#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
ظلمت آمد به خانه ی خورشید
کفر محض آمده است و شرک پلید
کینه دارد ز سوره ی توحید
می رسد با هزار و یک تهدید
آمده آفتاب را ببرد
جهل، ام الکتاب را ببرد
منتظر بود تا ولی آید
پشت در بی معطلی آید
حضرت مرتضی علی آید
از علی پاسخ بلی آید
ناگهان نقشه اش بر آب شد و...
پیش چشم همه خراب شد و...
@hosenih
زنی انگار پشت در آمد
شیرزن در دل خطر آمد
با همان داغ بر جگر آمد
سوگوار از غم پدر آمد
پشت در زد صدا چه می خواهید
از من و مرتضی چه می خواهید
مرتضی اصل هر کلام من است
علی اسلام من سلام من است
این فدایی شدن مرام من است
چون علی رهبر و امام من است
من علی را ، علی مرا دارد
شده تنها ولی مرا دارد
سایه ی مرتضی است روی سرم
با همین حال زار، پشت درم
از غم حیدر است شعله ورم
به فدای علی من و پسرم
از علی یک نفس نمیگذریم
من و محسن برای او سپریم
ناگهان آتش آمد و در سوخت
برگ های گلی معطر سوخت
شعله بسیار شد مکرر سوخت
کودکی داد زد که مادر سوخت
در خانه که شعله ور می شد
میخ هم داشت سرخ تر می شد
بی حیا زد لگد که در افتاد
بر دل انبیا شرر افتاد
از دل آسمان قمر افتاد
ثمر از شاخه ی شجر افتاد
تا زمین خورد پشت در زهرا
ناگهان زد صدا: که فضه بیا
@hosenih
ظلم و بیداد بیش از حد شد
مادر افتاد و عاقبت بد شد
آنچه در خانه اش نباید...شد
در که افتاد صد نفر رد شد
مجتبی ناله از جگر می زد
وسط معرکه به سر می زد
ستم بی حساب آوردند
کینه از بوتراب آوردند
حمله بر آن جناب آوردند
عده ای هم طناب آوردند
کعبه روی زمین کشیده شد و...
ناله فاطمه شنیده شد و ...
شاعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
#حضرت_عباس_ع_شهادت
نشستم در بقیع اشکی بریزم
شنیدم علقمه رفتی عزیزم
شنیدم کودکان بی تاب بودند
تو بودی و همه بی آب بودند
شنیدم از عطش افتاده بودند
به دستت مشک خالی داده بودند
@hosenih
الا ای ماه، بی شمشیر رفتی
میان روبهان چون شیر رفتی
صدایت می زنم با اشک عباس
به جای نیزه بُردی مشک عباس
شنیدم مشک بردی بر نگشتی
هزاران تیر خوردی بر نگشتی
شنیدم مشک زیر آب بردی
در اوج تشنگی آبی نخوردی
الا مادر به قربان تو عباس
جدا کردند دستان تو عباس
شنیدم راه نخلستان گرفتی
شنیدم مشک بر دندان گرفتی
شنیدم مشک آبت تیر خورده
شنیدم پیکرت شمشیر خورده
الا ای که دل از من برده چشمت
شنیدم که شده آزرده چشمت
اگر می بود شمشیرت به چنگت
کسی هرگز نمی آمد به جنگت
شنیدم کرده ای غوغا اباالفضل
کنارت آمده زهرا اباالفضل
الا ای عمر مادر ای جوانم
جوانم مهربانم پهلوانم
من و داغ شما و حالِ پیری
کجایی دست مادر را بگیری
شنیدم بعد تو غوغا شد عباس
عزای زینب کبری شد عباس
پیِ تو روی تَل اطفال رفتند
همه اهل حرم از حال رفتند
شنیدم دشمنان خوشحال بودند
همه دور و بر گودال بودند
@hosenih
شنیدم زینت اطفال بردند
حسینم را تهِ گودال بردند
در آن ساعت کجا بودی اباالفضل؟
به زیر نیزه ها بودی اباالفضل؟
من از بعد حسین، همراه زهرا
زنم ناله: حسینا وا حسینا
شاعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#امام_زمان_عج_ولادت
#امام_زمان_عج_مناجات
ما غیر تو رو به هرکسی هست، زدیم
بیهوده به صد کوچه ی بن بست زدیم
گفتی که بیار دست بیعت اما...
