💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هفتاد_و_سوم
درستکار– فکر نمی کردم این چیزا رو بلد باشین .
اخمی کردم .
من – چرا ؟
درستکار– نمی دونم .
شاید چون ظاهرتون این حس رو با آدم القا
می کنه .
طلبکارانه گفتم .
من – مگه ظاهرم چشه ؟
لبخندي زد .
درستکار – ناراحت نشین .
به خدا منظوري ندارم .
فکر نمی کردم کسی که براش مهم نیست دست نامحرم رو بگیره دروغ نگه .
چیزي نگفتم .
تقریبا بهم برخورد از حرفش .
یعنی چی که چون دستش رو گرفتم
پس شاید آدم دروغ گویی باشم !
یعنی هر کی
مثل من بود دروغگو بود ؟
ترجیح دادم دیگه باهاش حرف نزنم .
انگار دنیاي ما از زمین تا
آسمون فاصله داشت .
چند دقیقه اي به سکوت گذشت .
که خودش سکوت رو شکست .
درستکار – باور کنین منظوري نداشتم .
من – مهم نیست .
درستکار _ مهمه . اصلا دلم نمیخواد از دستم ناراحت باشین .
من آدمی نیستم که بخوام کسی رو ناراحت
کنم .
من – ولی این کار رو کردي .
نفس عمیقی کشید .
درستکار – من تا حالا اینجوري فکر میکردم . الانم متوجه اشتباهم شدم .
پس لطف کنین ..
نذاشتم ادامه بده .
نمی خواستم این بحث رو ادامه بدم .
براي اینکه
دست برداره سریع گفتم .
من – دیگه ناراحت نیستم .
نیاز نیست ادامه بدي .
سکوت کرد .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هفتاد_و_چهارم
درستکار– من تا حالا اینجوري فکر می کردم . الانم متوجه
اشتباهم شدم .
پس لطف کنین ..
نذاشتم ادامه بده .
نمی خواستم این بحث رو ادامه بدم .
براي اینکه دست برداره سریع گفتم .
من – دیگه ناراحت نیستم .
نیاز نیست ادامه بدي .
سکوت کرد .
فهمید سرد و سنگین حرف زدم .
نگاهم رو دوختم به ساندویچ نیم گاز زده ي داخل دستم .
دیگه اشتهایی نداشتم .
وضعمون که اونجوري .
مرد رو به روم هم اونجوري .
شب و هواي سردش هم یه طرف و بلاتکلیفی و بی خبري از ساعات باقی مونده از طرف دیگه .
مگه اشتهایی هم
باقی می موند ؟
اگه صداي آتیش که شعله هاش داشت کمتر می شد نبود سکوت
وهم آوري می شد .
درستکار بلند شد و رفت سمت لاشه ي هواپیما .
سعی کردم نگاهش نکنم .
دوباره ترس .
ترس از تنها بودن .
ترس از اینکه یه حیوون
وحشی پیدا بشه .
نگاهم رو تو تاریکی اطرافم چرخوندم .
خیلی طول نکشید که صداي کشیده شدن چیزي سکوت رو بر هم زد .
به سمت صدا برگشتم .
درستکار با صندلی هاي آش و لاش هواپیما.
احتمالا براي آتیش کم رمقمون آورده بود
.
سرم رو پایین انداختم .
شعله هاي آتیش با صندلی هاي جدید دوباره جون گرفت .
و فضا رو روشن تر کرد .
هنوز ایستاده بود .
صداش نگاهم رو به سمت خودش کشید .
درستکار – من همیشه با ادمایی که مثل خودم بودن یا آدمایی که
بیشتر اعتقاداتشون شبیه به خودم بوده
وقتم رو گذروندم .
گاهی در اثر حرفاي دیگران یا چیزهایی که
خودم دیدم دیدگاهی رو براي خودم درست کردم
. قبول دارم همیشه همه ي تفکرات من درست نیست مثل الان که
این راستگویی شما یکی از همین تفکرات
اشتباهم رو برام روشن کرد .
نفسی گرفت .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
قبول دارم همیشه همه ي تفکرات من درست نیست مثل الان که
این راستگویی شما یکی از همین تفکرات
اشتباهم رو برام روشن کرد .
نفسی گرفت .
درستکار – من تو عمر بیست و نه سالم سعی کردم همیشه درست
جلو برم .
خیلی چیز ها برام مهمه .
گفتین فکر می کنین همسري که انتخاب می کنم باید چادري باشه .
