#امام_زمان_ولادت
قسم به سوره ی "والفجر" یار می آید
سپیده دم پس از این شام تار می آید
زغال ، روی سیاهش سیاه تر شده است
خزان گذشته و کم کم بهار می آید
زبور شاهد ما شد "لقد کتبنا ... "را
بخوان که وارث این روزگار می آید
نوشته است که مستضعفین به پاخیزید
ز مشتهای گره کرده کار می آید
غباری از پس هر حادثه پدیدار است
اگر غلط نکنم آن سوار می آید
اَلا به ذکر کسی که به نامش آرامش
به سینه های شده بی قرار می آید
قسم به واژه ی "خیرلکم" علی خواهان
"بقیه الله" با ذوالفقار می آید
چه فرق مذهب و آئین ، هر آنکه منتظر است
به شیوه ی علوی شیعه بار می آید
چقدر خواندن "امن یجیب" اثر دارد
که استجابت این اضطرار می آید
زمان آمدنش وقت "مطلع الفجر" است
و ناگهان به سر این انتظار می آید
«وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فىِ الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُون» (انبیاء/105)
«و ما در زبور- پس از تورات- نوشته ايم كه اين زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد.»
#سید_حسن_رستگار
#امام_زمان_ولادت
ما را همه گفتند گرفتار نگاهت
لب تشنه ی بارانی انوار نگاهت
احسنت بر این دولت بختی که نصیب است
افتاده به ما نیز سر و کار نگاهت
بخشنده تر از این نشنیدیم، ندیدیم
خوب است پذیرایی رفتار نگاهت
آن ذره که ناید به حسابیم ولیکن
خورشید شدیم از تب بسیار نگاهت
تو یوسفی و در طلبت ریخته خونِ
آنقدر زلیخا سر بازار نگاهت
نادیده گرفتی و ندیده نگرفتی
قربان کرم خانه ی ستار نگاهت
بیچاره دل ما پرما چشم تر ما
کرده همه را یکسره آواره نگاهت
ما دیده براهیم در این نیمه شعبان
دنبال نگاهیم در این نیمه شعبان
در جلوه رویت اَرنی ریخته محبوب
در کام تو شیرین دهنی ریخته محبوب
در وصف لبت هر که چشیده است نوشته است
سرخی عقیق یمنی ریخته محبوب
رویت نبوی و علوی سیرتی اقا
در تو تب مکّی مَدَنی ریخته محبوب
آنقدر کریمانه شدی لحظه بخشش
این دست کرم را حسنی ریخته محبوب
پیغمبر نازی و بدنبال تو آنقدر
مجنون اویس قرنی ریخته محبوب
پروانه سر راه شما بال و پرش سوخت
در شمع سحر سوختنی ریخته محبوب
در صبح و مسای تو حسین است شب و روز
در طالع ما سینه زنی ریخته محبوب
خیر العمل هر شب ما نام حسین است
پس نیمه شعبان شب بین الحرمین است
گفتند که ما دردسری داشته باشیم
در جاده ی تو در به دری داشته باشیم
با چشم گنه کار نظر بر تو محال است
باید همه چشم دگری داشته باشیم
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد
ای کاش که ماهم هنری داشته باشیم
خوب است سحر داشتن و چشم تر اما
باید به کف خود تبری داشته باشیم
آقا نکند نامه ی ما با خط کوفیست
آقا نکند ک ضرری داشته باشيم
گفتند شب جمعه حرم میروی ای کاش
همراه تو یک شب سفری داشته باشیم
از علقمه باید بنویسیم بیایی
باید دهن نوحه گری داشته باشیم
ای اهل حرم میر و علم دار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد
برگرد و بخوان روضه آب آورى اش را
برگرد و بخوان روضه بى ياورى اش را
برگرد و بخوان روضه شرمندگى اش را
شرم دل بي تاب على اصغرى اش را
پشت سر افتادن او خيمه اى افتاد
از خيمه گرفتند دم حيدرى اش را
واي از دل زينب چه كند بعد علمدار
