eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
727 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب خبر از عالم بالا رسیده است روشن ترین ستاره ی دنیا رسیده است این بار دوم است که شاعر نوشته است خورشید خانواده ی زهرا رسیده است دیروز نور شبّر و امروز هم به خاک نور شبیرحضرت مولا رسیده است در نیل غصه مانده بیا،مرده دل بیا موسی رسیده است،مسیحا رسیده است بیراهه رفته اید اگر اي رودهای اشک راهی شوید،حضرت دریا رسیده است دنبال کاروان ملائک پریده بود جا مانده بین راه دلم یا رسیده است؟ شوق دلم نه شوق شفا مثل فطرس است ميلش در آن هوا دو سه جرعه تنفس است در آن هوا که بوی خدا میرسد از آن در خانه ای که نور دعا میرسد از آن اطراف گاهواره ی طفلی که نیمه شب لالای جبرئیل خدا میرسد از آن در آن هوا که فاطمه در آن نفس کشید آنجا که عطر آل عبا میرسد از آن ما را دخیل بر پر قنداقه اش کنید قنداقه ای که شوق شفا میرسد از آن در پشت درب خانه ی زهرا نشسته ایم نجوای چند مرد گدا میرسد از آن این خانه ی علی ست پسردار گشته است آخر صدای گریه چرا میرسد از آن شاید صدای گریه ی...نه کودکانه نیست جز یا حسین زمزمه ی اهل خانه نیست دنیا به دام نام شريفش فتاده است دل نیست آن دلی که به او دل نداده است روشن شده است طبق روايات اهل بيت کار خداست؛ عشق به او بی اراده است هرکس سوار کشتی عشقش نمیشود سوگند میخورم که قیامت پیاده است ما رعیتیم رعیت باغ ولایتیم امشب شب تولد ارباب زاده است شیرین شده ست با قدمش کام اهل بیت هرچند این پسر نمک خانواده است معراج جبرئیل شبی بوده است که در پای گاهواره ی او سر نهاده است یک شب مرا مجاور گهواره اش کنید چون جبرئیل زائر گهواره اش کنید جز آب چشم آب حیاتی نخواستم جز شور اشک شهد نباتی نخواستم جز معرفت به ساحت خاک قدوم او من از خدای خود عرفاتی نخواستم تنها کرامت قفس عشق اوست او كه من از کسی مسیر نجاتی نخواستم یک شب که سخت تشنه شدم از خدا به جز گریه کنار نهر فراتی نخواستم بی حسّ عطر سیب شب جمعه ی حرم هرگز زیارت عتباتی نخواستم امشب مدینه آمده پا بوس کربلا امشب حسین آمده"حی علی العزا" آمد حسین و اوج تألّم شروع شد باران گریه جای تبسم شروع شد آمد حسین و از شب میلاد، روضه اش با گریه ی زنانه ی مردم شروع شد آمد حسین و در سر هر کمتر از جوئی عشق ری و حکومت گندم شروع شد آمد حسین و در دل دریایی علی با موج غصه هاش تلاطم شروع شد در ذهن مادرانه ی زهرا که از پدر از کربلا شنیده تجسم شروع شد در قتلگاه، دردل نیزه شکسته ها از حنجری بریده تکلم شروع شد از زیر نیزه ها بدنم را در آورید یک بوریا برای تن بی سر آورید
صدای پای خدا می‌رسد به گوش بیا سبو به دست و غزلخوان و باده نوش بیا بگیر بیرق میخانه را به دوش بیا به بزم آمدن پیر می فروش بیا دوباره صحبت هل من مزید آمده است خدای عشق در انسان پدید آمده است صدای پای بهار است، عید می‌آید به قفل بستهٔ دلها کلید می‌آید کسی که دل به هوایش تپید می‌آید خبر دهید به فطرس امید می‌آید بیا که یأس مرام خدا فروخته‌هاست شب رسیدن آقای بال سوخته‌هاست به تشنه‌ای که به دام سراب افتاده‌ست بگو که کشتی رحمت به آب افتاده‌ست فقط نه از سر فطرس عذاب افتاده‌ست دهان هرچه گنهکار، آب افتاده‌ست پیاله‌ها همه از این شراب پر شده