#حضرت_زهرا
مظهر توحیدی و پنهان و پیدای منی
انتهای حاجتی اوج تقاضای منی
سائل دست بفرماهای امروز توام
اعتبار سربلندیهای فردای منی
آنچه تسکین میدهد جان مرا یا فاطمه است ساحل آرامش طوفان دریای منی
لیله القدری کسی هرگز نمیفهمد تو را
هرچه هم بالا بیایم باز بالای منی
در میان سجدهها بهتر تو را حس میکنم
بس که تو مثل خداوند تعالای منی
تو همین که رد شدی از کوچه تاریک شهر
با غبار چادرت انا هدینای منی
ازقنوت تو یهودی نیز سهمی میبرد
چه رسد من که پی حل معمای منی
مرد میخواهد که از آتش مرا بیرون کند
پس یقین دارم که در محشر تو آقای منی
مادری یعنی همین که من گنهکارم ولی
تو به فکر توبهای انگار تو جای منی
من همین که پیش تو باشم خیالم راحت است
خاطرم جمع است مشغول تماشای منی
در میان بسترت هم خانهدار حیدری
گرچه شد قدت خمیده باز طوبای منی
#حسین_قربانچه
#فاطمیه
عمر پدر آباد که گفت این شرف ماست
این حاصل عمر سپری گشته ی باباست
پایان حیاتِ من و تو ختم بخیر است
این خاصیتِ دوستیِ حضرت زهراست
#سید_حسین_میرعمادی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل
خانه وقتی شعله شد دیگر نفهمیدم چهشد
گُر گرفت وقتی که آتش، در نفهمیدم چهشد
تا اراذل ریختند از کوچه باهم رویِ در
خاکِ عالم بر سرم، مادر نفهمیدم چهشد
تا که زیر دست و پا بودیم فهمیدم چهشد
تا که چشمم تار شد، دیگر نفهمیدم چهشد
چشمهایم واشد اما هیچکس خانه نبود
ردِ خونی بود ، نیلوفر نفهمیدم چهشد
میرسید از سمت مسجد نعره محکمتر بزن...
هرچه شد در کوچه شد ، بهتر نفهمیدم چهشد
روضه از در خواندم اما مجتبی از کوچه خواند:
بعد از آن سیلیِ دردآور نفهمیدم چهشد
دختر این خانه بودن کارِ من را سخت کرد
عاقبت بیکس شدم، آخر نفهمیدم چهشد
خوب شد خوردم زمین و چشمهایم تار شد
شمر وقتی رفت با خنجر، نفهمیدم چهشد
گرچه فهمیدم چه آمد بر سرِ هر پارهاش
آخرش انگشت و انگشتر نفهمیدم چهشد
#حسن_لطفی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#قصیده
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت
اگر به حرمت این خانهزاد کعبه نبود
سحاب رحمت حق، بارش مدام نداشت
سوادِ چشم علی را، اگر نمیبوسید
به راستی حَجَرُالاَسوَد استلام نداشت
قسم به عشق و محبّت، پس از رسول خدا
وجود هیچکس اینقدر فیض عام نداشت
علی، مقیم حرمخانۀ صبوری بود
که داشت منزلت و دَعوِی مقام نداشت
اگرچه دست کریمش پناه مردم بود
و هیچ روز نشد شب، که بار عام نداشت
چشیده بود علی، طعم تنگدستی را
که غیر نان و نمک سفرهاش طعام نداشت
اگرچه بود زره، بر تن علی بیپشت
اگرچه تیغۀ شمشیر او، نیام نداشت
به بردباری این بتشکن، مدینه گریست
که داشت قدرت و تصمیم انتقام نداشت
اگرچه باز نکردند لب به پاسخ او
علی، مضایقه از گفتن سلام نداشت
علی، عدالتِ مظلوم بود و تنها ماند
دریغ، امّت او شرم از آن امام نداشت
به باغ وحی جسارت نمود گلچینی
که از مروّت و مردی نشان و نام نداشت
شکست حرمت و گم شد قِداسَتِ حَرَمی
که قدر و قُرب کم از مسجدالحرام نداشت
شدند آتش و پروانه آشنا، روزی
که شمع سوخت ولی فرصت تمام نداشت
کسی وصیّت او را نخواند یا نشنید
که آفرین به بلندای آن پیام نداشت
::
تو آرزوی علی بودی ای گل یاسین!
