eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
739 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
غصه،به غصه ی دل من گریه می کند بر این خمیده،سرو چمن گریه می کند از لحضه ای که دید چه سان بازویم شکست زینب به جای حرف زدن گریه می کند من گریه می کنم به غم و غربت علی حیدر برای پهلوی من گریه می کند با هر نفس تمام تنم تیر می کشد حتی زمان غسل،کفن گریه می کند مسمار بین سینه ی من بود و سوختم دیدم که میخ هم به بدن گریه می کند حرفی به لب میآورم از کوچه ها ولی با دیدن مغیره، حسن گریه می کند
🔹چراغ آه🔹 بیرون ببر ای آسمان از محفل من ماه را کز آتش دل کرده‌ام روشن چراغ آه را از بس که دود آه من گردید سدّ راه من در کوچه‌های شهر خود گم کردم امشب راه را گفتم به شب زاری کنم، خون جگر جاری کنم صبح آمد و دادم ز کف این رشتۀ کوتاه را باید که اسرار درون از سینه‌ام ناید برون ورنه به آتش می‌کشم با ناله مهر و ماه را... رزم‌آوری آزاده‌ام اما ز پا افتاده‌ام زیرا که از کف داده‌ام دخت رسول‌الله را هر گه که با سوز درون از خانه می‌آیم برون چشمم شود دریای خون بینم چو آن درگاه را «میثم» اگر روشن دلی هشدار! کز راه علی دشمن به آگاهی برد یاران ناآگاه را
دارد امسال اشک‌هایم رنگ و روی دیگری فاطمیه می‌دهد امسال بوی دیگری فاطمیه شور غیرت بر لب ما می‌نهد فاطمیه بوی احساس و حماسه می‌دهد فاطمیه آسمانی از شکوه و عزت است فاطمیه چیرگی روشنی بر ظلمت است فاطمیه آزمون عاشقی پای علی ست فاطمیه مکتب درس اطاعت از ولی ست خوش به حال هرکه شد در محضر او رو سپید هر که را مادر خریداری نمودش شد شهید خواب دیدم خواب، خوابی که چنان افسانه بود محفل آیینه و شمع و گل و پروانه بود پرده بالا رفت دیدم حور بود و حور بود نور بود و نور بود و نور بود و نور بود ناگهان صف پشت صف بی واهمه وارد شدند روی لب یا فاطمه یا فاطمه وارد شدند لشکری از مرد و زن از کودک و پیر و جوان آمدند آوینی و همت به استقبالشان باکری، صیاد، زین الدین و دوران آمدند اندک اندک اندک اندک جمع مستان آمدند دیدم آن لحظه که جبرائیل درها را گشود حاج قاسم همنشین حضرت صدیقه بود خیر مقدم بود بر لب‌های پاک مرتضی بود لبخند رضایت بر لب خون خدا می‌رسید از راه یحیی گرد و خاکی بر تنش با همان چوبی که می‌انداخت سوی دشمنش صحبت از فتاح بود و صحبت از سجیل بود حاج احمد بود، سید بود، اسماعیل بود بود فخری زاده چون کوهی مصمم یک طرف بود همچون سرو، تهرانی مقدم یک طرف آن طرف‌تر سید ابراهیم مشغول دعا روی پیشانیش نقش نحن خدام الرضا آن طرف‌تر اشک‌های مرد مخلص را ببین عشق بازی ابومهدی مهندس را ببین جان نثاران عقیله یک به یک گرد آمدند غیرتی‌ها دور ناموس خدا حلقه زدند عهد بستند عاشقان خونخواهی هابیل را وعده نابودی و پایان اسرائیل را خواب بود اما چه خوابی بلکه بیداری ست این شک ندارم خواب من تعبیر خواهد شد یقین همسفر برخیز تا دنیا به کام ما شود قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود بار ما عشق است پس قطعاً به منزل می‌رسد تا فراسو نغمه می‌رسد بر فراز عرش بنگر آیه های نصر را قله نزدیک است یاری کن امام عصر را همچو یوسف سوی کنعان خواهد آمد منتقم با سپاهی از شهیدان خواهد آمد منتقم زود می‌بینی که که حزب‌الله مان غالب شود ذکر عالم یا علی بن ابی طالب شود
🔹ماه مدینه🔹 دوست دارم از غمت یا فاطمه تنها بگریم از یتیمان تو پنهان، در دل شب‌ها بگریم دوست دارم بنگرم بر آسمان پر ستاره تا سحر با یاد تو، ای زهرۀ زهرا بگریم دوست دارم در شب سوگ تو ای ماه مدینه در کنار قبر تو آیم، تک و تنها بگریم دوست دارم چون که وارد می‌شوم در خانۀ تو سر به دیوارش نهم، از محنت دنیا بگریم دوست دارم سر فرود آرم منِ بی‌کس به چاهی برکشم فریاد غربت، های‌های آنجا بگریم دوست دارم زینب من اشک چشمانم نبیند گه به نخلستان و گاهی در دل صحرا بگریم دوست دارم چون که افتد بر یتیمانت نگاهم از غم امروزشان، وز غصّۀ فردا بگریم..
