* 💞﷽💞
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#۷۸
بخاطر اینکه برای رضای خدا و اجرای حکم خدا چند ساعتی هول تشنگی بچه اش رو کشید و دنبال آب گشت
اونقدر سعی و تلاش این مادر برای خدا ارزش داره که شمرده!
میگه شمام باید دقیق ۷ بار برید و بیاید که خوب حالش رو درک کنید!
تازه بچه چیزیش نشد با معجزه چشمه سیرابش کرد
زمزم... که تا همین امروز هم هست
و تنها دلیل شکل گیری شهر مکه با اون همه خشکی و کوه فقط همون یه چشمه ست
که وجودش تو دل بیابون به لحاظ جئوگرافی جالب توجهه!
یعنی خیلی طبیعی نیست
حالا سالها میگذره تقریبا ۱۴ سال و ابراهیم خبری از زن و بچه ش نداره و دستوری هم داده نمیشه در این باره
عجب صبری بعد کلی حسرت یه بچه خدا بهت بده بعد دو سال که به شیرینی افتاد بگه ببر بذارش تو بیابون چون من واسه اون بیابون برنامه دارم!
واقعا هر کسی میتونه پیغمبر باشه؟
هر کسی میتونه از اولیا الهی و مطیع بی چون و چرا و ابزار انجام اوامر خدا باشه؟
خدا در نسل انسان اینطور بنده ها رو میدید که کل بشریت رو خلق کرد
که با اراده و #اختیار کامل بندگی میکنن و واقعا هم زیباست
شیطان از پس یه سجده برنیومد!
ولی خودش رو عابد میدونست و معتقد بود بهش ظلم شده
اما پیامبران و اولیای صالح خدا تمام زندگی و علایقشون رو در راه خدا و به عشق خدا خرج میکنن و باز هم فروتن ترینن میگن ما هیچ کاری برای خدا نکردیم!!
و نتونستیم حق بندگی ش رو بجا بیاریم
عشق واقعی اینه
مقام انسان کامل اینه!
بگذریم
بعد از ۱۴ سال یک شب توی خواب بهش گفته میشه که حالا باید برگردی و زن و بچه ت رو ببینی
خدا چند سال دورش کرد بعد گفت حالا بیا ببین چقدر خوب نگهشون داشتم!
دورشون شهر درست کردم!
دیدی به من اعتماد کردی ضرر نکردی!
البته که ابراهیم در این قضیه شکی نداره این برای ثبت در تاریخه
برای ماهاست در واقع
خلاصه ابراهیم راه میفته و وقتی میرسه میبینه اونجا یه سری قبیله ساکن شدن!
طبیعتا خیلی هم خوشحاله که دوباره همسر و پسرش رو میبینه
ولی توی همون سفر بهش وحی میشه که باید پسرت رو قربانی کنی!
_آخه این چه آزمونیه هیچ عقلی توش نیست عین ظلمه تو که گفتی خدا مخالف ظلمه مخالف قربانی کردن انسانه این که دقیقا شد همون!
دیگه ظلمی بالاتر از اینکه به پدری بگی بچه ت رو سر ببر؟
و اون پدر چطور قبول میکنه!
_اگر سر میبرید حرف تو درست بود
بنا نبود اصلا این اتفاق بیفته
اتفاقا این ماجرا طعنه به ماجرای قربانی کردن انسان میزنه
خدا اسماعیل رو تا قربانگاه می آره و بعد رها میکنه که این خبر رو بسازه و تا ابد به همه بگه من که خداتونم ازتون نمیخوام بچه هاتون رو قربانی کنید این خواست من نیست اون کس دیگه ایه که اینو از شما میخواد
چون این رو به خدا نسبت دادن خدا از خودش رفع اتهام کرد!
