#امام_کاظم_زمینه
رضا جان
بیا این دم آخری غربتم رو نگاه کن
دلم بی قراره تو درد دلم رو دوا کن
واویلا
رضا جان
میون سیاهچال نفسهام رو لبهام رسیده
بعیده که زنده بمونم امیدم بریده
واویلا
شده تازیونه رضا جان افطارم
داره میده سِندیِ ملعون آزارم
کجاست دختر مهربونم معصومه
سرم رو روی خاک غربت میذارم
رضا جان
توونی ندارم زمینگیر شده پیکر من
میدونم رسیده دیگه لحظه ی آخر من
واویلا
رضا جان
دلم لک زده بی قرارم برای یتیمام
کجایی ببینی که چون کاسه ی خونه چشمام
واویلا
میخنده به اشکای چشمام این نامرد
طناب بسته رو دست و پاهام این نامرد
داره میده حرفاش عذابم واویلا
نمک میزنه روی زخمام این نامرد
#عباس_قلعه
بسمالله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_علیهالسلام
کنار جسم تو تنها صدای زنجیر است
چه آمده به سرت که عزای زنجیر است
اسیرِ کنجِ قفس آسمان نمیخواهی
رسیده موقع افطار نان نمیخواهی
اسیر زخم تو بابالحوائجی برخیز
میانِ بندی و بابالحوائجی برخیز
نفَس نفَس نفَست گیر کرده در زنجیر
سیاهچال تو را پیر کرده در زنجیر
کسی رسید و دوباره روی عبایت رفت
تو را ندید و روی استخوان پایت رفت
تمامِ قدِّ کمانت دوباره خاکی شد
کسی رسید و دهانت دوباره خاکی شد
میان حلقهی زنحیر قد کشیده شدی
محاسن تو به ما گفت: بد کشیده شدی
نوشتهاند فرودستها چهها دیدی
نوشتهاند که از مَستها چهها دیدی
نوشتهاند تنت بینِ بند آب شد آه
مسیرِ محبس تو راه فاضلاب شد آه
چقدر مردم بیچاره را عوض کردی
به سجده بودی و بدکاره را عوض کرد
شکستهای و غم دختران خودی داری
دلت گرفت هوای جوان خود داری
نشد که سیر ببینی جوانِ خود را حیف
نشد عروس کنی دخترانِ خود را حیف
نشد که دست کشی بر سرِ رضایت باز
نشد بلند شوی بلکه روی پایت باز
بلند تا که شدی! یاد مادر اُفتادی
بلند تا که شدی باز با سر اُفتادی
چقدر یک نفس از سَندیِ لعین خوردی
بلند مرتبه شاهی ولی زمین خوردی
نوشتهاند پس از زهر با لگد پیچید
نوشتنه اند تنت را که در نمد پیچید
به خاک خوردی و دیدی زمانه خون گردید
عزیزِ فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی زِ صدرِ زین اُفتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین اُفتاد
(حسن لطفی)
#یا_باب_الحوائج_یا_موسی_ابن_جعفر
امید قلب ها باب الحوائج
کلیدی آشنا باب الحوائج
ز کار خستگان وا می نماید
گره ها، ذکر یا باب الحوائج
#امام_کاظم_علیه_السلام
#حسن_کردی
#امام_کاظم_زمینه
بازم نشستم واسه مرگم دعاکردم
با تازیونه ای خدا روزم رو وا کردم
لحظه اخره که چشم به رامو
منتظر رسیدن رضامو
منتظرم بالا سرم بیادُ
وا کنه زنجیرای دور پامو
خدا الهی برا کسی نیاره
ولی منو می ذارن روی یه تخته پاره
………
تو این سیاچال هیچکی نیست دورو برم باشه
قسمت نشد معصومه هم بالا سرم باشه
زمزمه لبام ولی همینه
خداروشکر نیومد از مدینه
هرچی باشه نمی تونه یه دختر
تن باباش و روی خاک ببینه
ولی تو صحرا یه روزی دید یه دختر
تن باباشو رو خاک اونم پاره و بی سر
….
