eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
630 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
چیست؟🤔 عکس پروفایل پیشنهادی عید غدیر را مثل هر سال مزین به جمله ی کردیم. اما نکته ی عجیب برای من این بود که حداقل بالای ۵۰ نفر در این چند روز در تلگرام و اینستاگرام و... پرسیده اند سقیفه ای نیستم یعنی چه!؟ سقیفه چیست؟! چرا نمی پرسند غدیری ام یعنی چیه؟ معلوم است چون ما تمام تلاشمان را می کنیم که ولایت و محبت به اهل بیت علیه السلام را نشان بدهیم! اما قدمی در راه و بیزاری و بغض نسبت به دشمنان اهل بیت علیهم السلام بر نداشته ایم!حتی سربسته! صدا و سیما نگوید سقیفه چیست،آخوند بالای منبر نگوید،مدرسه نگوید،من نگویم،تو نگویی،پدر و مادر ها هم که اگر مذهبی نباشند نمی گویند،پس تکلیف چه کسی ست که به جوان ها و نوجوان های ما بگوید چیست؟ مگر نه اینکه علی علیه السلام فرمودند: فقط و است، ایمان و کفر است، دانش و نادانی است، خوشبختی و بدبختی است، بهشت و جهنم است. (و نسبت به هیچ کدام قِسم سومی وجود ندارد) خب اگر ما فقط حق را برای نوجوان ۱۲ ساله مان معرفی کنیم باید حق بدهیم که مخاطب ما بپرسد باطل کدام است؟! آن پسر و دختر ۱۴ ۱۵ ساله ای که از من می پرسد سقیفه چیست مقصر نیست!من و شما که برایش نگفتیم! نگفتیم وقتی در روز غدیر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام را به عنوان و ولی و جانشین خود معرفی کرد.۲ ۳ ماه بعدش وقتی پیامبر به رسید همان عده ای که در روز غدیر در مکان غدیر خم حضور داشتند و با حضرت علی علیه السلام بیعت کرده بودند و به او ولایت و خلافتش را تبریک گفته بودند در مکانی به اسم جمع شدند و شورای سقیفه را تشکیل دادند و ابوبکر را به عنوان خلیفه اول مسلمانان کردند و حق حضرت علی علیه السلام را غصب کردند! سقیفه ای که مسیر اسلام را تغییر داد تا جایی که حضرت سلام الله علیها بعد از شهادت امام حسین علیه السلام فرمود: برادرم در روز سقیفه کشته شد نه عاشورا! من و شما باید به جوان و نوجوان مان این ها را بگوییم که فردا دست نا اهلش نیفتند تا مثل خیلی ها که از مسیر اسلام دور شدند یک نفر مانند و و امثالهم پیدا شود و به آن ها دروغ های تاریخ را تحویل بدهد و از راه راست دورشان کند.بعد زانوی غم بغل بگیریم که ای وای فرزندمان از تشیع دور شده است! فرزندمان اگر بداند اهل سقیفه چگونه بوده اند و اهل غدیر چگونه بوده اند با افتخار فریاد می زند .
🚩 7 روز تا محـــــــرم 🚩 عاشق به #سر باید برد پیمان خود را تقدیم #دلبـــــر کرد باید جان خود را در #هفت منزل مانده تا #محـــــــرم #زینب مجهز می کند طفلان خود را امان از دل زینب....😔😔😔
علیه السلام ✔️روز سوم.. حضرت سلام الله علیها حضرت رقیه سلام الله علیها از منبع 📚(لهوف ، دايرة المعارف ، نفس المهموم ، رياحين الشريعة و روايت كربلا ) رقيه (سلام الله عیلها) لحظه اي بعد از شهادت امام (علیه السلام) پدر را از ياد نبرد تاآنكه شبي در شام پدر را در خواب ديد... وبيدار شد و ناله وگريه سر داد و بهانه ی را گرفت به او گفتند : پدرت درسفراست . كامل بهايي ازكتاب حاويه نقل كرده است زنان خاندان شهادت پدران را ازفرزندان خردسال پنهان ميداشتند و ميگفتند : پدرتان در سفر است. اهلبيت(علیه السلام) هر چه رقيه سلام الله علیها را نوازش كردند تا آرام