یارِ امروزِ من و یاورِ فردا؛ مادر پدرم شد علی(ع) و حضرت زهرا(س) مادر آبروی همه عالم، شده مهریه اش آب هست بی شک به خدا معنیِ دریا مادر عزتم داده، همه عمر نمک گیرم کرد شأنِ ناچیزِ مرا برده به بالا مادر گرۂ کور نیفتاده به کارم هرگز قدر یک ثانیه شد واسطه هر جا مادر شده ذریۂ من فاطمی از روزی که شد برای پدرم أم أبیها مادر مادرم هست کنیزش! به من از اول گفت: فاطمه(س) هست برای همۂ ما مادر ذکر خیر شهدا این شده که هست فقط- باعث و بانیِ گمنام شدن ها مادر دوست دارم وسطِ روضه بپرسم که مرا- دوست داری؟! باب میلت شدم آیا مادر؟! جانِ حیدر؛ پدرِ خاک بیا و نگذار در دلِ خاک، بمانم تک و تنها مادر کم کن از وحشتم و زود خودت را برسان میگذارند همینکه لحدم را مادر! عاطفی
"سحرگهان به حریمت چو میهمان گشتم به پیشگاهِ تو نزدیکتر شدم آقا" * مرا میان حرم جبرئیل آورده ببین که با چه کسی هم‌سفر شدم آقا صدایِ ساعتِ صحنِ تو تا به گوشم خورد برای سجده به تو باخبر شدم آقا ملاکِ خضر شدن شب‌نشینی نجف است خوشم که در حرمَت مستقر شدم آقا غُبارِ مرقد تو توتیای چشم من است به شوق خاک دَرَت ، رفتگر شدم آقا پَرِ مرا دمِ ایوان‌طلا به بند بکش... چِقَدر عاشق این کوه‌ِ زر شدم آقا! عجیب طرحِ ضریحت شگفت‌انگیز است یکی دو بوسه زدم تشنه‌تر شدم آقا گدای کوی تو تحت حمایت زهراست فقیر سفره‌ی خَیرُ البَشَر شدم آقا سر مرا به روی زانوی خودت بگذار همان دقیقه که من محتضر شدم آقا میان قبر فقط داد می زنم : حــیدر! تو هم خیال مکن لال و کر شدم آقا تمام عمر به عشق تو زندگی کردم اگر به پات نمیرم هدر شدم آقا به یاد تشنگی شاه بی‌کفن ، مُردم حسین گفتم و غرق شرر شدم آقا چه تشنه‌ای! که تنش زیر سُمّ مرکب رفت به جنگ پهلوی او نیزه‌ای مُوَرَّب رفت
علیهاالسلام 🔹صبر🔹 برای خواندن اول یاد می‌گیرند الفبا را الفبا یافتم در متن قرآن نام زهرا را خدا از خلق عالم بیت زهرا بود مقصودش بنا کرد از اضافات همان گِل، کهکشان‌ها را ستون خانه را تا عرش بالا برد و نادان‌ها بنا کردند پای آن بنا، دیوار حاشا را چه می‌فهمد کسی این در برای شخص پیغمبر تداعی می‌کند دروازۀ عرش معلا را اگر توحیدشان را با حضور قلب می‌خواندند نمی‌انداختند امروز پشت گوش «اسری» را اگر یکبار می‌خواندند کوثر را چه می‌دیدند؟ مقام حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را.. چه می‌بینم خدا! وا شد به جایی پای بعضی‌ها که بی‌رخصت محمد هم به آن نگذاشته پا را.. دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که میکائیل از آن در می‌برد هر روز و هر شب رزق دنیا را دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که عزرائیل بر آن با نیت قربت کشیده بال و پرها را اگر در بشکند شاید بفهمند اهل این کوچه که در یک تُنگ جا داده‌ست پیغمبر دو دریا را اگر بیرون بیاید از غلاف صبرِ حیدر، تیغ حریفی نیست بین جمعیت این مرد تنها را ولی مولا شدن تنها به تیغ و زورِ بازو نیست خدا این بار می‌خواهد بسنجد صبر مولا را نگردید ای جماعت! قبر زهرا را نمی‌یابید! علی تنها درون سینه جا می‌داد غم‌ها را
دریاب این حال بد دنیای ما را بی تو گرفته دلهره دل های ما را ای کاش هر کس هم نشینت هست امشب خالی کند در محضر تو جای ما را هستیم کمتر یاد تو چون که گرفته بار گناه و معصیت تقوای ما را بی خود به دنبال کس دیگر نباشید کم دارد این عالم فقط آقای ما را یک روز می آید که این عالم ببیند بین الطلوعین شب یلدای ما را ممنونم از این قدر لطفت باز کردی در روضه های فاطمیه پای ما را