میخواد این سنت غلط رو بشکنه که این سناریو رو میچینه میگه مگه شما نمیخواید برای خشنودی خدا هدیه بیارید و قربانی کنید نیازی به انسان نیست حیوانات رو قربانی کنید تا برای اطعام و کمک مورد مورد استفاده قرار بگیره
_به هر حال قصد قربانی کردن انسان رو داشته یا نداشته که تو میگی نداشته، اینکه انتظار داشته ابراهیم این کار رو قبول کنه و اینکه اونهم قبول کرده خیلی بی رحمانه است
_اینکه ابراهیم چرا قبول میکنه رو گفتم چون به خداش اعتماد داره میدونه خداش هرگز راضی به ظلم نمیشه و مطمئنه هر چی که بخواد عین عدله
به تجربه اینو فهمیده!
مثل همین قضیه ی آوردنشون به مکه که نتیجه ش رو دید
اینکه خدا چرا از ابراهیم توقع داره هم بخاطر همین فهم و شناختیه که در ابراهیم نسبت به خدا به وجود اومده قطعا خدا هیچ وقت از من و تو چنین توقعی نمیکنه!
به هر حال چیزی که واضحه اینه که آدمی قربانی نشد تو این ماجرا
اینم بگم که تورات میگه قربانی اسحاقه و قرآن میگه اسماعیله
اما شواهد با تاریخی اصلا جور درنمی آد که اسحاق باشه!
اصلا اسحاق اونموقع هنوز بدنیا نیومده بود یعنی یک سال بعد از ماجرای قربانی تازه خداوند وعده اسحاق رو به عنوان یک معجزه به ابراهیم میده در حالی که هردوشون هم ابراهیم و هم ساره پیر شدن کاملا
و بعد نبوت از شاخه ی اسحاق ادامه پیدا میکنه یعقوب و یوسف و بقیه پیامبران بنی اسرائیل
_مگه نبوت سلطنته که موروثی باشه؟ تو که میگفتی شایسته سالاریه!
_نبوت در ذریه حضرت ابراهیمه چون توی دعا کردن زرنگ بود قشنگ دعا میکرد
گفت خدایا ذریه من رو از صالحان قرار بده
بقیه ابناء بشر که اینو نخواستن این زرنگی ابراهیم بود خدا هم به عوض اینهمه امتحان سخت این دعاش رو پذیرفت ارزون نبود اصلا
وگرنه پیامبری مورثی نیست و شایسته ی صالحانه به هر کسی هم نمیرسه و انتخاب میشن توی همین ذریه ابراهیم هم کلی آدم جهنمی داریم اتفاقا بدترین مردم جهان و بهترین مردم جهان هر دو از نسل ابراهیم هستن
اینطور هم نیست که کسی فرزند حضرت ابراهیم به لحاظ ژنتیکی نباشه نتونه آدم خوب و خاصی باشه فرزند ابراهیم
#ادامه_دارد
✦༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕
⁉️⁉️آیا حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام با ابوبکر زندیق #بیعت کرد؟؟؟ قسمت یکم✔️
🔻بیعت ، ميان يك شهروند و يك حاكم است در راستای حمايت از منويات و برنامه های آن حاكم.
در تاريخ هم آمده كه اگر بيعتی صورت میگيرد، تسليم منويات حاكم و برنامه ها و كارهای حاكم شدن و از او اطاعت كردن است.
در معنای بيعت، #اختيار و ميل قرار دارد و اگر كسی بخواهد با زور بيعت كند، به آن بيعت نمیگويند.
بيعت، معامله است و دو طرف دارد؛
يعني شما میفروشي و ديگری میخرد. اگر جنس شما را به زور به ديگری بدهند و پولش را به زور از جيبش خارج كنند ، به اين معامله نمیگويند؛
چون معامله دو طرف دارد. بيعت هم همين گونه است.
✍ از ديدگاه شيعه حضرت اميرمؤمنان علی بن ابی طالب عليه السلام #هيچگاه با غاصبان بيعت نكرد حتی یک ساعت،
چنانچه #شيخ_مفيد رضوان الله تعالي عليه در اينباره مینويسد:
قد اجمعت الأمّة على أن أمير الموءمنين عليهالسلام تأخّر عن بيعة أبي بكر ... والمحققّون من أهل الإمامة يقولون: لم يبايع ساعة قطّ .
