#امام_زمان_مناجات
#رباعی
با رايت فتح و نصر خواهد آمد
بنيانكن كاخ و قصر خواهد آمد
«والشّمس»! جمال دوست خواهد تابيد
«والعصر»! ولیّ عصر خواهد آمد
#جواد_هاشمی_تربت
#امام_زمان_مدح
تو در رفتار ، خَتمالمُرسلینی یااباصالح
تو در گُفتار، اميرالمؤمنـيني یااباصالح
نهتنها کنیهو نامتو بااحمد یکی باشد
كـه ذاتاً رَحمـةٌ لِلعالَميني يااباصالح
قوامعالمهستيبه جان توست وابسته
که تو هستیِ هستیآفرینی یااباصالح
زِبَر دستانِ عالم زیر دستانِ توأند آقـا
كه تو دست خدا در آسـتيني یااباصالح
سر دوش پدر يا در مقام قُرب اُوْ اَدنا
تو در هر منزلي بالانشـيني يااباصالح
تو تنها كارفرماي ملائك در سماواتي
تو تنها كارپــرداز زمیـنی يااباصالح
جنابِ"كوكبِدُرّي"شدي،تا بر مُنجّمها
بفهماني كه نورانـيتـريني يااباصالح
ازآنچشمو ازآن اَبرو كه آياتِخداوندند
عيان باشد كه قرآن مُبینی یااباصالح
سر بازار حُسنت ایستاده ماهِکنعانی
که قدریک نظر اورا ببینی یااباصالح
بهشوقتخِضر شدآوارهعمریدر بيابانها
كهميدانستتو"ماء مَعيني"یااباصالح
نهتنهادر زميندرآسمانها همدرايندوران
خدا جُز تو ندارد جانشـيني یااباصالح
تو عينِنور و نورِعيني و عينالحياة آري
تو عين اللّهي و عين اليقيني يااباصالح
چهمیفهمنددنيادوستان دینِحقيقي را؟
تو تنها اصل اصل اصل دینی يااباصالح
گزندِ دشمنان بر تو نخواهد داشت تاثیری
که تحتالحفظخَیرُالحافظینی يااباصالح
یهوداز ترستو یکلحظهآسایشنداردچون
-كه ميداند مُذلّ المُشركيني يااباصالح
بهغیر از بندنعلینت درایناوضاعوانفسا
کسی دارد مگر حبلُالمَتـيني يااباصالح؟
بُریدم رشته امید از مَردُم كه ميدانم
تو تنـها مَلجأ مُسـتضعفـینی يااباصالح
تو تسبيحي و تهليلي و تكبير نماز من
تو بر انگشترم نقش نگيني يااباصالح
علي اكبر و عبّاس،سلمان،مالکِ اَشتر
تو را باشد سپاهي اينچنيني يااباصالح
چنان دور تو ميگردند مثل روز عاشورا
نيفتد بر جبينت تا كه چيني يااباصالح
بنازم آن زماني را كه سرگرم تماشايِ
هياهـويِ يل اُمّ البنــيني يااباصالح
تو تكرار حسيني پس بدون شك لواي توست
به دست ماه مقطوع اليميني یااباصالح
#محمد_قاسمی
#امام_زمان_ولادت
#رباعی
بر عسکری و بر قمر او صلوات
بر نرگس و نور بصر او صلوات
تا شاد شود حضرت زهرا بفرست
بهر فرج گل پسر او صلوات
......
#حضرت_نرجس
#حضرت_نرگس
نرجس،خورشید عالمین آوردی
بر آل رسول نورعین آوردی
زهرا به تو و کودک تو مینازد
ابنالحسنی مثل حسین آوردی
.......