محكم گره زد مقنعه و روسرى اش را
با شمر سفر كردن او را چه بگوييم
شرحى نبود اينهمه ناباورى اش را
ديدى علم افتاد جه شد در ته گودال
با زور درآورده شد انگشترى اش را
زينب بدني ديد اگر پيرهنى ديد
بردند زتن ارثيه مادرى اش را
از بعد علمدار امان از دل زينب
در كوچه و بازار امان از دل زينب
#محمدجواد_پرچمی
#امام_زمان_مناجات
ناسپاسی ست اگر مایه ی عارش باشیم
بی تفاوت به غم ایل و تبارش باشیم
اُف به دنیا که نشد آینه دارش باشیم
((با کدام آبرویی روز شمارش باشیم))
((عصرها، منتظر صبح بهارش باشیم))
هر کسی رابطه با عالم بالا دارد
دل و دین در گِرُوِ حضرت مولا دارد
دوست از دوست فقط دوست تمنّا دارد
((کاروان سحـرش مال هـمـه،جـا دارد))
((تا که جا هست،چرا گرد و غبارش باشیم؟))
درد اینجاست که از بس دل ما بی درد است
یازده قرن گذشته ست و بیابان گرد است
این همه غم چه به روز دل او آورده ست؟
((سالها منتظر سیصد و اَندی مرد است))
((آن قَدَر مَرد نبودیم که یارش باشیم))
سر و کارش که به ما مردم خودخواه افتاد
یوسف از جهل خودی ها به تَهِ چاه افتاد
پس به زندان نه به اکراه به دلخواه افتاد
((سال ها در پی كار دل ما راه افـتاد))
((یادمان رفت ولی در پی کارش باشیم))
گیرم از لطف به ما نیز کمالاتی داد
فرصتی در پی جبران خساراتی داد
موقع گریه به ما حال مناجاتی داد
((گـیرم امروز بـه ما اذن ملاقاتی داد))
((مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم))
چه قَدَر گوش نواز است صدای قدمش!
همه گویند که ((عشق است صفای قدمش))
می نویسیم پس از سجده به جای قدمش
((ما چرا؟ خوبترین ها به فدای قدمش))
((حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟))
سحری هم دَرِ این خانه به ما جا بدهید
مژده ی وصلِ مرا با گُلِ زهرا بدهید
گرچه امروز به ما وعده ی فردا بدهید
((اگـر آمـد خـبـر رفـتـن مـا را بـدهید))
((به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم))
تضمینی از غزل مهدوی استاد علی اکبر لطیفیان
#محمد_قاسمی
ابیات داخل پرانتز برای جناب #لطیفیان است.
#امام_زمان_مناجات
هرکس که در مقابلتان تا نمی شود
در روز حَشر نامه اش امضا نمی شود
هر کس که دم زند ز شما مهزیار نیست
هر قطره ای که راهی دریا نمی شود
هرکس که روی ماهِ تو را دید شد خَموش
این رازِ سر به مهر که افشا نمی شود
اصلاً دلیلِ خلقتِ عالم وجود توست
دنیای بی امام که دنیا نمی شود
شکرِ خدا که سمتِ تو افتاد راه ما
بهتر از این مسیر که پیدا نمی شود
یوسف زیاد دیده به خود این جهان ولی
"هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود"
باید تو را قسم بدهم جانِ مادرت
بی نام فاطمه گِرِهی وا نمی شود
آقا بیا به خاطر زهرا ظهور کن
این قلب های شب زده را غرق نور کن
#محمد_صادق_ابراهیمی
#امام_زمان_مدح
#امام_زمان_مناجات
اى صاحب ولایت و والاتر از همه
اى چشمه حیات و افاضات دائمه
اى ابتداى خلقت و سر حلقه وجود
اى انتهاى سلسله اولیاء همه
از جلوه تو، خلقت عالم شروع شد
از عمر تو، به دور زمان، حُسن خاتمه
شاها به افتخار قدوم شریف تو
شد سامرا به عالم ایجاد عاصمه
یابن الحسن بیا، كه شد از روز غیبتت
دنیا پر اضطراب و بشر در مخاصمه
از سینه هاست، نعره صلح و صفا بلند
