eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
732 دنبال‌کننده
482 عکس
219 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت الهی نامه.mp3
1.28M
در اخبار است در محشر جواني در آيد وز خدا خواهد اماني به غايت جرم او بسيار باشد ولي قاضي فضلش يار باشد ملايک مي کنند آنجا شتابش که پيش آرند در دوزخ عذابش همي حالي خطاب آيد ز درگاه که از چه مي کشيد او را در اين راه همه گويند مي تازيم او را که تا در دوزخ اندازيم او را خطاب آيد دگر اما به ایما که هستيم اي عجب با او به هم ما شما را اين نمي بايد شنودن که ما هر دو به هم خواهيم بودن از اين هيبت همه خاموش گردند بلرزند آنگهي بيهوش گردند خطاب آيد جوان را کاي پريشان چه مي پائي هلا بگريز از ايشان جوان گويد خدايا در چنين جاي که نه سر دارد اين وادي و نه پاي کجا دانم شدن از رستخيزي که ني اين جايگه راه گريزي خطاب آيد که اي در عين مستي بيا در ما گريز از جمله رستي جوان گويد مرا اين يارگي نيست که نقد من به جز بيچارگي نيست مگر تو فضل خود در کار آري مرا در پرده اسرار آري خداوندش بپوشد از کرامت کند پنهانش از خلق قيامت به دولت جاي اسرارش رساند به خلوتگاه ديدارش رساند @hafez_adabiyat
6.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨✨ گاهی زندگی یعنی سخت‌کوشی برای هدفی که کسی جز خودت قادر به دیدنش نیست. 💎 📱 @dehkadeharghavan
من عاشقی از کمال تو آموزم بیت و غزل از جمال تو آموزم در پردۀ دل خیال تو رقص کند من رقص خوش از خیال تو آموزم @robaiiyat_takbait
خوانش و شرح غزل ۳۲۴ حافظ.mp3
9.1M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨ ☘🍃✨🕊 🍃✨🕊 🌹🕊 ☘ غزل شمارهٔ ۳۲۴     گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم همچنان چشم گشاد از کرمش می‌دارم به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام خون دل عکس برون می‌دهد از رخسارم پرده مطربم از دست برون خواهد بود آه اگر زان‌ که در این پرده نباشد بارم منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن از نی کلک همه قند و شکر می‌بارم به صد امید نهادیم در این بادیه پای ای دلیل دل گم گشته فرو مگذارم چون تو را در گذر باد نمی‌یارم دید با که گویم که بگوید سخنی با یارم دیده بخت به افسانه او شد در خواب کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم دوش می‌گفت که حافظ همه روی است و ریا به جز از خاک درش با که بود بازارم @hafez_adabiyat 💫 ✨ ☘ 🌹🕊 🍃✨🕊 ☘🍃✨🕊 🌹☘🍃🌹☘🌹✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از محسن قاسمی (غریب)
﷽ همایش شعر آیینی؛ «کلمات زهرایی» به‌همت هیئت خادم الرضا قم قاری قرآن: حاج‌احمد ابوالقاسمی مجریان: احمد علوی و مهدی اعرابی سخنرانان: استاد محمدعلی مجاهدی محسن قاسمی غریب دکتر حسین محمدی‌مبارز سرکار خانم پائیز رحیمی اجرای شعرخوانی: صابر خراسانی همراه با شعرخوانی: حجت‌الاسلام جواد محمدزمانی سیدحمیدرضا برقعی حامد عسگری سیدداوود دهقان امیر اکبرزاده با رونمایی از مجموعه شعر «تنآه‌گاه» تازه‌ترین اثر مهدی رحیمی زمستان سه‌شنبه ۲۷ آذرماه از ساعت ۱۹:۳۰ قم، بلوار امام موسی صدر (خاکفرج) نبش فلکه نواب صفوی، تالار فرهنگ‌وهنر @Mohsenghasemi110
