eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
340 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ زد و با لگد مرا انداخت دست بردار من نبود ولی خواست تا مرا عذاب دهد ناسزا گفت پیش من به علی آدم بی حیا همین طور است کار و بارش عذاب و آزار است همه جا مرا کتک زده و باز از من ولی طلبکار است @hosenih چه قدر بد دهن شده این شمر حرمله هم شده شبیه به او مُردم از دست زجر و سیلی هاش خسته ام عمه جان عمویم کو تا رسیدیم پشت دروازه حُرمت و شرم بود؟ هیچکدام عمه آزار دید آنجا که دور ما پر شد از نگاه حرام شهر را بسته اند آذین و مست کرده اند و خوشحالند غرق در شادی اند زیرا که قاتلان شهید گودالند دردهای زیاد دارم لیک سر تو دیدم و دلم شد آب زینت شانه های پیغمبر شان تو کجا و بزم شراب؟ @hosenih بی حیایی اشاره می کرد و چشم تو به سکینه بود پدر همهمه بود و ولوله که یزید گفت برخیز انتخاب کن و بِبَر عمه مثل همیشه حامی بود "کَذَّبَت.." گفت و شرمسارش کرد سخنش کار تیغ حیدر کرد دشمنت را جریحه دارش کرد.. ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ کنارِ زخم‌هایت زخمِ من انگار چیزی نیست به جانِ چشمِ تو این چشم‌های تار چیزی نیست ندارم آب؛ وقت شستشویت اشک‌هایم هست ولی پیشِ سرت انگار این رگبار چیزی نیست @hosenih نپرس اینقدر، از من نیمه‌ی تاریکِ ماهم چیست ؟! خسوفم را تماشا کن؛ نکن اصرار، چیزی نیست به شوق دیدنت تازه زبان وا کرده‌ام انگار بِ...به جا...جانِ تو این لکنتِ گفتار چیزی نیست نخواه از دخترت تا روسری بردارد از مویش که زیرِ سایه‌ی این چادرِ گلدار چیزی نیست نبین بر گونه‌ام حکّاکیِ ذکرِ عقیقت را به دستِ ساربان یک شب شدم بیدار، چیزی نیست نپرس از گوشواره، از النگو، از گلوبندم فقط یک چند باری رفته‌ام بازار، چیزی نیست @hosenih به هر کس خیمه ی سوغات را می‌گشت می‌گفتم ببین گوشِ مرا؛ دست از سرم بردار؛ چیزی نیست گلِ سرخِ بدون ساقه در گلدانِ سرنیزه ! نبین پای مرا؛ این زخم‌های خار چیزی نیست ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ میان قافله من بیشتر یاد پدر کردم پدر نام تو بردن جرم بود و من خطر کردم میامد تازیانه بی مهابا سمت ما بابا شده دستم سیاه از بس که بر صورت سپر کردم @hosenih پس از آنشب که از ناقه به روی خاک افتادم چه شبهاییی که با درد کمر تا صبح سر کردم من از دوش عموعباس رفتم زیر دست زجر ببین از کربلا تا شام را با که سفر کردم تو را با گریه من میخواستم در تشت زر رفتی لبت را خیزران بوسید من خیلی ضرر کردم اگرکه سوخته گیسویم و زخمیست ابرویم از آن باشد که از کوی یهودیها گذر کردم @hosenih تو دندانت شکسته، من سرم، عمه دلش بابا مپرس از من چرا این‌گفتگو را مختصر کردم تو را که در بغل دارم دگر بابا چه کم دارم مرا با خود ببر که چادر رفتن به سر کردم ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ ﺷﻜﻮﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺳﺮﯼ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻔﺖ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﺶ ﻏﻨﭽﻪ ﻣﯽ ﺯﺩ ﻭﻟﯽ ﮔﻞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻗﻠﺒﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ @hosenih ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻖ ﻫﻖ ﻭ ﻻﻻﯾﯽ ﻭ ﺍﺷﮏ ﺩﻭ ﺗﺎ ﭼﺸﻢ ﺳﯿﺎﻩ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺖ زبان بسته اگر چه در قفس بود کبوتر بود ، حس آسمان داشت ﻧﻪ ﯾﺎﺭ ﻭ ﯾﺎﻭﺭﯼ ، ﻧﻪ ﻫﻢ ﺯﺑﺎﻧﯽ ﻧﻪ ﻫﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﺎﻥ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺳﺮ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺷﺎﻡ ﻭ ﻛﻮﭼﻪ ﻫﺎﯾﺶ .... ﻧﻪ ﺍﺯ ﺳﯿﻠﯽ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻃﻌﻨﻪ ﺍﻣﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ دقیقاً " ﺷﻜﻞ ﺯﻫﺮﺍ ".... ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﺶ ﺑﻮﺩ ﺩﺭﺩ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﻛﻪ ﻟﺐ ﺯ ﻟﺐ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺩﻕ ﻛﺮﺩ ﺯ ﺑﺲ ﻟﺐ ﺟﺎﯼ ﭼﻮﺏ ﺧﯿﺰﺭﺍﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻨﯽ ﺗﺮﺩ ﻭ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﻣﺜﻞ ﺷﯿﺸﻪ ﻛﻪ ﯾﻚ ﺧﻂ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻧﺶ ﺍﺭﻏﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺖ @hosenih ﺑﻨﻔﺶ ﻭ ﺯﺭﺩ ، ﻧﯿﻠﯽ ، ﺍﺭﻏﻮﺍﻧﯽ .... ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻛﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺯﻥ ﻏﺴﺎﻟﻪ ﺭﻭﯾﺶ ﺁﺏ ﻣﯽ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺁﯾﻪ ﺁﯾﻪ ﻛﻮﺛﺮ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ... ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم محمدحسن_بیات_لو ▶️ قسم به ساحتِ ذکرِ شریف "هو" بابا به روی من شده این اشک آبرو بابا "عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد" چه خوب شد که شدم با تو روبرو بابا @hosenih چه حیف شانه نداری که سر بر آن بِنَهم بگویم از غمِ خود شرحِ مو به مو بابا مرا ببخش که نشناختم تو را اوّل به چهره ی تو نمانده ست رنگ و رو بابا! خداش خیر دهد راهِب مسیحی را ... که با گلاب تو را داده شُستِشو بابا ! الهی خیر نبیند که خولی نامرد کشید دست به روی تو بی وضو بابا !! نمانده وقتِ زیادی به رفتنم ، حالا.‌‌.. شدم کنارِ سرت گرمِ گفتگو بابا بیا و باز صدایم بزن "رقیه ی من" تو هم بخواه ز من که "بگو بگو بابا" چه خوشگذشت به من این سفر کنار عمو چه بد گذشت به من شام بی عمو بابا ! @hosenih لبِ ترک ترکت را ندیده می بوسم..‌. چه خوب شد که به چشمم نمانده سو بابا چه قدرسخت لبت چوب خورده، باباجان چه قدر سخت بریده شده گلو بابا ! ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ رفتی و بعد از تو این ایام‌ خیلی بد گذشت آه بابا کربلا تا شام خیلی بد گذشت @hosenih روی نی قرآن تلاوت کردی و طعنه زدند پای نی ای حجة الاسلام خیلی بد گذشت جای خوبی های پیغمبر فقط ما را زدند بر من و دیگر ذوی الارحام خیلی بد گذشت دست در دست پدرها دختران می آمدند زندگی بر من بر این ایتام خیلی بد گذشت @hosenih عمه جان گرچه حواسش بود هر لحظه ولی.. آه بی بابام بی بابام خیلی بد گذشت ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ از بس که سکوت ، با دلم ور رفته از دست همه حوصله ام سر رفته چادر که بپوشم ، عمه ام میگوید قربان عزیزم ، چه به مادر رفته @hosenih من مختصرم کوچک وکوتاه و غریب عمرم ، به سه تا ، آیه ی کوثر رفته از گریه ی من حرامیان می لرزند انگار علی ، به فتح خیبر رفته با این همه درد ..... استخوانِ پهلوم از جای خودش گمان کنم در رفته جز زخم کف پا .... و تب تاول ها باقی همه روضه ها به مادر رفته آن قاصدکی که در بغل میچرخید حالا ، سر نیزه هایِ لشکر رفته @hosenih من..من .. کـــِ نمی..نمی توانم بپرم عمه تو بگو ، چه ها بر این پر رفته بابا به خدا بیا ‌..... بیا جان عمو من خسته شدم حوصله ام سر رفته ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ بیت الغزل هر غزل ناب رقیه است خورشید علی اصغر و مهتاب رقیه است @hosenih «نزدیک‌ترین راه به الله حسین است» نزدیک‌ترین راه به ارباب رقیه است در باب برآوردن انواع حوائج یک باب خدا دارد و آن باب رقیه است در زاویۀ عرش خدا قاب بزرگیست نامی که شده زینت این قاب رقیه است در خلوت خود معتکفند اهل محبّت در مسجد این طایفه محراب رقیه