وز كینه هاست، فكر همه در مهاجمه
مشكل بود، كه جمله حق بشنود كسى
كز باطل است، گوش بشر پر ز همهمه
قرآن، كه «لا یَمسُّه اِلاّ المُطهَّرُون»
با رأى هر كسى، شده تفسیر و ترجمه
تا دولتِ جهانىِ خود را به پا كنى
دادت خدا شجاعت و نیروى لازمه
حكم تو عدل مطلق و فرمان داور است
حاجت نباشدت به شهود و محاكمه
ز آن سركشان، كه مردم دنیا به وحشتند
قلب سلیم و پاك تو را نیست واهمه
با این قواى جهان گیر ظالمان
تنها تویى امید بشر، یابن فاطمه
اى پرچم شكوه تو بر آسمان بلند
یك ره، نظر فكن به علمدار علقمه
بنگر به خاك و خون، عَلَم سرنگون او
گویى كه با درفش تو دارد مكالمه
امشب "حسان" به یاد تو از غصّه فارغ است
هر دم كند دعاى ظهور تو، زمزمه
#حبیب_الله_چایچیان #حسان
#امام_زمان_ولادت
ای زمین سامره طور تجلّا خوانمت
یا بهشت حضرت باری تعالا خوانمت
سرزمین مکّه یا گلزار بطحا خوانمت
جبهه هفت آسمان با عرش اعلا خوانمت
کعبۀ پیغمبران یا طور سینا خوانمت
قبلۀ امید فرزندان زهرا خوانمت
هر چه هستی طور دل سینای جان میدانمت
زادگاه مهدی صاحب زمان میدانمت
نو عروس فاطمه امشب محمّد زادهای
دختر شاهنشه رومی و احمد زادهای
اختر برج ولایی، ماه امجد زادهای
هیکل توحید یا روح مجرّد زادهای
عابدی معبود و یا عبدی مؤید زادهای
پای تا سر مظهر دادار سرمد زادهای
انبیا را اولیا را، جان جان است این پسر
مصلح کل مهدی صاحب الزمان است این پسر
کودکی نورس مپندارش که پیر آدم است
رهنمای آدم است و مقتدای عالم است
انبیا را اوّل است و اولیا را خاتم است
هم خطاب مبرم است و هم کتاب محکم است
هم بدرد جان دوا هم زخم دل را مرحم است
نوح دل، یوسف لقا، موسی بیان، عیسی دم است
شیعه تنها مصلح کلّ بشر میداندش
عالم خلقت امام منتظر میداندش
نرگس امشب تا سحر با مرغ شب بیدار باش
صبحدم چشم انتظار وعدۀ دیدار باش
دیده بگشا در تمشای رخ دلدار باش
در رخ دلدار محو جلوۀ دادار باش
شاهد لبخند گل در دامن گلزار باش
در نشاط و شور و شادی باغبان را یار باش
شب دعایت روح را غرق حلاوت میکند
صبح مهدی در برت قرآن تلاوت میکند
ای عروس فاطمه ام العلوم الکامله
ای جهان قربان حملت ای بمهدی حامله
ای تو را سادات زنهای بهشتی قابله
خیز از جا و بجا آور نماز نافله
نور شد بین تو و چشم حکیمه فاصله
کاروان دل به پا آمد امید قافله
حبذّا یار آمده یار آمده یار آمده
یوسف گم گشتۀ زهرا به بازار آمده
نرگس امشب موسِئی با نور طور آوردهای
یا مگر داور دیگر باز بور آوردهای
آدم است این یا ملک یا آنکه حور آوردهای
یا بدامن مظهر الله نور آوردهای
آفرینش را به شوق و وجد و شور آوردهای
سید الاشهاد را بدر البدور آوردهای
از زمین یک آسمان توحید داری در بغل
ماه دورت گردد و خورشید داری در بغل
قلب امکان، رکن ایمان، جان جان ماست این
ناخدای کشتی دین مصلح دنیاست این
لنگر و طوفان و موج و ساحل و دریاست این
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیساست این
نور و طور و فجر و قدر و کوثر و طاهاست این
ای دو صد یوسف فدایش یوسف زهراست این
نامش از اهل زمین و آسمان دل میبرد
چهرهاش نادیده از خلق جهان دل میبرد
والد خلق خدا در نقش مولود آمده
در جمال عبد پیدا، حُسن معبود آمده
آفتاب ظلّ جان یا ظلّ ممدود آمده