بله من دوست دارم همسرم چادري باشه ولی نه اینکه همین یه مورد رو داشت چشمم رو روي بقیه ي چیزا میبندم .
اینا فقط ظاهر قضیه ست .
مهم اصل
ازدواجه .
بی اختیار گفتم .
من – اصل ؟
چه اصلی ؟
درستکار – اینکه اصلا براي چی باید ازدواج کنیم؟
من – خوب همه ازدواج می کنن دیگه .
سري تکون داد .
درستکار– درسته .
همه ازدواج می کنن .
ولی هر کس به دلایلی.
مهم اینه که دلیل آدم براي هر کاري یه
دلیل منطقی باشه .
زیادي دنبال دلیل منطقی بود .
من – خیلی فلسفی بهش نگاه می کنین .
درستکار – فلسفی نه .
این فلسفی نیست که دنبال دلیل میگردم .
دنبال دلیلم چون باید بدونم از زندگیم چی
می خوام .
چه حرفا می زد !
مگه قرار بود از زندگی چی بخوایم ؟
با سر کج شده نگاهش کردم .
سرش رو کمی به سمتم چرخوند .
درستکار – همیشه پدرم میگن که زن و بچه دست آدم امانته .
باید درست امانت داري کرد .
از روزي که مطمئن شدم می تونم یه نفر دیگه رو تو زندگیم سهیم کنم به این
فکر کردم که به چه دلیلی باید کسی رو وارد
زندگیم کنم !
من – و به چه نتیجه اي رسیدي ؟
سرش رو پایین انداخت و به سنگ ریزه ها خیره شد .
درستکار – شما هیچوقت فکر کردین چرا ازدواج می کنین ؟
من – آره .
درستکار – خوب ؟
من – براي اینکه با کسی که دوسش دارم زندگی کنم .
یه خونواده ي جدید تشکیل بدیم .
بچه دار بشیم .
درستکار – همین ؟
مبهوت نگاهش کردم .
من – همینا کافی نیست ؟
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هفتاد_و_ششم
درستکار – شما هیچوقت فکر کردین چرا ازدواج می کنین ؟
من – آره .
درستکار – خوب ؟
من – براي اینکه با کسی که دوسش دارم زندگی کنم .
یه خونواده ي جدید تشکیل بدیم .
بچه دار بشیم .
درستکار – همین ؟
مبهوت نگاهش کردم .
من – همینا کافی نیست ؟
سري تکون داد .
درستکار – نه .
براي اینکه کسی رو تو لحظاتت شریک کنی
کافی نیست .
گفتم داره فلسفی حرف می زنه !
خوب دیگه چه دلیلی داره براي
شروع یه زندگی .
نمی فهمیدم .
سر در نمی آوردم منظورش چیه !
وقتی سکوتم رو دید ادامه داد .
درستکار – وقتی خدا می گه زن و مرد
رو مایه ي آرامش هم
قرار دادم یعنی قراره دو تا ادم از کنار هم زندگی کردن به آرامش برسن .
یعنی عشقی که به هم دارن با هیچ چیزي
، هیچ مشکل یا پستی بلندي نباید تزلزل
پیدا کنه .
عشق واقعی اینه که همسرت رو هرجور هست قبول داشته باشی با هر ایرادي .
و بهش کمک کنی ایرادش رو رفع کنه .
باید مایه ي پیشرفتش بشی .
باید همراه هم به آرزوهاتون برسین .
دیگه هیچی رو براي خودت نخواي .
براي همدیگه بخواین ، براي با هم بودنتون
بخواین .
اصل ازدواج یعنی با هم به کمال رسیدن
. اینا بعد روحانی ازدواجه جداي بعد جسمانی .
هوا سرد شده بود .
پتو رو کامل دور خودم پیچیدم .
باز سرش رو به طرفم چرخوند .
درستکار – دوست داشتن و دوست داشته شدن زیباست .
اینکه بدونی همیشه کسی هست که تو رو براي خودت می خواد فارغ از هر چیز مادي .
عشق خدا و بنده ش
براي این قشنگه که وقتی دوطرفه باشه بدون
چشم داشته .
تو عبادت می کنی چون عاشقشی بدون اینکه توقع پاداش داشته باشی و اون پاداش میده بدون اینکه ازت طاعت بیشتري بخواد .
عشق واقعی بین زن و شوهر
هم همینه .
باید هرکاري می کنی بدون چشم
داشت باشه .
