eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
743 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ولادت حضرت اباعبدالله الحسین بی دلم بی بهانه می خوانم غزلی عامیانه می خوانم آن قدر از خودم رها شده ام از خودم یک ترانه می خوانم شب شعری چنین ندیده کسی تا سحر عاشقانه می خوانم ماهی حوض خانه ات هستم پای تو بی کرانه می خوانم نفسم در هوای تو جاریست جان تو هر کجا نمی خوانم خواندنم پای تو فقط زیباست خواندنم با تو خط به خط زیباست با دم تو کسی که دمپر شد با دم تو مسیح پرور شد کوچه پس کوچه‌ی بهشت خدا با گل خنده ات معطر شد فطرس از برکت قدومت بود صاحب بال و پر نه شهپر شد از همان ابتدای آمدنت کشتی عشق تو شناور شد شدی از هر نظر رسول خدا شیره‌ی جانت از پیمبر شد معنی فجر و انّما هستی خامس آل مصطفی هستی ای قبولی طاعت همگان مهر پیوسته -لطف بی پایان رحمت واسعه؛ فضیلت جود ای سراج المنیر؛ کهف امان آیه‌ی عصمت و صحیفه‌ی نور ای جهاد و عقیده و ایمان آمدی و زمین شد آرزوی آسمان؛ روز سوم شعبان مینویسم حسین جانم حسین می‌نشیند کنار نامت “جان” بأبی انت سیدالشهدا روزی‌ام کن دوباره کرببلا (سروده قدیمی با کمی تطور )
اعیاد شعبانیه ولادت سه اسوه‌ی کامل است حسین و سجاد و ابوفاضل است
غیر از تو را زبان من املا نمی کند جزگفتن از تو را قلم انشا نمی کند شاعر تو را نوشته و حاشا نمی کند جز در سرودن از تو زبان وا نمی کند هر کس نگفته از تو حسینی نمی شود جز نام دلربای تو بر لب نمی رود آدم ابوالبشر شده اما حسین نیست از او خلیل سر شده اما حسین نیست موسی پیامبر شده اما حسین نیست عیسی گزیده تر شده اما حسین نیست در جان محمد است که با او برابر است آری حسین بوده که جان پیمبر است گیرم پیمبر است که فرقی نمی کنند همتای حیدر است که فرقی نمی کنند زهرای اطهر است که فرقی نمی کنند مثل برادر است که فرقی نمی کنند فرقی نمی کنند و مرا شور در سر است آخر حسین فاطمه یک چیز دیگر است بین حسین و شیعه صمیمیت است و بس همراهی حسین به سنخیت است و بس شیعه به یک مرام و به یک نیت است و بس اسلام بی حسین مسیحیت است و بس اسلام ما که ثبت شده با شهادتین کامل نمی شود مگر از ذکر یا حسین در دین ما خدا یکی و مصطفی یکی است احمد یکی است پس به یقین مرتضی یکی است حیدر یکی و حضرت خیرالنسا یکی است زهرا یکی است پس حسن مجتبی یکی است این جمع بی حسین که معنا نمی گرفت یعنی اگر نبود کسا پا نمی گرفت غیر از خدا نبود و حسین آفریده شد ارض و سما نبود و حسین آفریده شد جز کربلا نبود و حسین آفریده شد قالو بلی نبود و حسین آفریده شد قالو بلای ما به الست از حسین بود اصلا هرآنچه بوده و هست از حسین بود بی اشک ، خاکِ خلقتمان گِل نمی شود تنها مجسمه است دل و دل نمی شود دل بی حسین این همه قابل نمی شود انسان بی حسین که کامل نمی شود غیر از حسین را به دل خویش حک نکن ما از اضافه ی گل اوییم ، شک نکن ای معنی نهفته ی در هل اتی حسین ان الذین آمنوی سوره ها حسین حتی خدا برای تو شد خونبها حسین ماییم و حسرت حرم کربلا حسین از ما بگیر این همه درد فراق را اما نگیر از دل ما اشتیاق را