بحرهای آرزو را دُرّ مقصود آمده
با لوای حمد بشتابید محمود آمده
آی مظلومان بپا مهدی موعود آمده
روز عشق و وحدت و ایثار و هم عهدی رسید
از کنار کعبه فریاد انا المهدی رسید
ای وجودت بر تن بی جان عالم جان بیا
ای ظهورت دردها را خوشترین درمان بیا
ای جواب نالۀ مظلومی قرآن بیا
ای همه جانها بخاک مقدمت قربان بیا
ای امید بی کسان ای یار مظلومان بیا
ای نجات هستی ای گمگشته انسان بیا
زینب کبرا سر بازار میخواند تو را
فاطمه بین در و دیوار میخواند تو را
آفتابا طلعتت در پرده پنهان تا بکی؟
ماهتابا جلوهای شبهای هجران تا بکی؟
باغبانا بی تو خون آب گلستان تا بکی؟
یوسفا از دیدنت محروم کنعان تا بکی؟
احمدا تنها میان جمع قرآن تا بکی؟
مهدیا بر نیزه سرهای شهیدان تا بکی؟
از جگرها آه میجوشد که یا مهدی بیا
خون ثارالله میجوشد که یا مهدی بیا
گاه دور کعبه با اشک روان میجویمت
گه چو بلبل نغمه زن در بوستان میجویمت
گه کنار خانه برگرد جهان میجویمت
در منی من در زمین و آسمان میجویمت
که به بزم دوستان با دوستان میجویمت
گه درون خویشتن مانند جان میجویمت
هرچه میگردم در این گلشن نمیبینم تو را
تو مرا میبینی امّا من نمیبینم تو را
دیدهها اختر شمار صبح دیدار تؤاند
اختران آئینهدار ماه رخسار تؤاند
گلعذاران بی قرار سیر گلزار توأند
شهریاران خاکسار پای زوّار توأند
سربداران پایدار دار ایثار توأند
دوستان چشم انتظار صبح پیکار توأند
یا بن مولانا العلی یا بن النبی المصطفی
از تو عالم میشود چون نظم «میثم» با صفا
#غلامرضا_سازگار
#امام_زمان_ولادت
#امام_زمان
#صلوات
#رباعی
بر مهدی دین مُنجی دنیا صلوات
بر چهره آن ماه دل آرا صلوات
در دامن نرجس گل زهرا بِشِکفت
بر این گل و بر نرگس و زهرا صلوات
.......
گفتم که خدایا برکاتی بفرست
طوفان زده ام راه نجاتی بفرست
فرمود که با زمزمه ی یا مهدی
نذر گل نرگس صلواتی بفرست
......
بر گلشن و گل، به بـویِ مهدی صلوات
برشــــیفتـگان کـــــویِ مهدی صلوات
سر می زند از کنـارِ کعبــه خورشـید
در سعی و طواف، روی مهدی صلوات
......
ای لعلِ لبِ تو شیعه را آب حیات
سرچشمه فیض و قبلگاه حاجات
ای حجّت ثانی عشر ای مهدی جان
بر طلعتِ زیبایِ تو دائم صلوات
......
برخاتم اوصیاء مهدی صلوات
برصاحب عصر ما مهدی صلوات
خواهی که خداوند بهشتت ببرد
بفرست توبر حضرت مهدی مضطر صلوات
.......
خوانم همه جاه که زنده هستم صلوات
خیزد ز دل خدا پرستم صلوات
ای مهدی دین زدیدن ماه و فلک
با یاد رخ تو میفرستم صلوات
.......
برنائب برحق امامت صلوات
برصاحب انوار قیامت صلوات
خواهی که به روز حشر نگردی مایوس
بفرست به پیشگاه مهدی صلوات
.......
بر جلوه ی روی مهدی صلوات
بر جذبه ی هر نگاه مهدی صلوات
ما را نبود چو هدیه یی در خور او
بفرست به پیشگاه مهدی صلوات
........
ای مظهر رحمت و عطا و برکات
سرچشمه ی فیض و قبله گاه حاجات
ای حجت ثانی عشرای مهدی جان
بر طلعت زیبای تو دایم صلوات
.......
صحبتی شد که خدا باب نجاتی بفرست
تلخی ذائقه را شاخ نباتی بفرست
می رسد با علم سبز امامت بر دوش
از چه خاموش نشستی صلواتی بفرست
..
به رویِ انور مهدی منتَظر صلوات
به آن ذخیره حق هر چه مستمر صلوات
به یمن مقدم آن منتقم که در عالم
کند حکومت الله مستقر صلوات
.......