حکایت ۱۳ باب اول گلستان.mp3
13.43M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨ ☘🍃✨🕊 🍃✨🕊 🌹🕊 ☘ حکایت ۱۳ باب اول گلستان @hafez_adabiyat 💫 ✨ ☘ 🌹🕊 🍃✨🕊 ☘🍃✨🕊 🌹☘🍃🌹☘🌹✨
 🌹☘🍃🌹☘🌹✨ ☘🍃✨🕊 🍃✨🕊 🌹🕊 ☘ حکایت ۱۳ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان   یکی از ملوک را شنیدم که شبی در عشرت روز کرده بود و در پایان مستی همی‌گفت ما را به جهان خوش تر از این یک دم نیست کز نیک و بد اندیشه و از کس غم نیست درویشی به سرما برون خفته بود و گفت ای آنکه به اقبال تو در عالم نیست گیرم که غمت نیست، غم ما هم نیست ملک را خوش آمد صرّه ای هزار دینار از روزن برون داشت که دامن بدار ای درویش گفت دامن از کجا آرم که جامه ندارم ملک را بر حال ضعیف او رقّت زیادت شد و خلعتی بر آن مزید کرد و پیشش فرستاد. درویش مر آن نقد و جنس را به اندک زمان بخورد و پریشان کرد و باز آمد قرار بر کف آزادگان نگیرد مال نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال در حالتی که ملک را پروای او نبود حال بگفتند به هم بر آمد و روی از او در هم کشید و از اینجا گفته‌اند اصحاب فطنت و خبرت که از حِدّت و سَورت پادشاهان بر حذر باید بودن که غالب همت ایشان به معظمات امور مملکت متعلق باشد و تحمل ازدحام عوام نکند. حرامش بود نعمت پادشاه که هنگام فرصت ندارد نگاه مجال سخن تا نبینی ز پیش به بیهوده گفتن مبر قدر خویش گفت این گدای شوخ مبذّر را که چندان نعمت به چندین مدّت برانداخت برانید که خزانه بیت المال لقمه مساکین است نه طعمه اخوان الشیاطین ابلهی کو روز روشن شمع کافوری نهد زود بینی کش به شب روغن نباشد در چراغ یکی از وزرای ناصح گفت ای خداوند مصلحت آن بینم که چنین کسان را وجه کفاف به تفاریق مجری دارند تا در نفقه اسراف نکنند امّا آنچه فرمودی از زجر و منع مناسب حال ارباب همت نیست یکی را به لطف امیدوار گردانیدن و باز به نومیدی خسته کردن به روی خود در طماع باز نتوان کرد چو باز شد به درشتی فراز نتوان کرد کس نبیند که تشنگان حجاز به سر آب شور گرد آیند هر کجا چشمه ای بود شیرین مردم و مرغ و مور گرد آیند   @hafez_adabiyat 💫 ✨ ☘ 🌹🕊 🍃✨🕊 ☘🍃✨🕊 🌹☘🍃🌹☘🌹✨
خوانش و شرح غزل۱۶۲.mp3
2.63M
طرفه می‌دارند یاران صبر من بر داغ و درد داغ و دردی کز تو باشد خوشترست از باغ ورد دوستانت را که داغ مهربانی دل بسوخت گر به دوزخ بگذرانی آتشی بینند سرد حاکمی گر عدل خواهی کرد با ما یا ستم بنده‌ایم ار صلح خواهی جست با ما یا نبرد عقل را با عشق خوبان طاقت سرپنجه نیست با قضای آسمانی برنتابد جهد مرد عافیت می‌بایدت چشم از نکورویان بدوز عشق می‌ورزی بساط نیک نامی درنورد زهره مردان نداری چون زنان در خانه باش ور به میدان می‌روی از تیرباران برمگرد حمل رعنایی مکن بر گریه صاحب سماع اهل دل داند که تا زخمی نخورد آهی نکرد هیچ کس را بر من از یاران مجلس دل نسوخت شمع می‌بینم که اشکش می‌رود بر روی زرد با شکایت‌ها که دارم از زمستان فراق گر بهاری باز باشد لیس بعد الورد برد هر که را دردی چو سعدی می‌گدازد گو منال چون دلارامش طبیبی می‌کند داروست درد @hafez_adabiyat