ما روز ولادتت فقط دست زدیم
شاعر: #مجتبی_شکریان
@dobeity_robaey
#امام_حسین_ع_مناجات
دلتنگ #زیارت_کربلا
دلتنگ کربلای توأم اى حسین جان
مشتاق یک عطای توأم ای حسین جان
@hosenih
با دست خالی ام به تو رو می زنم فقط
محتاجم و گدای توأم ای حسین جان
دردم زیاد هست و شفایم زیارت است
من طالب شفای توأم ای حسین جان
با اینکه پر گناه شدم از هوای نفس
پیوسته در هوای توأم ای حسین جان
ای آفتاب، ذرّه ی بیچاره را ببین
در زیر دست و پای توأم ای حسین جان
تا آخرین نفس همه وقف توییم و بس
تا آخرش برای توأم ای حسین جان
ای لنگر زمین و زمان روضه های تو
دلتنگ روضه های توأم ای حسین جان
عالم فدای خواهر دلخسته ات که گفت:
دلبسته ی صدای توأم ای حسین جان
@hosenih
قربانِ کودکانِ به صحرا دویده ات
گریان ماجرای توأم ای حسین جان
شاعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات
هوای عشق مرا می برد به گلشن چشم
لطافت تو بهار آورد به گلشن چشم
و عقل از سرمان می پرد به گلشن چشم
(خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم)
@hosenih
به جز تو در دل خود دلبری نمی بینم
به غیر درگه عشقت دری نمی بینم
من از فراق تو چشم تری نمی بینم
(سزای تکیه گهت منظری نمی بینم
منم ز عالم و این گوشه ی معین چشم)
فدای اهل دلی که شده است محرم تو
چه کس به غربت و تنهایی است همدم تو
بگو چه کس شده چشمش سفید در غم تو
(بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو
ز گنج خانه ی دل می کشم به روزن چشم)
همیشه خواهش ما را لبت جوابی داشت
دلم ز دوری رویت چه التهابی داشت
نگاه کن دل ما را اگر ثوابی داشت
(سحر سرشک روانم سر خرابی داشت
گَرَم نه خون جگر می گرفت دامن چشم)
غم گران تو را کی دهم به عالم مفت
چه روزها و چه شبها که بی تو چشمم خفت
بیا که منتظر تو چه طعنه ها که شنفت
(نخست روز که دیدم رخ تو دل می گفت
اگر رسد خللی خون من به گردن چشم)
@hosenih
کجاست آنکه کند ناله ی گدا را گوش
چنان به یاد تو افتاده ام به جوش و خروش
که اشک، آتش دل را فقط کند خاموش
(به بوی مژده ی وصل تو تا سحر شب دوش
به راه باد نهادم چراغ روشن چشم)
شاعر : #مجتبی_شکریان
#ابیات داخلِ پرانتز غزلی زیبا از جناب حافظ
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات
#روضه_نامه #امان_نامه
می نویسم ز سوز جان، نامه
محضرِ صاحب الزمان، نامه
می نویسم به گریه، دلتنگم
می فرستم پس از اذان، نامه
می فرستم به روی بالِ نسیم
به سوی یارِ مهربان، نامه
کاش می شد برات بفرستم
روی بالِ فرشتگان ، نامه
بفرستیم نامه را به زمین
یا بیاید به آسمان، نامه؟
بفرستیم کربلا به نجف
یا بیاید به جمکران، نامه
باید آخر به گریه بفرستم
به نشانیِّ بی نشان ، نامه
می شود مُهر با دو قطره ی اشک
می رود سمت بی کران ، نامه
به بهارِ حقیقی عالم
می رسد باز از خزان، نامه
می فرستد به پادشاه وجود
باز هم سائلی جوان، نامه
گاه گاهی گدای مضطر را
می رساند به آب و نان، نامه
نامه ام بد خط است تاریک است
ولی این بار هم بخوان، نامه
**
شرح حال فراق را بدهد
در بیارد اگر زبان، نامه
غصه دارم تو را نمی بینم
می کند حال من بیان، نامه
خاطرات بدی رقم زده است
در دل و جان عاشقان، نامه
گاهی اوقات آبرویی را
می برد سهل و رایگان، نامه
گاهی اوقات از همین کاغذ
می شود کوهِ سرگران، نامه
گاهی اوقات مردِ جنگی را
می زند آتشی به جان، نامه
گاهی اوقات جای تیر سه پَر
می گذارند در کمان، نامه
وای بر مردمی که بنویسند
با خطِ خون به میهمان، نامه
راستی میدهی اجازه به من
تا بگویم کمی از آن، نامه...
