#امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ولادت
#ترکیب_بند
تا که زیر بار هجران سینه سنگین می شود.
دیده ی مانده به راهت ابر غمگین می شود.
شور بختی قسمت هر کس ندارد باورت.
از بهارت کام دل یک روز شیرین می شود.
دفتر عمرم ندارد برگه ای غیر از گناه.
با نگاهت برگ برگش لوح زرین می شود.
کار عشقت در دلم بالا گرفته ماه من.
تب شده با جزر و مد بالا و پایین می شود.
شیخ شهرم گفته می بیند تو را هر پیر مرد.
خاطرم یک ذره با این جمله تسکین می شود.
تا که خواب هر شبم تعبیر دیدارت شود.
دست بر دامان دلم بر ابن سیرین می شود.
می شوم حاجت روا وقتی که آه مرتضی.
با دعای دست زهرا مرغ آمین می شود.
می شود رویا حیاط خلوت دنیای من.
آفتاب هر شب روزم شود آقای من.
می چکد عشق از لبانم با شرابی آتشین.
آتش افکنده به جانم التهابی آتشین.
مثل سیر و سرکه می جوشد دلم بی طاقتم.
بی قراره بی قرار از اضطرابی آتشین.
دست شستم از خودم از زندگی بی روی تو.
پاگرفته در وجودم انقلابی آتشین.
طالبت گرچه نگشتم قدر یک جو تشنگی.
گیر عشقم بین صحرا در سرابی آتشین.
در کویر آرزو حسرت به دل مانده منم.
می شود بختم بجنبد با شهابی آتشین.
من به تو مشتاق و تو مشتاق من رخصت دهی.
از کمان تیری رهایم با شتابی آتشین.
گر پذیرایم شوی تا در سپاهت جان دهم.
می نهم پا در رکابت با رکابی آتشین.
کوچکم اما بزرگی می زند پر در سرم.
در سپاهت کمترین سرباز مالک، اشترم.
گرچه دل در پای لیلا می شود پابوس عشق.
تاب درک کردنت را نیست در قاموس عشق.
کمتر از یک قطره در پیش نگاهت می شود.
قدر بالایی که دارد لفظ اقیانوس عشق.
من حساب کار خود را کرده و دنبال نور.
در شب ظلمت دلم خوش گشته بر فانوس عشق.
گرچه یک روز عاقبت از راه می آیی ولی.
نزد مجنون انتظارت می شود کابوس عشق.
عهد خود را با شما با خون خود امضا زده.
در چهل منزل سحرها هرکه شد مانوس عشق.
می رسی آخر زمین زیباتر از جنت شود.
می گشایی تا که پر در عالمین طاووس عشق.
می رسد بر گوش جان آن لحظه از مسجد اذان.
از کنشت و از کلیسا نغمه ی ناقوس عشق.
پشت پرچین خیال آن سوتر از اندیشه ها.
می شود محور به نقطه اشتراک ریشه ها.
با ظهورت کلبه ی احزان گلستان می شود.
کاخ بیداد و ستم ویران ویران می شود.
شرک جان با دیده ی عباسی ات ایمان شده.
گر بخواهی کل عالم غرق سلمان می شود.
حق پرستی می شود تنها مرام مردمان.
روح و قلب آدمی لبریز ایمان می شود.
در پناه امن لا اکراه فی الدین شما.
هرکسی بر باور دینش مسلمان می شود.
آدمیت حکم فرما در همه دنیا شده.
در حقیقت تازه انسان نامش انسان می شود.
با ظهورت کل عالم خیمه ی سبزت شده.
مهزیار عاشقت در خیمه مهمان می شود.
ای فدای چشم مستت در منای عاشقی.
جان عاشق با لک لبیک قربان می شود.
باظهورت بر دل طوفانم آرامش بده.
خاتمه بر کار آل نفت و بر داعش بده.
روی دوشت آبشار شام گیسو ریخته.
مست چشمت قلب صد صحرای آهو ریخته.
طعم خرمای لبانت در دهان عسکری.
آبروی انگبین در صحن کندو ریخته.
