eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
770 دنبال‌کننده
495 عکس
231 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دو خوانش غزل ۳۲۰ حافظ.mp3
3.98M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨ ☘🍃✨🕊 🍃✨🕊 🌹🕊 ☘ ✨ غزل ۳۲۰   دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم نقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم ابروی یار در نظر و خرقه سوخته جامی به یاد گوشه محراب می‌زدم هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست بازش ز طره تو به مضراب می‌زدم روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود وز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زدم چشمم به روی ساقی و گوشم به قول(بانگ) چنگ فالی به چشم و گوش در این باب می‌زدم نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم بر کارگاه دیده بی‌خواب می‌زدم ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم خوش بود وقت حافظ و (فالی به بخت نیک)فال مراد و کام(حال حافظ و فالی به کام بحث) بر نام عمر و دولت احباب می‌زدم @hafez_adabiyat 💫 ✨ ☘ 🌹🕊 🍃✨🕊 ☘🍃✨🕊 🌹☘🍃🌹☘🌹✨
شرح غزل ۳۲۰ حافظ❇️
چند بیت فردوسی.mp3
292.5K
  الا ای خریدار مغز سخن دلت برگسل زین سرای کهن کجا چون من و چون تو بسیار دید نخواهد همی با کسی آرمید اگر شهریاری و گر پیشکار تو ناپایداری و او پایدار چه با رنج باشی چه با تاج و تخت ببایدت بستن به فرجام رخت اگر ز آهنی چرخ بگدازدت چو گشتی کهن نیز ننوازدت چو سرو دلارای گردد به خم خروشان شود نرگسان دژم همان چهرهٔ ارغوان زعفران سبک مردم شاد گردد گران اگر شهریاری و گر زیردست به جز خاک تیره نیابی نشست کجا آن بزرگان با تاج و تخت کجا آن سواران پیروزبخت کجا آن خردمند گندآوران کجا آن سرافراز و جنگی سران کجا آن گزیده نیاکان ما کجا آن دلیران و پاکان ما همه خاک دارند بالین و خشت خنک آنک جز تخم نیکی نکشت @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 سلام 🍃 صبحتون بخیر 🌹الهی 🍃عمرتون بلند 🌹ایمانتون راسخ 🍃لبتون خندون 🌹همراهتون دعای خیر 🍃روزگارتون پرمهر 🌹دل‌تون خوش و 🍃نـورانی به نور خدا 🌹 روزتون سرشار از بهترین ها ┄┅┅❅🌸❅┅┅┄
حکایت۲۱باب اول گلستان.mp3
1.03M
حکایت شمارهٔ ۲۱     مردم‌آزاری را حکایت کنند که سنگی بر سر صالحی زد. درویش را مجال انتقام نبود. سنگ را نگاه همی‌داشت تا زمانی که ملک را بر آن لشکری خشم آمد و در چاه کرد. درویش اندر آمد و سنگ در سرش کوفت. گفتا: تو کیستی و مرا این سنگ چرا زدی؟ گفت: من فلانم و این همان سنگ است که در فلان تاریخ بر سر من زدی. گفت: چندین روزگار کجا بودی؟ گفت: از جاهت اندیشه همی‌کردم، اکنون که در چاهت دیدم فرصت غنیمت دانستم. ناسزایی را که بینی بخت یار عاقلان تسلیم کردند اختیار چون نداری ناخن درنده تیز با ددان آن به که کم گیری ستیز هر که با پولاد بازو پنجه کرد ساعد مسکین خود را رنجه کرد باش تا دستش ببندد روزگار پس به کام دوستان مغزش بر آر @hafez_adabiyat