eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
409 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
آه از آن دم که کاروان امید دم دروازه‌ی مدینه رسید سوی آن کاروان به صدها آه بادلی خسته آمد عبدالله اشک حسرت زدیدگانش سفت تسلیت بر امام چارم گفت بعد ازآن هرطرف نظر انداخت زینبش را درآن میان نشناخت ناگه از دل کشید زینب آه گفت با همسرش که عبدالله منم آن جان آمده برلب به کجا می‌روی؟ منم زینب آبله‌پا وخسته آمده‌ام قدخمیده، شکسته آمده‌ام گر بپرسی چرا خمیدم من یک جهان بار غم کشیدم من زینب تو که جامه‌اش نیلی‌ست چهره‌ی او کبود از سیلی‌ست تو چه دانی که من چه غم دیدم دست‌هایی زتن قلم دیدم یک طرف قاسمم فدا گردید یک طرف اکبرم به خون غلطید غرق خون تا گلوی اصغر شد حنجر خشک او زخون تر شد سوره‌ی والضحی به نی دیدم سراز تن جدا به نی دیدم شمع جانم اگر که آب شده سینه‌ی من زغم کباب شده آه از جان و دل کشیدم من ناله‌ی فاطمه شنیدم من گه گلم را به گریه بوئیدم گه گلوی بریده بوسیدم گر چنین پیرم و زمین‌گیرم کرده داغ حسین من، پیرم از غم یوسفم سخن دارم در کفم کهنه پیرهن دارم گربه شام و به کوفه رفتم من بی بهار و شکوفه رفتم من بر دلم داغ و غم فزونتر شد چون گلم در خرابه پرپر شد دلم از داغ لاله‌ها افروخت صدجگر خسته چون «وفایی» سوخت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای مدینه سوی تو با دیدۀ تر آمدم با برادر رفته بودم، بی برادر آمدم ای مدینه تاکه گویم شرح حال خویش را همچو مادر برسر قبر پیمبر آمدم ای مدینه همره یک کاروان رنج و ملال سوی تو با کودکان نازپرور آمدم ای مدینه سوختم از آتش داغ حسین چون پرستویی مهاجر گرکه بی‌پر آمدم کاخ استبداد را با خطبه‌ام آتش زدم دشمنان را ناتوان دیدم، توانگر آمدم وقت رفتن قاسم و عباس و اکبر داشتم بی علیِ اصغر و عباس و اکبر آمدم دیده‌ام خونین بدن گل‌های باغ عشق را ازکنار گلشنی در خون شناور آمدم یوسف آل علی را دشمنان کشتند و من همره پیراهنش با دیدۀ تر آمدم گرکه ریزم برسر خود خاک غم، عیبم مکن کزکنار پیکری صد چاک و بی‌سر آمدم گرکه نشناسد مرا عبدالله جعفر بگو زینبم من، کز سفر با دیدۀ تر آمدم با «وفایی» کز خودم دادم نشان، از این دیار اشک ریزان رفتم و، با دیدۀ تر آمدم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مدینه! رو به سوی تو دوباره آوردم به همرهم دل پر از شراره آوردم مدینه! باز مکن دربه روی من زیرا ز کوی عشق غمی بی‌شماره آوردم مدینه! سوی تو این کاروان عاشق را گهی پیاده و گاهی سواره آوردم من این سفینۀ در خون نشسته را با خود ز موج خیز بلا تا کناره آوردم مدینه! این چمن غنچه‌های پرپر را ز زیر تیغ غم و سنگ و خاره آوردم ستاره‌های شب‌افروز من به خون خفتند کنون خبر ز شب بی‌ستاره آوردم پس از شکفتن لبخند خون گرفتۀ عشق خبر ز کودک و از گاهواره آوردم در این رسالت عظمی، تمام عالم را به پای خطبه‌ی خود بر نظاره آوردم دلم ز غارت گلچین لبالب از خون است اگر اشاره‌ای از گوشواره آوردم اگر ز یوسف زهرا نشانه می‌طلبی نشانه پیرهنی پاره پاره آوردم «وفائی» از غم و دردم اگر سخن گفتم ز صد هزار سخن یک اشاره آوردم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آنان که شعله بر دل غم‌پرورت زدند روزی شراره بر جگر مادرت زدند دیروز بر غریبی