📌 بروز حادثه در راه #کربلا ...
✍ یکی از اصحاب حضرت #امام_صادق عليه السّلام می گوید: حضرت به من فرمودند:
💠 آيا به #زيارت حضرت #امام_حسين عليه السّلام مى رويد؟ و آيا بر كشتى سوار مى شويد و به زيارت آن حضرت مى رويد؟
🔰عرض كردم: بلى.
💠 حضرت فرمودند:
آيا مى دانى هر گاه كشتى شما را در دريا واژگون كند[و در راه از دنیا بروید] منادى ندا مى كند:
آگاه باشيد! خوشا بحال شما، #بهشت بر شما گوارا باد!
📚 کامل الزیارات، باب۴۹.
#اربعین
🆔 @islam_history
📌 روز اول صفر در شام
🔰سر شهیدان #کربلا را در روز اول صفر از دروازه "توما" به شام آوردند در حالی که شهر را آزین بسته بودند.
🔰هنگامی که #اهل_بیت #امام_حسین علیه السلام در کنار در مسجد جامع بودند، پیرمردی نزد آنان آمد و گفت:
📢 ستایش خدایی که شما را کشت و نابود کرد و مردم را از شر شما آسوده نمود و #یزید را بر شما پیروز کرد.
💠 #امام_سجاد علیه السلام به او فرمود:
آیا #قرآن خوانده ای؟
گفت آری.
امام فرمود: پس این( #مودت) آیه را شنیده ای:
💠 بگو من هیچ پاداشی از شما دربرابر رسالتم درخواست نمی کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم.(اهل بیتم) (شورا: ۲۳)
#پیرمرد گفت: آری.
💠 امام سجاد علیه السلام فرمود:
ما همان اهل بیتی هستیم که خدا این آیه را مخصوص ما نازل کرد.
پیرمرد، خجل شد و گریست. سپس سر به آسمان برداشت و گفت:
📢 خداوندا در پیشگاه تو از دشمنان آل #محمد علیهم السلام، از جن و انس بیزاری می جویم.
📚شیخ صدوق، امالی، ص۲۳
📚ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۳۰
🆔 @islam_history
📌عمر بن سعد
🔰تاریخ تولد وی به درستی روشن نیست. برخی نوشتهاند که در زمان #پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و به قولی در سال کشته شدن #عمر بن خطاب (۲۳ق/ ۶۴۴م)، زاده شده است.
🔰پس از #شهادت #امام_علی علیهالسّلام، عمر بن سعد به جرگه حامیان #بنی_امیه پیوست و در زمان امارت زیاد بن ابیه بر کوفه، از یاران و حامیان نزدیک او گردید. او از جمله اشراف کوفه بود که در ۵۱ق/۶۷۱م به درخواست ابن زیاد به همراه کسان دیگری برضد حجر بن عدی گواهی داد که حجر به فتنهانگیزی برخاسته و کافر شده است. این گواهی دستاویزی برای #معاویه شد تا حجر و یارانش را در مرج عذراء به شهادت برساند.
🔰گفته شده که همزمان با ورود #امام_حسین (علیهالسّلام) به عراق ابن سعد که از سوی #ابن_زیاد به امارت حکومت ری و و دَسْتبی (معرب دشتپی، دشتی پهناور میان ری و همدان که بعدها به قزوین ملحق گردید.)
منصوب و به سرکوبی شورش دیلمیان مأمور شده بود، با ۴ هزار سپاهی در بیرون کوفه اردو زده و آماده حرکت به سوی ری بود. پس ابن زیاد او را از رفتن بازداشت و به او دستور داد تا به مصاف #امام علیهالسّلام برود. ابن سعد از اجرای این دستور عذر خواست؛ اما عبیدالله امارت ری را مشروط به جنگ با امام حسین علیهالسّلام کرد.
🔰نقل شده که روزی امام علیهالسّلام شخصی را نزد پسر سعد فرستاد و از وی خواست تا شبانه با او دیدار کند. شب هنگام، امام علیهالسّلام و ابنسعد هریک با همراهی بیست سوار به محل ملاقات آمدند؛ حضرت علیهالسّلام، به جز #عباس علیهالسّلام و علیاکبر علیهالسّلام، از سایر یاران خواست که فاصله بگیرند ابن سعد نیز فرزندش حفص و غلامش را نگاه داشت و به دیگران دستور داد تا عقب بروند. در این دیدار امام علیهالسّلام به او فرمود: «عمر، وای بر تو؛ تو را چه میشود از خدایی که بازگشت همه ما به سوی اوست نمیترسی که به جنگ من آمدی؟ حال آن که میدانی که من کیستم. از این خیال و اندیشهی ناصواب در گذر و راهی که صلاح دین و دنیای تو در آن است، اختیار کن و به نزد من آی و خود را از این ضلالت بیرون آور و بدین دنیای غدّار فریبنده که او چون من و تو بسیار دیده، مغرور نشو و یقین بدان که سعادت و سلامت تو در آنچه که میگویم است.»
ابنسعد گفت: «راست گفتی؛ امّا از آن میترسم که چون به نزد تو آیم، [عبیدالله] خانهام را خراب کند.»
امام علیهالسّلام فرمود: «من خانهای بهتر از آن، برای تو بنا میکنم.»
عمر گفت: «قطعه زمینی آباد و حاصلخیز دارم؛ میترسم که ابنزیاد آن را از دستم بگیرد و فرزندانم را از منفعت آن محروم سازد.»
امام حسین علیهالسّلام فرمود: «من زمینی بهتر از آن، در حجاز به تو میدهم.»
عمر ساکت شد و دیگر سخنی نگفت. امام علیهالسّلام چون چنین دید در حالی که میفرمود: «خداوند تو را هلاک سازد و در روز قیامت نیامرزد؛ امید دارم که به فضل خدا از گندم ری نخوری» بازگشت.
عمر بن سعد گفت: «ای حسین (علیهالسّلام) ! اگر گندم نباشد، جو هم میتوان خورد» او این سخن را گفت و سپس به اردوگاه خود بازگشت.
🔰پیش از آغاز جنگ، امام علیهالسّلام در یکی از سخنرانیهای خود، عمر بن سعد را خطاب قرار داد و فرمود:
«ای عمر! آیا تو مرا میکشی و میپنداری آن زنازاده فرزند زنازاده تو را حاکم سرزمینهای ری و گرگان خواهد کرد؟ به خدا قسم هرگز گوارایی آن روز را نخواهی چشید. این امری است حتمی؛ پس هر چه میخواهی انجام بده که تو پس از من در دنیا و آخرت شادمان نخواهی بود؛ گویی اکنون سرت را بر نی میبینم که در #کوفه بر افراشتهاند و کودکان بر آن سنگ میپرانند»؛ اما ابن سعد بیتوجه به این سخنان، غلامش را پیش خواند و نخستین تیر را به سوی امام حسین علیهالسّلام و یارانش رها کرد و با صدای بلند خطاب به اصحاب و یاران خود گفت که «نزد امیر شهادت دهید که من اول کسی بودم که تیر جنگ را رها کردم.»
🔰پس از واقعه جانگداز #عاشورا، او دو روز در #کربلا ماند و به دفن اجساد کشتههای سپاه خود، پرداخت سپس در حالی که اجساد مطهر و پاک شهدای کربلا را بر روی خاک تفتیده کربلا رها کرده بود به همراه اسرای #اهل_بیت علیهالسّلام، به سوی کوفه حرکت کرد.
🔰مختار، ابوعمره را در پی ابن سعد فرستاد؛ عمر برخاست و لباس پوشید تا به به همراه او به دارالاماره برود؛ اما سُر خورد و به زمین افتاد، پس ابوعمره فرصت را غنیمت شمرد و سر از بدنش جدا کرد. او سر پسر سعد را نزد مختار آورد و پیش روی او گذاشت. سپس مختار دستور قتل حفص پسر ابن سعد را نیز صادر کرد. سپس این سرها را با مقداری پول به #مدینه فرستاد.
📚 عسقلانی، ابن حجر احمد، تهذیبالتهذیب، ج۷، ص۴۵۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق/۱۹۰۷م.
📚 بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۵، ص۲۵۴، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.
📚 طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۱۳، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.
📚 خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیهالسّلام)، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۱، ص۲۵۴، قم، مکتبة المفید.
🆔 @islam_history
📌 #زیارت #اهل_بیت علیهم السلام
✍️ برید بن #معاویه عجلی گوید:
🔰نزد #امام_باقر علیه السلام بودم که مردی وارد شد. او پیاده از #خراسان آمده بود. دو پایش را نشان داد که پینه بسته بود و گفت: بدانید که به خدا قسم، فقط محبت شما اهل بیت، مرا از جایی که آمدهام به این جا کشانده است.
💠 امام باقر علیه السلام در جواب فرمودند: به خدا قسم، اگر سنگی ما را دوست بدارد، خداوند او را با ما محشور میگرداند و آیا دین، چیزی جز دوست داشتن است؟ خداوند میفرماید: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ» و گفت «یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ» [هر کس را که به سوی آنان کوچ کرده، دوست دارند] و آیا دین، چیزی جز محبت است؟
📚 تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۹۰.
#اربعین
🆔 @islam_history
📌 کیفیت زیارت سیدالشهدا علیه السلام
✍️ #امام_صادق علیه السلام فرمودند:
💠 هرگاه خواستی #امام_حسین علیه السلام را #زیارت کنی او را زیارت کن در حالی که محزون و مکروب ژولیده موی و غبار آلود و گرسنه و تشنه لب باشی و از اباعبدلله علیه السلام حوائجت را بخواه و برگرد و کربلا را وطن خود مگیر.
📚 تهذیب الاحکام، ج6، ص76
#اربعین
🆔 @isalm_history
📌 زیارت #امام_حسین علیه السلام باعث شادی #اهل_بيت علیهم السلام
✍ از #امام_صادق علیه السلام روایت شده:
💠 اگر زائر امام حسین علیه السلام می دانست به واسطه این #زیارت که چقدر شادی و سرور بر #رسول_خدا صلی الله علیه وآله و بر #امیرالمومنین علیه السلام و بر حضرت #فاطمه علیهاالسلام و به شهدا از ما اهل بیت وارد میآید و اگر می دانست آنچه از دعای ایشان به واسطه زیارتش، هنگامی که برمی گردد و آنچه را که از ثواب در همین دنیا و در آخرت خواهد داشت و آنچه را که برای او پیش خداوند ذخیره شده است، هر آینه دوست می داشت که آنجا (#کربلا) خانه اش می بود و همانا زائر امام حسین علیه السلام از این مسافرتش برمیگردد و گامش بر روی چیزی نمی آید مگر اینکه برای او دعا میکند و هنگامی که خورشید بر او می تابد، گناهانش را از بین می برد، همان طور که آتش هیزم را از می سوزاند، خورشید چیزی از گناهان او باقی نمیگذارند، پس برمیگردد در حالی که هیچ گناهی بر او نیست و برای او درجاتی رفیع خواهد شد که کسی که در خون خود، در راه خدا غوطه ور است بدان نمی رسد و فرشته ای به جای او موکل خواهد شد و برای او استغفار می کند، تا اینکه دوباره به زیارت برگردد، یا اینکه 3 سال بگذرد یاتا وقتی که بمیرد.
📚 مستدرک الوسائل، ج10، ص343.
🆔 @islam_history
هدایت شده از تاریخ و سیره اهل بیت علیهم السلام
❤️ صلّیاللهعلیکیاأباعبدالله...
🕊حضرتفرمود: ...این ذکر را ۳مرتبه بگو؛ چرا که سلام از نزدیک و دور به ایشان میرسد!
🌙 #شبزیارتی
🆔 @islam_history
📌 ماجرای نبش قبر #حضرت_رقیه سلام الله علیها
✍️ ملا محمدهاشم خراسانی(ره) حکایت نبش قبر حضرت #رقیه سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آبگرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه سلام الله علیها در سال ۱۲۸۰ هجری، را نقل میکند:
💠 جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علمالهدی منتهی میشد و سنّ شريفش بيش از 90 سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبي دختر بزرگ ايشان حضرت رقيّه دختر #امام_حسين عليهالسلام را در خواب ديد كه فرمودند: «به پدرت بگو: به والي بگويد: ميان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّيت است، بيايد قبر و لحد مرا تعمير كند.»
💠 دختر به سيّد عرض كرد، ولي سيّد از ترس #اهل_سنت، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطي سيّد همين خواب را ديد و به پدر گفت، ترتيب اثري نداد. شب سوّم دختر كوچك سيّد همين خواب را ديد و به پدر گفت، باز ترتيب اثري نداد. شب چهارم خود سيّد حضرت رقيّه را در خواب ديد كه به طريق عتاب فرمودند: چرا والي را خبردار نكردي؟!
💠 سيّد بيدار شد، صبح نزد والي شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از #شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباسهای پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.
💠 صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.
💠 حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلامالله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.
💠 سیّدابراهیم در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند ،سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند،
هی میگفت: «ای وای بر من.. وای بر من..
به ما گفته بودند #یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمیکنم، میترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
💠 سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه میکرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.
💠 وقت #نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه میگذاشت. پس از فراغ از نماز برمیداشت و بر زانو مینهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد.
💠 و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند #دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید.
💠 دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت.
💠 آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و #سکینه سلام الله علیهن را به سید ابراهیم واگذار کرد.
💠 این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است:
💠 «فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب»
« آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود.»
💠 پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید.فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند.
📚 اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦.
📚 منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸.
📚 مقتل جامع مقرم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸.
📚 تراجم اعلام النساء، جلد ۲، صفحه ۱۰۳.
🆔 @islam_history
✍ در کتاب «الحاويه فی مذمّات #معاویه [قاسم بن محمد بن احمد مأمونی، #اهل_سنت -متوفای ۴۴۸]» آمده است كه: زنان خاندان نبوت در حالت اسيرى، حال مردان كه در #كربلا #شهيد شده بودند، بر پسران و دختران ايشان پوشيده مىداشتند و هر كودكى را وعدهها مىدادند كه پدر تو به فلان سفر رفته است؛ باز مىآيد.
تا ايشان را به خانه يزيد آوردند.
◼️ دختركى بود چهار ساله؛ شبى از خواب بيدار شد و گفت: «پدر من #حسين كجاست؟ اين ساعت او را به خواب ديدم، سخت پريشان.»
◼️ زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست. يزيد خفته بود؛ از خواب بيدار شد و حال تفحص كرد؛ خبر بردند كه حال چنين است. آن لعين در حال گفت كه بروند و سر پدر او را بياورند و در كنار او نهند.
🔴 ملاعين سر بياوردند و در كنار آن دختر چهارساله نهادند؛ پرسيد: اين چيست؟ ملاعين گفتند: سر پدر تو است.
◼️ آن دختر فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسليم كرد.
📚 عماد الدين طبرى، كامل بهايى، ج۲، ص۱۷۹.
🆔 @islam_history