﷽؛
#بسیار_ويژه_خواندنی
🌷 در روز قیامت #مسجد ، #قرآن و #عالِم از انسان نزد خداوند شکایت می کنند
📝 حضرت استاد انصاریان به شکایت #مسجد ، #قرآن و #عالِم از مردم در روز قیامت اشاره و تصریح کرد :
👈 پیغمبر (صلےالله علیه و آله) می فرمایند :
" در روز قیامت #سه_چیز از مردم شکایت می کند :
یکی #مسجد است که می گوید : خدایا ! من ساخته شده بودم ، تمیز و جادار و خوب هم بودم ، اما مردم نمی آمدند .
شاکی دوم #قرآن_مجید هست و شکایتش هم این است : خدایا ! من بین مردم بودم ، به من عمل نکردند .
شاکی سوم هم #عالِم_محلّه است که می گوید : خدایا ! من سالها درس خواندم ، مسئله ، حلال و حرام یاد گرفتم . خودت گفته بودی که بین مردم برگرد ، من هم برگشتم ؛ اما هیچ کس به من محل نگذاشت ".
👈 سپس حضرت می فرمایند :
" خدا به شکایت هر سه توجه می کند و مردم محکوم می شوند ".
🎆💎 @haram110 💎🎆
🌷 أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌷
به مناسبت سالروز #تخریب_بقیع
توسط #وهابیت وحشی و به دستور #انگلیس خبیث :
آخرش #آقا به این تقدیر پایان می دهد
خاتمه بر غصه #قلب پریشان می دهد
مطمئنم او بیاید کار #عالم دست ماست
ساخت و ساز #حرم را دست ایران می دهد
کارفرما #مهدی و #ایران پارکابش می شود
اولش نقشه برای #صحن و ایوان می دهد
#گنبد و #گلدسته و #ایوان_طلایی می شود
چون طلای این سه را #شاه_خراسان می دهد
چونکه بعدش #زائرِ اینجا فراوان می شود
قطعاً اذن ساخت دهها #شبستان می دهد
هرچه #سینه_زن بیاید در حرم جا می شود
دورتا دور #رواق و #صحن غوغا می شود...
:
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#السلام_علیکم_یا_ائمة_البقیع
#ظهور_نزدیک_است_ان_شاء_الله
#هشتم_شوال
#سالگرد_تخریب_بقیع
#ظهور
#امام_زمان_عج
💢 #معرفی شیعیان در #عالم ذر به پیامبر و امیرالمومنین علیهم السلام
💫 بڪیر بن اعین گوید؛ امام باقر علیه السلام می فرمودند :
همانا خداوند از #شیعیان ما برای #ولایت ما آنگاه که همانند مور در عالم #ذر بودند #عهد و پیمان گرفت همان روزی که در عالم ذر برای ربوبیت خویش و نبوت حضرت #محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیمان گرفت
و خداوند در عالم مجردات و سایه ها بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم امتش را در گل ( عالم سرشت ) عرضه کرد و سرشت آن ها را از همان سرشت حضرت #آدم علیه السلام آفرید
💫 و خداوند #ارواح شیعیان ما را دو هزار سال پیش از بدن هایشان آفرید و آن ها را بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرضه داشت و به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و #حضرت_علی علیه السلام آن ها را معرفی کرد و ما آنها را با آهنگ گفتارشان می شناسیم .
📚 بصائر الدرجات : ج 2 باب 16 ح 365 ص 258-259
💢 #معرفی شیعیان در #عالم ذر به پیامبر و امیرالمومنین علیهم السلام
💫 بڪیر بن اعین گوید؛ امام باقر علیه السلام می فرمودند :
همانا خداوند از #شیعیان ما برای #ولایت ما آنگاه که همانند مور در عالم #ذر بودند #عهد و پیمان گرفت همان روزی که در عالم ذر برای ربوبیت خویش و نبوت حضرت #محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیمان گرفت
و خداوند در عالم مجردات و سایه ها بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم امتش را در گل ( عالم سرشت ) عرضه کرد و سرشت آن ها را از همان سرشت حضرت #آدم علیه السلام آفرید
💫 و خداوند #ارواح شیعیان ما را دو هزار سال پیش از بدن هایشان آفرید و آن ها را بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرضه داشت و به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و #حضرت_علی علیه السلام آن ها را معرفی کرد و ما آنها را با آهنگ گفتارشان می شناسیم .
