eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
727 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای فیض قدیم بر حُدوث ای همه کُن ای منت تشریف به دنیا ز لَدُن سرمایه‌ی ذات لایزالی با توست ای ظرف بتول، ظرف ما را پُر کُن
تنها مگذار ای نفس تازه جهان را در غربت آیینه دو چشم نگران را بردار سر از دامن رفتن که نگیری از چشمه‌ی بیداری خلقت هیجان را بی تو چه کند فاطمه با کودکی خود مگذار سر شانه‌اش این بار گران را ای ثروت اندوخته ات عشق محمد با خود به دل خاک مبر گنج نهان را لبخند بزن رو به پیمبر که ببندند دو دوخترک لات و هبل چاک دهان را جای کفن از یار  عبا خواسته ای تا آسوده کند خاطره اش خاطرتان را هنگام خداحافظی همسرت انگار در بین عبا عشق نگه داشت زمان را شد خیره به روی تو که خوابیده ای آرام تا بیشتر از پیش نبینی خفقان را در شعب علی ابن ابیطالبِ فردا هرلحظه تحمل نکنی زخم زبان را خوب است بخوابی و نبینی که بخوانند پروانه‌ی پر سوخته زهرای جوان را در روشنی خون  دل کوچه نبینی شش ماهگی گم شده با تیر و کمان را بر نیزه نبینی غم هفتادو دو سر را پیش‌وپس این بغض گران شمر و سنان را در شأن شما پیشکش آنگونه نداریم در روضه بگیر ازمن دلسوخته جان را
او که الگوی ولایت محوری فاطمه است یا خدیجه حک روی انگشتری فاطمه است نیست ام المومنین هر زوجه ی ختم رسل شرط ام المومنینی مادری فاطمه است دستگیرش لطف بی حد خدیجه می شود هر که کارش بین عالم نوکری فاطمه است حاصل عمرش بُوَد زهرا ، تمام فخر او قلب لبریز از ولای حیدری فاطمه است روزه را با روضه واکن خیر می خواهی اگر آه آه امشب شبِ بی مادری فاطمه است روضه او رنگ و بوی فاطمیه می دهد بس که فکر روزگار بستری فاطمه است وقت رفتن ، آه زهرا ، آه زهرا بر لبش غصه اش رخساره نیلوفری فاطمه است . . تا کفن ها را پیمبر دید زد ناله: حسین ! بعد مادر اول نوحه گری فاطمه است
بدون عشق بیتی درخورِ املا نخواهدشد وبی اذن قلم شاعر غزل انشاءنخواهدشد غزل در وصفِ‌کوثرآفرین بانوی اسلام‌ست که‌جز در مدح‌اوگفتن،زبان گویانخواهدشد بر آدم همسری آمد بر احمد نیز همتایی چه‌همتایی‌که‌قدرشوکتش حوّانخواهدشد یکی مَرد و یکی زن هردو اماکفو یکدیگر که دریا روبه‌رو جز باخودِ دریانخواهدشد چه‌بیهوده‌ست‌بی‌نامش‌کلامی‌برزبان‌راندن از اسلامی که بی‌ایثار او احیانخواهد شد خدیجه،یک زن‌ست‌امابه‌مردان‌آبرو داده‌ست که‌تااوهست درمیدان نبی تنهانخواهدشد مپندار از عروجش مصطفی تنهابماند نه که ذکر لااله ای دوست! بی الّا نخواهدشد اگرچه راویان گفتند زنهایی پیمبر داشت زنی غیر از خدیجه مادر زهرا نخواهدشد از اوکه مادر زهراست زهرا دختری آورد که زن درنسل‌اوجز زینب‌کبری نخواهدشد نه‌چون‌مریم،نه‌چون‌حوّا،نه‌چون‌هاجر،بجززهرا چه‌می‌جویی؟که‌در زنهاچواوپیدانخواهدشد "امیرالمومنین"یک‌مَردو"امّ المومنین"یک‌زن به غیرازاین اگرباشدلقب معنانخواهدشد
سرداری دنیاوعقبا با خدیجه‌ست آنکه‌شفاعت‌میکند‌ازماخدیجه‌ست کوری چشمان دو فرزند سقیفه درعالم‌ام‌المومنین‌تنها‌خدیجه‌ست
