#امام_رضا_ع_شهادت
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
جگرم یاد حسین ریخت بهم یابنشبیب
زخم شد، از غم او پلکِ ترم یابنشبیب
تهِ گودال که جای پسرِ زهرا نیست
جای قرآن که به زیر سمِ مرکبها نیست
پیرُهن از تنِ بی سر شده در آوردند
بی کفن در وسط دشت رهایش کردند
حُرمت مهریه مادرِ سادات شکست
آب میخواست ولی نیزه دهانش را بست
ناله زد مادر ما: دست به مویش نزنید
با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید
خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟
پای خود را زلبان پسرم بر دارید
✍ #قاسم_نعمتی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_شهادت
یگانه بانوی قم! کوکب امام رضا
فدای گریهات ای زینب امام رضا
چگونه عرض کنم تسلیت به محضر تو
شهید شد وسط حجرهای برادر تو
آهای فاطمهی قم! سرت سلامت باد
برادرت وسط کوچهها زمین افتاد
میان حجره نشسته تو را صدا بزند
هزار شکر ندیدی که دست و پا بزند
نشد که سایه به آن سایهی سرت بدهی
نبودی آب به دست برادرت بدهی
نبودی آه که پایین پاش گریه کنی
میان حجره بیایی براش گریه کنی
چقدر عرض ادب خیل مرد و زن کردند
قسم به تو که عزیز تو را کفن کردند
::
امان ز خواهر سلطان کربلا، زینب
رسید پیش سلیمان کربلا، زینب
رسید و دید که انگشتر برادر نیست
به غیر شمر کسی بر سر برادر نیست
نشد که سایه بر آن سایهی سرش بدهد
نشد که آب به دست برادرش بدهد
برادری که شده عالمی پریشانش
کنار دیدهی خواهر شکست دندانش
چقدر عرض جسارت بر آن بدن کردند
عزیز فاطمه را نعلها کفن کردند
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_شهادت
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
قرار است امشب، جوادم بیاید
✍ #قاسم_صرافان
↳ @hosseinieh_net
#امام_رضا_ع_شهادت
وقت غروب فصل غریبی فرا رسید
ابری کبود آمد و شام عزا رسید
این غربت از حوالی یثرب شروع شد
با بوی یاس تا دل این کوچهها رسید
اشکی که بود همدم تنهایی علی
جوشید چشمه چشمه ببین تا کجا رسید
زهری که خون دل به لب مجتبی نشاند
داغش به پارهٔ جگر مصطفی رسید
مأمون گرفت خنجر تزویر را به دست
با دشنهٔ دروغ و فریب و ریا رسید
افسوس چشم دیدن خورشید را نداشت
آن کوردل به آخر این ماجرا رسید
خورشید بست بار سفر از دیار غم
وقتی غروب غربت آل عبا رسید
با قلب خون عبای غریبی به سر کشید
با قامت شکسته ز بزم بلا رسید
شد روضهخوان جد غریبش در آن غروب
داغ حسین تا که به جان رضا رسید
میخواند اشک شعلهورش فَابکِ لِلحُسَین
مشهد به خاکبوسی کربوبلا رسید
آتش گرفت خیمهٔ جانش در التهاب
روی لبش ترنم یا لیتنا رسید
آن شعلهای که شام غم از خیمهها گذشت
با هُرم آتش و عطش از نینوا رسید
در شام غم تلاوت قرآن شروع شد
وقتی گریز روضه به تشت طلا رسید
✍ #یوسف_رحیمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_شهادت
#امام_حسین_ع_شهادت
میروم گاهی خراسان، گاهگاهی کربلا
یک طرف شمسالشموس و یک طرف شمسالضحی
هر دو تنها، هر دو دور افتاده، هر دو خونجگر
کار عشق این است آری اَلبلاءُ لِلولا
از علی هرکس نشان دارد به غربت مبتلاست
او حسین بن علی شد، این علی موسیالرضا
او جوانان بنیهاشم شهیدانش شدند
«ای جوانان عجم! جان من و جان شما»
اصفهان، شیراز، مشهد، فکّه، خرّمشهر، فاو
سوریه، لبنان، فلسطین... «کلُّ ارضٍ کربلا»
✍ #مهدی_جهاندار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_شهادت
از دل کُفر تا که بیرون زد
همه دیدند عبا به سر دارد
گاه بر خاک کوچه میافتد
زیر لب ناله از جگر دارد
کوچهها را یکییکی طی کرد
عرق سرد از جبین میریخت
عطر زهرا به کوچه میپیچید
گل اشکش که بر زمین میریخت
راه خانه نداشت فاصلهای
راه کوتاه، شد چه طولانی
خسته بود و نفسنفس میزد
رفت تا خانه با پریشانی
با چه زحمت به خانهاش آمد
همگی آمدند استقبال
خم به ابرو نداشت با اینکه...
