eitaa logo
حرف حساب
7.3هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
46 ویدیو
16 فایل
برش‌هایی از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم | گروه مطالعاتی هیئت امام جعفر صادق علیه السلام ارتباط با مدیر: @Einizadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ بهانه تویی... 🔻 نه این‌که عطر صابون وطنی را دوست نداشته‌باشم، نه! صابون بهانه بود برای یک چیزی که وصل تو باشد، یک بهانه‌ای که همراه اسمت بیاید و بشود سوغات... زيتون! نه این‌که زیتون ندیده باشم، همسایه‌هامان همه درخت زیتون داشتند، اما زیتون تو بهانه بود برای یادکردن از تو در وطنم... نه این‌که ادویه نداشته باشیم، نه! زعتر بهانه بود که وقتی روی غذا می‌نشست، یاد تو بیاید گوشه ذهن‌مان. ذهن برود کنار بازار شام، تا برسد به . ما عقیله می‌خوانیمش، خواهرجانِ امام‌مان را. ما عروسک‌های دختران‌مان را از کنار مزار رقیه خاتون می‌خریدیم... بهانه‌ها زیاد بود برای دوست‌داشتنت... بهانه‌ها هنوز هم هست، اما غم بزرگی هی رژه می‌رود جلوی چشم‌مان، هی بغضی می‌آید و راه نفس را... بگذریم... از بچگی برایم کشور «دوست و برادر» بودی، آن‌قدر که وقتی در فوتبال از شما می‌بردیم، ذوق‌کردنم نمی‌آمد! انگار این فاصله و مسافت جغرافیایی تأثیری در رفاقت‌مان نداشت؛ ما در زمین تو، یادگاری‌هایی داریم که هنوز برنگشته‌اند، خون‌هایی که هنوز خشک نشده‌اند. اسم که می‌آید چشم‌ها رسوا می‌کنند ته دل‌مان را. ما در تو تاریخ داریم، آن‌گاه که را می‌گفتیم. در اما، روی دیوارهای قلعه، کلی یادگاری داریم به خط . رفاقت‌مان نه از جنس بود و نه... رفاقت‌مان بوی می‌داد... ▫️▫️▫️ غم تو غم ما بود وقتی که به اسم اسلام سر می‌بریدند. غم تو غم ماست، همین حالا که به اسم اسلام سر می‌برند... من به خدا ایمان دارم و به معجزه و به مرادم که فرمود: « به دست جوانان سوری فتح می‌شود.» إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا همان لحظه‌‌ای که وقت جاروکردن است. 🖊فاطمه میری‌طایفه‌فرد @del_gooye ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ دقت ویژۀ امام در رعایت حق‌الناس 🔻 نقل شده كه امام خمينی (ره) در شهر نجف برای سخنرانی دعوت بودند. جمعيت زیادی قبل از حضور امام در جلسه حاضر بودند. امام (ره) وقتی خواستند وارد شوند، ملاحظه می‌کنند هيچ جايی برای پاگذاردن نيست و هرجا پا بگذارند، روی كفش افراد پا گذاشته‌اند. ايستادند و در حدی كه نظم كفش‌ها به‌هم نخورد، کفش‌ها را جابه‌جا کردند تا در بين كفش‌ها يك راه به‌اندازهٔ جای پايشان باز كنند، چون تا این حد مواظب بودند تجاوزی به حقوق ديگران نشود. چون امام خمينی (ره) خوب می‌فهمند تجاوز به حق ديگران، حتی در حد پا گذاشتن روی كفش افراد، راه ارتباط با آسمان را از انسان می‌گيرد. 👤 📚 کتاب «فرزندم اینچنین باید بود» ج۱ #⃣ پ.ن: عکس تزیینی و مربوط به جماران است. ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ تربیت با اکسیر «محبت» 🔻 [پدرم، آیت الله سید صدرالدین صدر] خیلی خیلی خیلی ما را محبت می‌کردند و د