🔸 اجماع امت است كه امير المؤمنين عليه السلام در آن شش ماه با ابوبکر بيعت نكرده است ... محققين از شيعه بر اين عقيده هستند كه 👈👈حضرت علي عليه السلام #حتی_يك_ساعت هم با خلفا بيعت نكرده است .
📗📔 نام کتاب : الفصول المختارة نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 56
* اسکن روایت:
https://bit.ly/2OfwQQ1
🔰 از دیدگاه اهل سنت عمر بن زنا هم همینطور ابو نعيم اصفهانی با سند صحيح اعتراف میکند که حضرت امیرالمومنین علي بن ابی طالب عليه السلام از بيعت با ابوبكر زندیق امتناع كرد:
✍ الزهري ، عن عروة، عن عائشة رضي الله عنه، عن أبيها : أن عليا تخلف عن بيعة أبي بكر.
🔹 عايشه سلقلقیه از پدرش نقل ميكند كه حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب عليه السلام از بيعت با ابابكر زندیق مخالفت كرد.
📚اسم الکتاب : تثبيت الإمامة وترتيب الخلافة المؤلف : الأصبهاني، أبو نعيم الجزء : 1 صفحة : 261
*اسکن روایت:
🌐 https://bit.ly/2YlIooG
❓❕براستی اگر خلافت ابوبکر زندیق مشروع بود چه لزومی داشت حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام که اعلم صحابه بودند مخالفت کنند؟
آیا خود این مخالفت بهترین دلیل بر عدم مشروعیت و توطئه بودن خلافتِ زوری ابوبکر زندیق نیست؟
#پاسخ_به_شبهات
🏴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🏴
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است.
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
◻️▫️پژوهشی در باب #ضرورت_معرفت_امام معصوم علیه السلام قسمت • چهارم ☑️
✅ راهنمایان الهی به وسیله خود خدا ساخته و معرفی شدهاند.
✍... کسانیکه میخواهنـد مربی بشر درطریق بنـدگی خدا باشند , باید خودشان بیشترین بهره را از معرفت و عبودیت خـداي متعال برده باشـند و به اصـطلاح بنـده خالص او باشـند تا حّدي که خداوند آنها را به مرتبه خلوص در بندگی رسانده باشد.
در قرآن کریم چنین میخوانیم:
📖 وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدي وَ الْأَبْصارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ
📖 (اي پیامبر) یاد کن از بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب که داراي قدرت و بصیرت بودند. ما ایشانرا به وسیله تذکر نسبت به آخرت، خالص گردانیدیم و اینها نزد ما از برگزیدگان و بهترینها هستند.{۴۵-۴۷ص📖}
🔚🔚 پیامبران الهی به وسـیله خود خدا، خالص نگه داشته شده اند و خدا ایشان را از لغزش و معصیت حفظ میکند. به عنوان نمونه در داستان حضرت یوسف علیهالسلام میخوانیم:
📖 وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ
📖 (زلیخا) قصـد(سوء نسـبت به) یوسف کرد. و او هم اگر برهان پروردگارش را ندیـده بود، قصد وي را کرده بود. ما اینچنین کردیم تا بدی و زشتی را از او دور داریم. زیرا او از بندگان خالص شدهٔ ماست.{٢٤/يوسف📖}
🔚🔚 وقتی خداوند بخواهد کسی را از واقع شدن در معصیت حفظ نماید، کافی است معرفت خود را براي او شّدت بخشد به طوري که او خدا را حاضـر و ناظر اعمال خود ببیند. و هنگامیکه این حالت وجدانی در انسان شدید شود، دیگر دنبال معصـیت نمیرود.