در دل کوچه رفته بود از حال
خادمی گفت با پریشانی
زردی چهرهی شما از چیست؟
با نگاهی به خادمش فرمود:
نگرانم نباش چیزی نیست
از درون سوخت و صبوری کرد
تا غلامان همه غذا خوردند
تا طعام همه تمام شود
منتظر ماند و سفره را بردند
همهی عمر این چنین زهری
دل تاریخ هم ندارد یاد
تا که از حجرهاش همه رفتند
ناله کرد و بر زمین افتاد
نتوانست بهر آتشِ دل
از زمین ظرف آب بردارد
هیچ کس درد او نمیفهمد
از دلش مجتبی خبر دارد
بسکه در حجرهاش به خود پیچید
کمرش مثل مادرش تا شد
نالهای زد: کجایی ای پسرم!
چشم بر هم زد و دری وا شد
آمد از راه، کودکی گریان
سر او را گرفت بر دامن
گفت بابا منم جواد شما
جان مادر سخن بگو با من
پسرم! هست آرزوی پدر
که بیاید پسر به بالینش
گریه کن بر غم علی اکبر
که نشسته پدر به بالینش
جد ما را میان کرب و بلا
دشمن بیحیا مکرر کشت
در دل علقمه شهیدش کرد
در کنار علیِ اکبر کشت
✍ #مجتبی_شکریان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_شهادت
چه غریبانه غریب الغربا را کشتند
با دل زار، معین الضعفا را کشتند
آه ای اهل خراسان! همه خون گریه کنید
که ولی نعمت و مهمان شما را کشتند
این خبر را به مدینه ببر ای باد صبا
هشتمین بضعهی پیغمبر ما را کشتند
خواهرش زنده اگر بود، از این غم میمرد
بین یک حجرهی در بسته رضا را کشتند
از عبایی که سرش بود، غلامش فهمید_
آخر آن نورِ دلِ آلِ عبا را کشتند
مثل یک مار گزیده به خودش میپیچید
با چه زهری مگر آن نور هدا را کشتند؟!
صورتش را به روی خاک نهاد و میگفت:
چه غریبانه شه کرببلا را کشتند
جگر سوختهاش روضه برایش میخواند
با لب تشنه چرا خون خدا را کشتند؟!
ته گودال که با نیزه به پهلوش زدند
روی تل، عمهی مظلومهی مارا کشتند
پای رأس شهدا، بسکه کف و سوت زدند
سرِ بازارچهی شامْ اُسرا را کشتند
✍ #عبدالحسین_میرزایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_شهادت
نفسهای آخر، عطش، روضهخوان شد
که لبهای تشنه، به یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
قرار است امشب، جوادم بیاید
قرار است امشب، شود طوس، مشهد
شود قبلهگاه غریبان، مزارم
اگر چه غریبی، شبیه حسینم
ولی خواهری نیست اینجا کنارم
به دِعبِل بگو: شعر کامل شد اکنون
«و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش
بگو: این نفسهای آخر هم، اشکم
روان است، از ابیات کرببلایش
از آن زهر بیرحم، پیچیدهام من
به خود، مثل زهرای پشت در، از درد
شفابخش هر دردم، از بس که خواندم
در آن لحظهها، روضهی مادر از درد
بلا نیست جز عافیت، عاشقان را
تسلای دردم، نگاه طبیب است
من آن ناخدایم، که غرق خدایم
«رضا»یم، رضایم، رضای حبیب است
رئوفم، شهیدم، امامم، امیدم
من آن شمس عشقم که بخشیدهام نور
شود هر کسی، هر کجا، بیقرارم
دلش را در آغوش میگیرم از دور
شدم آسمان، تا کبوتر شوی تو
رسیدم که آهویی آزاد باشی
بیاور غمت را، بیا زائر من!