با یک امیدی پیش من آمده! 🔻 ما به‌خاطر برنامۀ پدرم که از آن مراجع مقید بود، خیلی با زهد و تقوا زندگی می‌کردیم. یک وقت‌هایی بود که خیلی دست‌وبالمان باز نبود. مثلا وقتی که فقیر می‌آمد و احتیاج داشت که عمل کند، احتیاج داشت دخترش را عروس کند، احتیاج داشت مثلا زغال برای زمستانش بخرد، مادرم قرض می‌کردند از جای دیگر و می‌دادند. یک روز گفتم: «بی‌بی آخر شما دستتان خالی است، قرض کردید از خاله، بی‌بی آخر شما که...» -خدا رحمتش کند- گفتند: «ننه این با یک امیدی پیش من آمده. نمی‌شود او را محرومش کنم. خدا به من می‌دهد، خدا می‌رساند، قرض خاله را می‌دهم.» 📚 از کتاب | خاطرات فاطمه صدر (همسر آیت الله شهید سید محمدباقر صدر) 📖 ص ۶۳ #⃣ پ.ن: عکس تزیینی است. ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ بازارها و خريدارها 🔻 بايد در اين وقت كم به تجارتى دست زد كه بى‌نهايت سود بياورد و بايد به‌دنبال خريدارى رفت كه پولش نقد باشد و بازگردان داشته باشد و بايد در جست‌وجوى بازارى بود كه رونق داشته باشد، يك بازار، بازار پايين است با خريدارى‌هايى به نام دل و هوس‌هايش و به نام مردم و حرف‌هايش و به نام دنيا و جلوه‌هايش، با ثروت و قدرت و شهرت و مدارك و عنوان‌هايش و به نام شيطان و وسوسه‌هايش. و يك بازار هم بازار ديگرى است با خريدارى به نام اللّه، مالك، رحيم، مهربان. 🔸 اين‌ها بازارها و خريدارها هستند، آن هم سرمايه و متاع‌هاى ما، بايد ديد كه هر كدام چه مى‌گيرند و در برابر، چه مى‌دهند. 👤 📚 از کتاب 📖 ص ۳۵ #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ با این دو گردان می‌روم قلاویزان را می‌گیرم! 🔻 وقتی عراق، مهران را می‌گیرد و روی ارتفاعات قلاویزان به منطقه مسلط می‌شود، در قرارگاه مطرح می‌شود چه کسی عملیات را شروع کند، خط را بشکند و روی قلاویزان برود. فرمانده‌لشکرها به هم نگاه می‌کنند. حاج قاسم سلیمانی می‌گوید ما می‌رویم. می‌گوید: «دو تا گردان دارم که خوب اشک می‌ریزند. با این دو گردان می‌روم قلاویزان را می‌گیرم!» 📚 از کتاب | خاطرات حجت الاسلام علی شیرازی نمایندهٔ ولی فقیه در نیروی قدس سپاه 📖 صفحات ۸۸ و ۸۹ #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ به امام زمان نامه بنویس! 🔻 آقای کشمیری می‌فرمود حرف بزنید با حضرت. همان‌طور که وقتی یک اهل دلی ر
باید به اضطرار برسیم! 🔻 ما تا مضطر نشویم، عبد نیستیم! چون همزمان که از او [خدا] می‌خواهم، به ۱۰ جای دیگر هم امید دارم! «یا الله» غیرمضطر الکی است، تشریفاتی است؛ مثل این‌هایی که دارند در هیئت با موبایل حرف می‌زنند و دستشان هم هم‌زمان با سینه‌زن‌ها تکان می‌خورد! حالا نمی‌خواهم بگویم ثواب ندارد، ولی او اصلا این‌جا نیست! فرق دارد با آن کسی که متوجه وجههٔ حضرت سیدالشهدا (ع) است و انگار در محضر امام ایستاده و حسین حسین می‌گوید. این همان شِرَّةِ السَّهْوِ است. ما تا از شِرَّةِ السَّهْوِ و سَكْرَةِ التَّبَاعُدِ بیرون نیاییم و مضطر نشویم، اصلا یک بار راستکی یا الله نمی‌گوییم! یا الله می‌گویم ولی هنوز دلم به این است که چکم را رفیقم پاس می‌کند! و اگر عبد، مستجاب الدعوه است، چون راست می‌گوید «یا الله». وقتی می‌گوید یا الله، با الله کار دارد. ‼ لذا دلیل اینکه غیبت رخ می‌دهد، یک بخشش برای این است که من به اضطرار بیفتم. اساسا ما باید عبد بشویم تا حضرت به ما نظر کند. و برای آنکه بخواهیم عبد بشویم، یکی از ذاتیاتش اضطرار است. یعنی من از غیر خدا ببُرم. 