eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
634 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سحر نوزدهم خون به دل "زینب" س شد فرق بشکافته را دید و دگر غوغا شد (س)🥀
سحر نوزدهم بے پدرے بد دردیست دَمِ زینب شدہ بازم "مڪن ای صبح طلوع"😭 💔
سحر نوزدهم جن وملک میخوانند «مكن ای صبح طلوع» شب عاشورا را ... ...
°❀امام_علی🖤 خسته از مردمِ دنیاست ، چه تنها مانده چند سالی است که در حادثه ای جا مانده وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید: روی "در" ، چند نخ از چادرِ زهرا مانده زیرِ لب زمزمه اش ذکرِ " اَغِثْنِی یا رَب " فاطمه رفت ، خدا... حیدرش اینجا مانده بعدِ سی سال غریبی و غمِ در به دری باز ، چشمانِ علی سوی "دری" وا مانده او فقط منتظرِ فاطمه ی زهرا بود... پس بدیهی است که بیگانه ز دنیا مانده زینبش گفت: پس از حادثه ی ”سیلی” و ”در”... نه در این خانه "حسن" مانده ، نه "بابا" مانده... سحرِ نوزدهم بود... علی راهی شد میرَوَد سوی قراری که به فردا مانده با چه شوقی طرفِ مسجد و محرابش رفت در و دیوار و ستون ها به تماشا مانده فاطمه ، منتظرِ دیدنِ روی علی و... دو سه تا چشم ، ولی در پِیِ آقا مانده یک طرف ، زینب و کلثوم و برادرهایش یک طرف ، فاطمه و حضرتِ طاها مانده یک طرف ، "خاک" عزادارِ غمِ بابایش... یک طرف ، منتظرش عالمِ بالا مانده ولی انگار که دلتنگِ رُخِ فاطمه است رفت مولا و... جهان ، واله و شیدا مانده وقتِ رفتن به لبش زمزمه ای داشت علی: روی "در" چند نخ از چادرِ زهرا مانده 🏴🏴
علیه السلام . نوزدهم ماه رمضان سال ۴۰هجری قمری مطابق با هشتم بهمن سال ۳۹هجری شمسی، در مسجد کوفه فرق مبارک علیه السلام شکافته شد. پس از اتمام امیرالمومنین علیه السلام خبر از شهادت خود دادند. چند روز قبل از شهادتشان از فرزندشان امام مجتبى عليه السلام پرسیدند تا امروز چند روز از ماه رمضان میگذرد؟ حضرت عرض کردند: ۱۳روز گذشته است. از امام حسين عليه السلام پرسيدند چندروز باقى مانده است؟ امام حسين عليه السلام فرمود: ۱۷روز باقى مانده است. دراين هنگام اميرالمؤمنين عليه السلام دست به گرفتند وفرمودند: نزديک است اين موى من به خون سرم خضاب شود. شبهای آخر یک شب منزل امام مجتبی علیه السلام وشبی را درخانه سیدالشهداء علیه السلام افطار فرمودند، شب دیگری منزل حضرت زینب سلام الله علیها و در درخانه حضرت ام کلثوم سلام الله علیها دخترشان ازنسل حضرت زهرا سلام الله علیها تشریف بردند. اميرالمؤمنين عليه السلام درخواب پيامبر صلی الله عليه وآله را ديدند، وآن حضرت به نزديک شدن ملاقاتشان دربهشت بشارت دادند، و أميرالمؤمنين عليه السلام به دخترشان حضرت ام كلثوم سلام الله عليها خبردادند. ازطرف عمروعاص لعین و