بر چهرۀ پر ز نور مهدی صلوات
بر جان و دل صبور مهدی صلوات
تا امر فرج شود مهیّا ، بفرست
بهر فرج و ظهور مهدی صلوات
#امام_زمان_ولادت
امشب خبر ز عالم بالا رسیده است
زیباترین ستاره ی دنیا رسیده است
امشب حکیمه باش و ببین پور عسکری
با هیبت و شمایل طاها رسیده است
در او خلاصه گشته خِصال پیمبران
موسی رسیده است، مسیحا رسیده است
جبریل با هزار فرشته از آسمان
کرده نزول، بهر تماشا رسیده است
سر را بُرید یوسف کنعان به جای دست
وقتی شنید یوسف زهرا رسیده است
امشب دلم به مأذنه اینگونه داد اَذان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
در پیش سَرو قامت تو، تا شدن خوش است
در فصل غیبت تو شکیبا شدن خوش است
دست کسی به دامن نرجس نمی رسد
وقتی صدف به گوهر یکتا شدن خوش است
روزی امیرزاده و روزی کنیز شد
حالا عروس حضرت زهرا شدن خوش است
ما ذرّه ایم و کار شما ذرّه پروری است
در زیر آفتاب تو پیدا شدن خوش است
وقتی شناسنامه ی ما مُنتسَب به توست
در سایه سار مهر تو معنا شدن خوش است
هرکس شنید نام شما را قیام کرد
در راه بندگیّ تو آقا شدن خوش است
در شرح وصف تو چه برآید از این زبان؟!
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
ای که کرم سجیّه و لطف است عادتت
بالاتر است از همه عالم سیادتت
حالا هزار و یکصد و هشتاد و چند سال
بگذشته ای عزیز خدا از ولادتت
پنهان شدی اگرچه تو در پشت ابرها
هردم رسیده است به دلها عنایتت
هر صبح وعده ی من و تو در دعای عهد
هر عصر جمعه زمزمه های زیارتت
آقا سلام ما به رکوع و سجود تو
آقا درود بر تو و ذکر و عبادتت
کِی می رسد ندای أنا المَهدی ات به گوش؟
بالاتر از تمام عَلَم هاست رایتت
کانون عدل و داد شود با تو این جهان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
بار فراق یوسف زهرا کشیدنی است
گر وصل او به جان بخَرم من،خریدنی است
ای آنکه طعنه میزنی ـ آقای تو کجاست؟
روز ظهورمنجی عالم رسیدنی است
آن روز ذوالفقار علی دست او بود
یعنی که رنگ از رُخ کافر پریدنی است
یا فارس الحجاز!،من از مشهدالرّضا
بیتی بیاورم ز شفق،که شنیدنی است
(سوگند می خورم گل باغ تو چیدنی است
چشم سیاه و خیمه ی سبز تو دیدنی است)
ای آخرین امام من،ألغوث ألاَمان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
وقتی که نیستی تو،خزان است روزگار
وقتی که می رسی،همه جا می شود بهار
تقصیر ماست اینکه بیابان نشین شدی
محروم مانده ایم ز درک حضور یار
ما از چه نیستیم شب و روز یاد تو؟!
وقتی که هست أفضل أعمال انتظار
وقتی که بیست مرتبه حج رفت،کسب کرد
إذن طواف خیمه ی تو،پور مهزیار
آقا چقدر جمعه گذشت و نیامدی!