ای یاور قرآن و عترت یا خدیجه ای مادر آیات اَعطینا ، خدیجه هم مَحرم بیت رسول الله هستی هم راز دارِ  آیتِ عظما خدیجه لعنت به آن نامحرم بیت پیمبر که طعنه زد شأن و مقامت را خدیجه آسیّه و حوا و هاجر دست بوست خدمتـگذارت مریم عذرا خدیجه دار و ندار خویش را ایثار کردی در راه دین سید البطحا خدیجه در پاس ایثارت عوض داده خدایت نعمَ البدل «صدیقه‌ی کبری» خدیجه کی جز شما دارد لیاقت که بیاید از دامنش انسیة الحورا ، خدیجه السابقون السابقون معنا ندارد الا امیرالمؤمنین ، الا خدیجه کوری چشم آن زن ملعونه‌ی پست تنها تو ام المؤمنینی یاخدیجه هنگام تجهیزت روی بال ملائک آمد کفن از عالم بالا خدیجه مادر قسم دادم خدا را زنده باشی بر اشگ چشم حضرت زهرا خدیجه تو می روی  تا که نبینی در مدینه دربین آتش دختر خود را خدیجه تو می روی مادر نبینی که چه کرده ضرب لگد با پهلوی زهرا خدیجه ـــــــــــ یا اینکه بالا می رود دست حرامی یا تازیانه  می رود بالا خدیجه حالا خبر داری چه کرده ضرب مسمار با استخوان سینه‌ی حورا خدیجه حالا خبر داری که ثانی  دخترت را می زد لگد بابغض بی پروا ، خدیجه حالا خبر داری که با پای حرامی سقط جنین شد آه و واویلا...خدیجه ــــــــــــــ حالا خبر داری حسینت بین گودال می زد به زیر تیغ دست و پا، خدیجه حالا خبر داری تنش را نرم کردند یک لشگری با سمّ مرکبها ، خدیجه حالا خبر داری به شام و کوفه بردند بهر اسیری دخترانت را ، خدیجه
مسندنشین عالم بالا خدیجه فخر قریش و همدم طاها خدیجه ام الائمه مادر زهرا خدیجه مادربزرگ زینب کبرا خدیجه اسلام ما مدیون اسلام خدیجه است هرجا علی گفتیم پیغام خدیجه است با جان و با دل جور دلبر را کشیده با شانه اش بار پیمبر را کشیده با چشم گریان، آب کوثر را کشیده با نور ایمان، نور حیدر را کشیده آنگونه که تسبیح با نخ سودمند است دین خدا هم با خدیجه سربلند است او که همان اول به داد غم رسیده وقت گدایی یادش افتادم، رسیده از برکت او خرجی ما هم رسیده با نیت خیرش به ما پرچم رسیده بر دین و دینداری خود پابندمان کرد از مال خود بخشید و ثروتمندمان کرد تحریم کردند از شقاوت مرد او را دیدند نزدیکان بی بی طرد او را هی مسخره کردند آه سرد او را مردم نفهمیدند اصلاً درد او را آن بانوئی که کنیه، ام المومنین داشت مثل امیرالمومنینش درد دین داشت صدیقه شد زهرا پس از مادر که رفته همدرد مولا بوده پشت در که رفته حتماً علی را دیده بی لشکر که رفته چون شوهرش حیدر شده حیدر، که رفته انداختند او را کنار در که میسوخت میسوخت او هم با علی، حیدر که میسوخت او را زدند آنجا که با غم خو بگیرد نگذاشتند آئینهء ما رو بگیرد فرصت نشد که دست بر به پهلو بگیرد یا راه آتش را به سمت مو بگیرد وقتی صدای رنج مادرها زیاد است یعنی مصیبت های دخترها زیاد است ای وای از غم، از پر آتش گرفته از ماجرای دختر آتش گرفته از غصهء موی سر آتش گرفته زینب کجا و معجر آتش گرفته روی کلام او به آقای نجف بود با خولی و شمر و سنان دیگر طرف بود ای وای از آن شب، از شب درد و بلاها گم شد میان سم مرکبها صداها آتش گرفته دامن ناموس طاها می رفت زینب در پی طفلان کجاها او که عزا هم داشت از داغ برادر می زد به قلب شعله ها مانند مادر می سوخت خیمه، آه زینب سوخت از درد چشم کسی این صحنه را طاقت نیاورد بازادهء زهرا ببین دنیا چه ها کرد سر از تنور خانهء خولی درآورد باید به پای غصه هایش مُرد امشب با دست بسته تا کجاها رفت زینب!
