فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 اینجا کالیفرنیا آمریکا؛
تک تک خانه ها سیاه پوش آقا امام حسین است
آدم باورش نمیشود
گویا اشکی که در طول تاریخ برایش ریخته شد ، سیلی شده و حالا در دنیا به راه افتاده است
صحنه ی زیبایی ست.
شاید 10 سال قبل چنین چیزی را باور نمیکردم.
اما حالا صدای او آنجه که تصورش را نمیکردیم در حال شنیده شدن است.....
رفقای خارج از کشور
دوستان خود را با آقا امام حسین آشنا کنید
که این هم برای دنیای ما
و هم برای اخرتمان ضروری است
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انيميشن فوق العاده تأمل برانگيز و زیبا:
«دستت رو از جيبت دربيار»
حتما ببینید👌
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا افسردهای؟ چرا مضطربی؟ چرا نگرانی؟ به چی فکر میکنی؟ این کلیپ رو ببین، داروی ضد افسردگی...
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی ...
هر بامدادت؛
رودخانه حیات جاری می شود ...
زلال و پاک ...
چون خورشید
مهربان و گرم وخالصمان ساز ...
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🏴🏴
#سلام_امام_زمانم
غم عالم نشسته بر دل ما
ز هجر روی تو ای صاحب عصر
جهان زیبا شود وقتی بیایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
4_5816863836073886875.mp3
1.92M
🔸ترتیل صفحه 56 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام بیات
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
☘️☘️☘️☘️
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
056-aleemran-ta-1.mp3
4.62M
056-aleemran-ta-2.mp3
5.38M
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
به امام سجاد علیه السلام و امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام
يا اَبَا الْحَسَنِ، يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يَا زَيْنَ الْعابِدِينَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🦋🌹
يَا أَبا جَعْفَرٍ، يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْباقِرُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🌹🦋
يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الصَّادِقُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@hedye110
#کتابدا🪴
#قسمتدویستنودچهارم 🪴
🌿﷽🌿
تکاورها همان هفته اول به مسجدی ها گفته بودند، همه باید
موهایشان را کوتاه کوتاه کنند تا بیماری مسنتقل نشود. آنها می
ترسیدند با این همه کشته هایی که زیر آوارها می مانند، آلودگی
منطقه را فرا گیرد
و تیفوس همه را مبتال کند. این حرفها را که می شنیدم، یاد فیلم
های جنگ جهانی دوم افتادم، ولی باور نمی کردم، جنگ ما آنقدر
طول بکشد که به این مسائل دچار شویم
خیلی وقت ها که برای تخلیه مردم با آوردن آیه، لبه شط می رفتم،
کمی پایم را توی آب میگذاشتم. آب شط هم گل آلود بود و هم
گازوئیل و نفت روی آن را پوشانده بود. تا آنجا که شد، دست و
پایم را در آب می شستم و به لباس هایم دست میکشیدم. ولی افاقه نمیکرد که هیچ، بدتر هم می شد یک بار دیگر هم قبل از شهادت علی با
دخترها تصمیم گرفته بودیم به حمام برویم دو روز همه با هم می
خواستیم از مسجد بیرون بیایم. به آقای نجار گفتیم: ما کار داریم
مریم پرونة
با تعجب گفت: همه تون با هم کجا راه می افتید، برید؟ مجبور شدیم
بگوییم: می خواهیم به حمام برویم با زحمت خودمان را به آبادان
رساندیم. ولی چون نه جایی را بلد بودیم و نه پولی در
بساط داشتیم، دست از پا دراز تر برگشتیم. روی مان هم نمی شد در
خانه ایی را بزنیم و خواهش کنیم به ما اجازه بدهند از حمامشان
استفاده کنیم. آن روز وقتی این جریان را به زیبا گفتم، با دلسوزی
گفت که خودش یک فکری برایم می کند، زیبا زن تمیزی بود
شب به خانه اش می رفت. لباس هایش را عوض می کرد و توی
غسالخانه حمام می کرد. من دلم به حمام کردن توی غسالخانه
رضایت نمی داد. هنوز حس بد و تلخم نسبت به آنجا از بین نرفته
بود.بالاخره زینب جریان عبدلله را گفت.او و برادرش خلیل یک
روز من، صباح، لیلا و زهره را به آبادان بردند، کلید خانه خاله
شان در دست خلیل بود. در را برایمان باز کردند و گفتند: ما میریم
بازار یه چیزی برای خوردن پیدا کنیم.