مژده بده از زندگانی سیر ها را آمد به سر عشق جوانی  پیرها را امشب شب مخصوص ما دیوانگان است آماده سازید عاقلان ، زنجیر ها را در فطرس دل شد قیامت ، آمد آنکه این رو به آن رو می کند تقدیرها را قربان نقاشی که اینگونه کشیده از عشق در یک رخ ، همه تصویرها را شیر علی بن ابیطالب رسید و لرزاند دلهای تمام شیر ها را روح الامین گوید بزن فریاد با من : یا عشق ، یا نعم الامیر اهلا و سهلا ..... ای عشق شد تشریف فرما  سفره دارت ای کربلا دیده گشوده شهریارت یا مرتضی دوم عصای دستت آمد آسوده شد زین پس خیال ذوالفقارت یا فاطمه برده است دل از باغ رضوان این عطر سیبی که وزیده در بهارت کوری چشم هر چه بدخواه حسود است یا مجتبی ! آمد قرارت ، بی قرارت مولای مظلومان این عالم رسیده ای ظلم از این پس سیه شد روزگارت ای شمر از حالاست او دل ناگرانت ای حر از امروز است او چشم انتظارت مستانه می آید ندایی ای منابر آمد حبیبت ای حبیب بن مظاهر ....... تو زنده ی دیروز و امروزی و فردا تو بوده ای از قبل خلقت ، مثل مولا السابقون السابقون عاشقانت نوح و خلیل و آدم و عیسی و موسی ای عرش تا فرش خدا در اختیارت ای آبرودار زمین و آسمان ها نام من از قبل ولادت هست نوکر نام تو از قبل ولادت هست آقا آقای من وقتی تو کشتی نجاتی در موج طوفان میزنم دل را به دریا راه نجاتی نیست جز راه نجاتت تنها صراط المستقیم ما صراطت ....... ما در غلامی تو دیدیم آبرو را نامت دوا کرده است هر درد مگو را نا اهل ها را هم محل دادی همیشه بنده نوازا ! سرورا ! سنگ صبورا ای مهربان تر از پدرها مهربانیت نگذاشت بر دل حسرت یک آرزو را ناکام یعنی آن کسی که وا نکردند با تربت کرببلایت کام او را آقا دم چایی موکب های تو گرم حتی خیالش می کند کار سبو را هر چیز که خرج تو شد بالا نشین شد بد در بهشت روضه آمد ،  بهترین شد ...... ای سایه ی خورشید ِ چشمت سرپناهم من رو به تمثال تو تنها رو به راهم جان همین پیراهن ِ مشکی ِ کعبه تنهاست باب القبله ی تو قبله گاهم من هر چه باشم بد ، تو خوب خوب خوبی من هر چه باشم شب ، تو هستی قرص ماهم جان ابوفاضل صدایم کن ، صدایم جان زهیر آقا نگاهم کن ، نگاهم هرگز سوا کردن نباشد در مرامت لطفت خریدار بد و خوب است با هم پایین نیاید پرچم آوازه ی تو عاشق ندارد هیچ کس اندازه ی تو ...... ای فوق ادراک ، ای قیامت در قیامت ای آبروی عشق ، ای فخر شهادت عیسای آنها حرف زد در گاهواره عیسای ما وا کرده لب ، قبل از ولادت شش ماه زهرا بود و اشک و بی قراری شش ماه می خواندی برای او مصیبت شش ماه مادر گریه کرده ،گریه کرده قربان این سوز ِ اناالمظلوم هایت شش ماه ، تنها بود کار مادر و تو گریه برای زینب و داغ اسارت یک مقتل و یک پیکر و یک کربلا درد شش ماه گفتی ماجراها ، از سه ساعت مادر بهارش از غمت رنگ خزان شد دیگر انا العطشان نگو ، او نصفه جان شد
شعبان شد و خیل رحمت آمد از راه در سال نبوده ماه همچون این ماه یک ماه و طلوع پنج خورشید در آن لاحول ولا قوه الا بالله
