#امام_باقر_نوحه
سبک آقای من
زمینه شور
ای وای من مظلوم آقای من
رو به قبله شد با دلی سوزان
آتش گرفت مسمومی نیمه جان
جان میدهد با لبهای عطشان
ای وای من
ای مدینه با او مدارا کن
آه ای بقیع آغوش خود وا کن
در روضه اش یاد کربلا کن
ای وای من
دل زارش چون خیمه ها سوزان
گریه میکرد بر ناموس قرآن
نامحرم گشت همراه کاروان
ای وای من
در آتش دید آل عبا می سوخت
بر اشک او دل صحرا می سوخت
دست بسته مثل بابا می سوخت
ای وای من
قرآن ها را بر نیزه ها دیده
در شام غم طشت طلا دیده
جان دادن دردانه ها دیده
ای وای من
روضه میخواند بر حنجر پاره
از قحط آب از مرگ شیرخواره
از آتش و غارت گوشواره
ای وای من
#میثم_مومنی_نژاد
#امام_حسین_زمینه
#استقبال_از_محرم
اگه یه وقت تا محرم زنده نموندم
اگه یه وقت روزی م نشد مشکی بپوشم
همه امیدم اینه توو خونه ی قبرم
می کشونم پرچم عزارو روی دوشم
چه محرما بره و بیاد /یه بار نتونیم بگیم حسین
چه محرما بره و بیاد /یه شب نیایم بین الحرمین
چه محرما بره و بیاد/زیر لحد سینه بزنیم
بالا بگیریم سرمونو که /گدای شاه بی کفنیم
حسین وای
منو تحمل می کنی خودم می دونم
هر جوری هس ولی بذار گدات بمونم
یعنی منم محرمِ تو رو می بینم
چند رزویه بد جور آقا دلنگرونم
چه محرما بره و بیاد/بغل نگیرم پرچمتو
چه محرما بره و بیاد/سر نشه عمرم با غم تو
چه محرما بره و بیاد/نیام شب جمعه حرمت
اقا بذا تا دیر نشده/گریه کنم زیر علمت
حسین وای
کفن نمی خوام که آقام کفن نداره
کاشکی سنان پاشو روی گلوش نذاره
هر کی رسیده از تنش یه چیزی برده
بهجای بارون رو تنش نیزه می باره
داره زیر و رو میشه بدنت /آخ پیش چشمای خواهرت
برا غم انگشتر تو /جا داره بمیره نوکرت
چی بگم از اون لحظه ای که/سنان میاد بالای سرت
چی بگم از اون لحظه ای که /به سینه می کوبه مادرت
حسین وای
#احسان_نرگسی
#امام_باقر_شهادت
خیلی زمان گذشته ز روز شهادتم
من کشته ی قدیمی یک هتک حرمتم
چون پیر پنج ساله شدم بعد کربلا
دنیا ندید کودکی با طراوتم
پشتم هنوز زخمی شلاق کینه است
من یادگار خیمه ی در چنگ غارتم
هر شب مرور خاطره ی سرخ کربلا
از من گرفت مهلت یک خواب راحتم
چون چشم های من نشود روضه خوان کسی
من هنوز زنده ی روز اسارتم
سوگند بر تلاوت خورشید نیزه ها
یادم نمی رود لبِ آن ماه طلعتم
وقتی شراره ریخت روی سر مادرم به شام
آتش گرفت مثل حسن چشم غیرتم
من دیده ام شبیه رقیه که بوده است
دست عدو بزرگ تر از قاب صورتم
شام و شراب و سنگ لبِ بامِ کوچه ها
خون می چکد ز خط به خطِ این روایتم
#حسن_کردی
#امام_باقر_علیه_السلام
نور است بر مدار تو یا باقرالعلوم
خورشید ریزه خوار تو یا باقرالعلوم
هستی است در تصرف دست اشاره ات
"جبر" است اختیار تو یا باقر العلوم
در جبهه ی جهاد ، علی ذوالفقار داشت
علم است ذوالفقار تو یا باقر العلوم
تا که یزید خطبه ی غرای تو شنید
شد مات اقتدار تو یا باقر العلوم
آقا شنیده ام که در اندوه و درد بود
«یا فاطمه» شعار تو یا باقر العلوم
باغ وجود در غم تو شد سیاهپوش
تا شد خزان بهار تو یا باقرالعلوم
تنها نه من که خاطر هفت آسمان شده است
آشفته ، بیقرار تو یا باقر العلوم
سر می کشد ز سینه ی من شعله های آه
دل گشته داغدار تو یا باقر العلوم
گلقطره های پرپر اشک مرا ببین
همراه جان ، نثار تو یا باقر العلوم
طوف بقیع و تربت افلاکی تو را
خواهم ز کردگار تو یا باقر العلوم
شعر "کمیل" را ز محبت قبول کن
لطف و صفاست کار تو یا باقر العلوم
#کمیل_کاشانی
#امام_باقر_شهادت
گرچه آتش به دل شعله ورم افتاده
شرر زهرستم ،برجگرم افتاده
یادم از کرب وبلا آمد و یک بار دگر
انقلابی به دل شعله ورم افتاده
آه از آن گلشن خونین ،که به چشمم دیدم
گل پرپر، همه جا دور و برم افتاده
ثمری از شجرطیبه هستم ، امّا
آتشی برهمه ی برگ و برم افتاده
از تن جّد غریبم چه بگویم، وقتی
به سوی قتلگه او گذرم افتاده
کودکی بودم و دیدم که به پیش نظرم
غل و زنجیر به پای پدرم افتاده
از همان روز که خورشید به نی جلوه نمود
سایه ای ازغم و محنت به سرم افتاده
دیده ام از اثر ضربت سنگ بیداد
ز روی نی سر شمس وقمرم افتاده
عمه ی کوچک من پیش نگاهم جان داد
درد این بار گران برکمرم افتاده
آه دیگر ز فلک پیک شهادت آمد
زین خبر اشک ز چشم پسرم افتاده
ای «وفایی» همه جا درغم ما گریه کنید
لخته های دلم از چشم ترم افتاده
#سیدهاشم_وفایی
#امام_باقر_علیه_السلام
ای بقیعِ غم تو کرببلایی دیگر
کربلا بود برای تو مِنایی دیکر
کوفه تا شام، تو را سعیوصفایی دیگر
در غریبان، تو غریب الغربایی دیگر
غربتت را نسرودم منِ شاعر آری
راستی تو چقَدَر شاعر و ذاکر داری؟!