آن ها که رفتند، ما یکی یکی توی حمام رفتیم و هول هولکی
سرمان را با پودر رختشویی شستیم و لباس های مان را چلاندیم و
همان طور می پوشیدیم. عبدلله و خلیل کمی بعد آمدند، نان، کنسرو
ماهی و بادمجان خریده بودند. آنها را روی اجاق گرم کردیم و
خوردیم یک لیوان چای گرم هم خوشحالی تمیز بودنمان را تکمیل
کرد
ولی حالا چندین روز بود از آن جریان میگذشت. معلوم نبود
عبدلله كجا اعزام شده و چه بلایی سرش آمده، بچه ها هم با تصمیم
ما موافق بودند ولی می گفتند توی آبادان آشنایی سراغ ندارند. با
این حال راه افتادیم، رفتم آبادان توي آبادان نمی دانستیم کجا برویم.
یک جا از ماشین پیاده شدیم و کمی بالا و پایین رفتیم. باز غرور
هیچ کداممان اجازه نداد در خانه ایی را بزنیم، تصمیم گرفتیم،
برگردیم. بچه ها گفتند این همه راه اومدیم. حداقل به چیزی
بخوریم، داریم از گرسنگی می میریم.
من گفتم: من که آه در بساط ندارم.
بقیه هم همین را گفتند. با این حال دست به جیب بردند و ته مانده
ذخیره شان را در آوردند. چند تومانی بیشتر نبود. رفتم بازار
کفیشه. در کمال تعجب دیدیم بعضی از مغازه ها باز هستند. اول
چند تا نان تازه خریدیم. چون پولمان به چیزهای دیگر نمی رسید،
با بقیه پول نیم کیلو ترشی خریدیم. آنها را توی کیسه نایلونی ترشی
ترید کردیم و با ولع خوردیم. من به بچه ها گفتم: الانه که سرکه
ترشی معده های ضعیف و خالی مون رو داغون کنه
گفتند: نه معده های ما دیگه ضد ضربه شدند
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#کتابدا🪴
#قسمتدویستنودپنجم 🪴
🌿﷽🌿
در حال حرف زدن بودیم که دیدیم پسر، هجده ساله ایی به
طرفمان می آید. توی مدتی که مشغول خوردن و حرف زدن
بودیم، او در حال پست دادن جلوی ساختمان جهاد سازندگی آبادان
بود. وقتی به ما رسیده گفت: بخشید خواهرها قصد فضولی ندارم.
ولی شما اینجا منتظر کسی هستید؟
به همدیگر نگاه کردم و گفتم: نه
گفت: پس چرا اینجا ایستاده ای؟ از دو، سه ساعت پیش تا حالا که
من اینجا در حال نگهبانی هستم، شما اینجا ایستادید
ماندیم چه جوابی بدهیم. بالاخره یکی از بچه ها گفت: ما از
خرمشهر اومدیم اینجا، بلکه به گرمابه ایی پیدا کنیم، بریم حمام.
ولی جایی رو بلد نیستیم. خجالت می کشیدیم در خونه کی رو بزنیم
پسر که صورتی معصوم و آفتاب سوخته ایی داشت، گفت: خونه خاله
من همین نزدیکی هاست همه شون رفتند. کلید خونه شون دست
ماست، من میرم کلید رو میبارم، اما اونجا برید حموم کنید. بعد
کلید رو بیارید جهاد، اگه من بودم که هیچ وگرنه بدید دست یکی
از برادر های جهاد
باز به هم نگاه کردیم و حرفي نزدیم. پسر گفت: به خدا خونه
خالیه، خیالتون راحت باشه.