گيرد اما چنان با سوز گريه ميكرد كه همگي به گريه افتادند و ناله سردادند و ميزدند و به سرخود ميريختند... ملعون صداي گريه را شنيد و گفت : چه خبراست جريان را به او گفتند كه دخترحسين(علیه السلام) بهانه پدرش راگرفته است يزيد دستور داد پدرش را براي او ببرند و جلوي اوبگذارندتاآرام شود . سر مقدس را در گذاشتند و دستمالي به روي آن افكندند و به خرابه آوردند هرچه حضرت (سلام الله علیها)فرياد زد نياوريد اعتنايي نكردند و سر را مقابل دخترگذاشتند رقيه گفت : اين چيست؟ من پدرم را ميخواهم من كه غذا نمیخواهم گفتند : پدرتو همين جاست رقيه پارچه را برداشت.. ناگهان پدرش راديدچشمهاي دختر گرد شد.. سررابرداشت و به سينه اش چسبانيد و گريه كرد و با سر پدر شروع به سخن گفتن كرد. 📚(نفس المهموم) 👈ياابتاه من ذالذي خضبك بدمائك ؟ پدرجان چه كسي باخونهايت چهره ات رارنگين كرده ؟ 👈ياابتاه من ذالذي قطع وريدك؟ پدرجان چه كسي رگهاي گردنت رابريده ؟ 👈منْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي؟ پدرجان چه كسي مرادرخردسالي يتيم كرده است؟ 👈بابا كاش خاک را بالش زيرسرم قرارميدادم ولي محاسن تورا رنگين به خونت نميديدم 📚(معالي السبطين) 👈يا ابتاه من للنساء الحاسرات ، يا ابتاه من للارامل المسبيات اي پدر اين زنان داغديده به چه كسي پناه ببرند و اين زنان بي سرپرست را چه كسي سرپرستي كند سر را نوازش ميكرد برپيشاني و لب هاي پدربوسه ميزدوآه وناله ميكردتااينكه بيهوش شد وهرچه صدايش كردند ديگر صدايي نشنيدند و وقتي زينب بالاي سررقيه آمد ديد ازدنيا رفته است.. 📚(نفس المهموم ، رياحين الشريعة) هنگامي كه رقيه(سلام الله)ازدنيارفت زن اي راآوردندكه بدن راغسل دهدكه ناگهان دست ازغسل كشيد وگفت : سرپرست شما چه كسي است ؟ همه اهل خرابه نگاه به زينب(سلام الله علیها) كردند.. زينب(سلام الله علیها) فرمود : چه ميخواهي زن غساله؟ گفت : چرا بدن اين طفل است تا به من دليل آنرا نگوييد كه اين طفل چه بيماري داشته كه از دنيا رفته است بدنش را غسل نميدهم.. با اين حرف زينب(سلام الله علیها) شروع به گريه نمود و به سر خود زد و فرمود : اي زن او بيمار نبوده است اين كبودي هاآثارتازيانه وضربه هاي دشمن( ملعون) است كه اينگونه كبود گرديده 📚(.شيخ عباس قمي به نقل ازمحدث قمي ، وقايع الحوادث و كامل بهايي) 🔻ادامه دارد ان شاءالله ....
#زینب طلوع دیگرےاز نام فاطمہ‌سٺ یڪ‌جلوه، ازحقیقٺ مستور فاطمہ‌سٺ در پایمردے از همہ‌ے مردها سر اسٺ دُخٺ‌علیسٺ در رگ او خون‌حیدر اسٺ #بنٺ_الحیدر💙 #اخٺ_الحسین❤️ #یا_عقیلـة_العـرب💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اثبات زیبای استاد در مورد سر به چوبه محمل زدن حضرت سلام الله علیها و اینکه این حرکت حضرت ادامه دهنده راه علیه السلام است پخش شده از سیمای ملی شبکه یک @haram110
✔️ تمام و مخلوقات، گوش به فرمان حضرت صلوات الله علیها وقتی که گفت با سپه کوفه اُسکُتوا دیدند کائنات به فرمان زینب است وَ قَدْ أَوْمَأَتْ إِلَى النَّاسِ أَنِ اسْكُتُوا فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَ سَكَنَتِ اْلْأَجْرَاسُ 🔘 حضرت زینب صلوات الله علیها به مردم اشاره کرد تا ساکت باشند؛ نفس ها برگشتند و صدای زنگ شتران نیز قطع شد. 📚 لهوف ص 146 الاحتجاج ج 1 ص 304 الأمالي - ط دار الثقافة (طوسی) ص 92 امالی (مفید) ص 321 بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث ج 45 ص 108 أعيان الشيعة ج 7 ص 138 العوالم ص 378 مقتل الحسین (خوارزمی) ج 2 ص 45 زینب الکبری (نقدی) ص 48