مبهوت حرفاش بودم .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#سلام_صبحتبخیرمولایمن🤚
سپیده،
همان جذبهی نگاه نافذ
و مهربان شماست که
زمین را روشن میکند
و خورشید،
انگشتانهای از نور بی بدیل حضورتان
که جهان را جان میبخشد ...
... و من هرصبح
به امید پرواز
در آسمان یاد شماست که
بال میگشایم
و در هوای نام شماست
که چشم میگشایم ...
... من به امید دیدار شماست
که زندهام ...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آبشار_چکان
آبشار چکان در جنوب غربی الیگودرز و در دامنهی کوههای زاگرس و ارتفاعات درهی چکان واقع شده است. این آبشار حدودا 141 کیلومتر با خرم آباد فاصله دارد. این آبشار زیبا دارای 30 متر ارتفاع و عرض تاج آن تقریبا چهار متر است و در دل طبیعت بکر و زیبای لرستان واقع شده است
#لرستان
#ایران_زیبا🇮🇷
#گردشگری_مجازی😍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
دخترای قد کوتاه و کوچولو وقتی عصبانی میشن :
╭┈──────「😂💛」
╰─┈➤ @heyatjame_dokhtranhajgasem
We don't grow when things are
easy, we grow when we face
challenges.
وقتی همه چی آسونه رشد نمیکنیم
وقتی با چالشها روبرو میشیم رشد میکنیم. 🔥
#انگیزشی
Join > @heyatjame_dokhtranhajgasem
🌸 🌸 #ایده_خلاقیت
با چسبوندن تیکه های چوب به لیوان یک جاشمعی زیبا بسازید 🕯🕯
#ببین_و_بساز
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
❤️🧡💛💚💙💜
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
تو عبادت می کنی چون عاشقشی بدون اینکه توقع پاداش داشته باشی و اون پاداش میده بدون اینکه ازت طاعت بیشتري بخواد .
عشق واقعی بین زن و شوهر
هم همینه .
باید هرکاري می کنی بدون چشم
داشت باشه .
مبهوت حرفاش بودم .
قشنگ حرف می زد .
از عشقی می گفت که هر کسی رو براي
داشتنش وسوسه می کرد .
ولی من خیلی با اون چیزي که می گفت غریب بودم .
من دلم می خواست پویا هر کاري می کنه براي من باشه .
براي خوش اومد من، و اصلا به خودش
فکر نکنه.
دست به هر کاري بزنه .
من – خوب این که می شه فراموش کردن خودمون .
لبخندي زد .
درستکار – درسته .
زن و مرد هر دو از خودگذشتگی می کنن
براي هم .
این خیلی قشنگه .
و تازه این بُعد روحانی قضیه ست .
بُعد جسمانی ازدواجم براي اینه که ما تو
جهان مادي داریم زندگی می کنیم .
جسم داریم وباید علاوه بر روحمون جسم هم به آرامش برسه .
من – و بچه ؟
لبخندش عمیق شد .
درستکار – بچه قراره تجلی عشق جسمانی زن و مرد باشه .
پوزخندي زدم .
من – و اونایی که بچه دار نمی شن ؟
درستکار – خدا خودش می دونه تجلی هر عشقی رو تو چی قرار
بده .
خودش گفته به بعضی دختر می دیم و به
بعضی پسر .
به بعضی هر دو رو می دیم و به بعضی هیچکدوم .
اگر بهش ایمان داشته باشیم هیچوقت نمیگیم چرا دختر دادي چرا پسر دادي یا چرا بچه ندادي .
من – یعنی اگر یه روز زنت بچه دار نشه ناراحت نمی شی ؟
سري تکون داد .
درستکار – نه .
چون مطمئنم حکمتی داره که عقل من به عنوان یه انسان نمی تونه درك کنه .
من – پس حس پدر شدن چی ؟
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
من – یعنی اگر یه روز زنت بچه دار نشه ناراحت نمی شی ؟
سري تکون داد .
درستکار – نه .
چون مطمئنم حکمتی داره که عقل من به عنوان یه انسان نمی تونه درك کنه .
من – پس حس پدر شدن چی ؟
درستکار – می شه با محبت به بچه اي که پدر و مادر نداره ، این
حس رو به منتها رسوند .
نمی دونستم باید چی بگم !
انگار چیزي وجود نداشت که این بشر رو ناراحت کنه !
یا شاید من اینجوري تصور می کردم .
براي هر مشکلی یه تصور داشت که انتهاش ختم می شد به خدا و اذنش .
