eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
1.2هزار دنبال‌کننده
616 عکس
290 ویدیو
4 فایل
اشعار حافظ و آشنایی با شعر کهن و معاصر با صوتهای متنوع راه ارتباطی و تبادل فقط با کانالهای ادبی @adab_doost
مشاهده در ایتا
دانلود
آنچه در سوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت.mp3
زمان: حجم: 1.13M
آنچه در سوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت چشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت سر خورشید بر آن نیزه خونین می گفت که چه‌ها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت جلوه روح خدا در افق خون تو دید آن که با پای دل از قله ادراک گذشت مرگ هرگز به حریم حرمت راه نیافت هر کجا دید نشانی ز تو، چالاک گذشت حرّ آزاده شد از چشمه مهرت سرشار که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت آب شرمنده ایثار علمدار تو شد که چرا تشنه از او، این همه بی‌باک گذشت بود لب تشنه ی لبهای تو صد رود فرات رود بی تاب کنار تو عطشناک گذشت بر تو بستند اگر آب سواران سراب دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت با حدیثی که ملائک ز ازل آوردند سخن از قصه عشق تو ز لولاک گذشت @hafez_adabiyat
کانون عشق.mp3
زمان: حجم: 1.34M
اين سيل لحظه ها كه زجا مي برد مرا از هر چه هست و نيست جدا مي برد مرا رودي كه از ازل به ابد مي كشد زمان داني كه از كجا به كجا مي برد مرا با رقص صوفيانه بر امواج جذبه ها تا بحر بي كرانه لا مي برد مرا هر جا نواخت چنگ محبت  نواي دل آهنگ نينوا زنوا ميبرد مرا تنهاترين پرنده عاشق دل من است آنجا كه هست مهر و وفا مي برد مرا در كوچه باغ ياد تو اي مهربانترين بوي گلم كه باد صبا مي برد مرا قانون عشق و شور تما شايي جنون تا چشمه زلال شفا ميبرد مرا بر دوش آفتابم و دست بلند عشق دستی که در هوای خدا می برد مرا در خلوتي كه بال  ملائك نميرسد با پاي اشك دست دعا ميبرد مرا گلبانگ آسماني آن روح سرمدي تا قله هاي قاف بقا ميبرد مرا اي دوزخ زمين كه زما گر گرفته اي مي آيد آن كه از من و ما ميبرد مرا   @hafez_adabiyat
خمخانه ی وجود.mp3
زمان: حجم: 1.42M
ما راز سر به مهر یک آغاز مبهمیم یعنی در این سراچه‌ی بازیچه، آدمیم شاید به شیب دره‌ی این جنگل بزرگ ما سایه‌ای ز شاخه‌ی یک بید در همیم بر پرتگاه صخره‌ی صحرای نیستی گویا که ما نتیجه‌ی لبخند یک دمیم چون نقطه کوچکیم به پرگار روزگار اما برون زدایره‌ی هر دو عالمیم در ما هزار عالم دیگر نهفته است ما جام در غبار فرو رفته‌ی جمیم از ما ربوده دیو زمان خاتم روان آنجا که ما تجلی اسمای اعظمیم سنگینی تمامی هستی به دوش ماست ما در حریم عشق تو‌ای دوست، محرمیم در دور هست و نیست به خمخانه‌ی وجود ما سر خوش از شراب نشاط آور غمیم جوشیده از بلندی فریاد ما زمان گاهی چو رود آتش و گاهی چو شبنمیم در ما بهشت و دوزخ در هم تنیده است اهریمن و فرشته یک قصه با همیم جاری‌تر از نسیم و روانیم مثل آب ما تشنه‌ی ظهور حیاتی دمادمیم آگه نشد زسر سویدای ما کسی ما قصه‌ی شگفت مسیحا و مریمیم @hafez_adabiyat