...که فرستاده بود شمر لعین
به علمدارِ کاروان ، نامه
جوهر و صفحه شرمگین شده بود
سوخت تا مغزِ استخوان، نامه
نامه می کرد التماس: ای شمر!
سمتِ خیمه مبر عیان، نامه
خواست تا سمت خیمه ها نرود
چه کند؟ هست ناتوان، نامه
**
فاطمه خون گریست زد فریاد:
که نرو، شرم کن،بمان، نامه!!!
این خبر بین خیمه ها پیچید:
که گرفته پناهمان ،نامه
چه بگویم که آتشی شد و زد
شعله بر جان کودکان، نامه
خیلی عباس را خجالت داد
کاش می برد در نهان، نامه
بنویسید بر درِ حرمش
کشته عباس را ، امان نامه
شعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
بیدار می شوی سرِ شب تا سحر چرا
بی تاب می شوی دل شب اینقَدَر چرا
هنگام گریه هات نَفَس کم می آوری
زهرا شده نفس زدنت مختصر چرا
نامحرمی که نیست چرا رو گرفته ای؟
ابری سیاه مانده به روی قمر چرا
از آنچه آمده به سرت دم نمی زنی
باید بگیرم از دَرِ خانه خبر چرا
حرف دهان مردم شهر اینچنین شده
حیدر خودش نیامده در پشت در چرا
شش ماه انتظار من و تو به باد رفت
افتاده از درخت وجودت ثمر چرا
دیگر دفاع از منِ خونین جگر مکن
خود را زدی عزیز علی در خطر چرا
شال مرا گرفتی و دستت زِ دست رفت
در پیش من زدند تو را بیشتر چرا
آخر برای مُردنم این روضه کافی است
مادر زدن کنار نگاه پسر چرا
شاعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
33.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤲الحَمدُلِلهِ الَّذِی خَلَقَ الْحُسَین
🌸میلاد پُر خیر و برکت حضرت سیدالشهداء(ع)، بر همه دلشیفتگان ایشان در سرتاسر عالَم مبارک باد.
خورشید در آسمان زهرا آمد
کشتی نجات سوی دریا آمد
هر کس پیِ دنیای خودش هست ولی
دنیای من #امروز به دنیا آمد
شاعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
در باغ خدا گلی معطر دادند
یا آل رسول را پیمبر دادند
دیدند که دلتنگ نبی هست حسین
بر دامن او علیِ اکبر دادند
شاعر: #مجتبی_شکریان
@dobeity_robaey
26.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم | منتظر واقعی امام زمان(عج) در بیان مرحوم آیت الله ناصری
ما غیرِ تو رو به هرکسی هست، زدیم
بیهوده به صد کوچهی بنبست زدیم
گفتی که بیار دست بیعت اما...
ما روز ولادتت فقط "دست" زدیم
✍ #مجتبی_شکریان
#امام_زمان_عج_مناجات
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#مناجات_با_خدا در #شب_قدر
بر درگهت آمدم دوباره
با جرم و خطای بی شماره
گویم به دو چشم پُر ستاره
(بر درد دلم تویی مخاطب
ما را به علی ببخش یا رب)
ما را سَر سفره راه دادی
از لطف، به ما پناه دادی
یک عالمه اشک و آه دادی
(مهمان توئیم در دل شب
ما را به علی ببخش یا رب)
گفتی که بیا به میهمانی
از فیض کریم جا نمانی
با این همه لطف و مهربانی
(این بندهی تو نشد مؤدب
ما را به علی ببخش یا رب)
گفتی که بیا و بخشش از من
از تو گره و گشایش از من
دلخسته بیا نوازش از من
(این نفْس ولی نشد مُهذّب
ما را به علی ببخش یا رب)
دانی چه شد و چکار کردم
از درگه تو فرار کردم
من لغزش بی شمار کردم
(پیمانهی جرم شد لبالب
ما را به علی ببخش یا رب)
با این همه بی حیایی من
گستاخی و بی وفایی من
اعمال بد و ریایی من
(تو لطف نمودهای مرتب
ما را به علی ببخش یا رب)
لطفت که مرا گرفت تحویل
کردی تو به عفو بسکه تعجیل
عصیان به ثواب گشت تبدیل
(از شرم چرا نکردهام تب
ما را به علی ببخش یا رب)
از درگه تو شرف گرفتم
دامان تو را به کف گرفتم
اذنِ سفرِ نجف گرفتم
