eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
739 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یااباعبدالله همیشه اول هرماه افضل الاعمال سلام برسر بالای نیزه ها دادم قسم به زلف پریشان تو روی نیزه هلال دیدم و یاد هلال افتادم زتشنگی ترک افتاده بود بر لب تو کنار راس تو باخنده آب میخوردند به روی صندوق حمل سر تو هرشهری به پیش دیدهء زینب.... میخوردند
باسلام خدمت عزیزانی که در کانال ایتا فعالیت دارند.. کانال عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس در نظر دارد ازاونجایی که تو این ایام اشعار زیادی به مناسبت محرم در کانال ارسال میشه و اگه ذخیره نکنیم بعدا نمیشه پیداشون کرد لذا تصمیم گرفتیم اشعارمناسبتهای هرشب رو جدا جدا توی یه کانال مجزا قراربدیم هر کانالی مخصوص یکی از شبهای محرم تشکیل شده لطفا عضو شوید 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/725549338Cf37bd0da2c اشعار و نوحه محرم https://eitaa.com/joinchat/373424593Cded6a9b38c مدح امام حسین و امام زمان علیه السلام https://eitaa.com/joinchat/1563492821C0671b137e6 اشعار شب اول محرم https://eitaa.com/joinchat/1564869077C4f07be97a6 اشعار شب دوم محرم https://eitaa.com/joinchat/1565852117Cc20501974e اشعار شب سوم محرم https://eitaa.com/joinchat/1566835157Cf63678ba51 اشعار شب چهارم محرم https://eitaa.com/joinchat/1553531349C44b48c92db اشعار شب پنجم محرم https://eitaa.com/joinchat/1555235285Ca102c18758 اشعار شب ششم محرم https://eitaa.com/joinchat/1556218325Cce06961151 اشعار شب هفتم محرم https://eitaa.com/joinchat/1558249941Ca6f8b751ad اشعار شب هشتم محرم https://eitaa.com/joinchat/1559560661Cfe23106c93 اشعار شب تاسوعا https://eitaa.com/joinchat/1455686104C7e60d684a1 شب عاشورای حسینی https://eitaa.com/joinchat/1561985493C773f277e30 شب شام غریبان
از تیرگی شام دل آسمان گرفت وقت ورود شد نفس کاروان گرفت ذریه ی بتول اسیران سلسله باران سنگ بر سرشان ناگهان گرفت راسی که بود بر سر نیزه نشان عشق پیرزن یهودیه او را نشان گرفت راهی نبود از در دروازه تا به کاخ از صبح تا غروب ولیکن زمان گرفت اشک سر بریده درآمد که خواهرش جا در میان مجلس نامحرمان گرفت ای دختر علی چقدر داغ دیده ای این روزگار از تو چه سخت امتحان گرفت بازجرِ نانجیب  شبی روبرو شُد و اینگونه شد رقیه که لکنت زبان گرفت آن لب که بود جایگه بوسه رسول بی احترام بوسه از ان خیزران گرفت
قافله تا رسید واویلا موی ما شد سپید واویلا ما عزادارو شامیان دادند همه تبریک عید واویلا کودکان و زنان، بدون پناه صفدوا فی الحدید واویلا سخن آهسته، روضه سربسته سبی کالعبید واویلا بین بازار برده ها دیدند قدّ زینب خمید واویلا سر اصغر زمین که خورد، رباب رنگ رویش پرید واویلا با اشاره به رأس پاک حسین یکنفر می‌دوید واویلا گفت این سر، سر مسلمان نیست خار بر دل کشید واویلا این سری که به نیزه جلوه‌گر ست چه بلاها که دید واویلا هست پیدا ز گردنش، قاتل بد گلو را برید واویلا آنکه سر را برید با دشوار عمه را میزند سرِ بازار
از کم و کسری رعیت چه کسی با خبر است که همه خواهشم از تو دو عدد چشم تر است آبرودار ترین بنده ی الله تویی پس بده آبرویم  آبرویم در خطر است باید از سینه ی من  پرده خودت برداری تا ببینی که فقط داغ تو روی جگر است حر شود هر که تو بر او نظری اندازی جز تو هر کس که نگاهم بکند بی اثر است نچشد تلخی ایام گدای تو حسین روزگارش بخدا که شکر اندر شکر است عمر، خوب است که خرج علی اکبر بشود غیر از این هر چه که باشد ضرر اندر ضرر است هیچ کس کاش نمی‌دید که در کرببلا دیده ی خواهر تو گوشه ی گودال تر است نفست تنگ شد و خواهر تو داد کشید پاشو از سینه اش ای شمر که او محتضر است نزنیدش که ز تاب و ز توان افتاده یک نفر نیست بگوید که فقط یک نفر است
