eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
703 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گرچه یکی یکی و جدا می‌برندمان شکر خدا به کرب و بلا می‌برندمان ما نذر کرده‌ایم که قربانی‌اش شویم دارند یک به یک به منا می‌برندمان حالا که حجم کل حسینیه‌ها کم است از خاک کنده و به سما می‌برندمان بال ملائکه است که فرش قدوم ماست محض تبرک است به پا می‌برندمان اول میان خیل ملک سینه می‌زنیم بعداً به هیئت شهدا می‌برندان سربند یا حسین به ما می‌دهند و بعد با هروله به عرش خدا می‌برندمان جان می‌دهیم در وسط روضه‌ها سپس در خاک با لباس سیاه می‌برندمان این دل حسینی و رضوی بوده از ازل از کربلا بهشت رضا می‌برندمان گیرم به کربلا نرسیدیم تا به حال یک روز عاقبت رفقا می‌برندمان
اللهم‌ انا لا نعلم منه الا خیرا والله ما از او به جز خوبی ندیدیم او رفت و شد سهمِ تمامِ دوستان غم شد قامتِ ایرانِ ما از داغ او خم تنها نه ایران، زخم خورده جانِ عالم اُردی بهشت سبز شد اُردی جهنم در این مصیبت جامه ها برتن دریدیم والله ما از او به جز خوبی ندیدیم 🔹 روزی که این توفیقِ خدمت گشت میسور کارش ریاست شد! نه شد،خدمت به جمهور در بین مردم رفت و شد از میز خود دور در شامِ غمها بود چون یک آسمان نور از باغ لبخندش دمادم لاله چیدیم والله ما از او به جز خوبی ندیدیم 🔹 با هر توانی داشت شد یارایِ محروم شد چون رجایی خادمِ جمهورِ مظلوم در کارهایش بی ریایی بود معلوم شد پر جوانه از بهارش خاک این بوم با جان سلامِ روحبخشش را خریدیم والله ما از او به جز خوبی ندیدیم 🔹 از جنس مردم بود و با مردم عجین شد بهر امام جامعه یاری امین شد رنگ تبسم های او شور آفرین شد با او مهیا عزت ایران زمین شد با او به اوجِ قله ی عزت رسیدیم والله ما از او به جز خوبی ندیدیم 🔹 هرجا که مشکل بود خود می زد به جاده همراهِ مردم بود با پایِ پیاده درسی ست بر مسئولهای پر افاده عکسِ لباس کهنه ی خاکی ساده ما حرف حق را از زبان او شنیدیم والله ما از او به جز خوبی ندیدیم 🔹 او مردِ خدمت بود ،نه حرف و بهانه می شد برای بی کسان اشکش روانه مثلِ بسیجی ها تلاشش عاشقانه رونق گرفت از او هزاران کارخانه با همتش از چنگِ ویرانی رهیدیم والله ما از او به جز خوبی ندیدیم 🔹 او خادم مولا علی موسی الرضا(ع) بود مثل امامش با ضعیفان آشنا بود بر وعده هایِ خود به مردم با وفا بود دلداده ی نامِ شهیدِ کربلا بود می گفت :کی از یاریِ او نا امیدیم!؟ والله ما از او به جز خوبی ندیدیم 🔹 خدمت برایِ خلق شد بهرش عبادت دیدیم او را اهل پاکی و صداقت با جانِ عاشق بود مشتاقِ شهادت با لطف یزدان شد شهید راه خدمت می گفت :ما مدیونِ یاران شهیدیم والله ما از او به جز خوبی ندیدیم 🔹 بر برگه رایم نشان افتخار است نام شهیدی رویِ برگه اعتبار است رفته است اما مکتب او ماندگار است هرکس که با او دشمنی کرده ست خار است خوشبخت ما که چون تویی را برگزیدیم والله ما از او به جز خوبی ندیدیم