(حالا که علی علی است بر لب
ما را به علی ببخش یا رب)
یا رب به تمام حق نَوَردان
ما را به علی شاه مردان
دور سر مرتضی بگردان
(تا اینکه شوم کمی مُقرب
ما را به علی ببخش یا رب)
صد شکر که آبرو نبردی
ما را بغل خودت فشردی
ما را به حسینِ خود سپردی
(تا اینکه شوم حسین مذهب
ما را به علی ببخش یا رب)
**
سوگند به داغِ شاه عطشان
بر آن سرِ روی نی نمایان
بر اشک مخدراتِ گریان
(سوگند به اضطرار زینب
ما را به علی ببخش یا رب)
✍ #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
عجب خوابی، عجب حالی، عجب رؤیای شیرینی
چه زیبا میشود وقتی، پدر را خواب میبینی
عجب عشقی، عجب شوری، عجب عطر دل انگیزی
چه رؤیاییست با یاد پدر از خواب برخیزی
چه کس بیدار کرده دختری که گرمِ رؤیا بود
که در گلزار سرسبز پدر محوِ تماشا بود
چه کس حالا جوابی میدهد چشم پر آبم را
به بیداری نخواهم داد شیرینیِّ خوابم را
کجا رفته؟ کجا عمه؟ همین لحظه، همین جا بود
همین حالا، همین دلخسته در آغوش دریا بود
همین حالا کنارم بود و از غمها رهایم کرد
دوباره جان به من داد و رقیه جان صدایم کرد
نیامد بر لبم لبخند و از غمها دلم پوسید
به جبرانش پدر با گریه لبهای مرا بوسید
دوباره دستِ گرمش را به دُورِ گردنم انداخت
نگاهی بر رُخِ زرد و کبودیِّ تنم انداخت
دویدم کودکانه باز هم دنبال من میکرد
لب خشکش به هم خورد و سؤال از حال من می کرد
رقیه دخترم خوبی؟ بیا بابا در آغوشم
اگر دردِ دلی داری بگو آهسته در گوشم
تو هر جایی که میرفتی، من از بالای نی دیدم
تو هر دفعه زمین خوردی، تو را از دور بوسیدم
زمین خوردی و چشمم را به گریه باز میکردم
تو را از روی نیزه با نگاهم ناز میکردم
من از بالای نی خون گریه میکردم به احوالت
خبر دارم چه شد آن شب که خونین شد پر و بالت
دعا کردم به احوالت، دعایی تو به حالم کن
اگر در راه صد دفعه کتک خوردی حلالم کن
چه میفرمایی ای بابا به قربان سر و رویت
هر آنچه شد به من جانا فدایِ تار گیسویت
دلارامِ منی، آرامش دنیای من هستی
از این بهتر چه میخواهم که تو بابای من هستی
نمیخواهم بیازارم تو را حالا که مهمانی
نمیخواهم تو را از کف دهم امشب به آسانی
چه باید گفت ای بابا از این اوضاعِ آشفته
هزاران درد و غم دارم، هزاران حرف ناگفته
تو را تا زندهام در پنجهی هر کس نخواهم داد
به دست این و آن هرگز، سرت را پس نخواهم داد
در آغوشم بخواب آرام عزیزم خستهی راهی
چرا دیر آمدی بابا، مگر ما را نمیخواهی
بخواب آرام اینجا دشمنِ نامهربانی نیست
بخواب آغوش من امن است، اینجا خیزرانی نیست
گُلِ من! آمدی اما شمیم یاس جا مانده
تو را آوردهاند اما عمو عباس جا مانده
پس از تو بارشِ بارانِ غم آغاز شد بابا
پس از تو دخترت با تازیانه ناز شد بابا
پس از تو سهم ما تُندی و خشم و اَخم شد بی حد
در این مدت، تمام پیکر ما زخم شد بی حد
تو رفتی و النگویم طنابِ شمر و خولی شد
دلیل درد بازویم، طنابِ شمر و خولی شد
پذیرایی به غیر از سیلی قاتل نمیبینم
نگاهت میکنم بابا، ولی کامل نمیبینم
مرا پای برهنه روی سنگ و خارها بردند
مرا کوچه به کوچه از دل بازارها بردند
شبِ قدرِ منی و گریهام تا مطلع الفجر است
کسی که زجر داده بیشتر ما را همین زجر است
شبی افتادم از ناقه که زجر آمد سراغ من
چنان آمد که گویی آتش افتاده به باغ من
نمیگویم چه شد بابا، سخن کوتاه و سربسته
پس از آن نیمه شب، از زندگی کردن شدم خسته
✍ #مجتبی_شکریان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e