همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت 5⃣ 🌸ما سه نفر این طرف گیر کرده بودیم و بقیه آنطرف قوس خاکریز هلا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت 6⃣
🌸برای چند ثانیه به همان وضع ماندم. به سختی خودم را چرخاندم وبه سمت آسمان دراز کشیدم .آن شب چقدر آسمان پرستاره بود و زیبا بود . مثل آسمان سحر های ماه رمضان .از شروع عملیات متوجه نشده بودم.
🌺سر دردم از بین رفته بود اما انگار ضعف کرده بودم. با اینکه میل شهادت داشتم ولی تنها میان این همه دشمن و اینگونه رفتن را دوست نداشتم. دلم گرفت به حال خودم.
🌼یاد سید الشهدا افتادم در ظهر عاشورا. تنهایی آقا رو با خودم مقایسه کردم . بغضم گرفت.گفتم:
"السلام علیک یا ابا عبدالله ، السلام علیک یابن الرسول الله . سلام بر تو آقای من ، سلام من به لحظه لحظه تنهایی ات در روز کربلا ، سلام به لحظه لحظه تنهایی خانواده ات در شام غریبان ، آقای من مولای من، من هم اینجا افتاده ام سرباز خانم زینب اینجاست . آقا به دستهای عباست در علقمه ،دست مرا بگیر ،من را هم ببرید با خودتان"
🍃ادامه دارد ...
🔰 #هادی_دلها
💠فرازی از #وصیت_نامه
🌸جهان در حال تحول است، دنیا دیگر طبیعی نیست، الان دو #جهاد در پیش داریم، اول جهاد نَفس که واجبتر است زیرا همه چیز لحظه آخر معلوم میشود که اهل #جهنم هستیم یا #بهشت.
🌺حتی در جهاد با دشمنها احتمال میرود که طرف کشته شود ولی شهید به حساب نیاید چون برای #هوای_نفس رفته جبهه و اگر برای هوای نفس رفته باشد یعنی برای #شیطان رفته و در این حال چه فرقی است بین ما و دشمن! آنها اهل شیطان هستند و ما هم شیطانی.
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
📝وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری
http://hadizolfaghari.blog.ir
🔰خودسازى
🌸بیشترین مطلبی که از احمد آقا میشنیدیم درباره خودسازی بود. یکبار به همراه چند نفر دور هم نشسته بودیم. احمد آقا گفت: بچهها، کمی به فکر اعمال خودمان باشیم. بعد گفت: یکی از بین ما #شهید خواهد شد. #خودسازی داشته باشیم تا #شهادت قسمت ما هم بشود.
🌺بعد ادامه داد: حداقل سعی کنید سه روز از #گناه پاک باشید. اگر سه روز #مراقبه و #محاسبه_اعمال را انجام دهید حتماً به شما عنایتی میشود.
🌼بچهها از احمد آقا سوال کردند: چه کنیم تا ما هم حسابی به #خدا نزدیک شویم. احمد آقا گفت: #چهل روز گناه نکنید. مطمئن باشیدکه #گوش و #چشم شما باز خواهد شد.
💠این سخن به همان حدیث معروف اشاره دارد که میفرماید: «هر کس چهل روز اعمالش برای خدا #خالص باشد خداوند چشمههای #حکمت را بر زبان او جاری خواهد کرد».
📚منبع: «كتاب عارفانه»؛ زندگىنامه و خاطرات عارف :
🌷 #شهيد_احمد_على_نيرى
✅اثر گروه فرهنگی #شهید_ابراهیم_هادی
هدایت شده از مقاومــت
✅از صفات برجسته ابراهیم، دوري از نامحرم بود. اگر ميخواست بــا زني نامحرم، حتي از بســتگان، صحبــت كند به هيچ وجه ســرش را بالا نميگرفت. به قول دوستانش: ابراهيم به زن نامحرم آلرژي داشت!
🔰 #هادی_دلها
🌸دین خودتان را حفظ کنید، چون اگر امام زمان عجل الله بیاید احتمال دارد روبهروی امام باشیم و با امام مخالفت کنیم. ، #امام_زمان را تنها نگذارید.