و هرچه آن حـالت بیشتر جلوه نمایـد، انسـان کم کم فکر گناه کردن را هم فراموش میکنـد. یاد مرگ و آخرت نیز هر چه در انسان بیشتر و شدیدتر گردد کمتر گِرد معصـیت خواهـد گشت. خداونـد با همه این وسایل میتواند بندگان برگزیده خود را از انحراف و لغزش حفظ نماید.
✔️ پس خالص گردانیـدن خـدا لازمه اش سـلب اختیار از پیامبر یا امام نیست، بلکه خـدا کاری میکنـد تا اینها با #اختیار و #انتخاب خود به بدی تمایل پیدا نکنند؛ مثلا حضرت یوسف علیهالسلام با دیدن برهان پروردگارش، اصًلا نیت سوء نکرد.
حال این برهان خدا چه چیزی بوده مهم نیست؛ آنچه اهمیت دارد این است که خداوند
ّ بندگان برگزیده خود را به حال خود رها نمیکند و آنها را در مسـیر بنـدگی خویش حفظ مینمایـد. این خالص گردانیدن خدا به قدري با قطعیت و صـراحت انجام پذیرفته که
حّتی شیطان نیز از اینکه بتواند آنها را تحت تأثیرخود قرار دهد، ناامید شده است:
📖 قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ
أَجْمَعِين * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ
📖 (شیطان)گفت: پس قسم به عّزت تو، همه بنی آدم را- به جز بندگان خالص شده ات -فریب میدهم.{٨٢-٨٣/ص}
معلوم میشود که خداوند به شـیطان هم بندگان خالص شده خود را شـناسانده و ویژگی #عصمت را هم در آنها نمایانده است تا اینکه همه مخلوقات بدانند حساب اینها با بقیه متفاوت است و خدا خودش متکّفل حفظ آنان شده است. عنایت الهی فقط به حفظ این بزرگواران از خطرات خلاصه نمیشود، بلکه به طورکّلی خداوند در تمام مراحل تربیت ایشان، عنایت خاصی دارد تا آنگونه که خودش میپسندد ساخته شوند.
به عنوان نمونه خداوند به مادر موسی علیه السلام وحی کرد او را در تابوتی قرار داده، به دریا بیندازد. آنگاه آنرا در اختیار فرعون که دشمن خدا و موسی بود قرار داد و فرمود:
📖 وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَيْنِي
َّ
📖 محبتی ازجانب خود بر تو قرار دادم و براي آنکه زیر نظر خودم ساخته شوی{۳۹/طه}
خداوند محبتی را از جانب خود نسبت به حضرت موسی علیهالسلام در دل دیگران ازجمله فرعون قرار داد، تا همگان او را دوست داشته باشند و موسی آنچنانکه خدا میپسندد تربیت گردد. پس خداي متعال تربیت برگزیدگانش را زیر نظر رحمت خـاص و عنـایت ویژه خود قرار میدهـد تـا آنهـا را براي مـأموریت الهی آماده سازد و عبودیت محضه خود را در ایشان متجّلی گرداند.
در ادامه همان آیات میفرماید:
📖 وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي
📖 و تو را ساخته و برگزیده خود قرار دادم.
تعبیر بسیار زیبایی است از طرف خدای متعال در حق یکی از برگزیدگانش که او را اختصاص به خود داده و در آن مسیری که خود میپسندیده حفظ کرده است.
سایر برگزیدگان خدا هم به همین شکل مورد عنایت خاصه حضرتش قرار داشتهاند و لذا این راهنمایان الهی بهترین و خالصترین بندگان خدا بودهاند.
حرم
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ◻️▫️#ضرورت_معرفت امام معصوم علیه السلام قسمت • سه ✔️ ✅ معرفی راهنمایانِ الهی به وس
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
◻️▫️#ضرورت_معرفت امام معصوم علیه السلام قسمت • چهارم ✔️
✅ راهنمایان الهی به وسیله خود خدا ساخته و معرفی شدهاند.