پس از تو دخترت همدم ندارد به شانه غیر بار غم ندارد اگر چه در برم باباست اما غم بی مادری مرهم ندارد پس از تو با غریبی خو بگیرم به خانه دست بر پهلو بگیرم چنان نامحرمم سیلی زند که دگر از شوهرم هم رو بگیرم کنارم ناله بهرت میزد اسماء شرار غم ز جانش خیزد اسماء برو مادر که وقت غسل من آب به جایت بر تنم میریزد اسماء پس از تو سهم من آزار گردد گلت پرپر ز نیش خار گردد برو تا که نبینی سینه ام را که زخم از تیزی مسمار گردد همیشه در کنارم بودی ای کاش به وقت اظطرارم بودی ای کاش دمی که پشت در با ضربه پا زمین افتاد بارم بودی ای کاش
بانوی صبح هستی و خورشید دیگری خاتون آب هستی و پاک و مطهری آری به اتنخاب خدا و گواه او تنها تویی که لایق عشق پیمبری در دامن تو مادر عالم سه ساله شد شایسته از مقام تو شد شأن مادری گرد و غبار راه تو معراج جبرئیل تفسیر واژه واژه ی آیات کوثری بانو شنیده ام که وخیم است حال تو در کنج خانه گشته ای از غصه بستری گرچه کتا ب زندگی ات رو به آخر است شأن عیادت از تو مقام پیمبر است وقتش شده که دختر خود را صدا کنی بر روی نازدانه ات آغوش وا کنی وقتش شده که شانه به گیسوی او زنی با یک دو بوسه درد دلش را دواکنی باید دو گوشواره خود را به او دهی تا هدیه عروسی او را ادا کنی چیزی به عمر خود ز پیمبر نخواستی وقتش شده از او طلب یک عبا کنی از عرش پنج تا کفن آمد برای تو خوب است پنجمین کفنش را سوا کنی رفتی و داغ تو به دلش کوه غم گذاشت غصه شروع شد که دگر مادری نداشت مادر نداشت حرف دلش را به او زند حرف از غمی که مانده میان گلو زند مادر نداشت در شب جشن عروسی اش تا حرف دخترانه خود را به او زند مادر نداشت پشت در او را صدا کند ناچار شد به خادمه خویش رو زند پیراهنش گرفت به مسمار و پاره شد مادر نداشت پیرهنش را رفو زند مادر نداشت زخم تنش را نشان دهد با یک نفر دم از غم راز مگو زند زهرا که رفت نوبت زینب دگر رسید او میدوید و قاتل ارباب می دوید
باید از ذات تو آموخت فقط باور را دید در آینه ی چشمه ی تو کوثر را تو همانی که کمی قبل رسالت حتی خواند بیت غزل بعثت پیغمبر را چه نیازی است که از مرتبه ات  دم بزنیم فقط این بس که تو مادر شده ای مادر را مادر مادر سادات به نورت سوگند برکت توست که بر سجده گذارم سر را چه نمازیست نمازی که به چشمش یکجا دیده نفس نبوی را و تو و حیدر را شرح این لحظه پر شور شنیدن دارد این همه نور به یک آینه دیدن دارد ای که خورشید در این آینه حیران شماست آسمان کودک مستوجب احسان شماست پسر مریم اگر گشت مسلمان نبی شخص مریم به گمانم که مسلمان شماست کاملا اشرف زنهای قریشی بانو کیست آن مرد که اندازه برهان شماست؟ هیچ کس قبل نبی اهل حریم تو نبود این خودش مدرک عذرایی دامان شماست شجر طیبه هم را که همه میدانند که گل سرسبدش برکت گلدان شماست بی سبب نیست به این مرتبه خوشنام شدی بانوی وحی شدی مادر اسلام شدی بعد پرواز تو غم بر دل طه مانده اشک در آینه صورت زهرا مانده مادر  فاطمه جایت چقدر خالی بود که ببینی گل تو پشت دری جا مانده کاش بودی که حسن پیش تو اشکی میریخت از همان کوچه و آن لحظه ی تنها مانده ارغوانی شدن صورت و درد بازو روضه هایی است که از ام ابیها مانده نفسی سرد نشد آتش این غم هرگز داغ این واقعه در سینه ی دریا مانده اسم آب آمد و آمد به لبانم ناگاه به فدای لب خشک تو ابا عبدالله
  با نام "خدیجه" هر لبی وا بشود خشنود دل حضرت زهرا بشود. درباره او رسول اکرم فرمود: هیهات که چون "خدیجه" پیدا بشود
تو را کدام مدیح آورم که شخص رسول توراست همسر و دختر توراست شخص بتول زبان به اشهد اگر وا کنی کرامت توست فروع حسن تو کافی است بر قبول اصول کدام پله علم است تا که ذیل تو نیست؟ غلام کوی تو معقول و خادمت منقول به ضرب سکه کجا شان ضرب شمشیر است؟ جز این درم که علی از کرم نموده قبول زبان بگو به دهان سنگ شو حمیرا را که این فضیلت عظمی نمی‌رسد به فضول کسی به معرفت دختر تو راه نیافت بلی همیشه ز مجهول می‌دمد مجهول به هر مقام که دیدم مقام مسئول است بجز گدای درت کاو نمی‌شود مسئول ببخش دنیی و عقبی به معنی مسکین بدار کوکب ما را مصون ز ننگ افول