📚 بصائر الدرجات : ج 2 باب 16 ح 365 ص 258-259
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حدیث #روایت #علم #دانش #عالم #علما #علماء #دانشمند #دانشمندان #تعلم #یادگیری #مدرسه #سواد #معلم #دانشجو #دانش_آموز #محصل #طلبه #استاد #شاگرد #مجلس_علم #تخته #کلاس #درس #بحث #حوزه #حوزه_علمیه #ثواب #گناه #عقوبت #پاداش #اعمال #عمل #کار #کردار #گفتار #رفتار #قرآن #دعا #کتاب_خدا #کتاب_الله #قرآن_کریم #قرآن_مجید #قرائت #قرائت_قرآن #آیه #سوره #جزء #حزب
قال رسول الله : يا أباذر ، الجلوس ساعة عند مذاكرة العلم أحب الى الله من قرائة القرآن كله اثنی عشر ألف مرة
پیامبر فرمودند : یکساعت نشستن در مجلس علم ، نزد خدا از ۱۲۰۰۰ (دوازده هزار) #ختم_قرآن محبوب تر است .
مصدر : بحارالأنوار ، جلد ۱ ، صفحه ۲۰۳ _ مستدرک الوسائل ، جلد ۵ ، صفحه ۳۹۶
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
حرم
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ #کا
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓
☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب
☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه
☆ #کابوس_رویایی
☆☆قسمت ۲۱۱ و ۲۱۲
گاه به صراحت در مصاحبههایشان ازشان سوال میشد اگر مردم بخواهند #اسلحههایتان را تحویل دهید، میدهید؟آنها هم بعد از طفرههای طولانی میگفتند #نه! #حب_واقعی را نمیبینند.سازمان نه تنها به قدرت بلکه به این محبوبیت هم حسودیاش میشود.
●●بیست و هشتِ خرداد شصت●●
ماههای پر تنشی را از سر گذراندهایم که آخرینش نیست! هنوز وحشت خشونت چهارده اسفند در وجودم است....
خبر حصر آبادان و پیش روی روز افزون بعث را به خاطر دارم.نمیتوانم سکوت کنم.صبح بود به دستور مینا حاضر شدم و خودم را به خیابان رساندم.بعد از عوض کردن شکل و شمایل وارد دانشگاه تهران شدیم.غوغایی بر پا بود.قریب به هزاران نفر در دانشگاه شعارهای تند دادند. بنیصدر پشت تریبون ایستاد و از مصدق سخن گفت.جوری حرف زد که انگار مصدق بود از پاریس به تهران آمد، در بهشت زهرا سخنرانی کرد،بار انقلاب به دوش کشید و برای آزادی راهی غربت شد!شعارهای مرگ بر بهشتی یک جاهایی زیاد شد. #نمیتوانستم همچین شعاری بدهم!اصلا مگر #بهشتی چه کرده؟ چرا الکی بارگناهم را سنگین کرده باشم؟هرچہ هم مینا با مفهوم نگاهم کرد خودم را به آن در زدم.بعد هم بنیصدر گفت "اینهایی که ظاهر #مذهبی دارند را بیاندازید بیرون!" انگار بنیصدر جز #خون و خونریزی، #تفرقه کاری برای این کشور نداشت!
چهارده اسفند هرچه بود گذشت.ولی ترکشهای آن به شدت در گوشه و کنار مطبوعات به چشم میخورد. انگار گزارشها و پاپوشهایی را که برای #مطبوعات لازم بود او مینوشت!👈به #اسم و #لباس سپاه مردم را خونین میکردند و همهاش به نام سپاه تمام شد.حال ۲۸خرداد سازمان به #همه دستور میدهد با خود #سلاح سرد داشتہ باشند حتی اعضای عادی....
