eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
703 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بنا شده ست زمین و زمان به نام علی گرفته است قوام این جهان به نام علی ‎برای اینکه مُشخّص شود عیـار دقیق شدند خَـلق خدا ، امتحان به نام علی ‎به دفتر ازلیّت به کِلْـک قدرتِ خویــش نوشته رب،همه کون و مکان “به نام علی” ‎همیشــه محوِ تماشای آسمان هائیم که بوده رونقِ هفت آسمان به نام علی ‎به احترام علی بسته شد درِ دوزخ گشوده شــد درِ باغ جَنــان به نام علی ‎نشانه ای ست برای حلال زادگیَـش. همین که طفل گُشـاید زبان به نام علی ‎چگونه نام کسی جز علی ست بر لب او ؟ کسی که خورد چو ما آب و نان به نام علی ‎دُرست با وسطِ خــال می کند برخورد همین که تیــر پَــرَد از کمان به نام علی ‎بگو که أشــهدُ أنّ علـی ، ولیُّ الله گرفته چونکه هُویّت اَذان ، به نام علی به ترس و جبر نبوده ست ، واقعاً قلبیست ارادت همه ی شیعیان به نام علی ‎سِزد ز چوبه ی دارش رُطب به بار آید که داده میثم تمّـار ، جـان به نام علی ‎دعا کنید! که روزی وقوع خواهد یافت ظهور حضرت صاحب زمان به نام علی
غزلی بخوان بشوَد عیان ، که امیرِ روزجزا علیست که حسابِ ما که عقابِ ما ، که عذابِ ما همه با علیست نشد از غم ضُعَفا جدا ، و َ کسی که در پیِ هر گدا برَوَد شبانه و بی صدا ، ببَرَد لباس و غذا علیست همه رمز و راز جهان بدان ، شده در عبای علی نهان ، شد اگر کسی یَل و پهلوان ، به یقین که از دَمِ یاعلیست همه دم بگو بِکَ یاعلی ، که نفس علی که هواعلی که دوا علی که شفا علی ، که دعای دفعِ بلا علیست ز علی کسی که جدا شود ، و َاگرچه از خُلفا شود تو بِدان که یک شَبه "لا" شود ، بخدا که نونِ "لَنا" علیست بوَد اولین ، بوَد آخرین ، شَهِ مسلمین ، شَهِ مومنین برو در صفاتِ خدا ببین ، نه علی خدا که خدا علیست بروَد فراتَر از آن چه که ، نرسیده بالِ ملائکه قَدَری که در دلِ معرکه ، درِ قلعه کنده ز جا علیست چه صلابتی و چه شوکتی ، چه شجاعتی و چه هیبتی به صفاومروه چه حاجتی ، به صفا قَسم که صفا علیست نجف است و ساغَرِ تا لبه...، نجف است و مستی هرشَبه ، نجف است و گیجی عقربه ، تب و لرزِ قبله نما علیست وَ به لطفِ پاکی مادرم ، نشدم حرامی و از سَرم نرود که بنده ی حیدرم ، سَنَد شرافتِ ما علیست...!
ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود روح از پیکره ی کعبه برون آمده بود روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز عشق او بر دل سنگی‌‌ِ حرم غالب شد قبله مایل به علی بن ابی طالب شد از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت کعبه در بدرقه اش چند قدم با او رفت قفس کعبه شکسته است دم پرواز است برو از کعبه که آغوش محمد باز است آینه هستی و با آینه باید باشی خانه زادِ پسر آمنه باید باشی همه ی غائله ها گشت فراموشِ نبی کودکی های علی پر شد از آغوش نبی مستی اهل سماوات دو چندان شده است عطر گیسوی علی خورده به تن پوش نبی تا بچیند رطب تازه ای از باغ بهشت رفته دردانه ی کعبه به سردوش نبی که نبی بوده فقط این همه سرمست علی که علی بوده فقط آن همه مدهوش نبی چشم در چشم علی ، آینه در آیینه حرف ها می زند اینک لب خاموش نبی دور از من مشو ای محو تماشای تو من نگران می شوم از دور شدن های تو من من به شوق تو سکوتم ، تو فقط حرف بزن وحی می ریزد از آهنگ لبت ، حرف بزن می نشینم به تماشای تو تنها ، آری هر زمان خسته ام از مردم دنیا ، آری بر مکافات زمین با تو دلم غالب شد همه ی دهر اگر شعب ابی طالب شد خوب شد آمدی ای معنی بی همتایی بی تو هر آینه می مردم از این تنهایی دین اسلام در آن روز که بازار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت اول آن کس که خریدار شدش حیدر بود باعث گرمی بازار شدش حیدر بود وحی می بارد و من دوخته ام دیده به تو تو به اسلام ؟ نه ! اسلام گراییده به تو در زمین دلخوش از اینم که تویی همسفرم از رسولان دگر با تو اولوالعزم ترم می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام ...