که مهمان صحن گهرشاد باشی
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
به یادِ سواری که با ذوالفقارش
بیاید سحر، تا بگردند دورش
خراسان و یاران چشم انتظارش
✍ #قاسم_صرافان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_شهادت
همین که راز دل زهر بر ملا شده بود
به قتلگاه از این بیت، کوچه وا شده بود
و شمر خندهی تلخی به خنجرش میکرد
و شعر گریهکنِ روضهی رضا شده بود
به سمت خانه چهل بار خاطرش خون شد
نشسته بود چهل بار و باز پا شده بود
به سمت خانه چهل روضه را نشست و گریست
دلش حسینیهای غرقِ در عزا شده بود
و درد بود که عمامه از سرش افتاد
امام گریهی کز کرده در عبا شده بود
اشاره کرد که آن خانه بیحصیر شود
و خاکهای کف حجره کربلا شده بود
صدای سُم همه جای اتاق شیهه کشید
در آن دقیقه که سَم درد بی دوا شده بود
کریم در به روی خویش بست و راهی شد
جواد آمد و درهای بسته وا شده بود
جواد آمد و این تازه اول روضهست
جگر شبیه به اکبر جدا جدا شده بود...
✍ #محمد_خادم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_شهادت
نگاه خیره به در داشت تا خبر برسد
خبر از آمدهی تازه از سفر برسد
پدر همیشه امیدش به یاری پسر است
جواد کوچکش ای کاش زودتر برسد
کسی نداشت گمان در چنین زمان کمی
شرار زهر بلا خیز تا جگر برسد
کشیده بود عبا را به سر میاندیشید
میان کوچه نیفتد به پشت در برسد
روا مباد امامی غریب تشنهی آب
به خاک سر بگذارد که وعده سر برسد
پدر همیشه امیدش به یاری پسر است
چه میشود که پدر یاری پسر برسد؟!!
✍ #حسن_شیرزاد
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_شهادت
مسافری که اجل گشته بود همسفرش
سفر رسید به پایان در آخر صفرش
چه خوب اجر رسالت به مصطفی دادند
که پارۀ جگرش، پاره پاره شد جگرش..
همای گلشن فردوس آنچنان میسوخت
که تاب بال زدن هم نداشت بال و پرش
اگر چه کار گذشته، اجل شتاب مکن
جواد آمده از ره به دیدن پدرش..
دگر به دیدۀ او طاقت نگاه نبود
که بنگرد به رخ نور دیدگان ترش
ز بوسههای جوادالائمه پیدا بود
که شسته دست، دگر از حیات محتضرش
پسر به صورت بابا نهاد صورت خویش
پدر گرفت به زحمت سرشک از بصرش
خوشا کسی که چو «میثم» بود برای رضا
به دیده اشک و به لب ناله و به دل شررش
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_شهادت
دم «قالوا بَلَی» سر داد و اهدا کرد جانش را
به دست عشق هرکس داد بیپروا عنانش را
و اما عشق... آسان مینمود اول ولی آخر
بسی مشکل گرفت از سینهچاکان امتحانش را
یکی را زهر کین دادند و جانش را زدند آتش
یکی را سر بریدند و شکستند استخوانش را
یکی در دامن دردانهاش خون جگر را ریخت
یکی هم در عبایش جسم صدچاک جوانش را
در این سو خواهری ارث از برادر برد غربت را
در آن سو خواهری داغ دل و قدّ کمانش را
به دنبال یکی یک خاندان در خاک و خون افتاد
نمیبرد آن یکی ایکاش با خود خاندانش را
یکی شد آفتاب مشهد و تابید بر عالم
یکی بر نیزه رفت و کربلا کرد آسمانش را
بگو پروا کند از عشق هرکس مرد میدان نیست
که تیغ عشق با خون مینویسد داستانش را
به مشهد کربلا را خواستم از دامن «رحمان»
که من در این دو پیدا کردهام «مُدهامَتان»ش را
✍ #علی_سلیمیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e