شد مات فرشته از کمال نرگس
مبهوت ز شوکت و جلال نرگس
تا دید به دامنش گل زهرا را
میگفت حکیمه خوش به حال نرگس
#عبدالحسین
#امام_زمان_ولادت
شب قدر است و شب بارش خیر و برکات
آمده ماه جبینی که بُوَد جلوهء ذات
آمده تا که شود ساحل کشتیِ نجات
به قدم های پر از میمنت او صلوات
آمد و بر همهء خَلق سرآمد گردید
پسرِفاطمه هم نامِ محمد گردید
آمده آنکه بُوَد آینهء رویِ نبی
مثل او نیست درخشنده به عالم نَسَبی
خاندانم همه قربان چنین اُمّ و اَبی
(چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی)
آن شبِ قدر که از عرش تنزّل می کرد
به روی دامنِ پاکیزه زنی گل می کرد
جلوهء رَبّ جلیل آمده امشب به ظهور
آمد و سامره شد با قدمش وادی طور
چشم شیطان صفتان کور شد از تابش نور
قل هو الله احد ، چشم بَد از رویش دور
حُسن او از همهء نیک رُخان بُرده سَبَق
بر روی بازوی او نقش شده جاءَ الحَق
اشکِ شوقِ پدری می چکد از چشم ترش
می زند بوسه به رخسارهء هم چون قمرش
صدقه می دهد امشب به گدایانِ درش
کاشکی جانب ما نیز بیفتد نظرش
بشنو ای سوخته بالی که به کُنجِ قفسی
دستِ خالی نرود از درِ این خانه کسی
مهر مهدیست که جاری بُوَد اندر رگ و پوست
دشمنش دشمن و با دوست او باشم دوست
(به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرّم از اوست)
(آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست)
(هرکجا هست خدایا به سلامت دارش)
لایقم کن که شوم منتظرِ دیدارش
او بیاید همه جا امن و امان خواهد شد
این جهنّم کده گلزار جنان خواهد شد
او بیاید همهء عِلم بیان خواهد شد
(نفس باد صبا مُشک فشان خواهد شد)
عالم پیر جوان می شود ان شاء الله
حضرت نور عیان می شود ان شاء الله
کوکب دُرّی و رَخشنده تر از هر ماه است
گرچه مهدیست ولی هادیِ هر گمراه است
به خدا سینهء او مَخزنِ سِرّ الله است
از پریشانیِ دلسوختگان آگاه است
در جهانی که پُر از قیل و پُر از قال بُوَد
انتظارِ فرجش افضلِ اعمال بُوَد
بارِ هجران به روی دوش کشیدن سخت است
گلی از باغچهء وَصل نچیدن سخت است
پی محبوب دویدن...نرسیدن سخت است
همه را دیدن و روی تو ندیدن سخت است
در جوانی ز غمِ دوری تو پیر شدیم
دیده بر راه نشستیم و زمینگیر شدیم
یک کبوتر وسطِ لانه صدایش می زد
مادرش پُشتِ درِ خانه صدایش می زد
بینِ آتش پَرِ پروانه صدایش می زد
از غم و طعنهء بیگانه صدایش می زد
صبر کن فاطمه یک روز کسی می آید
(مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید)
شب عید است ولی افضل اعمال ؛ حسین
ذکر روز و شب تو در همه احوال ؛ حسین
باز هم روضه بخوان...روضهء گودال...حسین
تنش از سُمّ سُتوران شده پامال حسین
بر دلش بود چو او زخمِ عمیقی زینب
آه برگرد! ، به مضطرّ حقیقی زینب
#علی_اصغر_انصاریان
#امام_زمان_ولادت
#رباعی
امشب حسنات می فرستد… حسنات
صدها برکات می فرستد… برکات
نذر پسرش، حضرت نرجس خاتون…
دارد صلوات می فرستد…صلوات
#سیدمجتبی_شجاع
......
امشب به نگاه خسته جان می آید
شوری به تن خسته دلان می آید
آورد صبا مژده که ای منتظران
الوعده که صاحب الزمان می آید
#قاسم_یزدانی
#امام_زمان_ولادت
آفرینش از گل نرگس گلستان است امشب
آسمان دریا ولی دریای غفران است امشب
سامره سرسبزتر از باغ رضوان است امشب
گام گامش بوسه گاه خور و غلمان است امشب
گوش جانم این شنفته جبرئیل وحی گفته
قوموا ای دلهای خفته لاله نرگس شکفته
قبله کن بیت الحسن را تا ببینی ذوالمنن را
گوش شو تا بشنوی مدّاحی روح الامین را
چشم شو تا بنگری آئینه حق الیقین را
سرو بستان تمام لاله های باغ دین را
طفل دلبند عروس رحمة للعالمین را