پدرت خنده کرده‌اند شب‌باوران که خیمه به دور و برت زدند این دشمنان دوست‌نمای هزار رنگ زخمی به روی زخم دل مضطرت زدند صلحت زمینه‌ساز قیام حسین بود تهمت به علم و دانش بار آورت زدند سردار بی سپاه شدی و دریغ و درد خنجر زپشت بر تو و بر باورت زدند در هاله‌ی غریبی خود سوختی ولی با شعله‌های زخم زبان آذرت زدند گاهی کمر به قتل تو با زهر بسته‌اند گاهی میان هجمه‌ی غم، خنجرت زدند بر حالت حسین، ملائک گریستند از بس که تیر بر بدن پرپرت زدند با گریه می‌نوشت «وفایی» که از غمت آتش دوباره بر جگر خواهرت زدند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
او واسطۀ رحمت حق بود و کرم داشت ابر کرمش بر سر هر بام، علم داشت بخشید سه نوبت همۀ ثروت خود را ارباب کرم بود که بر خلق، کرم داشت تن داد به صلحی که در آن مصلحتی بود هرچند که مانند علی تیغِ دودم داشت زهر آمد و زد بر جگر و زود برون زد ازبس دل او ماتم و اندوه و الم داشت وقتی جگرش ریخت میان دل آن تشت گفتند که: این حجت حق، این‌همه غم داشت؟ با دیدن اشک دو برادر همه دیدند «دل‌های غریبانِ جهان راه به هم داشت» بنویس «وفایی» که پس از این همه غُربت ای کاش که این حجت معبود، حرم داشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فاطمه! ای نور چشمان ترم، کم گریه کن با دل سوزان کنار بسترم کم گریه کن دیده‌ات چون ابرِ باران، دیده‌ای بارانی است نور دیده! پیش چشمان ترم کم گریه کن گرچه گل با شبنم خود دیدنی‌تر می‌شود تو ولی یاس بهشتی، منظرم کم گریه کن گریه‌هایت بعد من فریاد خواهد شد؛ ولی پیش چشمم ای گل غم پرورم کم گریه کن تو گلی و عمر تو از گل بُود کوتاه‌تر زودتر از هر گل آیی در برم، کم گریه کن تا تو گریان می‌شوی، هفت آسمان گریان شود صبرکن ای ابر باران‌آورم، کم گریه کن تا نیفتادی زپا، ای شمعِ جمعِ اهل بیت پیش من در لحظه‌های آخرم کم گریه کن دودوآتش چون بهشت وحی را در برگـرفت در عزای غنچه، ای نیلوفرم کم گریه کن رهبر مظلوم این امّت چو در خانه نشست پیش چشم اشک‌بارش دخترم کم گریه کن هرچه می‌خواهی «وفایی» گریه کن شب تا سحر تا که فردا باتو گویم دربرم کم گریه کن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آنان که شعله بر دل غم‌پرورت زدند روزی شراره بر جگر مادرت زدند دیروز بر غریبی پدرت خنده کرده‌اند شب‌باوران که خیمه به دور و برت زدند این دشمنان دوست‌نمای هزار رنگ زخمی به روی زخم دل مضطرت زدند صلحت زمینه‌ساز قیام حسین بود تهمت به علم و دانش بار آورت زدند سردار بی سپاه شدی و دریغ و درد خنجر زپشت بر تو و بر باورت زدند در هاله‌ی غریبی خود سوختی ولی با شعله‌های زخم زبان آذرت زدند گاهی کمر به قتل تو با زهر بسته‌اند گاهی میان هجمه‌ی غم، خنجرت زدند بر حالت حسین، ملائک گریستند از بس که تیر بر بدن پرپرت زدند با گریه می‌نوشت «وفایی» که از غمت آتش دوباره بر جگر خواهرت زدند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