👤 🎙 از سلسله مباحث «درنگی در مسألهٔ غیبت امام عصر (عج)» | جلسه پنجم 🙏 ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ حواستان به خانوادهٔ شهید باشد! 🔻 یک روز رفتیم منزل مادرش. برف سنگینی باریده بود. زمستان‌ها زنجان همیشه پربرف است. دیدم احمد هی بلند می‌شود و از پنجره توی کوچه را نگاه می‌کند و دست به هم می‌مالد. رفتم کنارش و گفتم: «احمد جان چرا این‌قدر بی‌قراری؟ چیزی شده؟» گفت: «آنجا را نگاه کن. زنِ شهید چادر به کمر بسته و روی پشت‌بام دارد برف پارو می‌کند. اگر قرار باشد این‌ها مردهاشان را بفرستند جبهه، شهید بدهند، بعد برف پشت‌بامشان را هم خودشان پارو کنند که ما باید سرمان را بگذاریم زمین و بمیریم!» 🔸 رفت درِ خانهٔ همسایه و پشت‌بام را پارو کرد. خانه که آمد، برادرانش حسین و عباس را که نوجوان بودند صدا زد و به آن‌ها پرخاش کرد که چرا حواسشان به اطرافشان نیست. باید حواسشان به خانوادهٔ شهید باشد. 📚 از کتاب | خاطرات فخرالسادات موسوی همسر سردار 📖 صفحات ۱۰۰ و ۱۰۱ ❤️ پ.ن: عکس تزیینی است. ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳ با یک امیدی پیش من آمده! 🔻 ما به‌خاطر برنامۀ پدرم که از آن مراجع مقید بود، خیلی با زهد و تقوا زند
✳️ کجا رفت آن دادرس ما؟ 🔻 [امام موسی صدر] یک حالت خاص و فوق العاده‌ای در انسان‌دوستی داشتند. اصلاً برای خودشان انگار زندگی نمی‌کردند. برای جامعه و برای دین و برای اسلام زندگی می‌کردند. 🔸 مرحوم پدرم آسید صدرالدین، ناراحتی قلب داشتند و در بیمارستان فیروزآبادی بستری شده بودند. امام موسی صدر هم در مرافقت ایشان در بیمارستان بود. شب‌ها بعد از اینکه برنامهٔ پدرم، دوا و آمپول و قرص پدرم تمام می‌شد، پا می‌شدند سر به مریض‌ها می‌زدند سید موسی. از اتاق به اتاق. آن که سِرُمش تمام شده بود، صدا می‌کردند می‌آمدند برایش سرم می‌گذاشتند. آن که از درد ناله می‌کرد، می‌رفتند دنبال پرستار برایش قرص مسکن می‌آوردند. آن که احتیاج به آبی، غذایی، چیزی داشت، برایش تهیه می‌کردند. پدرم نوزده شب در بیمارستان فیروزآبادی بودند. این نوزده شب همه‌اش کار برادرم همین بود. بعد از نوزده شب، شب بیستم که آقام از بیمارستان مرخص شدند، این مریض‌ها می‌گفتند کجا رفت آن دادرس ما؟ 📚 از کتاب | خاطرات فاطمه صدر (همسر آیت الله شهید سید محمدباقر صدر) 📖 صفحات ۹۱ و ۹۲ #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ بهترین یاور... 🔻 جبرئیل گفت: - نامش در زمین فاطمه است، اما در آسمان، منصوره. - منصوره... - او در آسمان دوست‌دارانش را یاری می‌کند و روی زمین، فاطمه است، چون شیعیان خود را از آتش جدا می‌کند. همهٔ خوبان عالم، در این دنیا اگر یاری نشوند، در خیلی از کارها درمانده می‌شوند. برای همه بهترین یاور، مادر است. مادری که مادری‌اش محبت دارد، لطافت دارد، عزت دارد... ارزش دارد. این مادر اگر فاطمهٔ زهرا باشد و این یاوری اگر از جانب او باشد، یاری شونده... به آسمان رود و کار آفتاب کند. 📚 از کتاب 📖 ص ۱۵ ✍ ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از حرف حساب