نامسلمان ضربه ای زد بر سر مولا فرق حیدر تا میان ابروانش بازشد داغ مادر، داغ بابا، هم پیش رو روزهای سخت بعد از این آغاز شد @haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 نوشته‌اند مقاتل که عصر عاشورا ، بلند مرتبه‌ای خسته ، نیمه جان آمد بلند مرتبه شاها همین که افتادی ، میان هلهله دوان دوان آمد😭
غمت غم است و قلم از غمت غمین سنگین ترین غزل ز غمت می‌خورد زمین
🥀 غریبان ڪربلاسٺ بدون تو مهمان ڪربلاسٺ چشم رباب به آغوش خالے اسٺ اصغر شهید گلستانּ 🍂🥀 🍂
هدایت شده از حرم
4_5843706256392455115.mp3
7.98M
است پریشان است 🆔 @haram110
هدایت شده از حرم
نامسلمان ضربه ای زد بر سر مولا فرق حیدر تا میان ابروانش بازشد داغ مادر، داغ بابا، هم پیش رو روزهای سخت بعد از این آغاز شد @haram110
34.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 🚩 📍 اهل بیت به کردن در عزاداری 📍اسناد کردن در 📍 حضرت در در کلام 🎙شیخ علی خدادادی د_تاصبح_محشر_لعنت_لعنت_لعنت ⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
🔹ولادت حضرت عقیلة العرب کبری سلام الله علیها ♦♦➖➖➖➖♦♦ ▫️حضرت عمه جان زينب کبری سلام الله علیها ، وراي عقلِ عرشیان و فرشیان، نگینِ خاتمِ حضرت حیدر علیه السلام ، امیرِ جنّیان و انسیّان: 🔹صاحب مرج البحرین میفرماید: 👈حضرت زینب کبری سلام الله علیها را ﴿زین ابیها﴾ در مقابل ﴿امّ ابیها﴾ نام نهاده‌اند، و زینب در اصل مرکب از دو کلمه ﴿زِین: زينت﴾ و ﴿اَب: پدر﴾ است، و حضرت زینب کبری سلام الله علیها زینت حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام بود❗️ 👈 همانطور که حضرت مادر فاطمةالزهرا سلام الله علیها ، (ام ابیها) یعنی مادر پدرش بود❗️ و حضرت رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه وآله به حضرت اميرالمومنين علی بن ابی طالب علیه السلام فرمودند: یا علی❗️ 👈 حقیقتا، هیچکس خداوند را نشناخته الا من و تو، و هیچکس مرا نشناخته الا خداوند و تو، و هیچکس تو را نشناخته الا خداوند و من❗️ ☑️ پس چگونه حضرت زینب کبری سلام الله علیها شناخته شود همان بانوی که زینت کسی است که احدی غير از نبي و خداوند او را نشناخته است⁉️ 📚 المناقب - جلد ۳ - الصفحه ۳۵۷. مختصر بصائر الصفحه ۱۲۵. حافظِ اسرارِ قرآن، دُرِّ زهراء را صدف، صاحب نور و شرف، مقصودِ هر حُور و مَلَک❗️ ماوراي عقلِ و نورِ عرشیان و فرشیان، دُختِ احمد، سورهٔ مریم به قرآن را شرف❗️ زینتِ حیدر، امیرِ مومنین از جنّیان و انسیّان، عصمتِ آلِ علی، شعرِ لبِ شاه نجف❗️ سِّرِ الاسرار الهی، دست و روی قُدسیان، پَر کشد از عشق، بر دامان او از هر طرف❗️ ❣️وحشی کربلایی Zaynab is beyond the understanding of those who sustain the Throne of Allah; for the fact that; she is the beauty for the man who was not known except by Allah and the Mohammad,…. It narrated: Zaynab means Ali's Ornament and beauty, And Prophet Mohammad (a.s) said: ما عرف الله الا انا وانت و ما عرفنی الا الله وانت و ما عرفك الا الله وانا: O’ Ali No one knows Allah except Me and Ali And no one knows me except Allah and Ali And no one knows Ali except Allah and Me. 🔴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔴 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
