eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر/ زهرا ملک‌ثابت
479 دنبال‌کننده
2هزار عکس
157 ویدیو
97 فایل
کانال عمومی حرفه‌ی هنر راه ارتباطی: @zisabet زهرا ملک‌ثابت نویسنده داستان و ادبیات دراماتیک کتاب‌ها: قهوه یزدی دعوت‌نامه ویژه فیلم کوتاه: کاغذ، باد، بازی دبیر استانی جشنواره‌های هنری مدرسه عاشق هنر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔗 لینک خرید کتاب از فیدیبو یک پیشنهاد خوب برای شما 📚 کتاب سپیددار 📲 www.fidibo.com/book/149506 📌 گروه ادبی حرفه‌داستان👇 🆔 @herfeyedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 🖼 چالش جزئیات داستانی همیشه مورد علاقه خوانندگان بوده و هست. هنرمند جزئیات بیشتر و وسیع‌تری را باید ببیند. ✍🏻 نویسندگان گرامی، هرآنچه در تصویر می‌بیند را به نگارش دربیاورید. 📝 نوشته‌هاتون را به آیدی زیر ارسال بفرمائید: @jafari98 📌 حرفه‌داستان در قالب‌های داستان‌کوتاه، داستانک، دلنوشته، فیلمنامه و نمایشنامه فعالیت می‌کند. https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
✍🏻 نویسنده: علیرضا نادری فام اتاق بی بی سکینه دنج و دوست داشتنی بود.اتاق بی بی درست گوشه ی حیاط بود ،دوطرف اتاقش پر بود از گل‌های محمدی و لاله عباسی،هروقت پیش بی بی می رفتم دیگر دلم نمی خواست به اتاقم برگردم ،بی بی هم به بهانه های مختلف از خاطره های قدیم تا زمانی که دایی مرتضی در سوریه شهید شد میگفت،بی بی واقعا زن محکمی بود و همیشه به همه نصیحت میکرد ،و هرکسی مشکلی داشت ، با تجربه های خودش و ضرب المثل های قدیمی ،طرف را از این رو به آن رو میکرد. طوری که آن شخص، یادش می رفت مشکلی داشته است.روبروی اتاق بی بی درخت انگوری بود که یادگار دایی مرتضی بودو هرروز بی بی از دریچه ی اتاقش به آن نگاه میکرد ،هرچقدر از قشنگی و شیرینی انگور بگویم، کم گفتم. اول بهار خوشه های پر میوه انگور چنان فضای حیاط را خوشبو می کرد که عطرش بر دیگر گلها غالب بود،یک روز صبح بعد از نماز بی بی از دم در اتاقش گفت:دخترم به مادرت بگو صبحانه را آماده کردم،تا چائیها سرد نشدن زود بیاین،من زودتر از مادرم به اتاق بی بی رفتم،تا وارد شدم سلام کردم و گفتم: بی بی جان چه روسری فیروزه ای قشنگی! چقدر زیبا شدید،بی بی با لبخندی گفت: نه نه جون این سوغات دائی مرتضی از مشهده که آخرین بار برایم آورد،گفتم مبارکتون باشه،خیلی گشنم بود به به چه سفره ای که بی بی پهن کرده بود،تخم مرغ آبپز،سبزی جعفری و نعنا،انگور،پنیر محلی واستکانهای چائی که روی سفره ی ترمه خودنمایی می کردند.کمی بعد مادرم هم آمد،سلام کرد و نشست،اصلا حواسش به روسری بی بی نبود،بی بی گفت:بسم الله بفرمایید، تخم مرغی را برداشتم و شروع کردم به پوست کندن،چند لحظه بعد دیدم مادرم به عکس دایی مرتضی که توی طاقچه بود خیره شده ،بی بی خوب حواسش بود،رو به مادرم کرد و گفت:نه نه جون کجایی؟ چرا شروع نمی کنی ؟