✍... کسانیکه میخواهنـد مربی بشر درطریق بنـدگی خدا باشند , باید خودشان بیشترین بهره را از معرفت و عبودیت خـداي متعال برده باشـند و به اصـطلاح بنـده خالص او باشـند تا حّدي که خداوند آنها را به مرتبه خلوص در بندگی رسانده باشد.
در قرآن کریم چنین میخوانیم:
📖 وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدي وَ الْأَبْصارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ
📖 (اي پیامبر) یاد کن از بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب که داراي قدرت و بصیرت بودند. ما ایشانرا به وسیله تذکر نسبت به آخرت، خالص گردانیدیم و اینها نزد ما از برگزیدگان و بهترینها هستند.{۴۵-۴۷ص}
🔚🔚 پیامبران الهی به وسـیله خود خدا، خالص نگه داشته شده اند و خدا ایشان را از لغزش و معصیت حفظ میکند. به عنوان نمونه در داستان حضرت یوسف علیهالسلام میخوانیم:
📖 وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ
📖 (زلیخا) قصـد(سوء نسـبت به) یوسف کرد. و او هم اگر برهان پروردگارش را ندیـده بود، قصد وي را کرده بود. ما اینچنین کردیم تا بدی و زشتی را از او دور داریم. زیرا او از بندگان خالص شدهٔ ماست.(*) {٢٤/يوسف}
🔚🔚 وقتی خداوند بخواهد کسی را از واقع شدن در معصیت حفظ نماید، کافی است معرفت خود را براي او شّدت بخشد به طوري که او خدا را حاضـر و ناظر اعمال خود ببیند. و هنگامیکه این حالت وجدانی در انسان شدید شود، دیگر دنبال معصـیت نمیرود.
و هرچه آن حـالت بیشتر جلوه نمایـد، انسـان کم کم فکر گناه کردن را هم فراموش میکنـد. یاد مرگ و آخرت نیز هر چه در انسان بیشتر و شدیدتر گردد کمتر گِرد معصـیت خواهـد گشت. خداونـد با همه این وسایل میتواند بندگان برگزیده خود را از انحراف و لغزش حفظ نماید.
✔️ پس خالص گردانیـدن خـدا لازمه اش سـلب اختیار از پیامبر یا امام نیست، بلکه خـدا کاری میکنـد تا اینها با #اختیار و #انتخاب خود به بدی تمایل پیدا نکنند؛ مثلا حضرت یوسف علیهالسلام با دیدن برهان پروردگارش، اصًلا نیت سوء نکرد.
حال این برهان خدا چه چیزی بوده مهم نیست؛ آنچه اهمیت دارد این است که خداوند
ّ بندگان برگزیده خود را به حال خود رها نمیکند و آنها را در مسـیر بنـدگی خویش حفظ مینمایـد. این خالص گردانیدن خدا به قدري با قطعیت و صـراحت انجام پذیرفته که
حّتی شیطان نیز از اینکه بتواند آنها را تحت تأثیرخود قرار دهد، ناامید شده است:
📖 قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ
📖 (شیطان)گفت: پس قسم به عّزت تو، همه بنی آدم را- به جز بندگان خالص شده ات -فریب میدهم.{٨٢-٨٣/ص}
معلوم میشود که خداوند به شـیطان هم بندگان خالص شده خود را شـناسانده و ویژگی #عصمت را هم در آنها نمایانده است تا اینکه همه مخلوقات بدانند حساب اینها با بقیه متفاوت است و خدا خودش متکّفل حفظ آنان شده است. عنایت الهی فقط به حفظ این بزرگواران از خطرات خلاصه نمیشود، بلکه به طورکّلی خداوند در تمام مراحل تربیت ایشان، عنایت خاصی دارد تا آنگونه که خودش میپسندد ساخته شوند.
