#امام_رضا_ع_شهادت
همین که راز دل زهر بر ملا شده بود
به قتلگاه از این بیت، کوچه وا شده بود
و شمر خندهی تلخی به خنجرش میکرد
و شعر گریه کنِ روضهی رضا شده بود
به سمت خانه چهل بار خاطرش خون شد
نشسته بود چهل بار و باز پا شده بود
به سمت خانه چهل روضه را نشست و گریست
دلش حسینیهای غرقِ در عزا شده بود
و درد بود که عمامه از سرش افتاد
امام، گریهی کز کرده در عبا شده بود
اشاره کرد که آن خانه بی حصیر شود
و خاکهای کف حجره کربلا شده بود
صدای سُم، همه جایِ اتاق شیهه کشید
در آن دقیقه که سَم، دردِ بی دوا شده بود
کریم در بهروی خویش بست و راهی شد
جواد آمد و درهای بسته وا شده بود
جواد آمد و این تازه اول روضهست
جگر، شبیه به اکبر، جدا جدا شده بود...
✍ #محمد_خادم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_شهادت
چه کرده زهر که دیگر جگر نمانده برایش
قفس چه کرده به او؟ بال و پر نمانده برایش
عبا کشیده به سر، آرزوی دیگری انگار
به غیرِ دیدن روی پسر، نمانده برایش
شبیه مادر خود تکیه داده است به دیوار
رمق نمانده، توانی دگر نمانده برایش
مدینه پشت سرش خیس اشک میشد و میگفت:
که هیچ چاره به غیر از سَفَر نمانده برایش
ز راویان نشابور و اهل طوس بپرسید
ز خیل خلق، چرا یک نفر نمانده برایش؟
حزین و تشنه نشسته به کنج حجره، به یادِ_
لبان خشکِ شهیدی که سر نمانده برایش
به روضه نیز غریب است امام و در دلِ تاریخ
بهجز همین دو سه خط مختصر نمانده برایش
✍ #عباس_احمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_شهادت
وقت مرگ است؛ کجایی؟ پسرم! منتظرم
تا در این لحظه بیایی به سرم، منتظرم
زهر، بار سفر آخرتم را بسته است
تا نگاه تو شود همسفرم، منتظرم
مادرم آمده و منتظر رفتن من
تا جوادم تو بیایی به برم، منتظرم
آتش هجر تو از زهر، جگر سوزتر است
تا بیایی بنشانی شررم، منتظرم
ماه من! حجرهی تاریکِ مرا روشن کن
در رهت خونْ جگرم، دیده ترم، منتظرم
گل من! تا که تو را بوسم و بسپارم جان
بر لبم آمده جان؛ محتضرم، منتظرم
خویشتن را برسان تا نرسیده اجلم
تا کنی جلوهای اندر نظرم، منتظرم
تا بیایی و گذاری سر من در دامن
که من آسوده ز جان در گذرم، منتظرم
زودتر هرچه بیایی، کنی آسودهترم
پا سوی قبله، نظر سوی درم، منتظرم
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_شهادت
تا زهر ستم بر دل و جان و جگر افتاد
چون برق جهانسوز، به جانش شرر افتاد
چون موج به پهلوی گل فاطمه میخورد_
دردی که به پهلو و دل و بر کمر افتاد
آهسته به روی سرش افکند عبا را
یک سایهی غم، بر روی شمس و قمر افتاد
پیوسته نگاهش به درِ حجرهی غم بود
تا آن که نگاهش به جمال پسر افتاد
غمنالهی مادر، شرر افکند به جانش
وقتی نظرش جانب دیوار و در افتاد
او ساحل امن همه طوفان زدهگان است
چون کشتی طوفان زده، گر در خطر افتاد
از طوس دلم تا حرم کرب وبلا رفت
این جا پدر افتاد، در آن جا پسر افتاد
دل سوخت «وفایی» به مُحرم، پس از آن ماه
داغی به دل ما همه ماهِ صفر افتاد
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
«دلتنگ خراسانم»
ای ابر! شبیه برگ پاییز ببار
تا خانهی آفتاب، یکریز ببار
دلتنگ خراسانم و دور از سلطان
رفتی حرمش به جای من نیز ببار
✍ #رضا_قاسمی
↳ @hosseinieh_net
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
همیشه سفرهاش وا بود با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
دلش اندازۀ ریگ بیابان بیوفایی دید
ولی اندازۀ آغوش دریا مهربانی کرد
نگاهش شرح نابی بود از «الجار ثمّ الدار»
اگر با این و آن مانند زهرا مهربانی کرد
چه خواهد کرد با مهمان کوی خویش آن مردی
که با دشنامگوی خویش حتی مهربانی کرد
چرا دنیا به کامش ریخت زهر غصّه و غم را؟
چرا با مهربانیهای او نامهربانی کرد؟
«الا ای تیرهایی که پی تشییع میآیید
نبوده یارِ او جز غم، به یارانش بفرمایید»
::
دل او میگرفت از آن همه زخمزبان هرگاه
نظر میکرد بر انگشترش: اَلعِزَةُ لِله
کسی که در پناه شانۀ او کوهسار و دشت
کسی که ریزهخوار سفرۀ او آفتاب و ماه
مگر تاریخ غربتزا! چه رخ دادهست در ساباط
که سجاده کشیده زیر پای خستۀ او آه
قیامش مستتر گشتهست در غمنامۀ صلحش
و صلحش میشناساند به مردم راه را از چاه
خجالت میکشد حتی زره زیر عبای او
از آن یاران ناهمراه، آن یاران ناهمراه
«الا ای تیرهایی که پی تشییع میآیید
نبوده یارِ او جز غم، به یارانش بفرمایید»...