معاویه خبیث مأمور بر قتل حضرت علی علیه السلام شد. ابن ملجم درکوفه با و و لعنةالله علیهم همدست شدند و شمشیری را زهرآلود کردند. سحر نوزدهم ماه رمضان، بعد از اذان صبح امیرالمؤمنین علیه السلام وارد مسجد شدند وصدا زدند: "یاأيها الناس الصلاة" سپس ابن ملجم که به شکم خوابیده بود را بیدار کردند و فرمودند به شکم نخواب که خواب شیاطین است وبعد فرمودند میدانم چه قصد شومی داری از آن دست بردار که عاقبتت جهنم خواهد بود. مولا علی علیه السلام مشغول نماز شدند. در ركعت اول سر از برداشت شبيب خبیث بر آن حضرت حمله ور شد، ولى شمشيرش خطا رفت. بلافاصله ابن ملجم لعنه الله حمله كرد و شمشير او فرق مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام را شكافت و شريفشان به خون فرق مباركشان گشت و فرمود: "بسم الله وبالله وعلى ملةرسول الله، فزت ورب الكعبة" ناله جبرئيل نیز از آسمان بلند شد: "تهدمت والله اركان الهدى و انطمست اعلام التقى وانفصمت العروةالوثقى، قتل ابن عم المصطفى، قتل على المرتضى، قتله اشقى الاشقياء" ارشاد ج۲ ص۱۵ مستدرک سفينةالبحار ج۵ ص۲۱۳ الوقايع والحوادث ج۱ ص۱۹۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭تهدمت والله ارکان الهدی سحر نوزدهم ماه رمضان مسجد کوفه ✔️ببینید و بسوزید و برای فرج فرزندش دعا کنید
کوچه‌ها خلوت و خاموش شب از جامۀ ظلمت شده چون صحن عزا، خانه سیه‌پوش، تو گویی همه چیز و همه کس گشته فراموش، نه مانده شبحی پیش دو چشمی، نه صدایی رسد از کوچه خلوت زده بر گوش، چرا، می‌شنوم تک تک پا و، شبحی را نگرم می‌رسد از دور، یکی مرد که پوشیده رخ و از رخ مستور، به هر کوچۀ تاریک دهد نور، گمان می‌کنم این مرد کلیم‌الله آن کوچه بُوَد آه ببینید کجا می‌رود و چیست ورا نیت و منظور؟ چه آرام وخموش است، دلش بحر خروش است، ببینید که انبان پر از نان و پر از دانۀ خرماش به دوش است به گمانم که به ویرانه فقیری دل شب منتظر اوست که از گوشه ویرانه ندا می‌دهد ای دوست کجایی که بگیری دل شب باز سراغ فقرا را؟ عجبا عرش خداوند مکان کرده به ویرانه سرایی بگرفته است به دامن سر یک پیر فقیری که ندارد به جز از دیدۀ اعما و تن خسته و دست تهی‌اش برگ و نوایی، به لبش ذکر دعایی، به دلش حال و هوایی، نه طبیبی نه دوایی نه غذایی، همگان چشم بصیرت بگشایید و ببینید که در دامن ویرانه امیری شده هم صحبت و دلباختۀ پیر فقیری، اگر آن پیر بپرسد تو که هستی؟ گل لبخند ز جان بخش لبش روید و در پاسخ آن پیر بگوید که فقیری شده در این دل شب یار فقیری، عجبا باز به دوشش یکی انبان و گرفته است ره کوچه و پوید سوی ویرانۀ دیگر که به ایتام زند سر، ببرد بر همه از لطف و کرم باز غذا را. کیستی؟ ای همه جا روی تو پیدا که ندیدند و نگفتند که هستی؟ تو همان شیر خدایی، تو چراغ شب تنهاییِ خیل فقرایی، تو به احزاب و اُحد یار رسول دو سرایی، تو به ایتام، پدر در دل ویرانه سرایی، تو گهی هم سخن چاه و گهی پهلوی نخلی، به زمین چهره گذاری، ز بصر اشک بباری و گهی می‌چکد از قبضۀ تیغت به زمین خون عدو در صف پیکار، گهی مرحب خیبرکشی و عمرو به شمشیر شرربار، گهی دست تو در سلسلۀ خصم ستمکار، گهی وصله زنی کفش خود ای حجت دادار، گهی قلۀ عرشی و گهی حفر قناتت بوَد ای دست خدا کار، گهی عرش مکانی و گهی خانه نشینی، گهی استاد به جبرییل امینی و گهی یاور آن پیرزن مشک به دوشی، نتوان گفت که هستی تو، که هستی، تو بگو تا بشناسیم به توفیق بیان تو خدا را. ناسپاسان که به جز مهر و وفا از تو ندیدند، چه شد کز تو بریدند؟ خدا را به چه تقصیر به محراب دعا تیغ کشیدند؟ چرا فرق تو را از ره بیداد دریدند؟ عجب حق تو گردید ادا، پیک خدا داد ندا، آه که شد منهدم ارکان هدا، خفت به خون شیر خدا، گشت به محراب فدا، روح مناجات و دعا، مسجدیان یکسره این نالۀ جانسوز شنیده همه از پنجه غم جای گریبان، جگر خویش دریدند، ز دل ناله کشیدند، ز هر سو، سوی محراب دویدند و بدیدند همه دین خدا در یم خون خفته و از لعل لب خویش گهر سفته و با صورت خونین سخن از فزت و رب گفته، گهی می‌رود از هوش گه از اشک حسن آمده بر هوش، زند خون دل خسته‌اش از زخم جبین جوش، ز سوز جگر سوخته با قاتل خود گفت خدا را به چه جرمی به رویم تیغ کشیدی؟ تو که دیدی ز علی آن همه احسان و وفا را. همه تن اشک فشان دست گشودند که آرند علی را به سوی خانه که ناگاه در آن سوز و غم و درد نگاهی به افق کرد و ندا داد که ای صبح! نشد در همه ایام تو از جیب افق سرزنی و چشم علی پیشتر از سرزدن روی تو بیدار نباشد، عجبا گشت فدا در دل محراب دعا، جان پیمبر، علی آن ساقی کوثر، علی آن فاتح خیبر، علی آن میر مظفر، علی آن روح مکرم، علی آن عدل مجسم، علی آن دادرس امت و مظلوم‌ترین رهبر عالم، به خداوند، به پیغمبر و زهرا که علی کشتۀ عدلی است که خود حاکم آن بوده و خود مجری آن بود، خدا را نشنیدید مگر داد دوا پیش‌تر از کشتن خود قاتل خود را؟ نشنیدید که بخشید ز اکرام و جوانمردی خود تیغ به دشمن؟ نتوان یافت دگر مثل علی گو که بپویند زمین را و سما را.
🖤مولا علی (علیه السلام): ◾️در بهترین مکان متولد شد(کعبه) ◾️در بهترین روز متولد شد(جمعه) ◾️جانشین بهترین پیامبر بود(محمد) ◾️همسر بهترین زن دنیا بود(فاطمه) ◾️پدر بهترین بچه های دنیا بود(حسن حسین) ◾️در بهترین ماه به شهادت رسید (رمضان) ◾️در بهترین شب ضربت خورد(اول قدر) ◾️در بهترین شب شهید شد(دوم قدر) ◾️در بهترین حالت بود که ضربت خورد(نماز) ◾️در بهترین حالت نماز بود (سجده) ◾️ای بهترین بهترین ها، دستمان را بگیر...