احترام ویژۀ حاج قاسم به پدر و مادر 🔻 از راه که می‌رسید، پدر را می‌برد حمام. خودش لباس‌های پدر را می‌شست. می‌نشست کنار بابا، دست‌های چروکیده‌اش را نوازش می‌کرد و می‌بوسید. جوراب‌های پدر را می‌آورد و موقع پوشاندن، لب‌هایش را می‌گذاشت کف پای پدر. 🔸 مادر هم که در بیمارستان بستری بود، از سوریه که آمد بی‌معطلی خودش را رساند بیمارستان. همین که آمد توی اتاق، از همه خواست بیرون بروند؛ حتی برادر و خواهرها. وقتی با مادر تنها شد، پتو را کنار زد. دستش را می‌کشید روی پاهای خستۀ مادر. حالا که صورتش را گذاشته بود کف پای مادر، اشک‌های چشمش پای مادر را شست‌وشو می‌داد. 🔺 کسی از حاج‌قاسم توصیه‌ای خواسته بود. چند بندی برایش نوشت که یکی‌اش احترام به پدر و مادر بود: «به خودت عادت بده بدون شرم، دست پدر و مادرت را ببوسی. هم آن‌ها را شاد می‌کنی، هم اثر وضعی بر خودت دارد.» 📚 از کتاب | گذری بر زندگی و رزم شهید حاج‌قاسم سلیمانی #⃣ ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ نسبت غم و شادی ما با امام 🔻 اینکه چه چیزی خوشحالمان می‌کند و چه چیزی ناراحتمان، خیلی مهم است. ا
الفبای از مهجوریت درآمدن قرآن 🔻 یکی از نکته‌های بسیار مهم و شاید هم خیلی واضح که متأسفانه خیلی مورد غفلت واقع شده این است که کسی نمی‌تواند و نتوانسته است بدون انس با قرآن در عالم دین قرار بگیرد. وقتی در آیۀ 30 سورۀ فرقان این بیان بسیار کوبنده مطرح می‌شود که «إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»، انس با قرآن یعنی بَینی و بین الله و بَینی و بین ولی الله بتوانم بگویم قرآن در زندگی من مهجور نبوده است. ‼ الفبای از مهجوریت درآمدن قرآن این است که من حداقل یک تلاوت روزانۀ منظم قرآن داشته باشم. گاهی اوقات در زندگی افراد متدین، همین قضیه می‌لنگد! وقتی قرآن خواندن می‌شود رقیب درس خواندن و کار کردن، یعنی اینکه من وقتی بی‌کار بودم قرآن می‌خوانم! یعنی قرآن کار من نیست! خب مهجور بودن قرآن یعنی چه؟! ادامه دارد... 👤 🎙 کارگاه سبک زندگی| جلسهٔ دوم #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از حرف حساب
✳️ دعای مادرم مرا بدین جا رسانید 🔻 از بایزید بسطامی پرسیدند که ابتدای کار تو چگونه بود؟ گفت: من ده ساله بودم، شب از عبادت خوابم نمی‌بُرد. شبی مادرم از من درخواست کرد که امشب سرد است، نزد من بخُسب. مخالفت با خواهش مادر برایم دشوار بود؛ پذیرفتم. آن شب هیچ خوابم نبرد و از نماز شب بازماندم. یک دست بر دست مادر نهاده بودم و یک دست زیر سر مادر داشتم. آن شب هزار «قُل هُوَ اللّهُ اَحَد» خوانده بودم. آن دست که زیر سر مادرم بود، خون اندر آن خشک شده بود. گفتم: «ای تن، رنج از بهِر خدای بکش.» چون مادرم چنان دید، دعا کرد و گفت: «یا رب، تو از وی خشنود باش و درجتش، درجهٔ اولیا گردان.» دعای مادرم در حقّ من مستجاب شد و مرا بدین جای رسانید. 📚 برگرفته از کتاب «بُستان العارفین» ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f