بی‌طرفی» به دور خویش فقط گشت و هیچ جا نرسید شبیه فرفره‌ای هرزه‌گرد، «بی‌طرفی» به موج‌ها، طرف حق گرفته دریا هم و برکه‌ای شده بی‌جان و سرد، «بی‌طرفی» قسم به کشته‌ لب‌تشنه در میان دو رود به ما نیامده در این نبرد، «بی‌طرفی» @hafez_adabiyat
16.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده است رسم مردانِگیت راه نشانم داده است به شکوهت,به وقارت,به کلامت, زینب پی نبردیم به یکتایی نامت زینب من در ادراک شکوه تو سرم میسوزد جبرئیلم همه ی بال و پرم میسوزد من در اعماق خیالم چه بگویم از تو من در این مرحله لالم چه بگویم از تو چه بگویم که خداوند روایت گر توست تارو پود همه افلاک نخِ معجر توست چه بگویم به خدا از تو سرودن سخت است هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است رو به روی تو که قرآن خدا وا می شد لبِ آیات به تفسیر شما وا می شد آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند تا که مردان خدا پیش تو زانو بزنند چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد باز تکرار همان سوره ی اعطینا شد جان عالم به تو از بوسه مکرر می گفت به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود زینب ای نام تو حیرت آفرین افتخار رحمة للعالمین ای کلامت ذوالفقار مرتضی روی دوشت پرچم کرب و بلا ای وجود تو شکوه نافله قامت تو تکیه گاه قافله گرچه بر نیزه سر خورشید شد آیه آیه پیکر توحید شد گرچه از هرسو برایت غم رسید چشم هایت غیر زیبایی ندید وصف نامت را زبانم قاصر است وصف تو کار کدامین شاعر است از تو آیینه به حیرانی سرود این چنین عُمان سامانی سرود زن مگو , مرد آفرین روزگار زن مگو , بنت الجلال اُخت الوقار زن مگو خاک درش نقش جبین زن مگو دست خدا در آستین @hafez_adabiyat
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
کدام چلّه‌نشین است این چنین که منم علم‌به‌دوش در این ظهر اربعین که منم اویس، دست تکان می‌دهد بر اهل یمن چهل عمود بیایید از یمین که منم چهل عمود نرفتم که دست حرمله‌ای کمان‌به‌دست فرود آمد از کمین که منم ببین در آینهٔ شط شکوه ساقی را خدا که دست برآرد از آستین که منم چهل عمود، شبی از فرات رد شده‌ام به‌روی دست، ورق‌های یاسمین که منم سکوت تشنه‌لبانیم، ساقیا مددی أَدِر، و ناوِلُنی مثلَ ساتكين كه منم امام خوانده تو را "نافذالبصیره" و بس برآر دست از آن چشمهٔ یقین که منم علم‌به‌دوش، شهیدان کیستند به دشت؟ به لاله‌پوش‌ترین قسمت زمین که منم کجاست سورهٔ یاسین سربریده به طف به نیزه می‌شنوم شرح یا و سین که منم میان معرکه "هل من معین" کیست به دشت؟ به نیزه، شعشعهٔ ماه بی‌معین که منم نشسته جلوهٔ ثاراللَّهی به پیرهنش نشسته نقش هو الله بر نگین که منم خموش رد شدی از خیمه‌گاه سوخته‌ای شکسته بشنو از این تار بی‌طنین که منم کنار علقمه ساعت به وقت مرثیه است در این قصیده ببین داغ بر جبین که منم
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
Jamae-Mastan-E39.mp3
3.29M
کدام چلّه‌نشین است این چنین که منم شاعر: محمدحسین انصاری‌نژاد با صدای: محمدجواد الهی‌پور
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد.mp3
1.07M
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد پس از بی مهری دریا، قسی القلب شد آتش به جان دودمان رحمه للعالمین افتاد خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسی‌ها نیست که چشمش سوی خیمه لحظه‌های واپسین افتاد شکستن با غلاف تیغ را سر بسته میگویم زبانم لال النگوی زنان از آستین افتاد برای من نگه دار و بیاور زخم‌هایت را اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد نفهمیدند طه را، نفهمیند یاسین را به چوب خیزران دندانه‌ای از حرف سین افتاد @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نشسته سایه‌ای از آفـتاب بر رویش به روی شانه‌ طوفان رهاست گیسویش ز دوردست‌، سواران دوباره می‌آیند که بگذرند به اسبان خویش از رویش کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم که باد از دل صحرا می‌آورَد بـویش کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم کسی چنان که به مذبح بُرید چاقویش نشسته است کنارش کسی که می‌گرید کسی که دست گرفته به روی پـــــهلویش هـزار مرتبه پرسیده‌ام زخود او کیست که این غریب ، نهاده است سر به زانویش کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم است کجای حادثــه افتاده است بازویـش کسی که با لب خشک و ترک ترک شده‌اش نشسته تـیر به زیر کمان ابـرویش کسی است وارث این دردها که چون کوه است عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویـش عجب که کــــــــــوه شده چون نسیم سرگردان که عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سـری به روی شانه طوفان رهاست گیسویش @hafez_adabiyat
هدایت شده از ادبی-اشراق
🔴فراخوان شعر اشک و غربت 🔹با موضوع رحلت رسول گرامی اسلام (ص)، امام حسن مجتبی (ع) و امام رضا (ع) 🔹و با موضوع ویژه غربت غزه 🔸از سلسله نشست‌های ماهانه‌ی حجره‌های ساحلی 🔻ویژه‌ی شاعران طلبه سراسر کشور 🔹با اهدای جوایز نقدی به پنج اثر برگزیده 📆مهلت ارسال آثار: تا سه شنبه ۱۳ شهریور ماه ۱۴۰۳ 🔰شاعران طلبه اشعار خود را تا تاریخ یاد شده از طریق نرم افزار ایتا به دبیرخانه فراخوان ارسال کنند. 📲 راه‌ ارتباطی دبیرخانه: @eshragh_adabi 🔸اداره هنرهای ادبی، معاونت فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی @eshragh_adabi
بگذار که سر بر سر دوش تو گذارم تا چشم کُند کار، برای تو ببارم چون ابر ِسفرکرده به دریا و در و دشت می آیم و جز اشک، رهاورد ندارم خون می خورم ازدرد ونپرسی به چه حالم جان می کنم از هجر و نگویی به چه کارم بــا نامه و پیغام که بی سود و ثمر بود گفتم که تو را برسر ِانصاف بیارم امّید وصالم نشود کاسته از هجر من نخل ِخزان دیده مشتاق ِبهارم خورشید و مه از دور تو را سجده کُنانند من سوخته بی سروپا در چه شمارم؟ غم نیست که غارت کُندَم مور، ولیکن فرصت ندهد برق که من دانه بکارم گفتم که به پابوس تو جان را برسانم ترسم نرسی از ره و من جان بسپارم @hafez_adabiyat
حکایت ۱۶ باب دوم.mp3
3.53M
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۶ یکی از جملهٔ صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی را در دوزخ. پرسید که موجبِ درجاتِ این چیست و سبب دَرَکاتِ آن چه؟ که مردم به خلاف این معتقد بودند. ندا آمد که این پادشه به ارادتِ درویشان به بهشت اندر است و آن پارسا به تقرّبِ پادشاهان در دوزخ. دَلْقت به چه کار آید و تسبیح و مُرَقَّع خود را ز عمل‌هایِ نکوهیده بری دار حاجت به کلاهِ بَرَکی داشتنت نیست درویش‌صفت باش و کلاهِ تَتَری دار  @hafez_adabiyat
ادبگردی صائب.mp3
13.11M
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲ با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است با دهان خشک مردن، بر لب دریا خوش است نیست پروا تلخ‌کامان را ز تلخی‌های عشق آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است کوهِ طاقت برنمی‌آید به موج حادثات لنگر از رَطلِ گران کردن در این دریا خوش است بادبانِ کشتیِ مِی نعرهٔ مستانه است های‌وهوی مِی‌کَشان در مجلس صهبا خوش است خرقهٔ تزویر از باد غرور آبستن است حق‌پرستی در لباس اطلس و دیبا خوش است ماه در ابر تُنُک جولانِ دیگر می‌کند چهرهٔ طاعت، نهان در پردهٔ شب‌ها خوش است هر چه رفت از عمر، یاد آن به نیکی می‌کنند چهرهٔ امروز در آیینهٔ فردا خوش است فکر شنبه تلخ دارد جمعهٔ اطفال را عشرت امروز بی اندیشهٔ فردا خوش است برق را در خرمن مردم تماشا کرده است آن که پندارد که حال مردم دنیا خوش است زور بر راه آوِرَد چون راهرو تنها شود از دو عالم، دشت‌پیمایِ طلب‌تنها خوش است ناقصان در پردهٔ ظلمت نمی‌بینند نور ورنه پیش کاملانْ طاوسْ سر تا پا خوش است هیچ کاری بی‌تأمل گرچه صائب خوب نیست بی‌تأمل آستین افشاندن از دنیا خوش است ادبگردی کارشناس دکتر بهرام پروین گنابادی  @hafez_adabiyat