دیگر نمانده است برای دلی قرار
این اشک ماست کز غم هجران شده روان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
ای هر غریبه ای همه جا آشنای تو
این بند را مدینه سرودم برای تو
این شهر بوی غربت خورشید می دهد
این کوچه هاست منتظر ردّ پای تو
رفتم به پشت پنجره های بقیع و بعد
خواندم به اشک چشم زیارت به جای تو
گویا هنوز مادر تو درد می کِشد
در بستر است چشم به راه دوای تو
وقتی کِشی ز قبر تن آن دو را برون
باشیم کاش ما همه زیر لَوای تو
ای شاد از ظهور تو بانوی بی نشان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
ای مظهر صفات خدا أیهالعزیز
بی تو چه عیدی و چه عزا؟!،أیهالعزیز
تو خود کریم هستی و از نسل ذوالکِرام
پُر کن دو دست خالی ما أیهالعزیز
یک نَظرَةً رَحیمَة بر این قلب پر گناه
کافی است با نگاه تو،یا أیهالعزیز
فرموده اند نیمه ی شعبان بگو:حسین
ما را ببر به کرب و بلا أیهالعزیز
یک روضه از اسارت زینب بیا بخوان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
#علی_اصغر_انصاریان
#امام_زمان_ولادت
نسیم امشب پیام آسمانی با خود آورده
فضا امشب فروغ جاودانی با خود آورده
فلک با آن همه پیری جوانی با خود آورده
عروس شب لباس شادمانی با خود آورده
به شادی خضر، آب زندگانی با خود آورده
نویدی خوش تر از جان، یار جانی با خود آورده
که امشب از زمین سامره خورشید می تابد
مهی که نور حق در آن توانی دید می تابد
به لوح آفرینش نقش بست امضای پیروزی
طنین افکنده در گوش جهان آوای پیروزی
زمین و آسمان پر گشته از غوغای پیروزی
ملایک را بود سرمستی از مینای پیروزی
به پرواز است در اوج فضا عَنقای پیروزی
که زنجیر اسارت باز شد از پای پیروزی
بر آن دستی که باید گلشن دین را دهد رونق
برون از غیب، دستی آمد و بنوشت جاء الحق
خدا در هر سری شیرین ترین شور آفرید امشب
بر اندام جهان پیراهن نور آفرید امشب
به پاس نصرت اسلام منصور آفرید امشب
ابرمرد دو گیتی را بهین پور آفرید امشب
به چشم اهل دل نورٌ علی نور آفرید امشب
جنایت پیشگان را، آتشین گور آفرید امشب
که هستی داد داور، عدل و داد جاودانی را
بسوزانید آن آتش فروزان جهانی را
زهی نرجس که از آغوش شب خورشید آوردی
خطا گفتم خطا، آئینۀ توحید آوردی
سحر پیش از طلوع فجر، صبح عید آوردی
تو فرزندی که دادارش کند تمجید آوردی
تو ممدوحی که معبودش کند تأیید آوردی
تو مرآت خدا، شبهه و تردید آوردی
همه گویند نرجس، نازنین دُردانه آورده
عروس فاطمه بر فاطمه ریحانه آورده
به هستی نام باطل از قلم افتاد، جاء الحق
که هستی از درون دل زند فریاد، جاء الحق
شده آزادی از حبس ابد آزاد، جاء الحق
فنا شد ظلم و باقی ماند عدل و دا، جاء الحق
خدا با وحی منزل این بشارت داد، جاء الحق
اَلا ای پیروان حق مبارک باد، جاء الحق
به چشم مردم آزاده روح انقلاب آمد
گریزان گشت تاریکی به جایش آفتاب آمد
چو روشن کرد با نور جمالش ملک امکان را
فراری داد با برقی شب بیداد و طغیان را
در آغوش پدر نیکو تلاوت کرد قرآن را
پدر لبخند زد بوسید آن لب های خندان را
به مهد ناز جا دادند آن خورشید تابان را
به ناگه گِرد وی دیدند در پرواز، مرغان را
به شور و نغمه و پرواز، هوش از دیگران بردند
زمهد ناز، مهدی را به سوی آسمان بردند
مسیحائی که جان بخشد به افکار بشر آمد
دل آرائی که دل را می دهد نوری دگر آمد
اهورائی که بر اهریمنان با رد شرر آمد
جهانگیری که جِیش او قضا هست و قدر آمد
درخت آرزوی آدمیّت را ثمر آمد
امام عصر ما، با رایت فتح و ظفر آمد
فروغ از پرتو رخ داد جان آدمیّت را
تکامل داد جان کاروان آدمیّت را
خدا را دست قدرت، نک برون از آستین آمد