::
مدینه کوفه شد، کوفه دوباره از صدا افتاد
و اما بعد... یاد خطبههای مرتضی افتاد
و اما بعد... «این مردم خدایا خستهاند از من»
و پژواک صدایی مهربان در گوشها افتاد
مدینه کوفه شد کوفیتر از آنی که بنویسم
خدایا این چه آتش بود در دامان ما افتاد
به پیش غیرت چشم برادرهای بیتابش
تنی - انگار کن پیراهن یوسف - رها افتاد
و امّا بعد... تابوت از هجوم تیرها گل داد
و باران شد، تو گویی اشک از چشم خدا افتاد
«الا ای تیرهایی که پی تشییع میآیید
نبوده یارِ او جز غم، به یارانش بفرمایید»
✍ #رضا_یزدانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
خدا به آل علی انحصار بخشیده
هرآنچه داشته براین تبار بخشیده
طفیل فاطمه بودهست خلقت عالم
خدا به سفرهی خود سفرهدار بخشیده
اگرچه عادت این خانواده است اما
حسن به نام کرم اعتبار بخشیده
گدا به نزد حسن رفته شاه برگشته
کریم از کرمش بیشمار بخشیده
جهان بهچشم ندیده کریم مثل حسن
تمام زندگیاش را سهبار بخشیده
شکسته باد دهانی که حرف ذلت زد
به شیعه صلح حسن افتخار بخشیده
چو ذوالفقار بُرندهست صلح سبز حسن
به تیغ سرخ حسین اقتدار بخشیده
به دستخط خودش صبح روز عاشورا
به بیقراری قاسم قرار بخشیده
✍ #علی_اصغر_شاهسنایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
شَصت و سه سال زندگیات مهربان گذشت
با کیسههای وَصله ایِ آب و نان گذشت
شَصت و سه سال زندگیات بین کوچهها
در بندهی خدا شدن این و آن گذشت
گاهی میان دورترین خانهی زمین
گاهی میان دورترین آسمان گذشت
گاهی کنارِ سفرهی بیوه زنان شهر
گاهی کنارِ خاطرهی کودکان گذشت
وقتِ نزول، حضرتِ خاکینشین شدی
وقت صعود، ردّ تو از بی کران گذشت
آن روزها که شعب ابی طالبی شدی
ایام درد بود ولی همچنان گذشت
ای آن که زندگی تو خرج نجات شد
ای آن که زندگی تو با مردمان گذشت
برگرد رنج و درد بشر را نگاه کن
این زندگیِ سرد بشر را نگاه کن
یک عدهای به عشق تو دور از وطن شدند
یک عدهای ندیده اویس قرن شدند
از خانوادهام همه عَبدُاللَهِ شما
از خانوادهات همه آقای من شدند
تو پیر خانواده، بزرگ قبیلهای
محصولِ زندگیِ تو پنج تن شدند
یک عده زینب و علی و فاطمه شدند
یک عدهای حسین شدند و حسن شدند
بعد از تو دختر تو و زینب کنار هم
مشغولِ کار بافتن پیرُهَن شدند
یک عده بچههای تو پاره جگر ولی
یک عده بچههای تو پاره بدن شدند
این کشتهها تمام جگر گوشهی توأند
یا ایها الرّسول! ببین بی کفن شدند
«یا مصطفاه» این تن پامال را ببین
این کشتهی فتاده به گودال را ببین
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_شهادت
ساحتِ عرش، غرق غمها بود
جگری در حصار سَمها بود
نالهی او به آه بند شده
دادِ انگورها بلند شده
هرچه را خورده بود، پس میزد
من بمیرم! نفسنفس میزد
هی نشست و بلند شد در راه
تا زمین خورد گفت: وا اُمّاه!
خاتمِ عشق بی نگین افتاد
با سر و صورتش، زمین افتاد
در دل شیعهها شرر انداخت
با عبایی که روی سر انداخت
سینهی او مسیر سوختن است
اثر زهر، تشنهلب شدن است
لااقل دادهاند تسکینش
پسرش آمده به بالینش
این غریبی که سخت، بیحال است
کُنج حجره به یاد گودال است
یاد آن تشنهای که عریان شد
بدنش پایمال اسبان شد
باز هم شکر پا نخورده تنش
نوک نیزه نرفته در دهنش
قدرِ یک نصفه روز پیر نشد
شیرخوارش ذبیحِ تیر نشد
پای قاتل در آستانش نیست
زجر دنبال دخترانش نیست
همسرش این همه عذاب نداشت
خواهرش غصهی حجاب نداشت
اهل بیتش ندیده بددهنی
وسط بزم مِی نرفته زنی
✍ #بردیا_محمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
آشفته تر از من کسی در بین مردم نیست
پیداست در اینجا کسی جز من چنین گم نیست
دورم نکن از خود؛ بیا آتش بزن جان را
این استخوانها در حد یک مشت هیزم نیست؟
تا عشق تو جا در دلم وا کرد فهمیدم
هرگونه عشقی بی تو جز حس توهم نیست
تا دارمت حتی به حاتم رو نخواهم زد
آنجا که دریا هست پس جای تیمم نیست
جلد حرم بودن دلیل بهتری دارد
چشم کبوترهای تو دنبال گندم نیست
وقتی که چشم پنجره ابریست یعنی که
فولادهم اینجا درونش بی تلاطم نیست
بیهوده دنیا رو نمیگردم که درمانم،
در نسخهای غیر از بلیط مشهد و قم نیست
شیراز، مشهد، قم، مسیر مطلع الشمس است
ایران به غیر از خانهی خورشید هفتم نیست
✍ #منصوره_محمدی_مزینان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
من از روز ازل آشفتهات بودم کماکان هم
نه تنها قلب من تقدیم تو بادا که این جان هم
به پابوست بیایم هیچ از دردم نمینالم
که دردم دوری است و میرسد پیش تو درمان هم
شمالیها مقرند اینچنین بعد از زیارتها
که با برکت شود محصول شالیها فراوان هم
گذرهایی که از زیر حرم وا شد نشان دادهست
همه مشهد به پاهای تو افتاده خیابان هم
هر آنکس که پناه آورده اینجا منشا فیضاست
تمام زائرانت، کلب و آهوی بیابان هم
به پایان آمد این شعرم ، ارادت همچنان باقیست
که از بیت نخست آشفتهات بودم، کماکان هم
✍ #امیرحسین_موسوی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_شهادت
اگرکه دیدهی نمناک سوی در دارد
به سینه آرزوی دیدن پسر دارد
توان وتاب نمانده دگر به اعضایش
بلور اشک به رخسار و چشم تر دارد
چو شخص مارگزیده به خویش میپیچد
شرار زهر و غم هجر بر جگر دارد
شمیم غم به سماوات میبَرَد با خود
اگر نسیم ز خاکش غبار بردارد
هنوز گرم مناجات با خداوند است
هنوز در نفسش گرمی و شرر دارد
میان حجره کی غربت، در اوج تنهایی
ز رازهای دل او خدا خبر دارد
گهی به زیر لبش میزند صدا، پسرم
بیا دمی که پدر نیت سفر دارد
سزاست گر که بگویم ز ماتمش، زهرا
کنار بستر او دست بر کمر دارد
گهی به سوی مدینه دلش کند پرواز
گهی به مقتل کرب وبلا نظر دارد
هنوز شیعه «وفایی» دراین مصیبتها
دلی ز آتش اندوه، شعلهور دارد
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e