است به هر کسی که نظر کرده است حر شده است حسین آمده تا خلق، رستگار شوند به یمن گریه به او فصل‌ها بهار شوند حسین آمده تا قلب‌ها شکار شوند به محض بردن این نام، بیقرار شوند حسین آمده با یک نگاه دل ببرد وگرنه کیست از این روسیاه دل ببرد ز عرش گفت خداوند قادر منان خموش باش جهنم! که سوم شعبان بجای آتش تو کرده رحمتم طغیان حسین مانَد و بس کل من علیها فان بگو رسول به این خلق تا ابد گمراه که من احب حسیناً فقد احب الله اگر چه شیر ز انگشت وحی می‌نوشد و جبرئیل به جسمش لباس می‌پوشد شهنشه است ولی با غلام می‌جوشد مرا بخاطر روی سیاه نفروشد کسی که رو_ به روی بنده‌اش گذاشته است هوای نوکر خود را همیشه داشته است خدا کند که مرا عاقبت بخیر کند فدایی وهب و مسلم و بریر کند مرا نگاه، چو راهب میان دیر کند به خیمه‌اش بکشاند مرا، زهیر کند چنان حبیب در این خانه موسپید شوم شبیه جون در آغوش او شهید شوم اگر نبود حسینیه ما کجا بودیم چنان کبوتر صد بام و صد هوا بودیم هزار شکر که با او از ابتدا بودیم شب ولادتش ای کاش کربلا بودیم نشد کنار تو باشیم، از بد اقبالی‌ست دم ضریح تو صد حیف جایمان خالی‌ست دم ضریح تو اما دلی پریشان است به روی سینه زند مادری که گریان است هنوز هم پسرم روی خاک، عریان است هنوز بین دو تا نهر آب عطشان است چه کربلاست که آدم به هوش می‌آید هنوز نالهٔ زینب به گوش می‌آید
نذر مولایم امام حسین (ع) ........ وقتش رسید آینه دریا بیاورد در یک طلوع گوهر رخشا بیاورد باید که عشق جلوه به عالم چنین کند بر روی خاک باغ شکوفا بیاورد کوثر که بود خیرِ کثیر محمّدی در جام نور چشمه ی صهبا بیاورد شعبان رسید شمس و قمر را خبر کنید خورشید عشق ، ماه دل آرا بیاورد جنّت گشود پنجره ها را که فاطمه در لاله زار سایه ی طوبا بیاورد هر کس که داشت آیه ی تطهیر روی لب در این بهار رو به تماشا بیاورد در بر گرفت زهره ی زهرا سپیده را باید که نور زهره ی زهرا بیاورد فرزند اوست آینه دارِ سپیده ها از وی نوید عرش معلّا بیاورد آمد حسین ، دیده بخواند وَ اِنْ یَکاد باید که چشم آید و معنا بیاورد پیراهن از حریر رساند به او مَلک گهواره نیز جنّت اعلا بیاورد گلبرگ یاس می رسد از گلشن بهشت روبندِ نور بر رخ زیبا بیاورد می ریزد آب از دلِ زمزم _ وَ بعد ازآن با خود نسیم شهد مصفّا بیاورد دارد هنوز خنده در آغوش مصطفی طفلی که ماه در شبِ رؤیا بیاورد حیدر گرفت از لب طفلش پیام عشق گلخنده باز بر لب مولا بیاورد باور کنید این که ندارد توان بهشت در پیش سرو قامت رعنا بیاورد هر کس که عشق دارد و گل را طلب کند بر لعل خویش لفظ تمنّا بیاورد در این حریم سنجش تقوا بود مِلاک عاشق بجاست گوهر تقوا بیاورد سوّم امام ، سوّم شعبان طلوع کرد نامش قرار بر دل شیدا بیاورد آری شکفت جلوه ی گلگون کربلا حالا براه عاشق پویا بیاورد طفلی که داغ از دل عیسیٰ برون بَرد طفلی که نور در یَدِ موسیٰ بیاورد طفلی که نوح کشتی و لنگر بِدو سپرد در بزم عشق حضرت یحییٰ بیاورد معنای عشق این که تَبرّا بود تو را از این طریق نور تولّا بیاورد دارم امید این که چو "یاسر" ز آفتاب بر لوح سینه تابد و امضا بیاورد oo محمود تاری "یاسر"