تضمین غزل سعدی ----------- پیچید سمت صحرا آوای بی قراران برخاست بوی ماتم از اشک رهگذاران می گویم از غم گل اندوه گلعِذاران بگذار تا بگریم چون ابرِ در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران در کوی بی قراری هر کس رسیده باشد تصویری از رخ گل بر دل کشیده باشد از وصل روی یارش باید شنیده باشد هر کو شراب فُرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران از هجر روی گلها خون شد گلاب چشمم لبریز باد و باران گشته سحاب چشمم شبنم ز رخ چکیده در اضطراب چشمم با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران افتاده دل ز هجران در پیچ و تاب حسرت بر دیده ها نتابد جز آفتاب حسرت مانده درین بیابان تنها سراب حسرت بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت چشم گناهکاران بر دوشِ رازداران بار ملامت آمد بگذشت شام حسرت صبح سعادت آمد چون روشنای عالَم با این اشارت آمد ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران تا دیده و دل من شد آشنای عشقت افتاد بر سر من حال و هوای عشقت با اشتیاق گفتم من از وفای عشقت چندین که بر شمردم از ماجرای عشقت اندوه دل نگفتم الّا یک از هزاران «یاسر» اگر که تیری آید ز دهر بر دل افتد شرار بر جان سوزد ز هجر گر دل گوییم از رخ یار آئينه گشت هر دل «سعدی» به روزگاران مهری نشسته در دل بیرون نمی توان کرد الّا به روزگاران دارم ز هجر یارا اندوه بی نهایت از تو نگویم ای گل از خود کنم شکایت خون کرده قلب ما را هر جمله زین روایت چندت کنم حکایت شرح این قدَر کفایت باقی نمی توان گفت الّا به غمگساران ** محمود تاری «یاسر»
تقدیم به شهید جمهور سید ابراهیم رئیسی واب راحت عده ای گفتند او شوق ریاست داشته با شهادت کرد ثابت قصد خدمت داشته بر اهانت های بی دردان شکیبایی نمود زیر بار این همه غم استقامت داشته بر کلام رهبر خود گوش جان را می سپرد آری آری گوش بر امر ولایت داشته او برای خدمت بر مستمندان از نخست از خداوند تعالی استعانت داشته از امیر المؤمنین آموخت درس عدل را در مسیر خدمت خود او عدالت داشته خادم باغ بهشتی بود و روز خدمتش دردل خود شوق وشوری از زیارت داشته بارها دیدند در وقت عزیمت در حرم او چگونه با امام خویش الفت داشته هر که دید او با سلیمانی در آغوش هم اند گفت الحق با خداجویان رفاقت داشته گفته بود او هرچه دارم از امام هشتم است آه می بینید مردم او چه ثروت داشته کرد پرواز و به دیدار امام خود شتافت روز میلادش همه گفتند دعوت داشته گفت خواب راحت ما با شهادت می رسد بعد از این باید بگویم خواب راحت داشته هر که می سوزد خدا اجر شهیدش می دهد سوخت تا ثابت شود اجر شهادت داشته کاش ما هم لایق کسب شهادت می شدیم خوش بر احوال رئیسی که لیاقت داشته شال سبز گردن او را به تابوتش نهید تا بدانند از علی مُهر سیادت داشته وقت روضه خواندنش دیدنداو همراه اشک در کلام آتشین خود حرارت داشته از پیام رهبری در حق او فهمیده ام ای «وفایی» رهبرش از او رضایت داشته