شده آزرده تو را از عمل ما، خاطر
بی سبب نیست اگر شد حرمت بی زائر
از حدیث تو نگفتیم ولو در ظاهر
گرچه محتاجترینیم به قال الباقر
همهی سال پی یک شب تقویم توأیم
ما فقط مرثیهخوان شب ترحیم توأیم
دست بر دامن مهرت نرساندیم چرا؟
گاهگاهی که رسیدیم، نماندیم چرا؟
پایمان را به بقیعت نکشاندیم چرا؟
باقرالعلم! ز علم تو نخواندیم چرا؟
بگذر از ما که برای تو مؤثر نشدیم
نه که بی صحن و رواقی تو، مسافر نشدیم
کودکیهای تو در اوج مصیبت طی شد
کودکیهای تو همراه شهادت طی شد
پای آن خیمه که میرفت به غارت طی شد
زیر شلاق ستم وقت اسارت طی شد
طی شده کودکیات گوشهی بین الحرمین
گه در آغوش پدر، گاه در آغوش حسین
کربلا جلوهی غم بود برایت مادام
کربلا کشت تو را، کشت تو را بدتر شام
کربلا بود و حسین و تو و سجاد، تمام
کربلا بود و امام بن امام بن امام
من تو را یک تنه یک کرببلا میبینم
من تو را در همهی مرثیهها میبینم
داغ بی آبی و فقدان عمو را تو بگو
روضهخوان باش خودت، روضهی او را تو بگو
پرده بردار، بیا راز مگو را تو بگو
بوسهی تیغ به رگهای گلو را تو بگو
تو بنا بود بمانی به امامت برسی
روضهخوان باشی و هر شب به شهادت برسی
#محسن_ناصحی
#امام_باقر_مدح
#امام_باقر_شهادت
ای سروری كه سروراهل ولا تویی
مولاتویی، امام تویی،مقتدا تویی
بعد ازچهارمين گل گلخانه ی بهشت
خوشبوترين شكوفه ی باغ ولا تویی
ای پنجمين چراغ هدايت كه بربشر
درراه عشق و وادی دين رهنماتویی
آن واجب السّلام كه جابر به محضرش
گفته سلام حضرت خيرالورا تویی
ترديدره نيافته هرگز به نورتو
ايمان تویی حقيقت بی منتها تویی
زهد و وقارآينه ای ازصفات توست
آئينه ی صفات همه اوليا تـویی
دريای علم و دانش تو بيكرانـه است
بركشتی علوم وشرف ناخدا تویی
گرداده انـدبرتولقب باقرالعلوم
دريا شكاف علم رسول خداتویی
حِجروحَجَر به خاك توكردنداستلام
آن كعبه ای كه دادصفا را صفا تویی
چشمان ماه خيره به سوی تومانده است
خلوت نشين گلشن سبزدعا تویی
بيگانگان زمرحمتت فيض می برند
بارحمت خدا به خدا آشنا تویی
مثل علی كسی كه همه شب به دوش خويش
می بُرد نان به سفره ی هربينواتویی
آن كس كه گشته است زطفلی تمام عمر
يادآورحكايت كرب وبلا تویی
آن نازنين كه ديده تمامی لاله ها
پرپرفتاده است وسرازتن جداتویی
آزاده ای كه ديده به كوفه به شهرشام
هجده سرمنوربرنيزه را تویی
آن كس كه ديده است سه ساله گل حسين
درگوشه ی خرابه كندجان فداتویی
آن گل كه بعدديدن يك باغ داغ گل
كرده به صبرعمه ی خود اقتدا تویی
آن شمع سينه سوخته ای كزشرار زهر
آتش گرفت وسوخت ولی بی صداتویی
خورشيد سوّمی كه غريبانه دربقيع
گردیده دفن از ستم اشقیا تویی
ميعادگاه اهل ولايت بقيع توست
يعنی كه قبله ی دل اهل ولاتویی
چشم «وفایی»ست به الطافت ای كريم
مرهم گذار زخم دلش درجزا تویی
#سیدهاشم_وفایی
#امام_باقر_مدح
#امام_باقر_شهادت
منم که زنده نمودم خدا پرستی را
منم که شیخ و مرادم تمام هستی را
منم که زنده نمودم علوم قرآن را
کشانده ام به تماشا بهشت ایمان را
منم که زنده نمودم قیام جدّم را