چائیها از دهن افتاد،مادرم زد زیر گریه و گفت:قربون داداشم برم کاش الان کنارمان بود و از این انگور می خورد،بی بی آهی کشید و گفت:پسرم این درخت انگور را به یادگار کاشت که همیشه نام و یادش جاودانه باشد،بعد از صبحانه کمک کنید تا مقداری انگور بچینیم و برای شادی روح همه ی شهدا بین همسایه ها تقسیم کنیم،مادرم آرام گرفت و گفت:خدایا برادرم بهترینها را نزد حضرت دوست و امامش داشته باشد،بعد از صبحانه انگورها را چیدیم و درون ظرف گذاشتیم و بین همسایه ها پخش کردیم بی بی گفت:اجرتان با خدا و اهل بیت خدا از شما راضی باشد،امروز خیلی خوشحالم چرا که می دانم مرتضی من هم شاد و خشنود است 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 این اثر برای چالش حرفه‌داستان نوشته شده. کپی جایز نیست. @herfeyedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت چهاردهم ☕️ صد سلام تاکنون تدریسم برای رده سنی بزرگسالان بوده. حالا دیگه بعضی‌هاشون استادی شدند. در جشنواره‌ها موفقیت‌هایی کسب کردند و آثارشون منتشر شده. دیروز یعنی یکشنبه ۲۸/ خرداد/ ۱۴۰۲ اولین جلسه کارگاه من با بود. کارگاهی برای فیلم کوتاه. اول که رفتم به سازمان تبلیغات اسلامی یزد، دیدم خانمی و دوتا دختر نوجوان با نگهبانی اونجا صحبت می‌کنند و سراغ سالن اجتماعات را می‌گیرن. نگهبانی هم می‌گوید که هیچ خبری نداره از این برنامه. بعد من هم رفتم و سلام کردم و گفتم از طرف روابط عمومی باهاتون هماهنگ نشده؟ بازم جواب منفی داد. پیام روابط عمومی را با عکس و شماره و سند نشون دادم و آقای نگهبان بعد از اینکه براشون تایید شد راهمون دادند به سالن اجتماعات. تازه اون زمان بود که خانم و دخترخانمها گفتن که عجب، شما استادین؟ 🙄 رفتیم به سالن و بقیه دوستان هم کم کم اضافه شدند و یک حلقه دوستانه شکل دادیم و هرکدوم که وارد می‌شدند می‌گفتند: شما استادین؟😳 هیچی دیگه، کلاس خیلی باحالی بود. از فیلم بیشتر و از کتاب کمتر حرف زدیم. بعضی از مفاهیم نویسندگی را سعی کردم لا به لای حرفها و شوخی‌ها توی ذهن نوجوان‌ها جابندازم. اینکه از فیلمی خوش‌شون اومده بود و برام تعریف می‌کردند، هنون نکته برجسته را براشون باز می‌کردم. البته بیشتر فیلم‌‌ها و کتابهای مورد پسندشون خارجیه که حق هم دارن 🤷 وسط برنامه‌ها یک کارهای عملی کردیم برای باز شدن ذهن و پرورش خلاقیت و ایجاد جسارت و هماهنگی در کلاس که زیاد توضیح نمیدم ولی همه موافق بودن که این قسمت جالب و بامزه بود😄 🎤🎶🎷🎵🎼🎷🎸🎹🎺🎻🥁 ✅️ نوجوونهای عزیزمون چون با سیستم مدرسه‌ای رشد کردن، انتظاراتی داشتن که هم توی جلسه گفتن و هم بعدش. اینکه مثلا من یک سری تئوری براشون بنویسم و اونها هم جزوه نویسی کنن و حفظ کنن. دوستان عزیز و نوقلمان گرامی، هنوز هم هستن جاهائی که با این نویسندگی را یاد میدن ولی شیوه کار حرفه‌داستان این نیست. به نظرم یک مهارته و باید با تجربه و تمرین و تکرار این مهارت را به دست آورد. کسی این را نمی‌تونه دو دستی تقدیم‌ شخص دیگه‌ای کنه🤌 استاد می‌تونه فقط تجاربش را بهتون منتقل کنه و مسیر را نشون بده تا نوقلم و هنرآموز راحت‌تر و بهتر مسیر را طی کنه🌹 وگرنه منم دوران هنرجویی اون طور کلاسهای خشک و رسمی را رفتم. اسم نمیبرم که بد نشه😁 اما اصل کار نویسندگی را از یاد گرفتم. کسانی که کلاسهاشون هم مفید و هم بانشاطه ولی در یزد نیستند. من آنها را اساتیدم می‌دونم به واسطه وبیناری سه جلسه‌ای، همایشی یک روزه و یا جلسه‌ای سه ساعته در ✅️ یک نکته دیگه اینکه هم والدین نوجوان‌ها خوبه بدونن و هم خود نوجوان‌ها. نویسندگی مخصوصا در شاخه هنریش که داستان‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی و اینها هست خیلی دیر جواب میده. حالا این یعنی چی؟ معنیش این نیست که نوجوان عزیز ما ناامید بشه، برای این گفتم که نا امید نشه 🤌☺️ هیچ‌کس یک شبه نویسنده نشده و همه ما حرفه‌ای‌ها کلی باد و خاک و آفتاب خوردیم یا به عبارت دیگه کلی نوشتیم 🖋 و کلی مطالعه کردیم یا فیلم دیدیم 🖥📚 پس اگر عجله دارید، من نمی‌تونم براتون معجزه‌ای بکنم. برید همون موسسات و سازمان‌هایی که هزارتا وعده و وعید میدن که به ما هم همون وعده‌ها را میدادن😂 ✅️ نکته آخر: اگر تا حالا کسی نگفته از من بشنوین که از نوجوان جماعت، درنمیاد✋️ بعضی نوجوانها در خیال‌شون فروش فیلمنامه به کارگردان معروف یا چاپ کتاب در حد اساتید باسابقه را دارند و متاسفانه از ابرهای آسمون باید بکشونم‌شون پائین 😃 واقعیت اینه که نوجوان‌ها خیلی ذهن باز و ایده‌های نابی دارند ولی تجربه‌شون از زندگی کم و سطحیه. برای اینکه کسی نویسنده حرفه‌ای باشه، دونستن عناصر و تئوری‌ها کافی نیست 🥲 به خاطر همین جلسه اول روی ایده‌یابی تاکید داشتم و بعضی از برنامه‌های فرهنگی از ایده‌های نوجوانان برای تولید استقبال می‌کنن. از طرفی اگر در همین سنین، نوجوانان عزیزمون هدفمند کار کنن قطعا و ان‌شاالله در سنین جوانی و میانسالی نویسندگان موفقی خواهند بود😊 ما دهه شصتی‌ها، حسرت می‌خوریم که امکانات در دوره نوجوانی‌مون محدود بود و اینقدر مسیر برای پرورش استعدادمون هموار نبود. جلسه اول به من که خیلی خوش‌گذشت.👌 بعضی دوستان هم پیام دادن که کلاس جالب و دوست‌داشتنی بود و این حرفها 🥰 آخر کارها هم آقای نگهبان اومد و پرسید: پس چی شد؟ این استادتون نیومد؟ 😂😂😂😂😂😂 من زهرا ملک‌ثابت هستم مدیر گروه ادبی حرفه‌داستان🌹 و اگر خدا بخواد استادَک 😂 @zisabet ☕️☕️☕️☕️☕️ @herfeyedastan برای آشنایی با روند کاری گروه حرفه‌داستان، قسمتهای دیگر را بخوانید. لینک بقیه قسمت‌ها در کانال سنجاق شده. ☕️☕️☕️☕️☕️
این نوجوونها خیلی باحالند 🤌😂 من استاد دَف هستم البته میشه با اندکی تغییر گفت: استادک 😁✋️ اولین جلسه کارگاه ایده‌یابی فیلمنامه با نوجوانان در سالن اجتماعات سازمان تبلیغات اسلامی یزد برگزار شد 🥰 @zisabet
حالا هِی واسه ثبت‌نام دوره‌های آموزشی دست دست کنین، ببینین کی ضرر میکنه😂 🆔 @herfeyedastan 💢 جهت در دوره‌های آموزشی آنلاین و حضوری حرفه‌داستان به مدیر گروه حرفه‌داستان پیام دهید 👉 @zisabet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💍 سالروز زیباترین پیوند آسمانی دو نور بهشتی✨ حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها مبارک...🌸🌸🌸 🆔 @herfeyedastan
☕️ 📗 اثر نویسنده: زهرا ملک‌‌ثابت بخشی از داستان عشق من، رز قرمز👇🏻 امشب سالگرد ازدواجمان است ولی رمانتیک نوشتنم نمی‌آید. ذوقم را در این سال‌ها کور کردی! تو اصلاً میدانی من عاشق رُز قرمزم؟ دوران نامزدی دستکم دو هزار بار گفته بودم: عزیزم دوست دارم دسته گل عروسی‌ام رُز قرمز باشد. نگفته بودم؟ دیگر کاش جلوی در آرایشگاه، آن دسته گل رُز صورتی را با افتخار نمی‌گرفتی جلوی دماغم. دیگر هم صد هزار بار در گوشم نگو از ذوق دیدن تو در لباس دامادی اشک شوق در چشمانم جمع شده بود. کدام اشک شوق؟ از بی‌محلی تو به حرف و سلیقه‌ام شوکه شده بودم. به خاطر خراب نشدن آرایشم نبود همانجا... بله همانجا، کف زمین آرایشگاه می‌نشستم و زار میزدم. 📌 برای سفارش کتاب همراه با امضای نویسنده به آیدی زیر مراجعه فرمایید. 🆔 @zisabet 💶 قیمت کتاب ۷۲ هزار تومان 📬 پُست و پاکت ۳۵ هزار تومان ☘☘☘☘☘☘ @herfeyedastan