وقتی که می بینم رد زخم و کبودی رو
یا وقتی می بینم نگهبان یهودی رو
یادم می یادازکوچه های شامو
ملأعام و بام و ازدهامو
کنار اون سرای روی نیزه
بزم شراب می بردن عمه هامو
یه نامسلمون می بست دست ربابو
کنار طشت می اورد همش ظرف شرابو
#علی_زمانیان
#امام_کاظم_زمزمه
طور مناجاتم شده قعر سیاچال
طائرم و کنج قفس زدم پر و بال
خلصنی یارب ، بی کسم ای وای ای وای
رها کن از این قفسم ای وای ای وای
بالا نمیاد نفسم ای وای ای وای
واویلتا واویلتا ای وای ای وای
پا تا سرم شده کبود و زخمی یارب
این سندی شاهک نداره رحمی یارب
کارش اذیت کردنه ای وای ای وای
کاش منو تنها بزنه ای وای ای وای
این نانجیب بد دهنه ای وای وای
واویلتا واویلتا ای وای ای وای
تابوت من اگر چه شد یه تخته در
کفن قیمتی برام آوردن آخر
شد خاک صحرا کفن جدم ای وای
عریان شد آخر بدن جدم ای وای
پامال اسبا شد تن جدم ای وای
واویلتا واویلتا ای وای ای وای
#علی_سلطانی
#امام_کاظم_نوحه
غبارم و فتاده ام به پایش
هوائیم چو ذره در هوایش
خدا نگیرد از دلم ولایش
من و ولای، موسی بن جعفر
منم گدای موسی بن جعفر
فدای نغمه های یارب او
فدای سجده های هرشب او
فدای غربت و غم و تب او
سرم فدای موسی بن جعفر
منم گدای موسی بن جعفر
شنیده ام ز غصه او فسرده
پای ورا زنجیرها فشرده
شنیده ام که تازیانه خورده
دل و عزای موسی بن جعفر
منم گدای موسی بن جعفر
سوده شده چرا تنش خدایا
فدای زخم گردنش خدایا
به روی شانه بردنش خدایا
نبود سزای، موسی بن جعفر
منم گدای موسی بن جعفر
#سید_هاشم_وفایی
🔹 آن شب که نسیم از رَهِ بغداد آمد
ما را ز حدیث عشق و خون یاد آمد
از سوز مناجات تو محراب گریست
از صبر تو ، زنجیر به فریاد آمد
🔹ای گل ! که ز بیداد خزان پژمردی
بر شانه ی خود بار امانت بردی
تا خاطره ی فاطمه تجدید شود
نامی ز فدک بردی و سیلی خوردی
🔹 معصوم نهم آینه ی غیب و شهود
در تیررس ظلم و ستم ، بود که بود
از نقشه ی قتل خویشتن بود آگاه
آن روز که اَبعادِ( فدک) را فرمود
🔹 ای گرمِ نیاز و راز با داورِ شب
ای ظلمتِ زندان تو یادآور شب
روزی که نجات یافتی از زندان
آن روز طلوع صبح شد باور شب
🔹 روزی که قرار از دل من میبردند
پیغام غریبی به وطن میبردند
این جسم تو بود روی جِسر بغداد
یا گل سَرِ دوش چار تن میبردند
🔹 از داغِ دلت باغِ گل لاله شدی
با مادر خود فاطمه هم ناله شدی
تو ماهِ شبِ چارده بودی افسوس
زندانیِ ظلمِ چارده ساله شدی
استاد شفق
#حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
نه اینکه سوره ابوطالب است و آیه علی ست
چنانکه قبل علی بوده مبتدای علی ست
همین که لب به سخن باز می کند انگار
هِجا هِجای نبی و صدا صدای علی ست
به استناد حدیث٬ او پدربزرگ همه است
فقط به خاطر این که پدر برای علی ست
به استناد به اصلاب شامخه،انگار
دلیل پاکی او نیز در ازای علی ست
پدر که جای خودش٬جنتش شده تضمین
به روز حشر هر آنکس که آشنای علی ست
بریده باد زبانش کسی که مُشرک گفت
به آنکه حد پرستیدنش خدای علی ست
رضایت پسرش در رضایت پدر است
رضای حضرت حق هم که در رضای علی ست
چنانکه بردن نامش گره گشای همه ست
دعا به حق پدر هم گره گشای علی ست
شب مَبیت به بستر، غدیر بر منبر
علی به جای نبی و نبی به جای علی ست
نگو بهشت که عرش است زیر نعلینش
به روی دوش نبی چون که رد پای علی ست
#مهدی_رحیمی_زمستان