دریغ و درد که این آرزو دوام نداشت
حضور فصل خزان را به چشم خود دیدی
که با تو فاصله بیش از سه چار گام نداشت
در آن فضای غمانگیز فضّه شاهد بود
که غنچه طاقت غوغا و ازدحام نداشت
چرا کنار تو، نشکفته پرپرش کردند
مگر شکوفۀ آن باغ احترام نداشت؟
«شفق» نشست به خون تا همیشه وقتی دید
«نماز نافله خواندی ولی قیام نداشت»
#محمد_جواد_غفورزاده
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_بستر_پردرد
#وداع
#محاوره
این روزا توو خونه زحمت می کشی
سخته این همه مصیبت می کشی
لااقل پیشَمی سربهزیر نباش
نکنه ازم خجالت می کشی
اشکای چشم حسن فدا سرت
زخم رو گونه ی من فدا سرت
حاضرم پای تو جونمم بدم
حالا یه سیلی زدن..،فدا سرت
شهرمون مثل غروبه..،دلگیره
دل تو به داغ غربت اسیره
تا میبیننت راهو کج می کنن
الهی فاطمه واست بمیره
مگه میشه غصه ی تو رو نخورد
مگه میشه پای گریه هات نمرد
تو همین که حس نکردی..،بَسَّمه
چه فشاری در به دنده هام آوُرد
نفس آدم تووی دود میبُره
ریه ام از دوده ی هیزما پُره
من همون فاطمه ام..،پیر نشدم
صورتی که می سوزه چین میخوره
گره خورده سرنوشتمون به غم
عُمر باهم بودنِ ما شده کم
لحظهای که میخ به پهلوهام گرفت
داد زدم فضّه کجاااایی؟ محسِنم...
دشمنت توو کوچه ها چه ها می کرد
روی چادرم برو بیا می کرد
قنفذ لعنتی تا کم میاورد
جاشو با مغیره جابجا می کرد
طاقت یه ذره گرما ندارم
دوس دارم که راه برم..،پا ندارم
موی زینبت پریشونه هنوز
برا شونه کردنش نا ندارم
گریه هام گریه ی پیوسته شدن
راه آه و ناله هام بسته شدن
دعا کن همین روزا..، زود بمیرم
در و همسایه دیگه خسته شدن
ای عزیزدلم ، ای همه کَسَم!
دم آخری بُریده نفسم
هوای حسینمونو داشته باش...
برا خشکیِ لبش دلواپسم
یه روزی میرسه تشنه میموونه
بدنِ بی رمقش ناتوونه
اِنقَدَر با نیزه ها میزننش
روی پاش میخواد پا شه..،نمیتونه
مُشتی بی حیا ولش نمی کنن
پیرا با عصا ولش نمی کنن
بدنش با خاک یکی میشه..،علی!
نعل مرکبا ولش نمی کنن
#بردیا_محمدی
#السلام_علیکِ_ایتها_الصدیقة_الشهیده
نوحه
#زمینه
کشته ی راه خدا وا اماه وا اماه
شهیده ی مرتضی وا اماه وا اماه
مادر بچه شیعه ها وا اماه وا اماه
یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا زهرا
چادر تو پناه ما یا زهرا یا زهرا
روضه هات تکیه گاه ما یا زهرا یا زهرا
فقط به توست نگاه ما یا زهرا یا زهرا
سایه ی تو روی سرم یا زهرا یا زهرا
تو داده ای بال و پرم یا زهرا یا زهرا
تو مادری من نوکرم یا زهرا یا زهرا
غریب اندر وطن وا اماه وا اماه
مادر مظلوم حسن وا اماه وا اماه
آب شده از تو بدن وا اماه وا اماه
فدای غمهای دلت مادر جان مادر جان
لعنت حق به قاتلت مادر جان مادر جان
به ایِّ ذنبٍ قتلت مادر جان مادر جان
پهلو شکسته مادرم وا اماه وا اماه
غریب و خسته مادرم وا اماه وا اماه
به خون نشسته مادرم وا اماه وا اماه
خورده زمین توو کوچه ها مادر جان مادر جان
زدن تو رو حرومیا مادر جان مادر جان
جلوی چشم مرتضی مادر جان مادر جان
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#اللهم_العن_الجبت_والطاغوت
#حسن_کردی
#اثر_جدید
.
#حضرت_زهرا
السلام علیکِ ایتها الصدیقة الشهیدة
ای عشق بی تکرار ، ای بهترین دلدار
زیباترین جلوه ، از رحمت دادار
ای لطف بی منت ، ای کوثر رحمت
ای بودنت نعمت ، ای مادر غمخوار
ای ابر پربارش ، زیباترین خواهش
همواره در جوشش ، چون چشمه ی پربار
ای آیه ی برتر ، ای سایه ات بر سر
بالا سرم مادر ، هر نیمه شب بیدار
نامت بهار من ، یادت قرار من
دار و ندار من ، ای چاره ی هر کار
ای مهربان یارم ، تنها طرفدارم
بودی پرستارم ، با زحمت بسیار
ای دیده هایت تر ، تا لحظه ی آخر
لالایی ات مادر ، زیباترین گفتار
ای مهر بی پایان ، بر درد من درمان
ای در دلم مهمان ، ای خوبی سرشار
عمری تو در خانه ، گشتی چو پروانه
در بین گلخانه ، بودی گل بی خار
ای روح و ریحانم ، ای نور چشمانم
گهواره ی جانم ، دستانت ای دلدار
ای بهترین مادر ، ای اولین یاور
ای از جهان برتر ، ای سرور و سالار
ای مهر و ای ماهم ، ای نور دلخواهم
ای حسرت آهم ، بی تو شوم بیمار
یاد تو مهمانم ، در قلب و در جانم
نام تو می خوانم ، با دیده ای غمبار
ای عشق بی همتا ، زیباترین رؤیا
بی تو همه دنیا ، شد بر سرم آوار
ای جان و ای جانان ، رفتی مه خوبان
قلب من از هجران ، شد نقطه ی پرگار
ای دختر طه ، ای هستی مولا
ره می روی اما ، با یاری دیوار
ای معنی قرآن ، والاترین انسان
از پستی دوران ، دیدی چرا آزار
ای روح پیغمبر ، ماه شب حیدر
ای مظهر داور ، در سیره و کردار
ای ماه و خورشیدم ، ای روح امّیدم
حال تو پرسیدم ، از سرخی مسمار
هستم به فتوایت ، مست تولایت
گردیده مولایت ، تنهاترین سردار
ای مظهر ایثار ، ای محرم اسرار
من جان دهم ای کاش ، در لحظه ی دیدار
ای سوره ی کوثر ، هستم من ای مادر
تا صحنه ی محشر ، از دشمنت بیزار
من بی تو می میرم ، از زندگی سیرم
هر لحظه دلگیرم ، با این دل خونبار
ای دیدنت هر بار ، زیباترین دیدار
ای بهترین دلدار ، ای عشق بی تکرار
تقدیم به بهترین مادر دنیا
حضرت فاطمه زهرا
سلام الله علیها
از طرف مادرم
#محمدعلی_شهاب
.