⚠️ اگر علی علیه السلام طبق قول شما روافض علم به کشته شدن خود داشته ، پس با رفتن به مسجد خودکشی کرده است⁉️ 〰🔶🔹〰〰〰〰 ✅پاسخ: طبق باور شیعه ، در اینکه مولا علی علیه السلام از شهادتش با خبر بوده به هیچ وجه شکی نیست؛ مطابق گزارش شيخ مفيد، احاديث دراين باره متواتر است : 🔴 تواترت الروايات من نعيه عليه السلام نفسه قبل وفاته و الخبر عن الحادث في قتله و أنه يخرج من الدنيا شهيدا بضربة في رأسه يخضب دمها لحيته فكان الأمر في ذلك كما قال. 📗📔 البغدادي، الشيخ المفيد محمد بن محمد بن النعمان، العكبري ، (متوفاي 413هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏1، ص: 319، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، سال چاپ : 1414 - 1993 م. http://lib.eshia.ir/27035/1/319 🔵 روايات متواتر رسيده كه امام علي عليه السلام پيش از فرا رسيدن زمان وفات، از شهادت خود خبر دادند و از حوادثي كه در زمان كشته شدن شان رخ می دهد و به سبب ضربتى كه بر سرش وارد مي آيد، شهيد از دنيا مي رود و خون سرش محاسنش را خضاب (و رنگين) مي نمايد، خبر داد و چنان شد كه فرمود. {در اثبات علم امیرالمومنین علیه السلام به شهادت شان از اهل تسنن نیز پیش از این مدارکی ارائه شد.} 〰〰▪️ پس در اینکه ائمه علیهم السلام به اذن الله متعال از غیب خبر داشتند به هیچ عنوان قابل انکار نیست اما در پاسخ به این شبهه باید مطالبی بیان کنیم: 1️⃣ائمه علیهم السلام علم غیب داشتند اما مامور به ظاهر بودند و قصاص قبل از جنایت نمیکردند! یعنی ائمه علیهم السلام با اینکه علم داشتند مامور بودند که مانند انسان های دیگر و عادی زندگی کنند و از علوم غیب به نفع خود استفاده نکنند؛ "مامور به ظاهر بودن" ، امری است که حتی اهل سنت هم به آن اشاره کرده اند در "صحیح مسلم" بابی تحت همین عنوان آمده است! : 👈بابُ الْحُكْمِ بِالظَّاهِرِ👉 نکته ی دیگر اینکه در صحیح بخاری و صحيح مسلم آمده است که رسول الله فرمودند من نیامدم که قلوب مردم را بشکافم!!! 🔴 قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «إني لم أومر أن أنقب عن قلوب الناس ولا أشق بطونهم» 🔵رسول الله ص فرمودند:من مامور نيستم که دل هاي مردمان را بشکافم و شکم هاي ايشان را بدرم. 📚صحیح بخاری جلد 5 صفحه 163. اما نکته ی جالب اینجاست که امام نووی از علمای بسیار بزرگ اهل سنت در شرح این روایت میگوید این روایت یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله 👈مامور به حکم به ظاهر👉 هستند!!! نووی در شرح صحیح مسلم میگوید: 🔴قوْلُهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ (إِنِّي لَمْ أُومَرْ أَنْ أَنْقُبَ عَنْ قُلُوبِ النَّاسِ وَلَا أَشُقَّ بُطُونَهُمْ) مَعْنَاهُ إِنِّي أُمِرْتُ 👈بالْحُكْمِ بِالظَّاهِرِ👉 🔵اين سخن رسول الله صلی الله علیه و آله یعنی رسول الله فرمودند من مامور به حکم به ظاهر شده ام. 📚شرح نووی علی مسلم جلد 7 صفحه 163. و شیخ عبد الحليم توميات از شیوخ وهابی معاصر نیز میگوید حکم به ظاهر از اصول اسلام است. 🔴الحكم على النّاس بالظّاهر من أصول الإسلام 🔵حکم به ظاهرا کردن بر مردم از اصول اسلام است. http://www.nebrasselhaq.com/2010-06-14-20-23-50/item/1801-207--%D8%A7%D9%84%D8%AD%D9%83%D9%85-%D8%B9%D9%84%D9%89-%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%91%D8%A7%D8%B3-%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%B8%D9%91%D8%A7%D9%87%D8%B1-%D9%85%D9%86-%D8%A3%D8%B5%D9%88%D9%84-%D8%A7%D9%84%D8%A5%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85 ◀️◀️ لذا اینکه حضرت علی علیه السلام با اینکه میدانستند شهید میشوند باز به مسجد رفتند به این دلیل بود که مامور هستند مانند انسان های عادی زندگی کنند و مامور به ظاهر هستند. شاید ابن ملجم تا لحظه ی آخر نظرش عوض میشد و پشیمان میشد و به این جنایت دست نمیزد!!! 