تو‌ حسینی که تو را اهل دعا می شناسند  به باران عطا ... پنجمین اختر تابان کسا شاه بیت غزل کرب و بلا السلام ای همه دارایی من بهترین همدم  تنهایی من ای حسینی که سراپا حسنی با خبر باش که دنیای  منی ... روشنی بخش شب پنج تنی کور گشتم برسان پیرهنی ... پر دهی نامه برت خواهم شد ندهی خاک درت خواهم شد در خورت بود دُر ناب شدن در دل خاطره ها قاب شدن قبله گاه دل احباب شدن ناگزیری تو به ارباب شدن ورنه خاکی تر از این القابی همنشین با همه ی اصحابی چوب،  منبرشد از این خانه نرفت خاک تو ، زر شد از این خانه نرفت پر ، کبوتر شد از این خانه نرفت هرکه نوکر شد از این خانه نرفت آبرو یافته از این خانه زندگی کرد گدا شاهانه لطف ، سر می رود از محضر تو فطرس آورد نیازی برِ تو پر در آورد به زیر پر تو هر دری بسته شود جز در تو نگرفته ست کسی جای تو را از تو داریم تمنای تو را ما هم از آمدنت خرسندیم به پر شال تو دل می بندیم اشک داریم ولی می خندیم گریه کن های ارادتمندیم ... پر به شوق علمت آوردیم سر برای قدمت آوردیم بر نداریم سر از دامانت همه هستیم بلا گردانت آمدی جان جهان قربانت روضه می خواند :( أنأ العطشانت) غم تو قبل تو آمد به وجود از ازل گریه کنت فاطمه بود دل مادر به عزیزش بند است لذتش بوسه ی بر فرزنداست شاد از  آمدن دلبند است شب میلاد شب لبخند است پس چرا مادر تو گریان بود ؟ وقت بوسیدن تو نالان بود جمله ات بغض به ما داد حسین کردم از غصه ی تو یاد حسین کربلا یاد من افتاد ، حسین نمک روضه ی میلاد : حسین ... ای مرتب شده در بین حصیر از پریشان شده ها دست بگیر
ای بال و پر و پهنه و پرواز حسین ای خون خدا خون سرافراز حسین بی نام تو نامه کی کنم باز حسین؟ ای نام تو بهترین سرآغاز حسین
نذر مولایم امام حسین (ع) ........ وقتش رسید آینه دریا بیاورد در یک طلوع گوهر رخشا بیاورد باید که عشق جلوه به عالم چنین کند بر روی خاک باغ شکوفا بیاورد کوثر که بود خیرِ کثیر محمّدی در جام نور چشمه ی صهبا بیاورد شعبان رسید شمس و قمر را خبر کنید خورشید عشق ، ماه دل آرا بیاورد جنّت گشود پنجره ها را که فاطمه در لاله زار سایه ی طوبا بیاورد هر کس که داشت آیه ی تطهیر روی لب در این بهار رو به تماشا بیاورد در بر گرفت زهره ی زهرا سپیده را باید که نور زهره ی زهرا بیاورد فرزند اوست آینه دارِ سپیده ها از وی نوید عرش معلّا بیاورد آمد حسین ، دیده بخواند وَ اِنْ یَکاد باید که چشم آید و معنا بیاورد پیراهن از حریر رساند به او مَلک گهواره نیز جنّت اعلا بیاورد گلبرگ یاس می رسد از گلشن بهشت روبندِ نور بر رخ زیبا بیاورد می ریزد آب از دلِ زمزم _ وَ بعد ازآن با خود نسیم شهد مصفّا بیاورد دارد هنوز خنده در آغوش مصطفی طفلی که ماه در شبِ رؤیا بیاورد حیدر گرفت از لب طفلش پیام عشق گلخنده باز بر لب مولا بیاورد باور کنید این که ندارد توان بهشت در پیش سرو قامت رعنا بیاورد هر کس که عشق دارد و گل را طلب کند بر لعل خویش لفظ تمنّا بیاورد در این حریم سنجش تقوا بود مِلاک عاشق بجاست گوهر تقوا بیاورد سوّم امام ، سوّم شعبان طلوع کرد نامش قرار بر دل شیدا بیاورد آری شکفت جلوه ی گلگون کربلا حالا براه عاشق پویا بیاورد طفلی که داغ از دل عیسیٰ برون بَرد طفلی که نور در یَدِ موسیٰ بیاورد طفلی که نوح کشتی و لنگر بِدو سپرد در بزم عشق حضرت یحییٰ بیاورد معنای عشق این که تَبرّا بود تو را از این طریق نور تولّا بیاورد دارم امید این که چو "یاسر" ز آفتاب بر لوح سینه تابد و امضا بیاورد oo محمود تاری "یاسر"