پای تا سر داور است این یا مگر پیغمبرست این
حیدر است این، حیدر است این، یا حسین دیگر است این
یا که نرگس در بغل بگرفته چون زهرا حسن را
هستی از نور خدا شد نائره با یاد مهدی
لحظهها دارند صدها خاطره با یاد مهدی
لاله افشانده بتول طاهره با یاد مهدی
کعبه میگردد بدور سامره با یاد مهدی
شاهد مقصود آمد، جودبخش جود آمد
حجت معبود آمد، مهدی موعود آمد
انجمن انجم شده جوئید ماه انجمن را
بوی گل در بوستان میآید از پیغام نرگس
زنده گردیدند خونین لالهها از نام نرگس
حُلّههای نور پوشاندند بر اندام نرگس
نور مهدی میرود بر آسمان از بام نرگس
آسمانها چون ستاره، گرد آن دارالزّیاره
زائر آن ماه پاره، تا مگر با یک اشاره
غرق در موج نگاه خود کند چرخ کهن را
تا گل روی حسن را داد با حُسنش طراوت
لب گشود و کرد چون جدّش علی قرآن تلاوت
محو او شد مست او شد هم ملاحت هم حلاوت
لاله را گفت قضاوت کن قضاوت کن قضاوت
سرو دیدی گل فشاند؟ گل سخن بر لب براند؟
نسترن هستی ستاند؟ یاسمن قرآن بخواند
من به چشم خویش دیدم گرم قرآن یاسمن را
آمد آن شیریان که عالم را ببر گرفته شورش
عیسی از گردون سلام آورده و موسی ز طورش
یافته داود عکس خال او را در زبورش
انبیا آماده ایثار جان روز ظهورش
داغداران بیقرارش بی قراران داغدارش
رهسپاران خاکسارش، خاکساران رهسپارش
میکند دارالسرور خلق این بیت الحزن را
ای هزاران آفرین بر حُسن از حُسن آفرینت
ای زده گلبوسه وجه الله اعظم بر جبینت
ای به گرد شمع رخ پروانه جبرئیل امینت
کعبه عمری چشم در راه صدای دل نشینت
پر گشا و دلبری کن، رخ نما روشنگری کن
سر بر آر و سروری کن، داوری کن داوری کن
داوری کن تا بر آری ریشه نخل فتن را
رخ نما ای یوسف گم گشتة کنعان کعبه
جلوه کن ای آفتاب حُسن از دامان کعبه
بازآ تا بازگردانی به پیکر جان کعبه
سر برآور تا به سرآید غم هجران کعبه
ای خدا پیدا ز ذاتت ای ملک محو صفاتت
ای همه حجّاج ماتت کعبه مشتاق صلاتت
بر سر پانه که تقدیم تو سازم جان و تن را
آفتاب عالم آرایی نمیدانم کجایی
دور از مائی و با مائی نمیدانم کجایی
در دل جمعی و تنهایی نمیدانم کجایی
پیش من با من هم آوایی نمیدانم کجایی
تو امام عالمینی، جان جانی عین عینی
سامره یا کاظمین، زائر قبر حسینی
کعبه را گردم به شوقت یا مزار بوالحسن را
ای خزان دین بهار از فیض چشم اشکبارت
ای بسان لالهها دلهای خونین داغدارت
ای معطّر آفرینش یاد گلهائی بهارت
مصلح عالم بیا ای عالمی چشم انتظارت
وارث ملک نبوّت سرو بستان مروّت
مشعل بزم اخّوت گوهر بحر فتوّت
کی شود عدل تو گیرد هم زمین را هم زمن را
تا بکی از لالههای باغ خون عطر تو بویم؟
تا بکی با اشک هجران گرد غم از رخ بشویم؟
تا بکی در اشک خود گم گردم و روی تو جویم؟
تا بکی نادیده وصف روی زیبای تو گویم؟
ای بخاک جان فدایی، از تو زیبد مقتدایی
تا بکی اشک جدایی؟ بت زند لاف خدایی
کن برون از آستین یکباره دست بت شکن را
چشم شیعه پر بود از اشک گوهر بار تا کی؟
آه زهرا آید از بین در و دیوار تا کی؟
صوت جدت بر سر نی از لب خونبار تا کی؟
شیعه بر مظلومی اسلام گرید زار تا کی؟
سینه ها را آه تا کی؟ پشت پرده ماه تا کی؟
هجر وجه الله تا کی؟ یوسف اندر چاه تا کی؟
پاک کن از دیدگان «میثمت» اشک مَحَن را
#غلامرضا_سازگار
#امام_زمان_ولادت
#رباعی
جان و دل حق پرست دارد نرگس
با حجت حق نشست دارد نرگس
خورشید زمین و آسمان میگردد
ماهی که به روی دست دارد نرگس
.......
آن شب که گل باغ ولا چیدن داشت
گلهای امید و عشق بوییدن داشت
وقتی که نظر بر روی مهدی می کرد
لبخند امام عسکری دیدن داشت
.......