🔹ولادت حضرت عقیلة العرب کبری سلام الله علیها ♦♦➖➖➖➖♦♦ حضرت عمه جان زينب کبری سلام الله علیها حامل ثقل امامت‼️ ✅ یکی از مسلمات تاریخ اسلام حمل ثقل عظیم امامت از حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام به حضرت زینب کبری علیها السلام و از ایشان به حضرت زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام بوده که این خود حاکی از اوج عظمت حضرت زینب کبری علیها السلام و به تعبیر مرحوم مامقانی دلالت بر عصمت حضرت زینب کبری علیها السلام می باشد از سوی دیگر نیابت خاص ایشان از حضرت سیدالساجدین علی بن الحسین علیه السلام در بیان احکام نیز گواه بر صدق و طهارت آن بانوی الهی است. 🔺 مرحوم مامقانی در این باره چنین می گوید: ✍حضرت زینب کبری عليها السلام و تو چه میدانی که حضرت زینب کبری عليها السلام کیست؟ او عقیله بنی هاشم است و در حجاب و عفاف یگانه زمان خویش بود در صبر و استقامت و ثبات ایمان بی ‏نظیر بود در فصاحت و شیوایی کلام چون پدر خویش بود و اگر ما قائل به عصمت ایشان شویم و این ‏نکته براساس آن چه که در واقعه عاشورا به وقع پیوست قابل اثبات است هنگامی که حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام علیه السلام ‏ثقل امامت را بر عهده حضرت زینب کبری عليها السلام گذاشته تا جان حضرت علی بن الحسین امام سجاد علیه السلام از خطرات مصون بماند چنان چه ‏ایشان به نیابت خاص از امام سجاد علیه السلام به تبیین احکام الهی نیز می پرداخت 📚 تنقيح المقال، ج۳،ص۷۹ ♨️ مرحوم شیخ صدوق در کتاب اکمال الدین و تمام النعمة و شیخ طوسى در الغیبة به صورت مسند از احمد ‏بن ابراهیم روایت مى‏ کنند که گفت: 👈أ لاترى ما رواه الصدوق في إكمال الدين و الشيخ طوسى رحمة الله عليه في كتاب الغيبة: مسندا عن أحمد بن إبراهيم قال: ‏دخلت على حكيمة بنت محمّد بن عليّ أبي الحسن العسكري عليها السّلام في سنة اثنتين و ثمانين بعد ‏المائتين فكلّمتها من وراء حجاب و سألتها عن دينها فسمّت لي من نأتمّ به ثمّ قالت: فلان ابن الحسن فقلت لها: جعلني اللّه فداك معاينة أو خبرا؟ فقالت: خبرا عن أبي محمّد عليه السّلام كتب به إلى امّه فقلت لها: فأين المولود؟فقالت: مستور فقلت: إلى من تفزع الشيعة؟ فقالت: إلى الجدّة أمّ أبي محمّد فقلت لها: أقتدي بمن في وصيّته إلى المرأة؟ فقالت:‏ اقتد بالحسين بن عليّ بن أبي طالب عليهما السّلام إنّ الحسين بن عليّ عليهما السّلام أوصى إلى أخته زينب ‏بنت عليّ بن أبي طالب عليهم السّلام في الظاهر و كان ما يخرج عن عليّ بن الحسين من علم ينسب إلى ‏زينب بنت عليّ عليهما السّلام تستّرا على عليّ بن الحسين عليهما السّلام. ✍در سال ۲۶۲ بر حکیمه در بعضی نسخ حلیمه و در بعضی نسخ خدیجه دختر حضرت امام جواد الائمه محمّد تقى علیه السلام ‏و خواهر امام هادی علیه السلام وارد شدم و از پس پرده با او صحبت کرده از دین و آیین او پرسیدم و او نام امام خود را برده فرمود: فلانى ‏پسر امام حسن عسکری به او عرض کردم: فدایت شوم آیا امام زمان علیه السلام را به چشم خود دیده ‏اید یا این که از روى اخبار و ‏آثار مى ‏گویید؟