سر تکان دادیم. پسر بدو رفت و دوچرخه اش را از توی جهاد
بیرون آورد. سوار شد و رکاب زنان دور شد. ولی تا برگردد کلی
طول کشید. همین طور که چشم به راه بودیم، وقتی سررسید چند
نفر از بچه های مسجد و تکاورهایی که ما را می شناختند پشت
وانت ایستاده چند. یکی از تکاورها پدی، داماد مریم خاتم بود، تا
چشم آنها به ما افتاد، وانت را نگه
داشتندبا تشر پرسید: برای چی اومدید اینجا؟ توی دلم گفتم: فقط
خواجه حافظ شیرازی مونده که از حمام رفتن ما خبردار بشه بچه
ها که توی اضطرار قرار گرفته بودند، به ناچار گفتند: اومدیم بریم
حموم ولدی دوباره پرسید: خب چرا اینجا ایستادید؟ بچه ها گفتند:
خب جایی رو نداریم گفت: بیایید سوار بشید نمی دانستم باید از
غیرت اینها خوشحال باشیم یا ناراحت. بچه ها گفتند: کجا بیاییم؟
یدی گفت: خونه یکی از فامیالی ما سوار وائت شدیم. همین که راه
افتادیم، سر و كله پسری که دنبال کلید رفته بود، از آخر خیابان پیدا
شد. چون دیده بود ما سوار وانت شده ایم، کلید را بالا گرفته بود و
تکان می داد و تند رکاب می زد و می گفت: وایستید، وایستید
خیلی دلمان برایش سوخت. برایشی دست تکان دادیم و خداحافظی
کردیم. بین راه مسجدی ها پیاده شدند و پدی ما و دوستان تکاورش
را به خانه پیرزن و پیرمردی برد. آنها با دیدن ما خیلی خوشحال
شدند پیرزن گفت: تا غذای من آماده بشه، شما بروید حمام کنید با
عجله آب به تن مان زدیم و با لباس خیس بیرون آمدیم و جلوی
آفتاب ایستادیم. بعد از
دوازده روز همین هم قنیمت بود. موهایم را که دیگر دست تویش
نمی رفت، با شانه ایی از خانه آورده بودم، شانه زدم. بقیه بچه ها
هم از همان شانه استفاده کردند
برای مصرف ناهار صدای مان کردند. پیرزن قابلمه های کوچک
پلو خورشت قیمه ایی که برای خودش و شوهرش پخته بود، سر
سفره آورد. غذای خوشمزه و پر برکتی بود. پنج شش نفر به
اضافه چهار تکاور و صاحبخانه هم از غذا خوردند و بلند شدند
در راه برگشت، باد سردی که آن روز می وزیده به تن و بدن
خیس مان می خورد و لرز به بدن مان می انداخت، به ما گفتند:
بیاید سرود بخوانیم، سرما رو فراموش کنیم...