منم که زنده نگه داشتم محرّم را
در اوج عرش مقامی رفیع دارم من
و غربتی چو غروب بقیع دارم من
منم که سنگ مزارم پر کبوترهاست
منم که زائر تنهای هر شبم زهراست
منم که در نفسم عطر کربلا جاری است
شمیم غربت من در دل منا جاری است
هزار حرف نگفته میان دل دارم
هزار درد نهفته میان دل دارم
هزار حرف نگفته ز ماجرای حسین
چقدر روضه گرفتم فقط برای حسین
هزار حرف نگفته ز ظهر روز عطش
ز ماجرای رباب و ز داغ سوز عطش
سه چار ساله ولی ماجرا که یادم هست
سری که رفت روی نیزه ها که یادم هست
همین که رفت عمو، قامت حسین خمید
همین که رفت عمو، ضرب تازیانه رسید
میان سلسله ها یک به یک قطار شدند
به روی ناقه ی عریان همه سوار شدند
چه زلف ها که در این ماجرا سپیده شدند
چه حرف ها که در این کوچه ها شنیده شدند
هنوز بر تن من جای سلسله است هنوز
هنوز بر کف پا زخم آبله است هنوز
هنوز قصّه ی بازار شام یادم هست
هنوز سنگ سرِ پشت بام یادم هست
چه ناله ها که در این سینه ها بریده شدند
چه موی ها که سر هر گذر کشیده شدند
هنوز قصّه ی آن نیزه دار یادم هست
صدای دخترکی بی قرار یادم هست
هنوز در دل ما بغض حرمله است هنوز
هنوز بر تن من جای سلسله است هنوز
شکست پهلوی آن دختری که خورد زمین
شبیه پهلوی آن مادری که خورد زمین
«سه ساله بود ولی پیر عشق بابا بود»
سه ساله بود ولیکن شبیه زهرا بود
#وحید_محمدی
#امام_باقر_ع_مدح_و_شهادت
ای جانجهان! امام باقر
ای قبلۀ جان! امام باقر
ای کهف امان! امام باقر
ای فوق بیان! امام باقر
ای نور عیان! امام باقر
مولای زمان! امام باقر
تو باقر علم کبریایی
تو آینۀ خدانمایی
تو قبلۀ جان انبیایی
حق است که حجت خدایی
ما یکسره درد و تو دوایی
ما جسم و تو جان امام باقر
تو مظهر ربالعالمینی
تو هستی زینالعابدینی
عیسای مسیح آفرینی
سر تا قدم آیت مبینی
سلطان جهان، امام دینی
در کون و مکان امام باقر
ای دوستی تو اعتبارم
من آرزوی مدینه دارم
تا روی به درگه تو آرم
تا چهره به تربتت گذارم
شاید به بقیع، جان سپارم
با اشک روان امام باقر
ای قلۀ عرش، خاک پایت
ای جان جهانیان فدایت
گلواژۀ وحی در صدایت
تو پادشهی و ما گدایت
چشم همه بر درِ سرایت
از پیر و جوان امام باقر
افسوس که حرمتت دریدند
بعد از نبی از شما بریدند
در شام، غریبی تو دیدند
ننگ ابدی به خود خریدند
بر قتل تو نقشهها کشیدند
پنهان و عیان امام باقر
بودی ز حقوق خویش محروم
تا شد جگرت به زهر، مسموم
با یاد تو ای امام مظلوم
گردید قلوب شیعه مغموم
از قبر غریب توست معلوم
صد رنج نهان امام باقر
گریه به عزای تو ثواب است
دلها ز مصیبتت کباب است
قبر تو میان آفتاب است
از کینۀ دشمنان خراب است
این حرمت آل بوتراب است؟!
کی بود گمان امام باقر
تو جور و جفای شام دیدی
خاکستر و سنگ و بام دیدی
بر نیزه سر امام دیدی
خوشحالی خاص و عام دیدی
بیداد و ستم مدام دیدی
از خرد و کلان امام باقر
ای وصف تو بار نخل میثم
وی خاک رهت به زخم، مرهم
وی ریزهخور عطات، آدم
وی لطف و کرامتت مسلّم
در حشر ز آتش جهنم
ما را برهان امام باقر
#غلامرضا_سازگار