با دَم و بازدمِ نوحه بسوزان جگر از ما آنچنان شعله بزن تا که نماند اثر از ما قدمی رنجه کن و گنجِ غبارِ قدمت را بده بر باد، که شاید برساند خبر از ما تهِ بازار نشستیم، که ما را نپسندند حرفِ سود و ضررش نیست، تو ما را بخر از ما «دل» حسینیّه‌ی سیّارِ تو و وقفِ غم توست بیرقِ سرخِ سیاهی‌زده‌ات را ببر از ما گنبدت آخرِ دنیاست، ته قصه‌ی پرواز امر کن تا که رسیدیم، بچینند پَر از ما سرِ دنیای پس از مرگ، قرار است بیایی روح‌مان بسته به امّیدِ تو بارِ سفر از ما خاکِ بی‌آبِ کویریم، ولی کاش به اذنت ظرفِ آبی برساند به لبت کوزه‌گر از ما کاش می‌شد نفسِ ما برود تا تو بمانی جای هر زخمِ تو می‌مرد هزاران نفر از ما زیرِ تیغ آمده بودیم برای تو بمیریم دستِ ما را که گرفتی نگرفتند سر از ما خاکِ عالم به سرِ ما که به گودالِ منایت گشته خنجر به طوافِ سرِ تو بیشتر از ما
هم دل و هم دلبر و هم دل خریدارم حسین هم سر و هم سرور و هم سر نگهدارم حسین بی کس و درمانده و بی یار بودم از ازل لطف کرد و تا ابد شد مونس و یارم حسین رو سیاه و پر گناه و بی بها بودم ولی آبرو بخشید من را کرد تیمارم حسین مو پریشان، دیده گریان، دید هر موقع مرا خنده ای زد، غصه ها برد از دل زارم حسین کار راه انداز عالم تا که بیکارم بدید، نوکری آموخت من را، شد همه کارم حسین ذکر او ذکر خدا و فکر او فکر خداست اینچنین شد افضل الاذکار و افکارم حسین سردی دنیا امانم را بریده بود لیک، یک محرم آمد و شد گرمِ بازارم حسین من در این دنیا بجز او، رو نیاوردم به غیر تا در آن دنیا فقط باشد طلب کارم حسین روز محشر هم همه اُمیّد من بر اوست، چون روز محشر می شود ناجیِ از نارم حسین خط آخر شعر را سمت نگاهش می کشم خط آخر می نویسم دوستت دارم حسین...
. السلام علیک یاعلی ابن الحسین یازین العابدین.. باید تو را حسینِ مکرّر بخوانَمت یا که علیِ اکبر دیگر بخوانمت هم صاحبِ صحیفه ای و هم نَواده اش پس حق بِده مرا، که پیمبر بخوانمت در مدح تو بس است همین که تو را زِ جان سر لوحه ی رقیّه و اصغر بخوانمت قرآنِ ناطقی و تو را آیه آیه از.. ..قدر و ضحی و فاطر و کوثر بخوانمت در عشق، اقتدایِ تو بر فاطمه است پس.. با اذنِ مادر، عاشقِ مادر بخوانمت عطرِ تو عطر باغِ بهشتی ست، نِی عجب اصلاً زِ جنسِ سيبِ مُعطر بخوانمت مست از میِ حسینیِ تو، اهلِ عالمَند مستم نِما که در پیِ ساغر بخوانمت وقتی که بُرده ای دلِ اربابِ شهر را حق است اینکه حضرتِ دلبر بخوانمت دنیا به وقتِ سجده ی تو میکند قیام والامقامی و شَه و سرور بخوانمت سجاده ی تو بویِ خداوند می دهد سجادی و به سجده ی آخر بخوانمت از خطبه خوانی تو قیامت به پا شده اینگونه من قیامتِ اکبر بخوانمت گفتی أنا علی..و علی وار دَم زدی تا که علیِ دوم و حیدر بخوانمت اَخلاق نیکِ توست، ابوحمزه ساخته خَلقاً تو را معلمِ برتر بخوانمت از کودکی دلَت به غم و غُصّه مُبتلاست از کودکی به غُصّه برابر بخوانمت در کربلا غمت دو برابر شد ای غریب که سوگوارِ کُشته ی بی سر بخوانمت همپایِ زینبی و به گودالِ قتلگاه از راویانِ بوسه به حنجر بخوانمت در شام و کوفه هم غُل و زنجیر بوده ای، آری تو را اَسیرِ مُکدّر بخوانمت آمد مدینه زهر، توانِ تو را گرفت تا عاقبت تو را گلِ پرپر بخوانمت سنگِ مزار هم که نداری، شهیدِ عشق کُنجِ بقیع با دلِ مُضطر بخوانمت لطفی نِما به"ملتمس"خاکِ کویِ خویش تا مدحِ نو سروده به محضر بخوانمت