می‌نویسم عشق و بی تردید می‌خوانم جنون هرکسی دیوانه‌تر، السابقون السابقون می‌نویسم عشق و بی تردید می‌خوانم حسین عاقلان دانند لکن اکثراً لایَعْقِلُون این سرشت ماست؛ از خاکیم، خاکِ کربلا سرنوشت ماست پس إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون صِرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست باید امضا کرد این دلنامه را با دست خون پرچم او از ازل بالاست؛ بالا تا ابد باد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون گوش جانم چشم بر راهِ صدای دیگری‌ست پای دل سر در هوای ماجرای دیگری‌ست گرچه خیلی‌ها به ظاهر کربلا هستند لیک باطناً امشب مدینه کربلای دیگری‌ست چار تن از پنج تن در گرد یک گهواره‌اند در دل گهواره هم اهل کسای دیگری‌ست خنده، گریه، خنده، گریه، خنده، گریه، خنده، اشک بیت مولا غرق اشک و خنده‌های دیگری‌ست شیر از انگشت‌های وحی می‌نوشد حسین سبط پیغمبر غذایش هم غذای دیگری‌ست عشق او جاری‌ست حتی در مرام اهل بیت می‌توان فهمید این را از کلام اهل بیت ساغر لب‌های هر معصوم می‌گوید حسین بسکه لبریز است نام او ز جام اهل بیت هم شتابش بیشتر، هم اینکه جایش بیشتر کشتی‌اش هم فرق دارد با تمام اهل بیت در نهایت جمع خواهد گشت با نام حسین سفره‌ای که پهن می‌گردد به نام اهل بیت روز و شب بر او درود حق، درود اهل بیت روز و شب بر او سلام حق، سلام اهل بیت تا که می‌خوانم تو را، هر دیده می‌بارد تو را از خدا دیگر چه خواهد هر کسی دارد تو را در روایت هست هر که دوستش دارد خدا در دلش چون داغی از یک لاله می‌کارد تو را عشق را از هر کسی از اهل دل پرسیده‌ام از گریبانش چنان خورشید می‌آرد تو را ما نه؛ فرزند پیمبر می‌شود قربانی‌ات هستی‌اش را می‌دهد تا که نگه دارد تو را جامه‌ات را آسمانی‌ها عوض کردند تا سختی رَخت زمینی‌ها نیازارد تو را زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو سینه‌ی پیغمبر است و قلب زهرا جای تو اشک می‌ریزیم و با ذکرت عبادت می‌کنیم باز هم از راه دور عرض ارادت می‌کنیم ما همه بیمارهای دوری از شش گوشه‌ایم بین هیئت‌ها ز یکدیگر عیادت می‌کنیم زودتر راحت کن از درد فراقت خلق را ما به این دوری مپنداری که عادت می‌کنیم عالم نوزادی ما فرق دارد با همه ما برایت گریه از وقت ولادت می‌کنیم هر غمی دیدیم، فرمودند فابک للحسین بعد از آن هرجا غمی دیدیم یادت می‌کنیم دوستت دارم من ای در جسم عالَم، جانْ حسین آذری می‌خوانمت: "جانیم سنه قربان حسین"