ذوالفقار چون هلالت در غلاف دلبری.
جان لیلی ها به رعد و برق ابرو ریخته.
پای قد و قامت عباسی ات طوبا ترین.
بی شمار از عاشقانت سرو دلجو ریخته.
فطرس اشکم سلامم را رسانده محضرت.
اشک هایی کز فراق تو چه نیکو ریخته.
من کجا و نوکری ات که رئیس مذهبم.
همتش را در قدومت وقف جارو ریخته.
روضه خواندن نزدتان سخت است وقتی چشمتان.
خون به جای اشک پای داغ بانو ریخته.
غیرت چشمت شبیه چشم سقا خون گریست.
بر غم زینب که داغی سرتر از آن داغ نیست.
#رسول_رشیدی_راد
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
گشته یکپارچه جانم همه پا تا سر آه
که شده لاله ی تسبیح جگر، پرپر آه
کوثرم بر دل سلطان خراسان اما
خشک گشت از عطش زهر لب کوثر آه
پاسخ ناله ی یک مرد الهی نشود
رقص و آواز خوش و قهقهه ی همسر آه
ایستاده به در حجره ببیند که چطور
دست و پا می زنم از فرط عطش با هر آه
تا که بر گوش کسی ناله و آهم نرسد
مست رقصند کنیزان همه بر این در آه
چون همان کودکی ام وقت شهادت با اشک
بر زمین مشت زنان ناله زدم مادر آه
می کشم پا به زمین، می کشد از غصه ی من
چه جگرسوز جگرگوشه ی پیغمبر آه
پدری از نفس افتاده به دنیا می گفت
در بر پیکر صدچاک علی اکبر آه
#رسول_رشیدی_راد
#امام_سجاد_شهادت
در میان قتلگه بر حنجرت بوسه زدم
مثل عمه من به جای مادرت بوسه زدم
بر تمام پیکری که چیده ام در بوریا
بر تمام زخم های پیکرت بوسه زدم
مثل پاره های قرآن من به اشک چشم خود
دست های ساقی آب آورت بوسه زدم
تشنه ی یک بوسه بودم با تلظی بارها
چون سه شعبه بر گلوی اصغرت بوسه زدم
تشنه بودم مثل اکبر من نه بر انگشترت
بلکه جای خالی انگشترت بوسه زدم
در وداع آخرم با جسم اکبر جای تو
بر ترک های لبان اکبرت بوسه زدم
روی زخم تازیانه بر غبار چادری
مانده زیر دست و پا از خواهرت بوسه زدم
وقت غسل نیمه شب با یاد غسل فاطمه
بر کبودی های جسم دخترت بوسه زدم
#رسول_رشیدی_راد
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطميه
#مصیبت_بستر_پردرد
#وداع
#شهادت
#غزل
می زنه آتیش به قلبم، سکوت سنگین لبهات.
انگاری هزار و یک غم، داری بانو توی چشمات.
باب درد دل رو بامن، وانکرده باز می بندی.
با خودت میگی علی جان، بسه واست غم و دردات.
بغض شرمندگیه که، می فشاره هی گلومو.
وقتی که با گریه میگی، که تمومه کار زهرات.
من که غیر خوبی از تو، توی زندگی ندیدم.
تو اگه بدی ندیدی، بگذر از دلدار تنهات.
دسته ی دستاس که جا خود، واسه ی جارو زدن هم.
جونی انگار که نداری، رمقی نداره دستات.
چن روزی میشه که پهنه، بسترت میونه خونه.
پلک چشمات شده سنگین، رو به قبله شده پاهات.
چی میشه بانوی خونه، جا دعا برای مرگت.
دس بذاری روی زانو، که بلند شی دیگه از جات.
می زنی حرف وداع و کفن و دفن مخفیانه.
به دلم برات امشب، دیگه میری پیش بابات.
دوس داری بمونی اما، چاره جز رفتن نداری.
روی گونه هات می لرزه، دونه دونه سیل اشکات.
بالا بستر حسینت، میذارم یه ظرف پر آب.