به عنوان نمونه خداوند به مادر موسی علیه السلام وحی کرد او را در تابوتی قرار داده، به دریا بیندازد. آنگاه آنرا در اختیار فرعون که دشمن خدا و موسی بود قرار داد و فرمود:
📖 وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَيْنِي
َّ
📖 محبتی ازجانب خود بر تو قرار دادم و براي آنکه زیر نظر خودم ساخته شوی{۳۹/طه}
خداوند محبتی را از جانب خود نسبت به حضرت موسی علیهالسلام در دل دیگران ازجمله فرعون قرار داد، تا همگان او را دوست داشته باشند و موسی آنچنانکه خدا میپسندد تربیت گردد. پس خداي متعال تربیت برگزیدگانش را زیر نظر رحمت خـاص و عنـایت ویژه خود قرار میدهـد تـا آنهـا را براي مـأموریت الهی آماده سازد و عبودیت محضه خود را در ایشان متجّلی گرداند.
در ادامه همان آیات میفرماید:
📖 وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي
📖 و تو را ساخته و برگزیده خود قرار دادم.
تعبیر بسیار زیبایی است از طرف خدای متعال در حق یکی از برگزیدگانش که او را اختصاص به خود داده و در آن مسیری که خود میپسندیده حفظ کرده است.
سایر برگزیدگان خدا هم به همین شکل مورد عنایت خاصه حضرتش قرار داشتهاند و لذا این راهنمایان الهی بهترین و خالصترین بندگان خدا بودهاند.
حرم
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ #کا
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓
☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب
☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه
☆ #کابوس_رویایی
☆☆قسمت ۱۶۹ و ۱۷۰
خودم را به ترفندی قایم میکنم.بالاخره بعد از تعقیب و گریزی طولانی وارد خانهای کلنگی و قدیمی میشود. تا غروب دم در کشیک میکشم اما خبری نمیشود.
کیوان هم از خانه بیرون نمیآید.ادرس جایی که آمدهام را یادداشت میکنم تا فراموشم نشود. به محض رسیدن تمام ماجرا را برای نرگس تعریف میکنم.نرگس هم مثل من عصبی شد:
_چه کارا! شما دوتا آدم عاقل و بالغ هستین. زندگی دونفرهی شماست به سازمان مربوط نیست! تو کاری نکردی که شوهرتو ازت بگیرن.
در دل جواب نرگس را اینطور میدهم که تنها اشتباه من گفت و گوی باتوست.لبخند تلخی میزنم:
_اینا برای سازمان #اهمیت نداره. با این که منو پیمان بهم علاقه داشتیم که ازدواج کردیم اما از همون اول بهمون گوشزد کردن که این یه ازدواج #تشکیلاتیه. ازدواج تشکیلاتی هم یعنی هروقت سازمان #بخواد میتونه ما رو از هم جدا کنه و حتی پیمانو راضی کنه که منو #طلاق بده.
اخم نرگس پررنگتر میشود.
_چقدر بد! کاش تو و آقاپیمان زودتر ازین تشکیلات جدا بشین.شما ها واقعا حیفید. این تشکیلات اساس درستی نداره.خدا رو نفی میکنه و امام هم قبولشون نداره.
آهی از عمق پشیمانی میکشم...
_نمیشه. بیرون اومدن از تشکیلات سخته مخصوصا وقتی که ما بیشتر راهشو رفتیم.
اگه ذره ای تردید توی ما ببینن #نابودمون میکنن تا اسرارشون #فاش نشه.بعدشم من هرطور بود بیرون میآمدم اما پیمان هم دلباختهی این تشکیلات شده.چشم دوخته به #غنائمی که بعد فروپاشی پهلوی به دست میاره. من می ترسم با این کارا سرشو به باد بده!
دست مهربانی نرگس به شانه ام می نشیند.
سعی دارد دلداری ام دهد.
_نترس خدا بزرگه. تو باید سعی کنی آگاهش کنی.