او واسطۀ رحمت حق بود و کرم داشت ابر کرمش بر سر هر بام، علم داشت بخشید سه نوبت همۀ ثروت خود را ارباب کرم بود که بر خلق، کرم داشت تن داد به صلحی که در آن مصلحتی بود هرچند که مانند علی تیغِ دودم داشت زهر آمد و زد بر جگر و زود برون زد ازبس دل او ماتم و اندوه و الم داشت وقتی جگرش ریخت میان دل آن تشت گفتند که: این حجت حق، این‌همه غم داشت؟ با دیدن اشک دو برادر همه دیدند «دل‌های غریبانِ جهان راه به هم داشت» بنویس «وفایی» که پس از این همه غُربت ای کاش که این حجت معبود، حرم داشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تا زهر ستم بر دل و جان و جگر افتاد چون برق جهان‌سوز، به جانش شرر افتاد چون موج به پهلوی گل فاطمه می‌خورد_ دردی که به پهلو و دل و بر کمر افتاد آهسته به روی سرش افکند عبا را یک سایه‌ی غم، بر روی شمس و قمر افتاد پیوسته نگاهش به درِ حجره‌ی غم بود تا آن که نگاهش به جمال پسر افتاد غم‌ناله‌ی مادر، شرر افکند به جانش وقتی نظرش جانب دیوار و در افتاد او ساحل امن همه طوفان زده‌گان است چون کشتی طوفان زده، گر در خطر افتاد از طوس دلم تا حرم کرب وبلا رفت این جا پدر افتاد، در آن جا پسر افتاد دل سوخت «وفایی» به مُحرم، پس از آن ماه داغی به دل ما همه ماهِ صفر افتاد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگرکه دیده‌ی نمناک سوی در دارد به سینه آرزوی دیدن پسر دارد توان وتاب نمانده دگر به اعضایش بلور اشک به رخسار و چشم تر دارد چو شخص مارگزیده به خویش می‌پیچد شرار زهر و غم هجر بر جگر دارد شمیم غم به سماوات می‌بَرَد با خود اگر نسیم ز خاکش غبار بردارد هنوز گرم مناجات با خداوند است هنوز در نفسش گرمی و شرر دارد میان حجره ک‌ی غربت، در اوج تنهایی ز رازهای دل او خدا خبر دارد گهی به زیر لبش می‌زند صدا، پسرم بیا دمی که پدر نیت سفر دارد سزاست گر که بگویم ز ماتمش، زهرا کنار بستر او دست بر کمر دارد گهی به سوی مدینه دلش کند پرواز گهی به مقتل کرب وبلا نظر دارد هنوز شیعه «وفایی» دراین مصیبت‌ها دلی ز آتش اندوه، شعله‌ور دارد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای کاش که خاک ره زوار تو باشم تا آن که مقیم تو و دربار تو باشم ای کاش که مثل همه در مشهد قدست مهمان حریم تو و زوار تو باشم بر گنبد و گلدسته‌ی تو چشم بدوزم با شوق «تماشایی گلزار تو باشم» ای کوثر رأفت! به زلالی تو سوگند چون تشنه‌لبان، تشنه‌ی دیدار تو باشم یک لحظه رهایم مکن ای کعبه‌ی امید آزادی‌ام این است گرفتار تو باشم تا آن که نصیبم بشود نور تو، ای کاش چون آینه‌ها، نقش به دیوار تو باشم وقتی که طبیب دل بیمار تو باشی من صحتم این است که بیمار تو باشم نیکوست که با وعده‌ی تو، در سفر مرگ دلباخته‌ی دیدن رخسار تو باشم بگذار که مانند «وفایی» همه‌ی عمر سیراب ز سرچشمه‌ی سرشار تو باشم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یابن الحسن! فدای تو و دیده‌ی ترت خون، جای اشک می‌چکد از چشم اطهرت داغی نشسته بر جگرِ داغدار تو در خون نشسته است دل درد پرورت قربان آن امام، که در آخرین نفس سیراب گشته است به دست مطهرت ای سروِ سرفرازِ جهان، سروِ سربلند از ماتمِ پدر، چه رسیده‌ست بر سرت بهر تسلی دل درد آشنای تو صف بسته‌اند خیل ملائک برابرت ما را شریک درد و غم خود حساب کن ما دل شکسته‌ایم ز احوال مضطرت دلتنگ سامرای تو هستیم و چون نسیم، مارا ببر به دیدنِ باغِ معطرت رفتی به پشت پرده‌ی غیبت؛ ولی شده‌ست صدها هزار عاشق و عارف کبوترت چشم انتظار مانده زمین تا کدام روز روشن شود جهان زحضور منورت از روی اشتیاق «وفایی» شب فراق دارد سلام و عرض ارادت به محضرت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e