بخر مقابل چشمانِ خوب‌ها بد را بزن به نام خودت این بدِ زبانزد را میان ماندن و رفتن از انتخاب نگو بگیر راه سقوطِ منِ مردّد را همیشه سنگِ دلم راهِ اشک را بسته تلنگری بزن ای روضه! بشکن این سد را ببخش، حاجتِ من کمتر است از کَرمت خودت بخواه برایم هر آنچه باید را به جمعِ گریه‌کنان؛ بین ابرها بردی همان‌ کسی که خودش را به گریه می‌زد را شهادتِ نفسم یاحسین و یاحسن است نگیر از لب خشکم فراتِ اَشهد را مسافر حرمم؛ روی بالِ سجاده سلامِ صبح به مبدأ رسانده مقصد را کلاغ را چه به پرواز با کبوترها! کسی سیاه ندیده‌ست رنگِ گنبد را بحقّ پای سپاهِ پیاده‌ی حرمت نگیر از دستم اربعینِ مشهد را
سرکش شده بود ، سر به راهت شده است دلبسته ی پرچم سیاهت شده است این سینه که یک ماه در اندوه تو سوخت دلتنگ شب اول ماهت شده است هرچند که نوکرت فقط زحمت بود مُردیم و نمُردیم ، بگو قسمت بود دلخوش به همینیم که آقا شاید این گریه و اشک ، مرهم زخمت بود هر کس که خودم به پاش افتادم ، رفت آنکس که براش جان خود دادم ، رفت اندوه و غم خودم ز دست دگران تا روضه ی تو شنیدم از یادم رفت در عین رهایی ام دچارم کردی سنگِ سیَهَ م ، تو زرنگارم کردی از رحمت واسعه ت به کشتیِّ نجات مانند حبیب و حر سوارم کردی گرچه عملم درخور تو نیست ، حسین هرچند که این زیاده خواهیست ، حسین تکلیف مرا به مادرت روشن کن سهم من از اربعین بگو چیست ، حسین رفتند همه ، مانده ام اینجا نگران خرج سفرت به دخل من بود گران تنهام ولی مرا به کس نسپاری من جلد توام نه جلد بام دگران من محض تو کردم به جهان پشت ، آخر کوبیده ام هی به سینه ام مشت آخر هی میروم و نمیروم ... این که نشد دلشوره ی کربلا مرا کُشت آخر دردیست به دل دوا شود با حرمت مرغی ست به سینه پر زند تا حرمت خواندم به قنوت ربّنا ... کرببلا رفتم به سجود و گفتم آقا حرمت
در بزم عام، ز اهل و عیال تو، این گروه آن یک کنیز خواهد و آن دیگری غلام اطفال ما گرسنه، شب و روز، تشنه‌لب یک شب کسی نداد به ایشان به شام، شام
یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان من یا بگو بیرون روند از مجلست طفلان من یا نزن شرمی نما از روی زهرا مادرم یا بزن مخفی ز چشم خواهر گریان من من پی ترویج قرآن آمدم این جا که گشت چوب خزران تو مزد خواندن قرآن من ای ستمگر! هر چه می‌خواهی بزن اما بدان بوسه‌گاه مصطفی باشد لب عطشان من در اُحُد جد تو دندان پیمبر را شکست باید از چوب تو اکنون بشکند دندان من بارها و بارها پیوسته دید آزارها هم سر خونین من، هم پیکر عریان من سخت‌تر از چوب تو بر من نگاه زینب است چوب تو نه، اشک او آتش زند بر جان من خواندن آیات قرآن زیر چوب خیزران با خدا این بوده از روز ازل پیمان من من شدم در زیر چوب خیزران مهمان تو مادرم در پای طشت زر بُوَد مهمان من دست "میثم" را از آن گیرم که پیش از بودنش همچنان دست توسل داشت بر دامان من
می‌چکد از سر خونین تو خون تازه کشت ما را به خدا غصه‌ی بی اندازه کار ما سخت شده، تازه رسیدیم به شام همه با سنگ رسیدند دم دروازه...
خنده بر پاره گریبانی‌مان می‌کردند خنده بر بی‌سروسامانی‌مان می‌کردند پشت دروازه‌ی ساعات معطل بودیم خوب آماده‌ی مهمانی‌مان می‌کردند از سر کوچه‌ی بی‌عاطفه تا ویرانه سنگ را راهی پیشانی‌مان می‌کردند هر چه ما آیه و قرآن و دعا می‌خواندیم بیشتر شک به مسلمانی‌مان می‌کردند بدترین خاطره آن بود که در آن مدت مردم روم نگهبانی‌مان می‌کردند هیچ جا امن‌تر از نیزه‌ی عباس نبود تا نظر بر دل حیرانی‌مان می‌کردند
فاطمه! مادر سادات! چه آمد به سرت؟ شامیان عید گرفتند به قتل پسرت سنگ و خاکستر و دشنام و کف و زخم زبان کوچه ‌کوچه شده مزد زحمات پدرت بوسه از دور به پیشانی بشکسته بزن اگر افتد به سر پاکِ حسینت نظرت شانه بر گیسوی زینب بزن و اشک بریز گر به دروازۀ ساعات بیفتد گذرت دیگر از چوب و لب خشک نگویم سخنی بیش از این نیست روا تا که بسوزد جگرت چون مه نیمه درخشد به کنار خورشید سر عباس که خود هست حسین دگرت مادر زینب! از زینب مظلومه بپرس دخترم! در ملاء عام چه آمد به سرت؟ یا محمّد بنگر حق ذوی‌ القربی را کشت اولاد تو را امت بیدادگرت "میثم!" از بس سخن از سوز جگر می‌گویی شعر تو در نفس سوخته گشته شررت