فرمود: از روى روایتى که از حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام به مادرش نوشته شده است گفتم: آن مولود ‏کجا است؟فرمود: پنهان است گفتم: پس شیعه چه کنند و نزد چه کسى مشکلات خود را بازگو نمایند؟فرمود: ‏به جدّه مادر حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام گفتم: آیا به کسى اقتدا کنم که زنى وصایت او را بر عهده دارد؟فرمود: به ‏امام حسین علیه السلام اقتدا کن که در ظاهر به خواهرش حضرت زینب علیها السلام وصیت کرد و هر گونه دانشى که از ‏حضرت سجّاد علیه السلام بروز مى ‏کرد به حضرت زینب علیها السلام نسبت داده مى‏ شد تا بدین گونه جان حضرت امام سجّاد ‌‏علیه السلام محفوظ بماند از عظمت آن بانوی بزرگوار می باشد سپس فرمود: شما اهل اخبار هستيد آيا برای شما روايت نشده است كه نهمين از فرزندان امام حسين عليه السلام ميراثش در دوران حياتش تقسيم می‌شود 📚كمال الدين و تمام النعمة،ص۵۰۱ الغيبة شيخ طوسى،ص١٣٨ 🔴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔴 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
* 💞﷽💞 ❤️ یازده ماه بعـد... ڪودکمان همانطور کہ حـدس زده بودے دختـر است! اسمـش را هم طبق گفتہ ے خودت گذاشتہ ام از آخـرین تماسے کہ داشتے حـدود یڪ ماهی میگذرد گفتہ بودے این اواخـر درگیری هایتان بیشتر شده است و سیم تلفـن ها قطع شده است اما دیگر خیلے دیر شـده نگـرانم! صـداے گریہ های زینب از اتاقمان بلند میشود بہ سـمتش میـروم و در آغوشـش میگیرم درسـت شبیہ توسـت... زیبا و دلنـشین! کمـے کہ در آغوشـش میگیرم آرام میـشود و میـخوابد اورا پایین میگذارم و خـودم هم کنارش دراز میکشـم و بالشـتش را تاب میدهم تا خـوابش عمیـق تر شود چـند دقیقہ بعد صـداے تلفـن بلنـد میـشود... براے اینکہ زینـب از خواب بلند نـشود فورا گوشے را بر میدارم _الو؟ _سلام مـریم خانم...خوبے شما؟ صـداے گرفتہ ے مردی از پشت تلفن چندان مشـخص نمی کرد چہ کسے پشت خط است اما بعد از کمی صحبت فهمیدم برادرت بود _سلام آقا مهـدے ممنون _راسـتش زنگ زدم...مـیتونید آمـاده شید بریم یہ جایی؟ _ڪجا مثلا... _حالا شمـا آماده شیـد تا چنـد دقیقہ دیگہ مام دم درتـون... بدون اینکہ منتـظـر جوابم باشد گوشی را قطع میکند... با تعـجب بہ دور و برم نگاهی می اندازم کہ قصـدش از ایـن کار چیـست؟ لباسم را میـپوشم و چادرم را سر میکنم زیـنب را هم آماده میکنم چنـد دقیقہ بعد آقا مهدے دم در خانہ یمان منتـظرمان می ایستد...از پلہ ها پایین میروم و در را باز میکنم...بعـد سلام و احوالپـرسی سوار ماشیـنش میشوم اما چنـدان انگار حال درستے نـداشت! بـدون هیچ حـرفے حرکت کرد و بـعد از نیم ساعت روبروی در سپـاه ایـستاد... با تعـجب می پـرسم : ایـنجا کجاست؟! _پیـاده شو زن داداش... ملافہ ی زینب را دورش میپـیچم در را باز میـکند و او را از آغـوشم بر میدارد و بہ سـمت درب سپاه میـرود هــزاران فـکر عجـیب و غـریب در سرم میـجنبد! دسـتم را روے قلبم میـگذارم و با نفـسی عمیـق میگویم : هیـچے نیـست! و از ماشـین پیاده میـشوم و همـراهش میـروم... نـویسنده : خادم الشـهـــــــــ💚ــــــدا بامــــاهمـــراه باشــید