خیالت راحت راحت، واسه ی تمومه حرفات.
چشاتو رو هم میذاری، جونمو به لب میاری.
زینب افتاده به خواهش، بلکه برگرده نفس هات.
التماس من که جاخود، حسن افتاده رو سینت.
حسینت صورت گذشته، با چه حالی کف پاهات.
می چکه اشکای حیدر، عرش حق به لرزه اومد.
جوابی بده که والله، علی جون میده به همرات.
می بینم بند کفن رو، شبیه معجزه واشد.
بچه هاتو روی سینه، می گیری آروم به دستات.
#رسول_رشیدی_راد
#امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ولادت
#ترکیب_بند
تا که زیر بار هجران سینه سنگین می شود.
دیده ی مانده به راهت ابر غمگین می شود.
شور بختی قسمت هر کس ندارد باورت.
از بهارت کام دل یک روز شیرین می شود.
دفتر عمرم ندارد برگه ای غیر از گناه.
با نگاهت برگ برگش لوح زرین می شود.
کار عشقت در دلم بالا گرفته ماه من.
تب شده با جزر و مد بالا و پایین می شود.
شیخ شهرم گفته می بیند تو را هر پیر مرد.
خاطرم یک ذره با این جمله تسکین می شود.
تا که خواب هر شبم تعبیر دیدارت شود.
دست بر دامان دلم بر ابن سیرین می شود.
می شوم حاجت روا وقتی که آه مرتضی.
با دعای دست زهرا مرغ آمین می شود.
می شود رویا حیاط خلوت دنیای من.
آفتاب هر شب روزم شود آقای من.
می چکد عشق از لبانم با شرابی آتشین.
آتش افکنده به جانم التهابی آتشین.
مثل سیر و سرکه می جوشد دلم بی طاقتم.
بی قراره بی قرار از اضطرابی آتشین.
دست شستم از خودم از زندگی بی روی تو.
پاگرفته در وجودم انقلابی آتشین.
طالبت گرچه نگشتم قدر یک جو تشنگی.
گیر عشقم بین صحرا در سرابی آتشین.
در کویر آرزو حسرت به دل مانده منم.
می شود بختم بجنبد با شهابی آتشین.
من به تو مشتاق و تو مشتاق من رخصت دهی.
از کمان تیری رهایم با شتابی آتشین.
گر پذیرایم شوی تا در سپاهت جان دهم.
می نهم پا در رکابت با رکابی آتشین.
کوچکم اما بزرگی می زند پر در سرم.
در سپاهت کمترین سرباز مالک، اشترم.
گرچه دل در پای لیلا می شود پابوس عشق.
تاب درک کردنت را نیست در قاموس عشق.
کمتر از یک قطره در پیش نگاهت می شود.
قدر بالایی که دارد لفظ اقیانوس عشق.
من حساب کار خود را کرده و دنبال نور.
در شب ظلمت دلم خوش گشته بر فانوس عشق.
گرچه یک روز عاقبت از راه می آیی ولی.
نزد مجنون انتظارت می شود کابوس عشق.
عهد خود را با شما با خون خود امضا زده.
در چهل منزل سحرها هرکه شد مانوس عشق.
می رسی آخر زمین زیباتر از جنت شود.
می گشایی تا که پر در عالمین طاووس عشق.
می رسد بر گوش جان آن لحظه از مسجد اذان.
از کنشت و از کلیسا نغمه ی ناقوس عشق.
پشت پرچین خیال آن سوتر از اندیشه ها.
می شود محور به نقطه اشتراک ریشه ها.
با ظهورت کلبه ی احزان گلستان می شود.
کاخ بیداد و ستم ویران ویران می شود.
شرک جان با دیده ی عباسی ات ایمان شده.
گر بخواهی کل عالم غرق سلمان می شود.
حق پرستی می شود تنها مرام مردمان.
روح و قلب آدمی لبریز ایمان می شود.
در پناه امن لا اکراه فی الدین شما.
هرکسی بر باور دینش مسلمان می شود.
آدمیت حکم فرما در همه دنیا شده.
در حقیقت تازه انسان نامش انسان می شود.
با ظهورت کل عالم خیمه ی سبزت شده.
مهزیار عاشقت در خیمه مهمان می شود.
ای فدای چشم مستت در منای عاشقی.
جان عاشق با لک لبیک قربان می شود.
باظهورت بر دل طوفانم آرامش بده.
خاتمه بر کار آل نفت و بر داعش بده.
روی دوشت آبشار شام گیسو ریخته.
مست چشمت قلب صد صحرای آهو ریخته.
طعم خرمای لبانت در دهان عسکری.
آبروی انگبین در صحن کندو ریخته.
ذوالفقار چون هلالت در غلاف دلبری.
جان لیلی ها به رعد و برق ابرو ریخته.
پای قد و قامت عباسی ات طوبا ترین.
بی شمار از عاشقانت سرو دلجو ریخته.
فطرس اشکم سلامم را رسانده محضرت.
اشک هایی کز فراق تو چه نیکو ریخته.
من کجا و نوکری ات که رئیس مذهبم.
همتش را در قدومت وقف جارو ریخته.
روضه خواندن نزدتان سخت است وقتی چشمتان.
خون به جای اشک پای داغ بانو ریخته.
غیرت چشمت شبیه چشم سقا خون گریست.
بر غم زینب که داغی سرتر از آن داغ نیست.
#رسول_رشیدی_راد
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
گشته یکپارچه جانم همه پا تا سر آه
که شده لاله ی تسبیح جگر، پرپر آه
کوثرم بر دل سلطان خراسان اما
خشک گشت از عطش زهر لب کوثر آه
پاسخ ناله ی یک مرد الهی نشود
رقص و آواز خوش و قهقهه ی همسر آه
ایستاده به در حجره ببیند که چطور
دست و پا می زنم از فرط عطش با هر آه
تا که بر گوش کسی ناله و آهم نرسد
مست رقصند کنیزان همه بر این در آه
چون همان کودکی ام وقت شهادت با اشک
بر زمین مشت زنان ناله زدم مادر آه
می کشم پا به زمین، می کشد از غصه ی من
چه جگرسوز جگرگوشه ی پیغمبر آه
پدری از نفس افتاده به دنیا می گفت
در بر پیکر صدچاک علی اکبر آه
#رسول_رشیدی_راد
#امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ولادت
#ترکیب_بند
تا که زیر بار هجران سینه سنگین می شود.
دیده ی مانده به راهت ابر غمگین می شود.
شور بختی قسمت هر کس ندارد باورت.
از بهارت کام دل یک روز شیرین می شود.
دفتر عمرم ندارد برگه ای غیر از گناه.
با نگاهت برگ برگش لوح زرین می شود.
کار عشقت در دلم بالا گرفته ماه من.
تب شده با جزر و مد بالا و پایین می شود.
شیخ شهرم گفته می بیند تو را هر پیر مرد.
خاطرم یک ذره با این جمله تسکین می شود.
تا که خواب هر شبم تعبیر دیدارت شود.
دست بر دامان دلم بر ابن سیرین می شود.
می شوم حاجت روا وقتی که آه مرتضی.
با دعای دست زهرا مرغ آمین می شود.
می شود رویا حیاط خلوت دنیای من.
آفتاب هر شب روزم شود آقای من.
می چکد عشق از لبانم با شرابی آتشین.
آتش افکنده به جانم التهابی آتشین.
مثل سیر و سرکه می جوشد دلم بی طاقتم.
بی قراره بی قرار از اضطرابی آتشین.
دست شستم از خودم از زندگی بی روی تو.
پاگرفته در وجودم انقلابی آتشین.
طالبت گرچه نگشتم قدر یک جو تشنگی.
گیر عشقم بین صحرا در سرابی آتشین.
در کویر آرزو حسرت به دل مانده منم.
می شود بختم بجنبد با شهابی آتشین.
من به تو مشتاق و تو مشتاق من رخصت دهی.
از کمان تیری رهایم با شتابی آتشین.
گر پذیرایم شوی تا در سپاهت جان دهم.
می نهم پا در رکابت با رکابی آتشین.
کوچکم اما بزرگی می زند پر در سرم.
در سپاهت کمترین سرباز مالک، اشترم.
گرچه دل در پای لیلا می شود پابوس عشق.
تاب درک کردنت را نیست در قاموس عشق.
کمتر از یک قطره در پیش نگاهت می شود.
قدر بالایی که دارد لفظ اقیانوس عشق.
من حساب کار خود را کرده و دنبال نور.
در شب ظلمت دلم خوش گشته بر فانوس عشق.
گرچه یک روز عاقبت از راه می آیی ولی.
نزد مجنون انتظارت می شود کابوس عشق.
عهد خود را با شما با خون خود امضا زده.
در چهل منزل سحرها هرکه شد مانوس عشق.
می رسی آخر زمین زیباتر از جنت شود.
می گشایی تا که پر در عالمین طاووس عشق.
می رسد بر گوش جان آن لحظه از مسجد اذان.
از کنشت و از کلیسا نغمه ی ناقوس عشق.
پشت پرچین خیال آن سوتر از اندیشه ها.
می شود محور به نقطه اشتراک ریشه ها.
با ظهورت کلبه ی احزان گلستان می شود.
کاخ بیداد و ستم ویران ویران می شود.
شرک جان با دیده ی عباسی ات ایمان شده.
گر بخواهی کل عالم غرق سلمان می شود.
حق پرستی می شود تنها مرام مردمان.
روح و قلب آدمی لبریز ایمان می شود.
در پناه امن لا اکراه فی الدین شما.
هرکسی بر باور دینش مسلمان می شود.
آدمیت حکم فرما در همه دنیا شده.
در حقیقت تازه انسان نامش انسان می شود.
با ظهورت کل عالم خیمه ی سبزت شده.
مهزیار عاشقت در خیمه مهمان می شود.
ای فدای چشم مستت در منای عاشقی.
جان عاشق با لک لبیک قربان می شود.
باظهورت بر دل طوفانم آرامش بده.
خاتمه بر کار آل نفت و بر داعش بده.
روی دوشت آبشار شام گیسو ریخته.
مست چشمت قلب صد صحرای آهو ریخته.
طعم خرمای لبانت در دهان عسکری.
آبروی انگبین در صحن کندو ریخته.
ذوالفقار چون هلالت در غلاف دلبری.
جان لیلی ها به رعد و برق ابرو ریخته.
پای قد و قامت عباسی ات طوبا ترین.
بی شمار از عاشقانت سرو دلجو ریخته.
فطرس اشکم سلامم را رسانده محضرت.
اشک هایی کز فراق تو چه نیکو ریخته.
من کجا و نوکری ات که رئیس مذهبم.
همتش را در قدومت وقف جارو ریخته.
روضه خواندن نزدتان سخت است وقتی چشمتان.
خون به جای اشک پای داغ بانو ریخته.
غیرت چشمت شبیه چشم سقا خون گریست.
بر غم زینب که داغی سرتر از آن داغ نیست.
#رسول_رشیدی_راد
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
گشته یکپارچه جانم همه پا تا سر آه
که شده لاله ی تسبیح جگر، پرپر آه
کوثرم بر دل سلطان خراسان اما
خشک گشت از عطش زهر لب کوثر آه
پاسخ ناله ی یک مرد الهی نشود
رقص و آواز خوش و قهقهه ی همسر آه
ایستاده به در حجره ببیند که چطور
دست و پا می زنم از فرط عطش با هر آه
تا که بر گوش کسی ناله و آهم نرسد
مست رقصند کنیزان همه بر این در آه
چون همان کودکی ام وقت شهادت با اشک
بر زمین مشت زنان ناله زدم مادر آه
می کشم پا به زمین، می کشد از غصه ی من
چه جگرسوز جگرگوشه ی پیغمبر آه
پدری از نفس افتاده به دنیا می گفت
در بر پیکر صدچاک علی اکبر آه
#رسول_رشیدی_راد