رسول الله را احیاگر قرآن و دین آمد
فروغ چشم زهرا و امیرالمؤمنین آمد
حسن حُسنی که بخشد نور بر اهل یقین آمد
حسینی نهضتی با صبر زین العابدین آمد
به علم باقر و صادق امام راستین آمد
جلال موسوی حلم رضا جود جوادی بین
نقی و عسکری را در سرور و وجد و شادی بین
#غلامرضا_سازگار
#امام_زمان_مناجات
ای قبله ی نمازگذاران آسمان
ای خلق عالمت به سر سفره مهمان
هجر تو کرده قامت اسلام را کمان
الغوث یا بن فاطمه الغوث الامان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
----
ای روح دین حقیقت ایمان بیا بیا
ای جان جان و مصلح کل جهان بیا
تنها دمید عترت و قرآن بیا بیا
خورشید تا به کی به پس ابرها نهان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
----
ای غائب از نگاه و چراغ دل همه
داغ فراغ تو شده داغ دل همه
گل کرده این شراره به باغ دل همه
آه از جگر بر آمده آتش گرفته جان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
----
ای پر ز اشک چشم تو صحرا بیابیا
ای سینه سوز ناله زهرای بیا بیا
ای آرزوی زینب کبرا بیا بیا
تا چند سرو قامت دخت علی کمان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
----
مولا کنار چاه صدا می زند تو را
زهرا به سوز و آه صدا می زند تو را
زینب به قتلگاه صدا می زند تو را
زخم عزیز فاطمه گوید به مرزبان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
----
از قلب داغدیده ندا می رسد بیا
از ناله ی کشیده ندا می رسد بیا
از حنجر بریده ندا می رسد بیا
ای داغدار لعل لب و چوب خیزران
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
----
تا کی ز دیده اشک نشانیم سیدی
تا کی در انتظار بمانیم سیدی
تا کی دعای ندبه بخوانیم سیدی
تا کی سر بریده ی جد تو بر سنان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
----
یاران دعا کنید که دلدار می رسد
خورشید از درون شب تار می رسد
صبح ظهور و وصل رخ یار می رسد
میثم بریز اشک و دعای فرج بخوان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
#غلامرضاسازگار
#امام_زمان_ولادت
این عطر بهشت است که خیزد زکلامم
این فیض مسیح است که ریزد زپیامم
در هر نفسی اجر صلات است و صیامم
با قدمی ذکر سجود است و قیامم
شد آتش دل آیه، برداً و سلامم
زد بوی خوش لالۀ نرگس به مشامم
بر گوش خلایق سخن نصر مبارک
انوار جمال ولی عصر مبارک
امشب به دلم شعلۀ تاب و تب مهدی است
روشن شب تنهائیم از کوکب مهدی است
من می شنوم ذکر خدا بر لب مهدی است
افلاک پر از زمزمۀ یا رب مهدی است
از فرش الی عرش خدا مکتب مهدی است
لبخند برآرید که امشب شب مهدی است
چون صوت هَزاران که زطرف چمن آید
از ارض و سما نغمۀ یابن الحسن آید
انوار خدا می دمد از خانۀ نرجس
زن های بهشتی شده پروانۀ نرجس
خورشید درخشد به سرشانۀ نرجس
یا ماه دمیده است به کاشانۀ نرجس
لبریز زکوثر شده پیمانۀ نرجس
فردوس کشد ناز زریحانۀ نرجس
خیزید زجا عطر و گل وعود بیارید
جان در قدم مهدی موعود بیارید
موسی به زمین شیفتۀ آتش طورش
عیسی به فلک منتظر روز ظهورش
یعقوب نگه یافته از پرتو نورش
یوسف شده دلباختۀ فیض حضورش
داود کند مدح سرائی به زبورش
با خنده سلیمان شده هم صحبت مورش
خوانند همه منتقم خون خدایش
جان من و جان همه عالم به فدایش
این راهبر و دادرس و دادگر ماست
این مظهر حق، حجّت ثانی عشر ماست
این ختم رسل را پسر است و پدر ماست
این ماه شب قدر و چراغ سحر ماست
این همقدم خون دل و اشک بصر ماست
این صاحب ما مهدی ما منتَظر ماست
لبخند به لب قلزم اشکش به دو عین است
ناخورده لبن در طلب خون حسین است