2️⃣ الحمدلله اهل تسنن و وهابیت نیز اعتراف کرده اند که رسول الله صلی الله علیه و آله متصل به وحی بوده است! و در کتب اهل سنت آمده است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله توسط یک زن یهودی مسموم و شهید شدند. 🔴موت النبي صلوات الله وسلامه عليه من أثر السم فهو أمر ثابت مشهور 🔵از دنیا رفتن رسول الله بر اثر سم پس امری ثابت و مشهور است. http://fatwa.islamweb.net/fatwa/index.php?page=showfatwa&Option=FatwaId&Id=193515 و باز همین سایت وهابی در فتوای دیگر اعتراف میکند: 🔴فقد مات صلى الله عليه وسلم👈 شهيدا بسبب السم👉 الذي وضعته له اليهودية بخيبر 🔵پس قطعا رسول الله شهید از دنیا رفتند به سبب سمی که در خیبر توسط یهودی به رسول الله داده شد. http://fatwa.islamweb.net/fatwa/index.php?page=showfatwa&Option=FatwaId&Id=116696 《1》
حرم
#پاسخ_به_شبهات ⚠️ اگر علی علیه السلام طبق قول شما روافض علم به کشته شدن خود داشته ، پس با رفتن به
〰〰▪️ ⚠️خب حال سوال میپرسیم: 🅾 آیا رسول الله صلی الله علیه و آله متصل به وحی نبودند؟؟؟ 🅾 اگر بودند پس چرا خدا به پیامبرش نفرمود این زن قصد مسموم کردن تو را دارد؟ 🅾 اگر هم خداوند فرموده پس چرا باز رسول الله صلی الله علیه و آله مسموم شدند؟ 💯لذا امر واضح است و چون علم وهابی نسبت به علوم دینی کم است چنین شبهاتی را مطرح میکنند!!! ✔️ ائمه علیهم السلام با اینکه علم به غیب داشتند اما مامور به ظاهر بودند و قصاص قبل از جنایت نمی کردند. انبیا و امامان از طریق روش های عادی به تبلیغ می پردازند و با دشمنان می جنگند و در بین مردم از طریق علم عادی زندگی میکنند و رفتار می کنند و تنها در موارد خاص که اثبات نبوت یا امامت نیاز به اعمال قدرت فوق العاده داشته و یا وضعیت ایجاب می کرد که از نیروی غیبی کمک بگیرند چنین می کردند. 〰〰🔹🔸 @haram110
حرم
〰〰▪️ ⚠️خب حال سوال میپرسیم: 🅾 آیا رسول الله صلی الله علیه و آله متصل به وحی نبودند؟؟؟ 🅾 اگر بودند
❗️❕وهابیون نادان شبهه می‌کنند که شما شیعیان قائل به علم غیب امام علی علیه السلام هستید، پس اگر اینگونه است، ایشان با رفتن به مسجد خودکشی کرده اند!! 〰〰〰〰〰▪️🔹🔸 یادآوری: پاسخ اول ما به این شبهه در: 👆👆👆 ✅ پاسخ دوم:: در پاسخ به این شبهه موهوم و خیالی یک جواب نقضی و یک جواب حلی می‌دهیم:: جواب نقضی ما این است در کتب شما طبق اقرار علمایتان با اسناد معتبر وارد شده است که مولا از تاریخ و روز و ساعت و مکان شهادتشان خبر داشتند، حال با توجه به این آگاهی چرا به قتلگاه رفتند تا به قول شما خود کشی کنند؟ لذا هر پاسخی شما به این سوال دهید ما هم همان پاسخ را به شما می دهیم! ⚫️ وقد اخرج ابن سعد فی الطبقات عن علی _رضی الله عنه_ فی اثبات انه کان یعلم انه سیقتل ومکان مقتله عدة روایات باسانیدة جیدة، وفی احدی الروایات صرح علی _رضی الله عنه_ ان مقتله بهذه الصفة عهد النبی صلی الله علی وسلم الیه، مما یدل انه صلی الله علیه وسلم اخبره بذلک. والله اعلم 🔵 ابن سعد در کتاب الطبقات از علی رضی الله عنه تعدادی روایت با در اثبات این که وی میدانست به شهادت خواهد رسید، و مکان شهادتش را می دانست نقل کرده است، و در یکی از روایات علی رضی الله عنه تصریح کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله برای وی تشریح کرده که این گونه به شهادت خواهد رسید، این دلالت بر آن دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله این موارد را به ایشان خبر داده است 📓📘 الانتصار فی الرد علی المعتزلة القدریة الاشرار.