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
📝وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری
http://hadizolfaghari.blog.ir
🔰 #همسفر_شهدا
✅به بهانه ۲۲ اسفند ، روز گرامیدشت #شهدا
🌸آیه ۶۹ سوره #نساء را خواند و ترجمه کرد. میگفت: طبق این آیه شهدا بهترین رفقای انسان هستند. میگفت: این را #قرآن میگوید. آیا سندی محکمتر از این هست!؟
🌺خیلی از کارهایی که انجام میداد میگفت: فقط به #عشق_شهدا
🌼در شعرهایی که برای #مداحی آماده میکرد همواره ذکر و نام شهدا گفته میشد و همیشه دعایش این بود که روزی به آنها ملحق شود.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت 6⃣ 🌸برای چند ثانیه به همان وضع ماندم. به سختی خودم را چرخاندم و
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت ۷
🌸حال معنوی عجیبی داشتم . چشمانم را بستم. صدای پوتین می آمد.کسی نزدیک می شد. اشهدم را خواندم . می دانستم بمیرم بهتر است از اسارت. دستی را روی شانه ام احساس کردم. چشمانم را باز کردم. #محمد_هادی بود.
🌺تا نگاهش کردم بغضم گرفت . مثل بچه ها زدم زیر گریه. بغلم کرد.
گفت:« ابوالفضل جان چی شده؟،داداش اومدم بریم با هم دیگه».آرام می خندید.
گفتم:« مومن از پشت سر تیر خوردم چرا میخندی؟»
🌼محمد هادی ، شوخ طبع همیشگی بود.
گفت :« نامردا زورشون بهت نمی رسید داداش ، از پشت سر زدنت وگرنه کی میتونه با تو در بیوفته. دو تا حرکت رزمی میزدی رو هوا نشونشون می دادیم دنیا دست کیه».
خنده ام گرفت . ریسه رفتم .
گفتم:« مسلمون، زخمی شدم، نزن این حرفها رو».
محمد هادی گفت:« چشم برادر ، اگه بدونی الان کی قراره بیاد ما رو ببره؟».
گفتم:« کی؟».
گفت:« ابراهیم با موتور».
گفتم:« تو رو خدا راست میگی . ابراهیم داره میآد؟».
هادی گفت:« آره».
گفتم:« ان شا الله خیره».
دوباره خندید.
🍃ادامه دارد ...
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت ۷ 🌸حال معنوی عجیبی داشتم . چشمانم را بستم. صدای پوتین می آمد.کسی
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت ۸
🌸با محمد هادی در #اردوی_جهادی آشنا شدم. بچه بسیجی بود . اهل #مسجد و #هیئت و کار های خیر، #طلبه حوزه هم بود،کسی بود برای خودش. چقدر انرژی داشت این آدم. هر کی پنج دقیقه با هادی هم کلام می شد گرفتارش می کرد.
🌺تاریخ تولدش با تولد #امام_هادی علیه السلام یکی شده بود اسمش روگذاشته بودند محمد هادی . اما همه به او می گفتند هادی. بعضی وقتها که تنها بودیم به شوخی #شیخ_هادی صدایش می زدم.
🌼او فقط نگاهم می کرد و می خندید. عاشق امام هادی علیه السلام و #سامرا بود. می گفت:« اول می روم سامرا زیارت، بعد می روم #نجف ، بعد هم #وادی_السلام ،آتش عشق سامرا هادی را سوزانده بود.
🍃ادامه دارد ...
هدایت شده از KHAMENEI.IR
💗لوح| دستخط: خاک پای همهی شهدا و آرزومند مقام آنها. سیدعلی خامنهای
🌹بیست و دوم اسفند؛ #روز_شهید
💻 @Khamenei_ir
🔰 #هادی_دلها
✅فرازی از #وصیت_نامه :
🌸من که عمرم رفت و وقت را از دست دادم. تا به خودم آمدم دیدم که خیلی گناه کردم و پلهای پشت سرم را شکستهام و راه برگشت ندارم.