همه با هم سرود و به به چه حرف خوبی آن شب امام ما گفته را
خواندیم و کلی روحیه گرفتیم. وقتی سرود خواندن مان تمام شده
یک دفعه ساکت شدم و نشستم. یاد عبدلله ولیلا افتاده بودم، هم اینکه
دفعه قبل او با عزت و احترام ما را به خانه خاله اش برد و
نگذاشت آوارگی بکشیم، هم اینکه یک بار که سوار وأنت بودیم،
عبدلله با شیطنت هایش ما را خیلی خنداند درست نمی دانم چه
روزی بود. آنقدر یادم هست که غروب یکی از روزهایی بود که
توی مسجد بودم، هنوز اذان نگفته بودند. از کنار ابراهیمی که رد
شدم، شنیدم پسرک لاغر و سبز ارویی به لهجه عربی میگوید: هیچ
صدایی نمی یاد. کسی خونه شون نیست. ما جرأت نکردیم بریم تو،
شما که اینجاید، باید بیاوریدش
ابراهیمی گفت: این وقت شب من چه کسی رو بفرستم؟ بذار صبح
کنجکاو شدم و پرسیدم: چی شده؟ ابراهیمی گفت: هیچی، میگه یه
نفر توی عباره مرده، بیایید جنازه اش را بردارید از پسر پر میدم:
چرا خودتون جنازه رو نیاوردید؟
گفت: ما جرات نکردیم، بریم توی خونه. هیچ کس خونه شون
نیست، همه رفتند. این پیرمرد هم مریض بود. تو رختخواب افتاده
بود. حالا صدایی ازش نمی شنویم. فکر می کنیم مرده باشه..
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
دوستان عزیز سلام صبح تون بخیر ....
بعضی از دوستان تقاضا کردند ادامه ی کتاب دا بعد از اربعین حسینی گذشته بشه چون خیلی از دوستان مشرف شدند کربلا .....ماهم اطاعت امر کردیم ان شاءالله ادامه ی کتاب دا یکی دو روز بعد از اربعین گذاشته خواهد شد 🌸🌺
از تک تک دوستانی که مشرف میشوند کربلا التماس دعا دارم🙏🙏🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی زیبا از زیارت عاشورا به همراه متن
با صدای علی فانی
#زیارت_عاشورا
#التماس_دعا_برای_ظهور🤲
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
□■□■□
مداحی آنلاین - گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوییم - استاد عالی.mp3
1.73M
#اربعین
کربلایت سهم ما بدها نشد این اربعین
پا برهنه میروم سمتی که بغضم بشکند
#اللهم_ارزقنا_زیارة_الاربعین
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
#احادیث_قدسی
و چنین فرمود مهربان پروردگار
ای فرزند آدم
بیاد آورید نعمت من را که به شما عطا کردهام ...
(پس بدانید) همانگونه که جز با راهنما راه نمییابید، به راه بهشت (نیز) جز با علم و دانش رهنمون نمیشوید، و همانطور که مال را جز با رنج و زحمت فراهم نمیآورید، به بهشت (نیز) جز با شکیبایی بر عبادت وارد نخواهید شد.
(پس) با انجام عبادات مستحب (نماز و غیر آن به من) نزدیک شوید، و رضای مرا در خشنودی مساکین طلب کنید زیرا خشنودی من چشم برهم زدنی از آنها دور نخواهد شد.
ای موسی: بشنو آنچه را که میگویم (زیرا) سخن من حق است: همانا کسی که بر مسکینی تکبر نماید، او را در روز قیامت به صورت مورچهای که زیر قدمهای مردم است محشور میکنم.
و کسی که در صدد کنار زدن پرده (و آشکار کردن عیب) مسلمانی برآید، هفتاد مرتبه پرده او را میدرم (و عیب او را آشکار کنم) و کسی که در برابر دانشمندی (الهی) یا پدر و مادر خویش فروتنی نماید (مقام) او را در دنیا و آخرت بالا میبرم، و کسی که مومن مسلمانی را خوار نماید، پس به تحقیق آشکارا به جنگ با من آمده، و کسیکه بخاطر من مومن را دوست داشته باشد، فرشتگان در دنیا پنهانی با او مصافحه کنند و در آخرت آشکارا.
#خدایا_دوستت_دارم
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
بنامدوست﷽
گشاییم دفترصبح را
به فر عشق فروزان کنیم محفل را
بسم الله النور
روزمان را بانام زیبایت آغازمیکنیم
دراین روز بما رحمت وبرکت ببخش
وکمکمان کن تازیباترین روز را
داشته باشیم
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🏴🏴🏴🇮🇷🇮🇷🇮🇷