ج2 ص512.ط اضواء السلف ‍ اما پاسخ حلی که ما به این جماعت ناصبی می دهیم همان کلام هست که اقرار می کند اگه کسی بداند که در راه خدا کشته می شود و برود و کشته هم شود شهید محسوب می شود و این عمل هم خودکشی نیست؛ ⚫️ 38- فإن المشتري يسلم إليه ما اشتراه، وذلك ببذل النفس والمال في سبيل الله وطاعته، وإن غلب على ظنه أن النفس تقتل والجواد يعقر، فهذا من أفضل الشهادة. 🔵 ابن تيميه مي گويد اگر كسي جانش را در راه اطاعت از خدا به خداوند عرضه كند و گمان بسيار قوی داشته باشد كه شهيد می‌شود و برود و شهيد هم شود اين شهادت از بالاترين مراتب شهادت است [جالب است نه تنها خودكشي نيست بلكه از بالاترين موارد شهادت محسوب مي شود]. 📓📘 الكتاب: قاعدة في الانغماس في العدو وهل يباح المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفى: 728هـ) المحقق: أبو محمد أشرف بن عبد المقصود الناشر: أضواء السلف الطبعة: الأولى 1422هـ - 2002م- ص33 🌐http://shamela.ws/browse.php/book-11288#page-19 ➖➖➖➖➖➖➖ @haram110
اقرار علمای اهل تسنن به علم امیرالمومنین علی علیه السلام به مکان و روز شهادت خویش:: 🔵 ابن سعد در کتاب الطبقات از علی رضی الله عنه تعدادی روایت با در اثبات این که وی میدانست به شهادت خواهد رسید، و مکان شهادتش را می دانست نقل کرده است، و در یکی از روایات علی رضی الله عنه تصریح کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله برای وی تشریح کرده که این گونه به شهادت خواهد رسید، این دلالت بر آن دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله این موارد را به ایشان خبر داده است.
💠 آگاهی حضرت امیرمؤمنان -علیه السّلام- از مشخصات دقیق خود در روز بیعت با ایشان با سند صحیح به اعتراف مخالفین 🔰 روایت در کتاب الصحیح المسند من آثار الصحابة ▫️:اسکن کیفیت اصلی: 🌐 bit.ly/2JmxCn9 @haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حرم
4_5909245004903088532.mp3
4.02M
تندخوانی جزء نوزدهم قرآن کریم
هدایت شده از حرم
ترتيل جزء19 - پرهيزكار www.jea.ir .mp3
6.91M
🔊 ترتیل قرآن - جزء19 - پرهیزکار
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_هشتم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت می‌کشید و دستا
✍️ 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم انقلابی به پا شده و می‌توانستم به چشم به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم. از سکوت سر به زیرم، عمق را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!» 💠 او همچنان عهد می‌بست و من در عالم عشق علیه‌السلام خوش بودم که امداد را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد. به یُمن همین هدیه حیدری، عقد کردیم و قرار شد جشن عروسی‌مان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود. 💠 نمی‌دانستم شماره‌ام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه می‌خواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو می‌بینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!» نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم. 💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچه‌ام دارم میام!» پیام هوس‌بازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته‌ام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمی‌خواستم بترسونمت!» 💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانه‌ام را روی انگشتانش حس می‌کرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیام‌گیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند. 💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم می‌رسید که صدای گریه زن‌عمو فرشته نجاتم شد. حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زن‌عمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بی‌قراری گریه می‌کند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداری‌اش می‌داد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟» 💠 هنوز بدنم سست بود و به‌سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کنند. دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانه‌ای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :« سقوط کرده! امشب شهر رو گرفت!» 💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پله‌های ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :« چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی می‌کرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمی‌دانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است. 💠 عباس سری تکان داد و در جواب دل‌نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ می‌زنیم جواب نمیدن.» گریه زن‌عمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزاده‌ها به تلعفر برسن یه رو زنده نمی‌ذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت. 💠 دیگر نفس کسی بالا نمی‌آمد که در تاریک و روشن هوا، آوای مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد. همه نگاهش می‌کردند و من از خون که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریه‌ام گرفت. 💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا می‌آمد، مردانگی‌اش را نشان داد :«من میرم میارم‌شون.» زن‌عمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم می‌زنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»... ✍نویسنده: @haram110
🙏🙏🙏 دستور به عبادت در روز های شب قدر 1) قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: يَوْمُهَا مِثْلُ لَيْلَتِهَا يَعْنِي لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ هِيَ تَكُونُ فِي كُلِّ سَنَةٍ. (بحارالأنوار، ج98، ص 149 به نقل از اقبال الاعمال) حضرت صادق علیه السلام فرمود: روز شب قدر نظیر شب قدر است، و در هر سال اینگونه است. 2) عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَيْلَةُ الْقَدْرِ فِي كُلِّ سَنَةٍ، وَ يَوْمُهَا مِثْلُ لَيْلَتِهَا. (بحارالأنوار، ج 98، ص121 به نقل از تهذیب) حضرت صادق علیه السلام به هشام فرمود: شب قدر در هر سال وجود دارد، و روز آن نظیر شب آن است. 3) رُوِيَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: صَبِيحَةُ يَوْمِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ مِثْلُ لَيْلَةِ الْقَدْرِ، فَاعْمَلْ وَ اجْتَهِد. (بحارالأنوار،ج 97، ص11 به نقل از امالی صدوق) از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: صبح روز بعد از شب قدر نظیر شب قدر است، پس در آن زمان نیز اعمالت را انجام بده و در عبادت الهی بکوش. 4) مرحوم علامه مجلسی در زادالمعاد می نویسد: روزهای این شب ها را نیز حرمت باید داشت و به عبادت و تلاوت و دعا به سر آورد، زیرا که در احادیث بسیار معتبره وارد شده است که روز قدر نیز در فضیلت مثل شب قدر است. (زادالمعاد، ص190) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