بین جنگ و خشونتها روی پلهها مینشینم و به #خدا میاندیشم.به خدای که تنها #اسم و #وصفش را شنیده بودم و بس...خوب و بد را نمیدانم اما همین را میدانم که سازمان #بر_حق نیست.خدا...کاش میتوانستم از او بخواهم به من راه درست را نشان دهد.بغض میکنم و میگویم: " خدایی که نمیدونم هستی یا نه. اگه صدام رو میشنوی بهم #کمک کن. خدایا! #خسته شدم از این همه #حماقت و #بلاهت. خدایا! خسته شدم از راه #بنبست. خدایا! کلافم کرد این #دورویی. چیکار کنم؟ در خونهی کیو بزنم..؟؟ " بغضم میترکد.. "رویا! شاید به پوچی رسیدی و دنیا همینه که هست.شاید اصلا جای دیگهای وجود نداره..." اما با خود میگویم: "نه نه! حتما راهی هست. مگه میشه تموم این #عالم به بنبست برسه؟مگه حرفای حاج رسول رو یادت رفته؟ مگه میشه همه چیز رو اتفاقی دونست؟"
یکهو بدنم یخ میکند.در هوای گرم خردادماه سردم میشود.از کجا ذهنم به یاد حاج رسول گشت را نمیدانم!خیال از ذهن عبورکرده دوباره آمده! امانتی را میگویم! هروقت که به یادش میافتم حالم دگرگون میشود و حس #عذابوجدان پیدا میکنم.آن اوایل #بهانهی سازمان را داشتم و زوم شدنشان روی من اما حال چه؟ شاید حال وقتش شده راز آن امانتی را فاش کنم." آره... حالا دیگه وقتشه." پیمان هم تا شب به خانه نمیآید. از ذوق و هیجان نمیفهمم کی چادر به سر میکنم. در ذهن دنبال نشانی آن میگردم. به آدرس.... به خانم عطاری! صندوقچه و گلهای بابونه! در آخر هم تجریش و بازارش...باورم نمیشود!انگار یکی اینها را جلوی پایم قرار میدهد و مرا به خود میخواند.
به بازار عریض و طویل تجریش نگاه میکنم.پیدا کردن یک عطاری در اینجا مثل پیدا کردن سوزن در انبار کاه است! دوباره ناامیدی بر من غلبه میکند.. #خدایا چه کنم؟
خود را کنار میکشم. سر در مغازهها را نگاه میکنم.با دیدن گونیهای گردو و گیاه دارویی به طرف مغازه میروم.
_سلام. شما عطارے هستین؟
_بله دیگه.
_یعنے خود خود عطاری؟
انگار متوجه منظورم نیست و میگوید:
_عطار هستیم دیگه.
وا میروم!
_نه آقا. منظور من فامیلتونه.شما خانم عطاری میشناسین؟ فامیلشون عطاری باشه و عطار باشن.
_آها...بلہ خانم عطاری هستن. منتهی جلوتر از ما.
_میشه بگید کجا میتونم پیداشون کنم؟
_اسم عطاریشون "شفاست". همین راسته رو بگیرید و برین اولین عطاری هستش.
تشکر میکنم. هیجان زده شدهام.بوی خوش بابونه و گل محمدی!با دیدن تابلوی مغازه بغض میکنم.خانم مسنی روی صندلی نشسته.به زور سلام میدهم.لبخندش بسیار شبیه لبخند حاج رسول است.حاصل بغض از دیدگانم روان میشود.
_سَ.. سلام.
متوجه حالم میشود.دستم را به طرف خودش میگیرد نوازش میدهد.
_عیلکسلام.چیشده عزیزدلم؟چرا گریه؟چرا بغض؟
_خنده هاتون...خیلے قشنگه منو یاد کسی میندازه.
_وای ممنون عزیزم.قربونت برم مادر.. چشمات قشنگه.
_شما خانم عطاری هستین؟
_آره. چطور مادر؟
_من از طرف حاج رسول اومدم. #امانتی هست که باید از شما تحویل بگیرم.
☆ادامه دارد.....
☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه)
☆
┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