به آغوش گرم شهادت صبح تشرف ..................... سبکبال بر موجی از مه به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید به دیدار فردا رسیدند.. «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ...» که دنیا شب قدرشان بود شنیدند «مَن یَنتَظِرْ...» را به قرآن، به احیا رسیدند به تاریکِ شب، هدیه دادند درخشیدن اشکشان را از آن تیرگی‌ها گذشتند به این روشنی‌ها رسیدند به دل، زخم و بر لب، تبسم... همه دردشان درد مردم به آغوش گرم شهادت برای مداوا رسیدند پس از سال‌ها رنج دنیا نیفتاده بودند از پا مقام رضا رزقشان شد به لبخند زهرا رسیدند دریغا و دردا که ماندیم عجب سهمگین است ماندن چه جانانه از جان گذشتند شگفتا چه زیبا رسیدند نه از مدعی‌ها نبودند گرفتار دنیا نبودند ببین این صف اولی‌ها به آغوش مولا رسیدند
قطره قطره اشک می‌ریزد به روی دفترم باز هم من ماندم و سوز دل و چشم ترم غم نشسته گوشه ی چشم غم انگیز پدر گریه های سوزناک و بی صدای مادرم... می‌پرم از خواب و میبینم جهانم شد سیاه.. تا دو ساعت هم نمیشد این خبرها باورم... داغِ سنگینی به قلبم ناگهان آمد نشست مثل آتش گُر گرفتم، داغم و شعله ورم... چهره اش، معصومیت هایش، نگاهش، مردی اش شد دلیل خاطرات خیس و گریه آورم... سوختنش، انگشترش، شد روضه ها تکرار باز... من بدم می آید از دستم از این انگشترم... گرچه افتادم ز پا اما به عشقِ راهِ او می‌شود تنها تر از دیروز بی شک دلبرم ... گرچه زخمی ام ولی هر روز صیقل می‌خورد زیرِ تیزیِ نگاه دشمنان این خنجرم... بعد از او بعد از شهیدانی که قبلا رفته اند بر تنم گویا زیادی می‌کند دیگر سرم... کاش میشد تا منم یک روز با مهرِ حسین ع زیرِ دِینِ مملکت می‌ریخت خونِ حنجرم رفتی و تنها شد آقایی که تنها مانده بود... آه قلب رهبرم... ای وای قلب رهبرم.... 😭
رضا در روز میلادش تو را در عرش مهمان کرد خبر در کمتر از یک لحظه دلها را پریشان کرد میان کوه در مه در هوایی سرد و نا آرام خدا چشم سحر خیز تورا لبریز باران کرد تمام مردم ایران بدهکار کسی هستند که جان پاک خود را این چنین تقدیم ایران کرد مدال افتخارت نوکری در آستان اوست خوشا آن کس که خود را وقف سلطان خراسان کرد بهشتی می شوی مثل رجایی ها و می‌دانم تمام دردها را می شود با عشق درمان کرد تمام عمر مانند شهیدان زندگی کردی و دست حق تورا اینگونه مهمان شهیدان کرد شبیه حاج قاسم پر کشیدی سید ابراهیم شهادت برتو آتش های دنیا را گلستان کرد ز جا برخیز ای خدمتگزار ساده و محبوب ببین پروازت ایران را چگونه غرق طوفان کرد وجودت خستگی را لحظه ای نشناخت‌ در دنیا خدا هم عاشقی های تورا اینگونه جبران کرد جدایی از تو تا روز قیامت باورش سخت است چگونه می شود این داغ را در سینه پنهان کرد
تقدیم به شهید خدمت سید ابراهیم رئیسی تو را که با صفایی می‌شناسند شهیدان خدایی می‌شناسند تو را در جاده‌ی خدمت به مردم بهشتی و رجایی می‌شناسند
برای شهیدان عرصه ی خدمت ، آیت الله سید محمد حسین آل هاشم امام جمعه تبریز ، و استاندار جهادی آذربایجان شرقی دکتر مالک رحمتی ----------- مجاهد عالِم محراب و منبر شهید عرصه ی خونین سنگر چه سنگر ، سنگر خدمت به مردم مجاهد مردِ تعلیم و تعلُّم شهیدی از تبار علم و ، عالِم ز نسل آل طاها ، آل هاشم شهیدی از دیار مرد پرور شهیدی از دیار علم و دفتر امامِ جمعه ی شهر شهیدان امامِ جمعه ی مردان توفان شهیدی که شده دل سوگوارش وَ دارد رحمتی را در کنارش کسی کو مالک دلهای ما شد وَ همپای شقایق ها فدا شد شهید خدمت است و کشته ی عشق عزیز ملّت است و