است دردانۀ ارباب که با دست اباالفضل از چشمۀ کوثر شده سیراب رقیه است @hosenih حاجت طلبیدند از او عالم و آدم زیرا که فقط مهر جهان تاب رقیه است ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ رفتی و بعد از تو بابا دخترت از دست رفت دلربایت دلنشینت دلبرت از دست رفت @hosenih گفته بودی تا عمو دارم خیالم راحت است حیف اما پیش چشمم لشکرت از دست رفت کودکم خب زیر آتش ماندنم معمولی است پس مپرس از من چرا موی سرت از دست رفت خواستم تا با تو درد دل کنم اما نشد زیر نعل تازه بابا پیکرت از دست رفت من شنیدم جدمان انگشترش را هدیه کرد پس چرا انگشت با انگشترت از دست رفت این وسط تا می توانستند حرف بد زدند آه بابا احترام خواهرت از دست رفت عمه را دیدم که بالای سرت اینطور گفت من بمیرم یادگار مادرت از دست رفت @hosenih ظاهراً از پشت خنجر می کشید آن بی حیا من نمیفهمم چگونه حنجرت از دست رفت ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم حجت الاسلام ▶️ نزول کرده ای، ای آیه های روشن من خوش آمدی به خرابه؛ بهار گلشن من بنفشه زار تنم آمده به استقبال هزار و نهصد و پنجاه زخم بر تن من @hosenih تو بارگاه تنت آسمان پنجم شد! بیا که سر بگذاری به خاک دامن من هماره تولیت گیسوی تو با من بود شدند باد و تنور و شراب دشمن من به بوریای تو تا حشر غبطه خواهم خورد دوباره دست بینداز دور گردن من همیشه صوت تو، آویز گوش های من است اگر چه پنجه ی غارت، شده است رهزن من بلند مرتبه بودم، ز ناقه افتادم بلندتر شده حالا صدای شیون من @hosenih مرا به قصد فدک می زدند قنفذها شبیه فاطمه بوده است جان سپردن من خرابه نه، حرم من رواق علقمه است که عرش شانه ی ساقی شده است مدفن من .⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ دختر است و بلندی مویش می رسد تا حدود زانویش از پدر صبح و شام دل برده با همین پیچ و تاب گیسویش چقَدَر روی زانوان عمو ناز کرده، نشسته پهلویش سر خود را به خاک صحرا؟…نه! تکیه می داده روی بازویش دم ظهری میان خیمه کمی خواب آمد به چشم جادویش با خیال خوشِ پدر خوابید زیر لب شد کمی دعا گویش عمه اش چادرِ نمازش را با لطافت کشید بر رویش خاطرِ جمع، چشم خود را بست که کنارش دوباره بابا هست @hosenih خواب می دید، خواب اینکه پدر باز گشته ز راه دور سفر سهم دختر از این سفر شده است چادر و جانماز و یک گل سر ...چادرش را همین که بر سر کرد همه گفتند آمده مادر! چقدر ذوق می کند بابا از نگاه به قامت دختر ...دختر چادری مراقب باش بالاخص پشت در، میان گذر ناگهان گر اسیر شعله شدی چادرت را بگیر بالاتر جان بابا بیا در آغوشم چقَدَر ناز داری ای دلبر خواب دختر که رو به پایان شد …سر بابا به نیزه مهمان شد! @hosenih دیده وا کرد، خیمه غوغا بود خیمه ها غرق دود و آوا بود جای مردان خیمه بر نیزه وسط شعله جای زن ها بود یک طرف تازیانه و یک سو بر سر گوشواره دعوا بود پشت سر خار بود و آتش بود پیش رو سنگ های خارا بود عمه جان چادر مرا بردند چادرم یادگارِ بابا بود بر تن بد قواره ی مردی جامه ی دست دوز زهرا بود به عمویم بگو که برگردد سایه اش روی خیمه ها تا بود خاطر اهل خیمه راحت بود کی کسی در خیال غارت بود؟ ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ چیزی دگر مانده ست از این پیکرم؟ نه تو فکر کن یک لحظه بودم محترم...نه @hosenih خولی همین که چادرم را با خودش برد گفتم به او نامرد دیگر معجرم نه تو آشنایی با کبودی های صورت من را ببین هستم شبیه مادرم؟ نه؟ دروازه ی ساعات و بازار و خرابه اینها نبوده درد های آخرم نه... تازه رسیدم به یزید و بزم نحسش خیلی جسارت کرده بر راس تو،کم نه @hosenih آن مرد شامی یک کنیز از ما طلب کرد حلقه زده اشکم به چشمم خواهرم نه.. ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e