. دارد نگاه عباس حال و هوای دیگر او هست از نگاهِ حق، مرتضای دیگر ترکیبی از حسین و از مجتبای دیگر مانند او نیامد قد رسای دیگر حتی اگر بیاید کرب و بلای دیگر شیر خدا علی بود، شیر علی اباالفضل چشمِ امامِ خویش و دستِ ولی اباالفضل ماه سپاه عصمت، نور جلی اباالفضل باشد عجب در عالم میرِ یلی اباالفضل مانند او در عالم کو مقتدای دیگر ماه حرم، فنای خیرالنساست عباس روح ادب، خدای شرم و حیاست عباس از جان مطیعِ شاهِ کرب و بلاست عباس پشت و پناه زینب، سلطان ماست عباس آرام بخش دل نیست، چون او صدای دیگر او هست در مناجات، محوِ خدای زینب از بس همیشه بوده، محوِ دعای زینب کرده دعا نبیند، هرگز نوای زینب روزی به نیزه گردد، او مبتلای زینب مانند او نیامد، سوزِ نوای دیگر در بیت وحی و قرآن، شاگرد مصطفی اوست در مکتب ولایت، سرباز مرتضی اوست در خلق و خوی و رافت، همتای مجتبی اوست در هیبت و شجاعت، مجموعِ هل اتی اوست با این حسینِ ثانی، کو نینوای دیگر در جای جایِ میدان، شیرِ شجاعِ رزم است در ابتدای میدان، تا انتهای عزم است در ساحتِ قِتالش، عزمش هماره جزم است او پیشرانِ جنگ و لشکر بسوی هزم است حتی اگر ببیند، صفین های دیگر شمشیرِ لافتایش، مانند ذوالفقار و غوغای حمله هایش، کرارِ بی‌قرار و تکبیرِ رعدهایش، تسبیحِ مستعار و فریادِ خطبه‌هایش، تبیینِ آشکار و عباس، حیدری با، نام و نمای دیگر تاریخ در قضاوت، زین مردِ با شرافت صادق کند مدیحِ، این نورِ با حقیقت سجاد کرده وصفش، در طاعت و عبادت عالِم، فقیه، آگاه، در قلّه‌ی بصیرت دیده ندیده چون او صاحب لوای دیگر از او به گلشنِ عشق، خوشبو و یاس تر کیست؟ با آل مصطفی از او، هم قیاس تر کیست؟ زان نافذالبصرت، دشمن شناس تر کیست؟ وز خصمِ بی حیای، او ناسپاس تر کیست؟ شقُ القمر که دیده، چون او به جای دیگر شاهِ رکابداران، چون از رکاب افتاد فرقش عمودِ آهن، ریشَش خضاب افتاد گویی که از جمالِ، حیدر نقاب افتاد آن دست‌های بی مشک، از شرمِ آب افتاد آن جسم را نمانده، بر تیر جای دیگر از فرطِ تیرباران، چون خارپشت جسمش در پیشِ پای دلبر، تیری میانِ چشمش خونگریه ی علمدار، با خنده های خصمش دیگر نشد بریزد، بر فرقِ خصم، خشمش بگذار این قضایا، تا ماجرای دیگر مستأصل است اما، آقا کنارش آمد زینب نیامد اما، زهرا کنارش آمد حیرانِ مادر است و مولا کنارش آمد عطر پیمبر انگار، آن‌جا کنارش آمد پروازِ او شد آغاز، سوی سرای دیگر
نام او را بر زبان آور حلاوت را ببین خاکبوس آستانش باش عزت را ببین در جهان فانی ما نیست خیری بی حسین نان خور شاه شهیدان باش، برکت را ببین گر چه خیلی بی وفایی دید اما باز هم دستگیری میکند از ما مروت را ببین معصیت میگیرد و خوبی به جایش می دهد در ازای قطره اشکی، تجارت را ببین راه من سوی تباهی بود سوی او نبود ناگهان چشمم به پرچم خورد، قسمت را ببین نوکر عاصی او گر راهی دوزخ شود زود بانگی می رسد برگرد حضرت را ببین در جهانی که همه از پشت خنجر می زنند سِیر در سینه زنانش کن رفاقت را ببین اینقدر دریا و دشت و کوه را زیبا مخوان در حریم او قدم بگذار جنت را ببین حُرِّ بی او را تصور کن هلاکت را نگر حُرِّ با او را تصور کن شهادت را ببین روز محشر که بیاید روضه خوان او خداست اشک ریزش مادرش زهراست، هیئت را ببین تحت امرش بود باران و برای جرعه ای منت از دشمن کشید اوج مصیبت را ببین روی محتاجان همیشه باز بود آغوش او نیزه ها را هم پذیرا شد سخاوت را ببین ساربان با اینکه دیر آمد به دیدارش ولی دست پر برگشت از مقتل کرامت را ببین آه بعد از بوسه شمشیرها بر صورتش دخترش نشناخت بابا را جراحت را ببین