* 💞﷽💞 ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 _حلالم کنید.من شما رو خیلی اذیت میکنم. دعا کنید دیگه دفعه ی آخر باشه و شما هم از دستم راحت بشید. من همونجا افتادم روی زمین و فقط اشکهام بود که جاری میشد... بابا به محمد نگاه کرد،میخواست چیزی بگه که نگفت.محمد رو چند دقیقه درآغوش گرفت،بعد پیشونی و صورتشو بوسید و رفت تو اتاق... محمد سرشو انداخت پایین و آروم اشک میریخت. چند دقیقه بعد اشکاشو پاک کرد،لبخندی زد و دوباره رفت پیش مامان نشست. مامان فقط نگاهش میکرد ولی محمد به مامان نگاه نمیکرد،چشمهاش پایین بود و پر اشک. نمیدونم چقدر طول کشید.هیچ کدوممون تکان نمیخوردیم. جو خیلی سنگین بود. .میدونستم کسی الان چایی نمیخوره ولی رفتم چند تا چایی ریختم.نفس عمیقی کشیدم.اشکامو پاک کردم.لبخند زورکی زدم. بسم الله گفتم و رفتم تو هال.باصدای بلند و بالبخند گفتم: _بسه دیگه اشک ما رو درآوردین.بفرمایید چایی که چایی های زهرا خانوم خوردن داره ها. محمد که منتظر فرصت بود،.. سریع بلند شد،لبخندی زد و سینی رو ازم گرفت.من و محمد روی مبل نشستیم.به محمد گفتم: _داداش الان که خواستگاری نیست،سینی رو از من میگیری. محمد لبخند زد.باصدای بلند گفتم: _آخ جون. مامان سؤالی به من نگاه کرد.گفتم: _وقتی محمد نیست خواستگار حق نداره بیاد.اگه خواستگار بیاد کی سینی چایی رو از من بگیره؟پس نباید خاستگار بیاد.باشه مامان خانوم؟ محمد خندید و گفت: _راست میگه مامان.وگرنه همه چایی ها رو میریزه رو پسر مردم،آبرومون میره. مثلا اخم کردم.گفت: _خب راست میگم دیگه... منم به علامت قهر سرمو برگردوندم. مامان لبخند زد.گفتم: _الهی قربون لبخند خوشگل مامان خوشگم بشم،باشه؟ مامان بابغض گفت: _چی باشه؟ -اینکه خواستگار نیاد دیگه. لبخند مامان پر رنگ تر شد و گفت: _تو هم خوب بلدی از آب گل آلود ماهی بگیری ها. هرسه تامون خندیدیم... مسخره بازی های من و محمد فضا رو عوض کرده بود.بعد مدتی محمد به ساعتش نگاه کرد.به مامان گفت: _من دیگه باید برم.مریم و ضحی خونه منتظرن. دوباره اشک چشمهای مامان جوشید. محمد بغلش کرد و قربون صدقه ش رفت.بلند شد کتش رو پوشید و رفت تو اتاق با بابا خداحافظی کرد و رفت. منم دنبالش رفتم توی حیاط... وقتی متوجه من شد اومد نزدیکم و گفت: _آفرین.داری بزرگ میشی.حواست به مامان و بابا باشه. اشک تو چشمهام جمع شد و بابغض گفتم: _تو نیستی کی حواسش به من باشه؟ لبخند زد و گفت: _حقته.اگه پررو بازی در نمیاوردی الان سهیل حواسش بهت بود. مثلا اخم کردم و گفتم: _برو ببینم.اصلا لازم نکرده حواست به من باشه. رفت سمت در و گفت: _اشتباه کردم.هنوز خیلی مونده بزرگ بشی. خم شدم دمپایی مو در بیارم که رفت بیرون و درو بست... یهو ته دلم خالی شد... همونجا نشستم.به در بسته نگاه میکردم و اشک میریختم. چند دقیقه طول کشید تا ماشینش روشن شد و حرکت کرد. به حانیه فکرمیکردم.به عکس هایی که بهش نشون دادم... به که باید حفظ بشه.به حضرت (س)،به امام حسین(ع).متوجه گذر زمان نشدم. وقتی به خودم اومدم یک ساعت به اذان صبح بود.رفتم نماز شب خوندم. بعد نماز صبح سرسجاده گریه میکردم. -زهرا! زهرا جان!..دخترم -جانم -چرا روی زمین خوابیدی؟پاشو ظهره. -چشم،بیدارم....ساعت چنده؟ -ده -ده؟!ده صبح؟!!! چرا زودتر بیدارم نکردین؟ -آخه دیشب اصلا نخوابیدی،چطور مگه؟کاری داشتی؟ -نه.اصلا نفهمیدم کی خوابم برد. -من میرم صبحانه تو آماده کنم.پاشو بیا -چشم سر سجاده م خوابم برده بود.سجاده مو مرتب کردم. رفتم تو آشپزخونه... ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم