eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
523 ویدیو
75 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
مه‌شکن🇵🇸
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨ 📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری ✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده قسمت۹۱
✨ 📙رمان امنیتی سیاسی ✍🏻به قلم قسمت۹۲ آیه سری تکان می‌دهد و لب می‌گزد. آرام از جایش بلند می‌شود و گرفته می‌گوید: _ممنون حاج آقا. گیج از جایم بلند می‌شوم. چطور به همین راحتی قبول کرد؟ آرام و لنگان به سمت در می‌رود. دستش را به دیوار می‌گیرد. بی‌توجه به حاج کاظم که مشغول روشن کردن رادیو است پشت سر آیه راه می‌افتم و در را برایش باز می‌کنم. از اتاق خارج که می‌شویم دستم را در جیب می‌کنم بلکه قرصی پیدا کنم. دست به جیب پشت سر آیه حرکت می‌کنم. یک باره امیر جلویم می‌ایستد. بالاخره قرص مسکنی پیدا می‌کنم. روبه امیر می‌گویم: _داداش این ماشینتو یه ساعت قرض میدی؟ زیر چشمی نگاهی به آیه می‌اندازد و کلید را به سمتم می‌گیرد. دستی به شانه‌اش می‌زنم و خود را به آیه‌ می‌رسانم. پایش را که از اداره بیرون می‌گذارد، نفس عمیقی می‌کشد و به دیوار تکیه می‌دهد. دور و بر را نگاه می‌اندازم و بالاخره ماشین امیر را روبه‌روی مغازه کنار اداره پیدا می‌کنم. گلویی صاف می‌کنم و می‌گویم: _بریم سمت ماشین، خودم می‌رسونمتون. راه می‌افتد. زودتر از آن به سمت بقالی می‌روم و آب معدنی می‌خرم. آیه هنوز به ماشین نرسیده و این سرعت کمش نشان از درد پایش می‌دهد. کنار ماشین منتظرش می‌ایستم و بالاخره می‌رسد. در را برایش باز می‌کنم و سریع می‌نشیند. سری به تاسف تکان می‌دهم و سوار ماشین می‌شوم. صدای نفس‌هایش اتاقک ماشین را پر کرده است. بطری آب را به همراه قرص به سمتش دراز می‌کنم. با کمی تامل از دستم می‌گیرد. کلید را می‌چرخانم و راه می‌افتم. دستم را به سمت دکمه رادیو می‌برم و روشنش می‌کنم. صدای گوینده در فضا می‌پیچد: _نماز جمعه ۱۸ دی ماه به امامت رهبر معظم انقلاب برگزار می‌شود. 🖇لینک قسمت اول رمان👇🏻 https://eitaa.com/istadegi/4522 💭ارتباط با نویسنده👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16467617947882 ⚠️ ⚠️ 🖋 https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام از ۱۵ سالگی به شکل تمرینی. ولی انتشارش چند سال بعد بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مه‌شکن🇵🇸
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨ 📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری ✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده قسمت۹۲
✨ 📙رمان امنیتی سیاسی ✍🏻به قلم قسمت۹۳ آیه با هیجان می‌گوید: _حتما راجب اتفاقات این چند وقت می‌خوان حرف بزنن. سری تکان می‌دهم: _حتما همین طوره. دستی به موهایم می‌کشم و روبه‌روی درب خانه می‌ایستم. سرم را به پشتی صندلی تکیه می‌دهم و چشمانم را می‌بندم. منتظر می‌مانم که آیه پیاده شود. صدای باز شدن در می‌آید. می‌گویم: _لطفا از این به بعد سرخود کاری نکنین. لب می‌گزم و با تردید و صدای آرام ادامه می‌دهم: _مراقب خودتونم باشید. صدای کوبیده شدن در می‌آید. چشمانم را باز می‌کنم. به سمت خانه می‌رود. بعد از چند دقیقا در باز می‌شود. ماشین را روشن می‌کنم و راه می‌افتم. اینکه رهبر قرار است سخنرانی کنند برای ما، یعنی ماموریت مهم. با دیدن کتاب‌فروشی ماشین را نگه می‌دارم. خیلی وقت است سراغ کتاب‌ نرفته‌ام. پیاده می‌شوم و به سمت مغازه می‌روم. لابه‌لای قفسه‌ها قدم می‌زنم که چشمم به کتابی می‌خورد. دستم را روی کتاب می‌گذارم تا برش دارم که صدای فروشنده به گوشم می‌خورد: _چاپ اولشه تازه به دستم رسیده. بیش‌تر کنجکاو می‌شوم. کتاب را که از قفسه بیرون می‌کشم و در اولین نگاه نام کتاب توجه‌ام را جلب می‌کند: «عالیجنابان سرخپوش و عالیجنابان خاکستری» چشمانم را ریز می‌کنم. صدای فروشنده باز هم می‌آید: _ماله آقای گنجیه. گنجی... اسمش آشناست. تا جایی که به یاد دارم او پشتوانه و نویسنده قهاری برای اصلاحات است. متعجب از چنین کتابی، او را به سمت فروشنده می‌گیرم و می‌گویم: _هزینش چقدر می‌شه؟ پسر جوان باخوش‌رویی می‌گوید: _هزارتومن. پولش را می‌دهم و از مغازه خارج می‌شوم. کتاب را روی صندلی کمک راننده می‌اندازم و راه می‌افتم. صندلی سلطنتی اما خاکستری رنگ روی جلد کتاب ذهنم را به خود مشغول کرده است. 🖇لینک قسمت اول رمان👇🏻 https://eitaa.com/istadegi/4522 💭ارتباط با نویسنده👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16467617947882 ⚠️ ⚠️ 🖋 https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام شرایط کپی رو در پیام سنجاق شده توضیح دادم. اگر با این شرایط بوده، اشکالی نداره.
سلام این شعر رو عمیقا دوست دارم... و خیلی وقت‌ها توی ذهنم هست و زمزمه‌ش می‌کنم حتی. خیلی خوب حق مطلب رو ادا کرده... خدا به شاعرش خیر بده ان‌شاءالله. و الحمدلله که رمانی نوشتم که این شعر در خط به خطش نفس کشید...
سلام از نرم‌افزار خاصی استفاده نمی‌کنم؛ در همون نرم‌افزار ورد، وقتی می‌خوام فایل رو ذخیره کنم، فرمت پی‌دی‌اف رو براش انتخاب می‌کنم.
🚨 اولین واکنش حساب توئیتری منتسب به سپاه پاسداران به حمله پهپادی مقاومت بر علیه فرمانده منطقه ای موساد و معاون ترور کل موساد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی : صدا پای ما را هر روز نزدیک‌تر به خودتان خواهید شنید. http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨💚 السلام علیک یا شمس الشموس... http://eitaa.com/istadegi
_Hamed Zamani Ft Abdolreza Helali - Emam Reza1 (128).mp3
6.01M
✨🕊 کبوترم هوایی شدم...🌱 🎤حامد زمانی میلاد علیه‌السلام پیشاپیش مبارک✨ http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱عشق یعنی به هوایت گذر از دامن و دشت...💚 پ.ن: همیشه وقتی با قطار می‌رفتیم مشهد، تا چشمم به بیابون‌های اطراف می‌افتاد یاد این مصراع می‌افتادم و اشک شوق توی چشمم حلقه می‌زد. الان دو ساله که آرزوی تکرار چنین اتفاقی رو دارم...😢 علیه‌السلام http://eitaa.com/istadegi
Ali Akbar Ghelich - Rakate 8om.mp3
8.5M
✨🌿 ...و خدا خواست که از دست تو درمان برسد...🌱 🎤 علی‌اکبر قلیچ علیه‌السلام http://eitaa.com/istadegi
📚 کتاب 📘 ✍🏻نویسنده: نشر قصه «اقیانوس مشرق» از این قرار است که مردی به نام «عمران بن داوود» که در جستجوی آب حیات است، در بیابانی در مسیر خراسان، راه را گم می‌کند. با پیرمردی پینه‌دوز و دخترش در این مسیر همراه می‌شود و در طول راه، درمی‌یابد که چشمه آب حیات و قلعه امن الهی، چیزی فراتر از آن است که گمان می‌برده... 📖 - دروغ نگو پیرمرد. تمام دارایی تو تنها همین دو کیسه است؟! تنها همین؟! می‌خواهی باور کنم؟! پینه‌دوز نگاهش می‌کند: - دروغی در کار نیست. اگر چیزی غیر این‌ها بود، از شما پنهان نمی‌کردم. این دو کیسه تمام داشته‌ام بود در این سفر. شمشیردار نگاهش را تیز می‌کند و شمشیرش را بالا می‌آورد و به راحله اشاره می‌کند: - و آنکه در میان دست‌های توست؟! پینه دوز سر تکان می‌دهد: - او با خود سکه‌ای ندارد. شمشیردار می‌خندد: - خودش را می‌گویم. خودش از هزار سکه بیشتر می‌ارزد؛ نمی‌ارزد؟! علیه‌السلام http://eitaa.com/istadegi
شب ولادت امام هست و دل، تنگ حرم... اما می‌شود دلتنگی را با خواندن این کتاب‌ها کم کرد... به ویژه کتاب امام رئوف که کاملا آدم رو توی صحن‌ و سرای امام رضا(ع) می‌بره...♥️🍃 و مخصوصاً کتاب «غریبِ قریب» که خوندنش، زیارت‌های بعدش رو متفاوت می‌کنه...✨ جهت سفارش👇🏻 @namaktab_ir یا از طریق سایت نمکتاب: https://namaktab.ir علیه‌السلام http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام تازه این یه ذره‌ش بود...😎
سلام اتفاقا به نظر بنده کلمه رفیق خیلی بهتره؛ چون بیانگر یک رابطه قلبی و صمیمانه ست و در همین رابطه صمیمانه ست که آدم کم‌کم شبیه رفیقش می‌شه. خداوند هم درباره شهدا و پیامبران و صدیقین فرموده: حَسُنَ اولئک رفیقا. رفیق شهید من، شهید زهره بنیانیان هست...
سلام اتفاقا دارم بهش فکر می‌کنم. اگر امتحانات اجازه بدن، ان‌شاءالله می‌نویسم.
سلام چند روز پیش در اربیل عراق، یکی از مقامات موساد با پهپاد انتحاری ترور و به درک واصل شد. ایلاک رون آسا فلاتس، فرمانده یگان ترور موساد در منطقه شمال عراق است، فردی که گفته می شود در سازماندهی ترورها از جمله در خاک ایران هم نقش داشته است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220529-WA0046.mp3
10.73M
✨🎶 🎼 میان تمام آهنگ‌هایی که برای امام رضا علیه السلام خوانده شده، این با همه فرق دارد... انگار یک مکاشفه است؛ یک شهود که در میان نت‌های موسیقی نشسته. یک بار دیگر آهنگ را گوش کنید و چشم ببندید تا این مکاشفه را بشنوید... http://eitaa.com/istadegi