کشته ی عشق کنار سَیِّد ابراهیم یاران گذشتند از سر و جان بی قراران به همراه شقایق های پرپر ز کف دادیم ما سرو و صنوبر در این وادی ، در این صحرای ایثار دو گل پرپر شدند و ما عزادار گلی چون آل هاشم ، مرد تقوا وَ دیگر رحمتی رهپوی مولا دو طایر ، هر دو بال و پر گشودند دل از آئينه و دریا ربودند من از داغ شهیدان ناله دارم به دشت دیده اشک لاله دارم دل خود را به سوز سینه دادم دو بیت از مولوی آمد به یادم « کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی کجایید ای سبکبالان عاشق پرنده تر ز مرغان هوایی » ** محمود تاری «یاسر»
یا ابوفاضل مدد سخت است یل باشی ولی با دستِ بسته لعنت بر آن کس که غرورت را شکسته دیدند روی تو حرم حساس هستند با یک امان نامه غرورت را شکستند فامیلِ بد را تو نشد ساکت بسازی با آبرویت پیش ِ زینب کرد بازی اما تو فرزند امیرالمومنینی در معرفت آیینهٔ ام البنینی شمر و امیرش را چه رسوا ساختی تو آب دهان بر نامه اش انداختی تو گفتی که من تا آخرش پای حسینم با نوکری او امیر عالمینم ای کاش آقا دیده از دریا نبندد با ریسمان صبر دستم را نبندد ای کاش وقت حمله رویم را بگیرد ترسم که حکم صبر ، بازویم بگیرد سخت است یل باشی ولی با دست بسته بینی که نا محرم حریمت را شکسته من مرده باشم دست زینب را ببندند وقت زمین خوردن به ناموسم بخندند با تیر چشمانم الهی پاره باشد اما نبینم خواهرم آواره باشد من حاضرم نیزه به چشمانم نشیند اما کسی یک موی زینب را نبیند بر صورت من آی لشگر پا گذارید پوشیه را از روی زینب بر ندارید سروده سحر تاسوعا سال ۱۴۰۱
نوحه به سبک نسیمی جانفزا می آید خادم حضرت سلطانی در آغوش رضا مهمانی واویلا واویلا واویلا شدی همراه آل هاشم تو مهمان کنار حاج قاسم شهادت نامه ات شد امضا واویلا واویلا واویلا از غریبی رها گشتی تو زائر کربلا گشتی تو آخر کار تو شد زیبا واویلا واویلا واویلا ماجرایت شبیه مادر پیکرت شعله ور شد آخر بسکه ناله زدی یازهرا واویلا واویلا واویلا هرچه آمد سرتو آن شب نرفتی زیر سم مرکب وای از آن غروب عاشورا واویلا واویلا واویلا کربلا خواهری حیران شد روبرو با تنی عریان شد ناله زد از جگر یاجدا واویلا واویلا واویلا
چند بیتی تقدیم به شهید والامقام سید ابراهیم رئیسی با رفتنت سر فصلی از غم را نوشتی معلوم شد از پیکرت زهرا سرشتی با خستگی, زخم زبان هم می شنیدی مظلوم تر بودی تو حتی از بهشتی دستان تو‌دامان دنیا را رها کرد گویا تو را از عرش اربابت صدا کرد جای تمام بی وفایی ها که دیدی روی تو آقای رئوف آغوش وا کرد پای شهادت نامه ات امضای سلطان آمد به استقبال تو شاه خراسان پیراهن خدمت برای تو کفن شد نام تو جاویدان کنار نام ایران یادم نرفته گریه های بی صدایت بالای سر، وقت سحر یاربنایت اذن شهادت را گرفتی در شب قدر وقت گریز روضه های کربلایت گم شد اگر آن چند ساعت پیکر تو چشم انتظارت بود گریان مادر تو جسم توهم آخر شبیه حاج قاسم پیدا شده با دیدن انگشتر تو روضه نمی خواهد تنی که سر ندارد قربان آن آقا که انگشتر ندارد یک جای سالم در همه پیکر ندارد جایی برای بوسه مادر ندارد من بی وضوموی تورا شانه نکردم حالا به دنبال سرت باید بگردم