🌺بچههای #ایران و #عراق، من دیر فهمیدم و خیلی گناه و کارهای بیهوده انجام دادم و یکی از دلایلی که آمدم #نجف به خاطر همین بود که پیشرفت کنم.
🌼نجف شهری است که مثل تصفیهکُن است که گناهها را به سرعت از آدم میگیرد و جای گناهان #ثواب میدهد. این مولای ما خیلی مهربان است.
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
📝وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری
http://hadizolfaghari.blog.ir
🌷سردار فاطمی #شهید_عبدالحسین_برونسی
🔰فرمانده تیپ ۱۸ #جوادالائمه
🍁شهادت : ۶۳/۱۲/۲۳ - شرق دجله ، #عملیات_بدر
🌸گفته بودند یک فرمانده تیپ قرار است بیاید مدرسه برایتان سخنرانی کند. اسمش برونسی است.
🌺منتظر یک ماشین آنچنانی با چند همراه و محافظ بودیم که یک دفعه یک مردی با #موتور_گازی سبز رنگی روبروی در مدرسه ایستاد و می خواست برود داخل.
🌼جلویش را گرفتیم و گفتیم کجا، مراسم سخنرانی است و #فرمانده_تیپ می خواهد سخنرانی کند.
✅ایشان مکثی کرد و گفت: من برونسی هستم.
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت ۸ 🌸با محمد هادی در #اردوی_جهادی آشنا شدم. بچه بسیجی بود . اهل #
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت ۹
🌸اولین بار در اردوی جهادی بهشت زهرا در قطعه بیست و شش او را دیدم . دور و برش چند تا بسیجی نشسته بودند و برایش کتاب #معراج_السعاده می خواندند. کم کم با هم بیشتر آشنا شدیم. رفیق شدیم.
🌺به واسطه او با ابراهیم آشنا شدم. من مجذوب #هادی بودم. او مجذوب #ابراهیم.
🌼ابراهیم مردی بود برای خودش. حقوق چند ماه سپاه را یکجا می گرفت پخش می کرد بین گرفتارها، ورزشکار بود. خیلی خوش پوش بود. شجاع بود. ازون پسرهایی بود که دختر خانم ها به اصطلاح برایش سر و دست می شکنند .خیلی آقا بود . سر به زیر چشم پاک.
🍃ابراهیم آدم دنیایی نبود. نگاهش می کردی تا انتهای قضیه دستگیرت می شد. خلاصه او شده بود الگوی ما . با هادی رقابت داشتم توی رفاقت با ابراهیم . اما مگر می شد از او سبقت گرفت. برای همین بود او و ابراهیم آنقدر به هم نزدیکند.
🍃ادامه دارد ...
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت ۹ 🌸اولین بار در اردوی جهادی بهشت زهرا در قطعه بیست و شش او را دی
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت ۱۰
🌸بیشتر کار بچه های جهادی #بهشت_زهرا سلام الله علیها در قطعه #شهدای_گمنام بود . کارمان مرمت مزار شهدا .شستن سنگ مزار شهدا . رنگ کردن اسامی شهدا . کمک به گلکاری مزار، برگذاری مراسم محرم و شبهای ماه رمضان و شبهای قدر که غلغله ای می شد قطعات شهدا و پذیرایی از مردم. اما روزهای غیر تعطیل هرسه بیشتر در قطعه بیست وشش بودیم و دیدارمان اکثرا آنجا بود.
🌺هادی #فلافل دوست داشت خیلی هم خوب یاد گرفته بود درست کند. عاشق فلافل با سس فرانسوی بود. روزی یکی از بچه ها گفته بود:« آقا هادی ، انقدر سس می خوری که صورتتون جوش می زنه ها. هادی لبخند زده بود و در جواب گفته بود:
🔹خدایا خودت این جوشها رو پاک کن.
🌼صدای موتور از دور دست نزدیک می شد . هادی گفت : « ابوالفضل جان دیدی ابراهیم اومد».
🍃ادامه دارد ...