دستی به زمین دست دگر سوی سمایش
چشمش به پدر باز و توسّل به خدایش
آوای خدا در نفس روح فزایش
آیات نبی بر لب توحید سرایش
افکند طنین از همه سو ذکر دعایش
پاسخ به تمام شهدا بود صدایش
این طرفه صدا قصّه عهد ازلی بود
یادآور فریاد حسین بن علی بود
آن روز که از کعبه رخش جلوه گر آید
وز بیت خداوند چو خورشید برآید
وز پرده رخ یوسف زهرا به در آید
در سلک شبان حجت ثانی عشر آید
چون ختم رسل بهر نجات بشر آید
بینند همه منتظِران منتَظَر آید
خوانند همه قصّۀ هم عهدی او را
عالم شنود بانگ انا المهدی او را
عالم چو کف دست، به پیش نظر او
گردون به دم تیغ حوادث سپر او
ارواح رسل زیر لوای ظفر او
افواج ملک بنده صفت خاک در او
عمّامۀ پیغمبر اکرم به سر او
پیراهن سالار شهیدان به بر او
از هر نفس اوست برای همه مفهوم
هفتاد و دو فریاد زهفتاد و دو مظلوم
آن روز که آن روی، خدا نور فشاند
از تیرگی جهل، بشر را برهاند
بیدادگران را به هلاکت برساند
داد دل مظلوم زظالم بستاند
با تیغ خدا سینۀ شیطان بدراند
در مسجد کوفه چو علی خطبه بخواند
بس آیت ناگفته که نقل دهن اوست
فریاد خروشان خموشان سخن اوست
در دولت او ثبت شود دولت عترت
با تیغ کجش راست شود قامت عترت
بینند همه عالمیان رجعت عترت
معلوم شود بر همگان عزّت عترت
آرند فرو سر همه بر طاعت عترت
بر بام جهان سایه زند رایت عترت
آن روز محمّد بود و مکتب نابش
منشور قوانین جهان است کتابش
ای یوسف گم گشتۀ کنعان محمّد
ای آرزوی عترت و قرآن محمّد
ای جان همه عالم و ای جان محمّد
ای لالۀ امید گلستان محمّد
تا چند خزان حاکم بستان محمّد
تا چند به زیر پا، فرمان محمّد
کی می شود ای لالۀ گم گشته به صحرا
خیزد زلبت پاسخ یا مهدی زهرا
بازآی که گیتی بزند سکّه به نامت
بازآ که به حق جان دهی از فیض کلامت
بازآی که باطل فتد از پا به قیامت
بازآ که شهیدان همه گویند سلامت
بازآ که خلایق بشناسند مقامت
بازآ که جهان نظم بگیرد زنظامت
بازآی که باز از همگان دل بربائی
زنگ غم از آئینۀ (میثم) بزدائی
#غلامرضا_سازگار
#امام_زمان_ولادت
سامرا ازبس که زیبا شد شب میلاد تو
آسمان غرق تماشا شد شب میلاد تو
با طلوع نورت ای خورشیدایمان، شور عشق
در دل هر ذره پیدا شد شب میلاد تو
ای گل نرگس که از دامان نرگس آمدی
گلشن هستی مصفا شد شب میلاد تو
بعد دیدار جمال تو امام عسکری
گرم شکر حق تعالی شد شب میلاد تو
تا خبر آمد که طاووس بهشتی آمده است
آفرینش باز زیبا شد شد شب میلاد تو
تا که با یک گل بهار آمد، سروش غیب گفت
روز رستاخیز گل ها شد شب میلاد تو
چون تو را سوی خدا می برد جبریل امین
مرغ دل ها عرش پیما شد شب میلاد تو
حاکی ازآن بود دین با سعی تو احیا شود
عهد وپیمانی که امضا شد شب میلاد تو
عطر ایمان درفضا پیچید ازبشکفتنت
گلبن تقوا شکوفا شد شب میلاد تو
عطر بیداری زتو پاشید در آفاق دوست
چشم صبح آرزو وا شد شب میلاد تو
ازدل زمزم به جای آ ب می جوشید عشق
کعبه با مروه هم آوا شد شب میلاد تو
یابن طاها، یابن یاسین، نورآیات مبین
آیه های نور معنا شد شب میلاد تو
گه زمین از سجده ی نورانیت پرنور شد
گه فلک بهرت مصلا شد شب میلاد تو
تاکه روزی از نفس هایت مدد پیدا کند
شادمان قلب مسیحا شد شب میلاد تو
موسی ازطورش دگر حرفی نزدوقتی شنید
آسمان غرق تجلا شد شب میلاد تو
عدل وایمان وشرف درانتظار تو نشست
منتظر بر صبح فردا شد شب میلاد تو
برظهور تو دعا می کرد با سوز درون
هرکه درهرجا لبش وا شد شب میلاد تو
ساقی جام محبت ،تشنه ی مهر توام
صحبت ازجام تولا شد شب میلاد تو
روشنی بخشید برجان «وفایی» مهرتو
گرکه طبعش باز گویا شد شب میلاد تو
#سید_هاشم_وفایی