قیصر_امین_پور_چرا_عاقلان_را_نصیحت_کنیم.mp3
924.5K
چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟ بیایید از عشق صحبت کنیم تمام عبادات ما عادت است به بی‌عادتی کاش عادت کنیم چه اشکال دارد پس از هر نماز دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟ به هنگام نیّت برای نماز به آلاله‌ها قصد قربت کنیم چه اشکال دارد که در هر قنوت دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟ چه اشکال دارد در آیینه‌ها جمال خدا را زیارت کنیم؟ مگر موج دریا ز دریا جداست چرا بر «یکی» حکم «کثرت» کنیم؟ پراکندگی حاصل کثرت است بیایید تمرین وحدت کنیم «وجود» تو چون عین «ماهیت» است چرا باز بحث «اصالت» کنیم؟ اگر عشق خود علت اصلی است چرا بحث «معلول» و «علت» کنیم؟ بیا جیب احساس و اندیشه را پر از نقل مهر و محبت کنیم پر از گلشن راز، از عقل سرخ پر از کیمیای سعادت کنیم بیایید تا عینِ عین القضات میان دل و دین قضاوت کنیم اگر سنت اوست نوآوری نگاهی هم از نو به سنت کنیم مگو کهنه شد رسم عهد الست بیایید تجدید بیعت کنیم برادرچه شد رسم اخوانیه؟ بیا یاد عهداخوت کنیم بگو قافیه سست یا نادرست همین بس که ماساده صحبت کنیم خدایا دلی آفتابی بده که از باغ گل‌ها حمایت کنیم رعایت کن آن عاشقی را که گفت: «بیا عاشقی را رعایت کنیم» @hafez_adabiyat
خوانش و شرح غزل۱۶۴.mp3
2.24M
غزل ۱۶۴     دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد ای بوی آشنایی دانستم از کجایی پیغام وصل جانان پیوند روح دارد سودای عشق پختن عقلم نمی‌پسندد فرمان عقل بردن عشقم نمی‌گذارد باشد که خود به رحمت یاد آورند ما را ور نه کدام قاصد پیغام ما گزارد هم عارفان عاشق دانند حال مسکین گر عارفی بنالد یا عاشقی بزارد زهرم چو نوشدارو از دست یار شیرین بر دل خوشست نوشم بی او نمی‌گوارد پایی که برنیاید روزی به سنگ عشقی گوییم جان ندارد یا دل نمی‌سپارد مشغول عشق جانان گر عاشقیست صادق در روز تیرباران باید که سر نخارد بی‌حاصلست یارا اوقات زندگانی الا دمی که یاری با همدمی برآرد دانی چرا نشیند سعدی به کنج خلوت کز دست خوبرویان بیرون شدن نیارد   @hafez_adabiyat
ایوب پرندآور.mp3
1.02M
ايران من! دل « سبلانت» بزرگ باد بيش از هميشه نام و نشانت بزرگ باد جغرافياي نام تو بي حد و مرز شد « آرش ترين شكوه»! كمانت بزرگ باد «شيراز» شاعران تو هر لحظه شادتر « مازندران» روح و روانت بزرگ باد دست « خليج آبي ات» از موج و عشق پر از شش جهت كران به كرانت بزرگ باد آهوي « كوه هاي بمويت» قشنگ تر « قوچان دشتهاي مغانت» بزرگ باد پرباد دره هاي تو از غرش پلنگ احساس شیرهای کیانت بزرگ باد پيرانه « كردهاي» غرورت سترگ تر شور « بلوچ» هاي جوانت بزرگ باد « كارون» عشق و عاطفه ات با نشاط و مست كانون گرم تاب و توانت بزرگ باد خالي مباد سينه ات از غيرتي نجيب دست غيور « بت شكنانت» بزرگ باد دركوچه سار رايحه هر روز پنج بار آواز روح بخش اذانت بزرگ باد مانند سروهاي تماشايي بهشت تاريخ سبز شرح و بيانت بزرگ باد چل سال رفت و با هیجان ایستاده ای چل سال بعد هم هیجانت بزرگ باد از « پرچم» تو رنگ شهيدان جدا مباد تو قلب عالمي... ضربانت بزرگ باد @hafez_adabiyat