#شهادت_حضرت_زهرا
#حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها
زهرا که تر شد عالمی از لطف بارانش
با چادرش حتی یهودی شد مسلمانش
زهرا اناری خواست، اما دید در خانه
آمد اناری از جنان در بین دستانش
از مرد نابینا گرفته "رو" اگر زهرا
این جلوه یک قطره است از دریای ایمانش
طبق روایت آمده وقت نماز او
تا آسمانها میرود نور از شبستانش
داده خدا رزق دوعالم را به دست او
یک عمر روزی خورده ایم از آب و از نانش
یک عمر شیعه داغدار داغ یک کوچه است
آن کوچه ای که مجتبی بوده است گریانش
از مجتبی گفتم که آه... از سینه ام برخواست
بابا ندید او را در این ایام خندانش
مادر بیا، مادر بیا، اینجا خطرناک است...
این است کابوسی که میکرده پریشانش
#امیرطاهری
.
#امام_زمان
به چشم روشنی شام تار منتظرم
به صبح – آن قسم آشکار- منتظرم
بیا که عید بیاید به خانهی دل ما
حضور سبز تو را ای بهار منتظرم
اگرچه دیر شده با گذشت اینهمه سال
به حکم مطلق پروردگار منتظرم
تورا نخواستم آنگونهای که باید خواست
شبیه مردم اهل شعار منتظرم
زمانه میگذرد نا امید ؛ اما من
به رغم خستگی روزگار – منتظرم
هنوز آمدنت آرزوی عقربه هاست
به دیرپایی این انتظار منتظرم
تو را ندارم و از هرکسی ندارترم
کجاست آن کرم بیشمار ؟ منتظرم
میان روضه هوای مدینه پیچیده
به خاک چادر آن بی مزار منتظرم
#محمد_حسن_بیات_لو
يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَك
مدینه بود و ستم بود و ظلم و آزارش
مدینه بود و غم و غصه های بسیارش
مدینه بود و بلا بود و درد بود و عزا
مدینه بود و سکوت و غروب غمبارش
مدینه بود و پر از تیرگی کُفر و نفاق
و غربتی که شده هر دلی گرفتارش
مدینه بود ولی از تمام مردم آن
کسی نکرد مراعات حال بیمارش
مدینه بود و چهل تن هجوم آوردند
به یک نفر که نشد هیچکس طرفدارش
مدینه بود و در خانه ای پر از هیزم
دری که سرخ شد از هرم شعله مسمارش
نمیشود به زبان هم بیاورم؛ چه کنم؟
مصیبتی که خدا هم شده عزادارش
دم غروب -در آن کوچه- آه از سیلی
که آب شد دل سنگی سخت دیوارش
میان کوچه چگونه؟چه شد؟ نمیگویم
تو خود حدیث مفصل بخوان ز آثارش
#محمدحسن_بیات_لو
يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَك
#یا_فاطمه_زهرا
داغ تو را بهانه گرفتم گریستم
از قبر تو نشانه گرفتم گریستم
یک گوشه از محلّهی غم آشنای تو
با یادت آشیانه گرفتم گریستم
ازکوچههای شهر گذشتم یکی یکی
وقتی سراغ خانه گرفتم گریستم
لازم نشد سوال کنم رفتهای کجا
از ردّ تازیانه گرفتم - گریستم
نامحرمان زدند تو را من هم از غمت
یک روضه محرمانه گرفتم گریستم
"از درد شانه، شانه نشد موی دخترت"
در دست خود که شانه گرفتم گریستم
☆
مضمون تو عنایت محض است بیگمان
تا حسّ شاعرانه گرفتم گریستم
#محمدحسن_بیات_لو