❌ «فقط خدا» شعاری که ابن ملجم لعنة الله علیه به دفاع از آن، جنایتی بزرگ را مرتکب شد 👈🏻 علامه مجلسی رحمه‌الله می‌نویسد: عبداللّه بن محمّد ازدی گوید: در شب نوزدهم من در مسجد جامع کوفه بودم با گروهی از اهل مصر، در آن شب به عبادت احیا می‌کردم. دیدم جماعتی نزدیک درب مسجد که سمت خانه حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام است جمع شده‌اند، ناگاه دیدم حضرت داخل مسجد شد و مردم را ندای نماز داد و گفت: الصّلاة الصّلاة؛ تا صدای حضرت را شنیدم، برق شمشیرها را دیدم و صدائی شنیدم که کسی می‌گفت: حکم از ناحیه خداست نه از ناحیه تو ای علی❗️(لا حکم الا لِله_ شعارِ خوارج) 📙 جلاء العیون، ص ٣٢٣ @haram110
🌹🌹امیر المومنین علیه السلام منجی اولیاء بسيار جالبه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بالای بام خانه، خرما تناول می کرد، حضرت در سنین جوانی بودند، سلمان فارسی در حیاط آن خانه لباس خود را می دوخت. حضرت علی (ع) دانه خرمایی از باب مزاح به سمت سلمان رها کرد. سلمان گفت: یا امیر المؤمنین (ع) با من شوخی می کنید در حالیکه من پیرمرد و شما جوان کم و سن و سال هستید؟ حضرت فرمودند: ای سلمان من را از نظر سن و سال کوچک و خود را بزرگ می بینی. قصه دشت ارژن را فراموش کرده ای؟ چه کسی تو را در آن بیابان که گرفتار شیر درنده شده بودی نجات داد؟ سلمان با شنیدن این کلمات با تعجب از امیرالمؤمنین (ع) کیفیت جریان را خواست. حضرت علی فرمودند: در وسط آب ایستاده بودی و از شیر بزرگی که آنجا بود می ترسیدی. دستهایت را به دعا بلند کردی و از خدا کمک خواستی. و خداوند اجابت فرمود. من همان اسب سوار هستم که زره به روی شانه اش و شمشیری به دستش بود که با یک ضربه شمشیر آن شیر را به دو نیم کرد و شما را خلاص کرد. سلمان عرض کرد: نشانه دیگری در آنجا بود، برایم بیان فرمایید. امام علی (علیه السلام) دست به آستین برد و یک شاخه گل تازه بیرون آورد و فرمود: این همان هدیه شماست که به آن اسب سوار دادید. سلمان با دیدن آن گل بیشتر دچار حیرت و سرگردانی شد، با عجله خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شد و عرض کرد: ای رسول خدا، من اوصاف شما را در انجیل خوانده ام. محبت شما در دلم جای گرفت، دینم را رها کرده و دین شما را قبول کردم، ولی از پدرم مخفی نمودم و وقتی پدرم فهمید نقشه بر قتل من کشید ولی بخاطر مادرم از من گذشت و من را به کارهای سخت و دشوار وادار می کرد تا من فرار کردم. به محلی به نام دشت ارژن رسیدم ، در حال استراحت بودم وقتی احتیاج به آب پیدا کردم لباسهای خود را در آورده و داخل رودخانه شدم، ناگهان شیر بزرگی آمد و روی لباسهای من ایستاد وقتی او را دیدم به وحشت افتادم و از خداوند کمک خواستم که ناگاه اسب سواری پیدا شد و با یک ضربه شیر را دو نیم کرد، من از آب بیرون دویدم و لباس به تن کردم و خودم را به رکابش انداختم و آن را بوسیدم. از همان اطراف گلی کندم و به ایشان هدیه دادم، بعد از نظرم ناپدید شد و رفت، از این اتفاق بیش از صد سال می گذرد و این قصه را برای کسی تعریف نکرده ام. امروز امام علی (علیه السلام) تمام قضیه را برای من بیان فرمودند و همان شاخه گل را به من نشان دادند. رسول خدا فرمودند: ای سلمان، هنگامیکه مرا به آسمان بردند تا جایی که جبرئیل توقف نمود و من تا کنار عرش بالا رفتم، درحالیکه پروردگارم بدون واسطه با من سخن گفت. وقتی سفر معراج تمام شد و به زمین برگشتم علی بن ابی طالب (علیه السلام) بر من وارد شد و تمام گفتگوهای من با پروردگارم را خبر داد. بدان ای سلمان هرکدام از انبیاء و اولیاء از زمان آدم تاکنون که گرفتار شده اند علی بن ابی طالب (علیه السلام) آنها را نجات داده است. نقل از کتاب (القطره، جلد 1 ، صفحه 282) آیت الله مستنبط ———- به نيت فرج اقا و بعنوان صدقة جاريه يك بار تجربه كنيد عضو شويد👇🏿 @haram110
📿بَر سَر سُفره اِفطار بِـه غذا لَب نَزَنَم✋🏻 🖤تا زَمانــۍ ڪِه مُؤَذِن بِبَرَد نامِ 💠ِعــــلـــــی💠 🌸نماز و روزتون قبول🌸