برخیز که حجت خدا می آید
رحمت زحریم کبریا می آید
در گلشن عسکری گذر کن امشب
بوی گل نرگس از فضا می آید
#امام_زمان_ولادت
بخوان به گوش فلک نغمه ی اذان امشب
که غرق نور خدا می شود جهان امشب
بخوان که بر تنِ بی روح و جان این عالم
ز یمن مقدم جانان رسیده جان امشب
شکفته گل ز گل عالمین همچو بهار
چنان که می رود از کوچه ها خزان امشب
جهان دوباره پر از نغمه های داوودی ست
شده است فُلک و فلَک جمله نغمه خوان امشب
بگو که ریسه ببندند از ستاره و ماه
که از ره آمده خورشید آستان امشب
چه شور و حال عجیبیست هر کجا نگری
ملائکند دمادم گهر فشان امشب
چنان جهان به تماشای اوست در حیرت
که بند آمده از دیدنش زبان امشب
هوای شهر پر از عطر یاس و نرگس هاست
که مست رایحه اش گشته گلسِتان امشب
بگو که حضرت باران رسیده تا بخشد
به ناتوانی افتادگان توان امشب
بگو بگو بفرستند بر رخش صلوات
محمد است ز رخسار او عیان امشب
عجب نباشد اگر کعبه باز بشکافد
که می رسد به جهان از علی نشان امشب
بگو که می رسد آنکس که سیزده معصوم
شده است در قد و بالای او نهان امشب
امام کعبه در آغوش کعبه زاده ببین
ببین تلالو انوار بی کران امشب
... بگو که تا ، گل زهرای ما نظر نخورد
وان یکاد شود ذکر هر دهان امشب ...
بگو که نقل بپاشند و گل بیفشانند
که می رسد به زمین صاحب الزمان امشب
.........
اگر که طالب فیضی از این قبیله ی نور
بمان به درگه این خاندان ، بمان امشب
#ناصر_شهریاری
#امام_زمان_مناجات
گفتم به دل، که وقت نیایش شب دعاست
پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست
آنجا که هست، آینهٔ شادی و سرور
اشراق عشق و عاطفه و جلوهگاه نور...
آنجا که انبیا همه هستند در طواف
آنجا که عشق و عاطفه دارند اعتکاف...
آنجا که دیدهها، پلی از آب بستهاند
یعنی دخیل اشک به «سرداب» بستهاند...
چشم هزار ماه جبین، مشتری اوست
نقش نگین وحی، در انگشتری اوست
محبوب نازنین سراپردهٔ خداست
در کائنات، رحمت گستردهٔ خداست
چون روح، در تمامی اعصار جاری است
جان جهان، ذخیرهٔ پروردگاری است
سنگ بنای کعبه، سیاهی خال اوست
وجه خدای جَلَّ جَلالُه جمال اوست
جان بیفروغ طلعت او جان نمیشود
او حجت خداست که پنهان نمیشود
روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را
احلی من العسل کند این جام زهر را
آن روز، روز سلطنت داد و دین رسد
یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد...
پر میکند ز عدل خود این خاک تیره را
آیینهٔ بهشت کند، این جزیره را
یوسف به بوی پیرهنش زنده میشود
دلهای مرده با سخنش زنده میشود...
او را بخوان در آینهٔ ندبه و سمات
فرزندی از سلالهٔ طاها و محکمات
روی لبش تلاوت لبیک دیدنیست
آری دعای او به اجابت رسیدنیست
احیاگر معالِم دین خداست او
شمسالضحای روشن و نورالهداست او
الهام، کم گرفتی از آن فاطمینَفَس
با خود حدیث نَفْس کن، ای مانده در قفس
یکبار خواندهای، که جوابت ندادهاند؟
آتش گرفتهای تو و آبت ندادهاند؟
تکرار کن به زمزمه در سجده و رکوع
ای دیدگان شبزده! «فَلْتَذْرَفِ الدُّموع»...
ای حُسن مطلع همهٔ انتخابها
تو آفتاب حُسنی و ما در حجابها
مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی»
فرزند اختران درخشان و روشنی...
دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک
خواندم «متی ترانا» گفتم «متی نراک»
«یا ایها العزیز» ببین خسته حالیام
چشمان پر ستاره و دستان خالیام
ماییم آن خسی که به میقات آمدیم
شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم
شام فراق سورهٔ والیل خواندهایم
یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خواندهایم
یا ایها العزیز به زیباییات قسم
بر حسن بیبدیل و دلآراییات قسم
دلها ز نکهت سخنت، زنده میشود
عالم به بوی پیرهنت، زنده میشود
صبح وصال تو، شب غم را سحر کند
آفاق را نگاه تو زیر و زِبَر کند
موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست
شهر مدینه چشم به راه ظهور توست
تنها نه از غمت دل یاران گرفته است
چشم بقیع تر شده، باران گرفته است
شعر «شفق» حدیث زبان دل من است
تکرار نام تو ضربان دل من است
#محمد_جواد_غفورزاده #شفق
#امام_زمان_ولادت
#رباعی
روشن شده در شهر ، چراغ صلوات
گیرند فرشتگان سراغ صلوات
تقدیم به یک نگاه گرم مولا
صد دسته گل از بهار باغ صلوات
#کمیل_کاشانی
#امام_زمان_ولادت
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
با نام تو تقویم پر از ماه ربیع است
با یاد تو لبریز بهار است خزانم
هر گل که شکفتهست ز لبخند تو گفتهست
لبخند تو، لبخند تو، ای ماه نهانم
روی تو و خورشید، نه، روشنتر از آنی
چشم من و آیینه، نه، حیرانتر از آنم
تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد
باید که شب چشم تو را قدر بدانم
در سایهٔ قرآن نگاه تو نشستم
باران زد و برخاست غبار از دل و جانم
برخاست جهان با من برخاسته از شوق
تا معجزۀ نام تو آمد به زبانم
عید است و سعید است، اگر ماه تو باشی
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
#محمد_جواد_شرافت
#امام_زمان_مناجات
سلام ای وجود خدا را نشانی
سلام ای که روزیرسان جهانی
بزرگی که طاووسِ اهلِ جَنانی
بیابان نشینی که عرش آشیانی
تو مافوق توصیفو شرح و بیانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
سلام ایکه در ماورای کمالی
محمّد جمالی و حیدر جلالی
تو مثل حسینوحسن بی مثالی
تو موزونترین جلوهی اعتدالی
یگانه دلیل قوام جهانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
توهادی تومَهدی تو نورُالهُدایی
تو عینُالحَیاتی تو روحُالبقایی
تو هم کُنیه با خاتم الانبیایی
ابوالقاسمی خاتمالاوصیایی
تو کهفحصینی تو خطّ امانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
تو آن عُمرِ پُر برکتِ جاودانی
کهوقت سخاوت سر از آسمانی
به ظاهر شبیه چهل سالگانی
به چشم انتظاریِ رُکنِ یمانی
به اعجاز حق تا همیشه جوانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
به قرآن قسم که تو قرآن مایی
تو در اصل آن اصلِایمان مایی
تو در اِحتجاجات بُرهان مایی
چه بهتر از اینکهپدرجان مایی؟
تو مارا به نان و نوا میرسانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
چهفیضیست خدمتگزار تو بودن
به هر قیمتی پای کار تو بودن
خراب تو گشتن دچار تو بودن
هواییِ یکدم کنار تو بودن
بُوَد وصل تو لذّتِ جاودانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
(مناز عهدِآدم تورا دوست دارم)
بهکعبه بهزمزم تورا دوست دارم
به اشک محرّم تورا دوست دارم
امام زمانم تو را دوست دارم
شده عشق ما و تو چه داستانی!
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
مُریدم مُریدم تو هستی مُرادم
گدایی تو هست از سر زیادم
سگیروسیاهم به پات اوفتادم
و قلادهام را به دست تو دادم
تو هرجا بخواهی مرا میکشانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
سوالمن ایناست الان کجایی ؟
تو در مکّهای یا که در کربلایی؟
بگو در نجف یا که در سامرایی؟
و یا در جوار امامِ رضایی؟
دمی را به سهله دمی جمکرانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
توآن حاضرِ غایب از چشمِ مایی
که مثل علی وقت جلوه نمایی
به یک طُرفةُالعین در هر کجایی
تو در کوه رَضوی و یا ذیطُوایی
بمیرم نبینم که بی خانمانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
دعا میکنم تا بیایی به زودی
به پایان رسد این جدایی به زودی
بهعشّاق صورتگشایی به زودی
و با تو شوم کربلایی به زودی
دو خط هم برایم تو مقتل بخوانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
شد آندم که گودال دریای نیزه
به پهلوی شَه باز شد پای نیزه
زدند آنقدر نیزه هِی جای نیزه
و آخر سرش رفت بالای نیزه
تو خونخواه سالار لبتشنگانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
#محمد_قاسمی