علیهاالسلام 🔹یا فاطمه اشفعی لی🔹 می‌بارد از چشم‌هایم باران اشکی که نم‌نم شد آبشاری پریشان، رودی که پاشیده از هم زهرای من بی تو دنیا، غربت‌سرای بزرگی‌ست آبی ندارد به‌جز داغ، نانی ندارد به‌جز غم بر سفرۀ سادۀ ما، جز آب و نان و نمک نیست ای روزی کل هستی، بر خوان لطفت فراهم! ای قدر تو بی‌کرانه، ای جایگاه تو والا در چشمه‌سار احادیث، در نصّ آیات محکم مدیون لطف تو حوّا، مرثیه‌خوان تو هاجر محو دعای تو زینب، چشم‌انتظار تو مریم طعم نگاه تو والتّین، الحمد و طاها و یاسین آب وضوی تو تسنیم، اشک زلال تو زمزم تسبیح و ذکر مدامت، گلواژه‌های کلامت تصویر نوری مداوم، معنای فیضی دمادم... آه ای پرستوی زخمی! بر اهل این خانه رحمی این خانه می‌ریزد از پِی، این جمع می‌پاشد از هم تصویر آن روز کوچه، بگذار در پرده باشد طاقت ندارم بگویم از روضه‌های مجسّم روزی که در یاری از دین، دنبال من می‌دویدی با حال و روزی پریشان، با گام‌های مصمّم :: باید که پنهان بماند، از چشم دنیا مزارت باید که مخفی بماند، قدر تو قدر مسلّم شکر خدا دردمندیم، شکر خدا داغداریم در غربت فاطمیه در روزهای محرّم یا فاطمه اشفعی لی، یا فاطمه اشفعی لی یا فاطمه اشفعی لی، یا فاطمه در دو عالم
مانند ابری که نمِ باران ندارد مَن ؛ خشکسالیِ دلم پایان ندارد دیروز خیلی گریه‌کردن را بلد بود چشمم توانِ قبل را الآن ندارد من با فراقَت دائماً سرگرم هستم این بی‌نوا کاری به این و آن ندارد دست از سر من برنمی دارد غمِ تو داغت رهایَم می کند؟!..، امکان ندارد! بیماری عُشّاق ، زخمی لاعلاج است دردی که هرگز نسخه‌ی درمان ندارد عُمر زلیخا پای یوسف رفت بر باد عاشق‌شدن جز باختن تاوان ندارد راهِ وصالِ یار دشوار است قطعاً این مقصد اصلاً جاده ای آسان ندارد من مطمئن هستم که نان شُبهه خورده هرکس به برگشتِ تو اطمینان ندارد هر بار بد کردیم..،تو گردن گرفتی اما به لطف تو کسی اذعان ندارد باید برای این همه اندوهِ تو مُرد باید برایت مُرد..،دور از جان ندارد! دارد اَجَل سر می رسد..،پس کِی میایی! چشم‌انتظارت فرصتی چندان ندارد محتاج احسان توام..، بر من نگاهی فرزند ، بی بابا سر و سامان ندارد جانِ همان‌ پهلو‌شکسته..،زود برگرد جانِ گلی که روح در گلدان ندارد . . طوری لگد زد..،میخ در پهلو فرو رفت... نامردِ بی غیرت مگر وجدان ندارد! در اوج تنهایی ، صدف از دُر جدا شد مادر به غیر از فِضّه پشتیبان ندارد
بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم این صدای ناله زهراست می آید به گوش از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم خون محسن می‌چکد از آن درِ آتش زده خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم دید تا طشت پر ازخونِ حسن را خواهرش گفت با چشمان گوهر بار أَینَ المُنتَقِم نیزه داران آنقدَر بر پیکر اکبر زدند شد تنش مانند نیزه زار أَینَ المُنتَقِم با عمود آهنین افتاد آخر بر زمین با سر آن سر لشکر و سردار أَینَ المُنتَقِم خون اصغر را که می پاشید سمت آسمان گفت جدّت با دل خونبار أَینَ المُنتَقِم کرد با خون دلش مویِ سفیدش را خضاب بین مقتل سیدالاحرار أَینَ المُنتَقِم در میان قتلگه که دست و پا میزد حسین در حرم شد کار زینب زار أَینَ المُنتَقِم از حرم تا قتلگه میزد صدا (أَینَ الحسین) تا تنش را دید میزد زار أَینَ المُنتَقِم زجر ملعون دختر از قافله جا مانده را می‌کشد با زجر روی خار أَینَ المُنتقم زینبی که سایه اش را چشم نامحرم ندید شد تماشایی سرِ بازار أَینَ المُنتَقِم
دوباره گرد یتیمی نشسته بر مویت و رود رود عزا جاری است از رویت به یاد مادرت امشب نشسته میخوانم نماز صبر به محراب طاق ابرویت گمان کنم که شمیم مدینه را دارد اگر به ما رسد امشب نسیمی از کویت دوباره دست گدایی دراز خواهم کرد برای گریه به غم های مادرت سویت شبیه قامت زهرا شکسته است قدت شبیه زانوی مولا خمیده زانویت به یاد زینبی و گیسوی پریشانش اگر دوباره پریشان شده است گیسویت برو مدینه و از مرتضی بپرس چه شد که رفت نیمه شب از آشیان پرستویت