از حرفاش حس خاصی داشتم .
مثل آدمی بودم که داره به زندگی
با چشماي شخص دیگه اي نگاه می کنه .
جور دیگه اي نگاه می کنه .
هر حرفش رو با دیدگاه هاي خودم مقایسه می کردم .
پویا رو جلو چشمم تجسم می کردم و با عیار حرفایی که شنیدم براش ارزش تعیین
می کردم .
از هر راهی می رفتم به بن بستی می رسیدم که نشون دهنده ي این بود که من براي انتخابم بُعد دیگه اي رو
در نظر گرفتم در حالی که با تموم حرفاي درستکار موافق بودم .
درستکار – من دوست ندارم همسرم از چیزایی که دوست داره به
خاطر ازدواج با من بگذره .
دلم می خواد همسرم مثل مادرم باشه .
اخمی کردم .
اصلا از این حرفش خوشم نیومد .
بچه ننه !
من – خوب پس برو با مادرت ازدواج کن دیگه ؛ زن می خواي
چیکار ؟
ابرویی بالا انداخت .
درستکار – همه ي خانوما انقدر زود جبهه می گیرن ؟
طلبکارانه گفتم .
من – ایراد از ما نیست از شما مرداست .
لبخندي زد .
درستکار – من که حرف بدي نزدم !
من – نه .
حرف بدي نبود .
فقط یه گواه علنی بود بر بچه ننه
بدون مردا !
درستکار – مادر من فرشته ست .
حق دارم ...
پریدم وسط حرفش .
من – پس احتمالا مادر من خون آشامه .
خیلی جدي جواب داد .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هفتاد_و_نهم
درستکار – من که حرف بدي نزدم !
من – نه .
حرف بدي نبود .
فقط یه گواه علنی بود بر بچه ننه
بدون مردا !
درستکار – مادر من فرشته ست .
حق دارم ...
پریدم وسط حرفش .
من – پس احتمالا مادر من خون آشامه .
خیلی جدي جواب داد .
درستکار_ من اصلا همچین جسارتی نکردم . همه ي دختر خانوما هم
احترامشون واجبه .
وقتی ازدواج می کنن و
نقش همسري می گیرن احترامشون بیشتر می شه و وقتی مادر میشن احترامشون دو چندان و بر همه واجب .
هیچکس حق نداره در هر جایگاهی به یک مادر توهین کنه .
نفس عمیقی کشید .
درستکار – چرا انقدر زود بهتون بر
می خوره ؟
من – بر نمی خوره .
این یه واقعیته که هیچ زنی دوست نداره
مالک قلب همسرش ، مادر شوهرش باشه .
درستکار – مالک ؟
مالک قلب هر آدمی خودشه .
عشق به مادر و همسر ساکن قلب آدمه .
منظور من از اینکه
گفتم همسرم مثل مادرم باشه این بود که مثل مادرم فرشته باشه و
به اندازه ي مادرم بهم عشق بده .
این انتظار زیادي نیست .
خوب این بعد حرفش بد نبود .
در ضمن انقدر با عشق اسم مادرش رو می آورد که ناخودآگاه آدم
دلش می خواست مادرش رو ببینه و مطمئن
بشه به فرشته بودنش .
بلند شد .
رفت سمت مرد مجروح .
دستش رو روي قفسه ي سینه ش گذاشت .
وقتی مطمئن شد هنوز زنده ست پتوش رو تا نزدیک به سرش بالا کشید .
بعد هم برگشت سرجاش نشست و پتو رو کامل دور خودش پیچید .
کنجکاو پرسیدم .
من – مادرتون شاغل هستن ؟
حس کردم شاید مادرش شاغله و به خاطر کم دیدن مادرش تو
بچگی هر محبتش صد برابر به یادش مونده .
درستکار – نه .
مادرم خانه دار هستن .
پدرم هم شغل پدربزرگم
رو ادامه دادن . سنگ بري .
یه خواهر هم دارم
به اسم نرگس که خیلی دوسش دارم .
اونم خیلی بهم وابسته ست و
من همیشه نگرانم که وقتی ازدواج کردم
میتونه با همسرم کنار بیاد یا نه !
همیشه هم یکی از دعاهام اینه
که خدا قبل از ازدواجم مهر همسرم رو به دلش بندازه .
از حرفش لبخندي رو لبم نشست .
یاد مهرداد افتادم .
من و مهرداد هم خیلی همدیگه رو دوست داشتیم ناخودآگاه گفتم .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem