#امام_حسین_علیه_السلام
#نیزه #اسارت
سری به دست عدو روی نیزه ها میرفت
هزار بغض گلو روی نیزه ها میرفت
مگر که مصحف نوری ورق ورق شده بود...؟!!
که آیه آیه او روی نیزه ها میرفت
.
(هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست:)*
"خضاب بسته به مو روی نیزه ها،میرفت"
مگر به شوق کدامین نماز خواندن بود؟
ز خون گرفته وضو روی نیزه ها،میرفت
.
زبان زبان نگاهست بین شمس و قمر
چقدر راز مگو روی نیزه ها، میرفت...
.
نگاه دخترکی سمت نیزه برمیگشت
نگاه خیره به او روی نیزه ها ،میرفت
ربابماند و سوالی که مشک آب چه شد؟؟!
سکوت تلخ عمو روی نیزه ها،میرفت....!!
#عباس_جواهری_رفیع
#امام_زمان_مناجات
#رباعی
او شاهد اشک گاه و بیگاه من است
آرامش روز و هفته و ماه من است
عمریست که در نبودنش هر لحظه
دلتنگی عصر جمعه همراه من است
#عباس_جواهری_رفیع
#امام_حسن_علیه_السلام
#امام_حسن_شهادت
آیه ی نازل شده بر مصحف حيدر،حسن
اولین حرف از حروف سوره کوثر،حسن
اولین بار از لب تو نام مادر را شنید
روشنای خانه صدیقه اطهر،حسن!
از جمال و از جلالت خلق حیران مانده اند
اَشبهُ الناسی به خَلق و خُلق پیغمبر،حسن!
ذوالفقاری را که مولا داشت بین معرکه
یک دمش عباس بود و آن دم دیگر،حسن
در جمل آن گونه رفتی سوی میدان نبرد
که علی میرفت سمت قلعه خیبر،حسن!
کوچه های شهر پیغمبر بدهکار تو اند
ای عصای روزهای پیری مادر،حسن!
بین مردم جای خود،در خانه هم ماندی غریب
آه!ای تنها ترین سردار بی لشکر،حسن!
شیعه زنده مانده است از اقتدار صلح تو
بوده صلحت در غریبی ؛ کربلا پرور،حسن!
هر قدَر مانده است تیر از روز تشییع تنت
میرسد در علقمه بر جسم آب آور،حسن!
مادرم میگفت با نام تو شیرم داده است
بوده نامت ذکر لالای شب مادر،حسن
#عباس_جواهری_رفیع
#امام_رضا_علیه_السلام
چنان که میبرد عطش،ز طفل تشنه تاب را
ندیدن ضریح تو ز من گرفته خواب را
نمیرسد شمیم تو به دشمنت وگرنه او
به کعبه پیش عطر تو،نمیزند گلاب را
دو پادشاه و یک زمین؟به این نگاه حق بده
که در کنار گنبدت نبیند آفتاب را
غنیمتیست بودنت برای سرزمینمان
نگین به ارزش خودش بها دهد رکاب را
بهشت در ورودی حریم تو نشسته است
بیا و لحظه ای ببر ز چشم ها حجاب را
چه خواهم از نگاه تو،کنار بارگاه تو
تویی که قبل هر سوال داده ای جواب را
هزار غصه هست و من به امر"فابک للحسین"
برای گریه های خود بهانه کردم"آب"را
نوشتم آب سوختم،شبیه قلب مادری
که دیده است هر قدم برابرش سراب را
نوشتم آب آه آب،امید میشود عذاب
که ذره ذره آب کرده قامت رباب را
به جنگ کفر میرود حسین معجزه به دست
پیمبرانه میرسد که رو کند کتاب را
و تیرهای حرمله چرا هدر نمیرود؟
بگو به باد لا اقل که کم کند شتاب را
دو گام سمت لشگر و دو گام سمت خیمه ها
تحیر اینچنین به او رسانده اضطراب را
رباب بود و سلسله،حرامیان و هلهله
و شعر لال میشود،که مجلس شراب را.....
.
.
.
بساط روضه جمع شد،شفا گرفت کودکی
و مادری که آمده است وا کند طناب را....
#عباس_جواهری_رفیع
پس از زهرا نمیبینی زنی را اینچنین باشد
زنی اینگونه هم پای امیرالمؤمنین باشد
قدم بگذاشت در بیت علی فخر کلابیه
که مفهوم جدیدی از ادب روی زمین باشد
شده بانوی این خانه ولی چشمی ندید اصلا
سر یک سفره با اولاد زهرا همنشین باشد
اگر ام الاسد خوانند او را؛این روا باشد
ولی میخواست نام او فقط ام البنین باشد
شجاعت را به فرزندان خود چون شیر میداده
که ام الغیرت و ام الادب،شیر آفرین باشد
ابالفضلم!همیشه سید و مولا بخوان او را
کسی را که ز نسل رحمه للعالمین باشد
علمداری که در باران تیر علقمه داده
دو دستش را که دستان خدا در آستین باشد
سروده چارپاره در عزای کربلا اما
هنوز از خیسی چشم عروسش شرمگین باشد
به جای چار فرزندی که در کرببلا داده
بنا شد در کنار چار امامش همنشین باشد
تویی بانو نخستین سفره دار داغ عاشورا
که تا محشر قیام کربلا با تو عجین باشد
اگر چه مادرم زهرا نشد اما خدا را شکر
برای من همین بس مادرم ام البنین باشد
#شعر_شهادت_حضرت_ام_البنین_س
#عباس_جواهری_رفیع