. علیه السلام خبر رسیده جهان غرق روشنایی شد از این خبر دل هفت آسمان هوایی شد زمین خشک، نمی دانم این کجایی شد؟ مدینه ای شد و از این خبر نوایی شد.. ..حسین آمده آری حسین آمده است بگو که تاج سرِ عالمین آمده است رسیده است به دلهای مُرده جان بدهد رسیده است به دستِ خدا توان بدهد رحیم باشد و بر ما خطِ امان بدهد وَ جلوه ای زِ خدا را به ما نشان بدهد حسین آمده بر عشق رنگ و رو بزند جهان زِ باده عشقش به جان، سبو بزند چه هیبت و چه کمالی به شوکتش تکبیر چه صورت و چه جمالی به طلعتش تکبیر چه عزت و چه جلالی به قدرتش تکبیر چه غربت و چه ملالی به حضرتش تکبیر پیمبر از گل رویش بخواند این کلمات به خوی و روی و به مویش محمدی، صلوات تمامِ عرشِ خدا پُر شد از نوایِ حسین ...نوایِ لایتناهی نینوایِ حسین شدند جن و بشر نوکر سرایِ حسین نوشته اند مرا از ازل گدایِ حسین من و تو نه، همه عالم گدای این آقاست هر آنکه نیست گدایش تمامِ عمر گداست شب ولادت او باده بیشتر دادند به شام تیره عالم دم سحر دادند به ماهِ عشق،دوخورشیدویک قمر دادند به فطرس از نظر او دوباره پر دادند که رحمت از نفسش پخش شد در این عالم شدند شامل فیضش زهیر و عابس هم... فقط نه از نفس او جهان گلستان شد که یاس خنده زد و نسترن غزلخوان شد رسید و طایفه از نور او مسلمان شد لب برادر او مجتبی، چه خندان شد برای حیدر و زهراش جلوه گاه آمد به کربلا ببرید این خبر، که شاه آمد
. یا اباالفضل العباس(ع)... درد مجنون را فقط لیلا مداوا می کند درد نوکر را فقط مولا مداوا می کند مسجد و محراب و هیئت، هرکجا خواهی که باش کار او این است، او هرجا مداوا می کند ارمنی باشی،مسیحی باشی، فرقی نیست دوست یک نگاهت میکند آقا، مداوا می کند در طبابت این طبیب از هر طبیبی برتر است هرکه پیشش میرود، درجا مداوا می کند دست او مشکل گشای عالم و آدم بُوَد تو گدا سویش برو دارا مداوا می کند تشنگی دردیست شیرین نزد ما احساسیان مبتلايش باش و بین سقّا مداوا می کند نوش دارویش گمانم تربت کرببلاست بسکه آقایم چنین زیبا مداوا می کند علقمه دانشگَه و زهرا بُوَد استاد او او به اِذن حضرت زهرا مداوا می کند
دست ِدل ِعاشقم به آیینه نوشت آمد بجهان دوگوهری پاک سرشت هرکس که شود عاشق ِعباس وحسین الحق که سزاوار،براوهست بهشت شفیعی اقدم
دل بیاور! شکوه دلبر را سر بیاور! قدوم سرور را نیک بنگر به سوم شعبان نوه ی دوم پیمبر را فاطمه پاک کرد با دستش اشک شوقی که ریخت حیدر را آب شد قند در دل حسنش دید تا که رخ برادر را عرشیان در کنار هم دیدند جلوه های شبیر و شُبَّر را فطرس آمد شفا بگیرد پس روی گهواره می کشد پر را فیض او اینچنین کند آزاد از حصار قفس کبوتر را آمد اصلا حسین دنیا تا وا کند روی سائلان در را برو پس کربلا زیارت کن شبی آن مرقد مطهر را اینچنین محو کن گناهانِ ما تقَدّم وَ ما تأَخّر را کِی رهایم کند صف محشر آن که دارد هوای نوکر را دارم از یار روزی اشک و دارم از دوست دیده ی تر را آه از آن ساعتی که زینب شد روضه خوانش به ناله ی غرّا نبض قلب عقیله تند شده خنجری کند می بُرد سر را…
هر حاجتمان بسته به نامش آمد صد شکر که قلبمان به دامش آمد سلطان ادب ببین که میلادش هم از روی ادب پس از امامش آمد
حق دارد اگر دور زمین میگردد بی خود شده از خود و چنین میگردد این قصه بهانه است در اصل قمر دور قمر ام بنین میگردد