بلافاصله بعد از پیشنهاد نرگس میگویم. همین الانش هم به من بیاعتماد شدند و اگر به مرز آن برسم نیست میشوم.همین حالا مرا از پیمان جدا میکنند.آن شب نرگس کلی برایم از #اختیار، #عقل و #عاقبت_به_خیری میگوید. میدانم درست است اما انگار پا در گردابی گذاشتهام که حق برگشت از آن را ندارم.کاش ذرهای شهامت در وجودم بود.از این دوراهی حالم بهم میخورد.صبح پیش از اینکه نرگس بیدار شود از خانه بیرون میزنم.
خیابانها پر شده از سرباز و تانک. #مردم هم مهرهی اصلی این روزها هستند که برای باز کردن #فرودگاه به دولت اعتراض میکنند.از دور خانه را میپایم.فردی از خانه بیرون میآید.وقتی خوب با نگاهم در صورتش زل میزنم متوجه میشوم کیوان است.این بار لباس فقرا را پوشیده.بدنبالش به راه میافتم. بعد از سر زدن به کلی مغازه و گشتن وارد کوچهای میشود.که از کوچهی روبرو مردی با قد و قامتی شبیه به پیمان میآید.خوب که در چهرهاش دقیق میشوم یقین میکنم خودش است.مبهوت دیدنش میشوم. حواسش به من نیست.دست روی دهانم میگذارم تا صدای گریهام را نشنود.کیوان بیرون میآید.چیزی به پیمان میگوید و میرود. حال که او رفته میتوانم پیشبروم. صورتم را میپوشانم تا نفهمند من هستم. با صدای تیک در باز میشود
_کسی نیست؟ صابخونه؟
پاسخی نمیشنوم و در را به آرامی باز میکنم.همانکه از پله بالا میروم صدا میکنم که یکهو کسی مرا از پشت میکشد و اسلحه را روی شقیقهام میبینم.نفسم بند میآید و نجوای زیبای پیمان در گوشم میپیچد:
_تو کی هستی؟
_مَ... منم پیمان!
صدایم برایش آشنا میشود.دستش از روی دهانم شل میشود.مرا از خودش فاصله میدهد. برمیگردم
_تو اینجا چیکار میکنی
_اینجا چیکار میکنم؟؟فکر کردم خوشحال میشی.
_خُ... خب شوکه شدم.. آخه تو...
_آره، زندان بودم.آزاد شدم. در به در دنبالت بودم. آدرستو از کیوان خواستم اما بهم نداد.میدونی چی کشیدم تا برسم بهت؟؟؟ میدونی؟؟
چیزی نمیگوید. کاش شادی کند.کاش تنها بگوید آفرین! یا بگوید خوش آمدی اما دریغ...سر پایین میاندازم و قدمی به طرف در برمیدارم.آستین کتم را می کشد.
_کجا میری؟
_هر جا که منو بخوان!
_دیوونه! زندان مغزتو تعطیل کرده؟
بیهیچ حسی نگاهم را در چشمانش تزریق میکنم خواستم بگویم: "بدترین چیز اینه که ماهها زل بزنی به آسمون و با خودت بگی یعنی اونم زیر این آسمونه؟ و دلخوش باشی به همینکه آبی این آسمون روی سرشه.آره! مغزمو تعطیل کرد اما نه زندان... دوری! دلتنگی! اینا منو داغون کرد. روحمو خشکوند..." چیزی نگفتم. گریه امان نداد.جلوی در میایستد و با ترحم میگوید:
_بمون!
_برو کنار. بهتره برم تا تو هم راحت باشی.
_احمق! اگه حرفی میزنم بخاطر خودته.
سازمان بهت مشکوکه.
_مگه من چیکار کردم؟؟؟
_رفت و آمد با فردی که درست نیست. باهاش رفت و آمد داشته باشی.
مطمئنم این زهر را سمیرا ریخته.از کوره در میروم و با خشم به پیمان زل می زنم.
☆ادامه دارد.....
☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه)
☆
┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