تو را تا دیده‌ام محو جمال کبریا دیدم تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم تو را در سجدهٔ باران و بر سجّادهٔ صحرا به هنگام قنوت برگ‌ها، در «ربّنا» دیدم تو در هفت آسمان سیر و سفر می‌کردی امّا من تو را در سرزمین وحی، سرگرم دعا دیدم کنار «حجر اسماعیل» در سرچشمهٔ زمزم صفا و مروه را گرد تو در سعی و صفا دیدم «تو را دیدم که می‌چرخید گرد خانه‌ات کعبه خدا را در حرم گم کرده بودم در شما دیدم» تو را در دامن مادر، تو را در دست پیغمبر تو را مولود کعبه، قبلهٔ اهل ولا دیدم تو را فرمان بر «یا ایها المدثر» از اول تو را «السابقون السابقون» از ابتدا دیدم تو را پابند پیمان الست از مطلع هستی تو را عاشق‌ترین دلدادهٔ «قالو بلا» دیدم تو افکندی حجاب از روی «کَرّمنا بنی‌آدم» که سیمای تو را آیینهٔ ایزدنما دیدم تو آدم را فراخواندی به علم «عَلَّمَ الأسماء» تو را در کشتی نوح پیمبر ناخدا دیدم اگر اعجاز موسایی عصا بود و ید بیضا سرانگشت تو را پرگار تقدیر و قضا دیدم نه تنها از تو شد عیسی مسیحادم، که از اوّل تو را هم عهد و پیمان با تمام انبیا دیدم سلیمان از تو حشمت یافت هنگام نگین‌بخشی تو را روح قناعت، اسوهٔ فقر و غنا دیدم زدی خود را به آب و آتش ای شمس جهان‌آرا تو را پروانهٔ پیغمبر از غارحرا دیدم به جولان‌گاه احزاب و نبرد خندق و خیبر به دستت تیغ «لا سیف» و به شأنت «لا فتی» دیدم به یک ضربت که در خندق زدی، در برق شمشیرت جهانی را به لب «اَهلاً و سَهلاً مَرحَبا» دیدم تلاوت کردی «آیات برائت» را به زیبایی تو را خورشید بام کعبه در «اُمُ القُری» دیدم تو را در مسجد و محراب، در میدان و بر منبر تو را در بی‌نهایت، در کجا در ناکجا دیدم چه می‌دیدم خدایا روز فتح مکّه با حیرت خلیل بت‌شکن را روی دوش مصطفی دیدم «و سُبحانَ الّذی أسری بِعَبدِه» را که می‌خواندم تو را در لیلةُ المعراج، با بدرُالدُّجا دیدم سراغ آیهٔ «اَلیَوم اَکملتُ لکُم» رفتم تمام آیه را وصف علی مرتضی دیدم شکوه و عزّت هستی! کمال عشق و سرمستی! چه گویم من که روی دست پیغمبر چه‌ها دیدم تو را در سایۀ باغ «اَلَم نَشرح لَکَ صَدرَک» شکوفا یافتم، مصداق «مِصباحُ الهُدی» دیدم گل روی تو را در «سَبِّح اسم ربَّکَ الاعلی» تَجَسُّم کردم آری، تا جمال کبریا دیدم تو را در سورۀ «حامیم تنزیلٌ منَ الرَّحمن» تو را در آیهٔ تطهیر و در «قُل اِنَّما» دیدم تو را در نون «اَلرَّحمن» و عین «عَلَّمَ القُرآن» تو را در یای «یاسن» ترجمان طا و ها دیدم تو را در «قُل کَفی بِاالله» در «وَالتّین وَالزَّیتون» تو را در «لیسَ لِلانسانَ اِلّا ما سَعی» دیدم نه تنها هست اوج رفعتت در «قاف و القرآن» تو را در سورهٔ وَالشَّمس و طور و وَالضُّحی دیدم تو را با چهرهٔ پوشیده و خرما و نان بر دوش کنار زاغه‌های شهر کوفه بارها دیدم نوازش از تو می‌دیدند فرزندان شاهد هم تو را با گوهر اشک یتیمان آشنا دیدم به مسکین و یتیم از بس محبّت کردی و احسان تو را در سورهٔ انسان و متن «هل أتی» دیدم چه می‌دیدم خدا را در سکوت محض نخلستان تو را هر نیمه‌شب، در گریه‌های بی‌صدا دیدم شبی که شمع بیت‌المال را خاموش می‌کردی تو را با بی‌ریایی، خفته روی بوریا دیدم چو راز غربت خود را به گوش چاه می‌گفتی چو نیلوفر کشیدم قد، تو را ای ماه تا دیدم تو را پشت در آتش زده، با زهرةُالزّهرا صبور و مهربان، در تیرباران بلا دیدم اگر نامردمان دست تو را بستند، آن‌ها را اسیر پنجۀ تقدیر، در «تَبَّت یَدا» دیدم در ایوان نجف، در کوفه، در محراب مسجد هم شهادت‌نامهٔ «فُزتُ وَ رَبَ الکَعبه» را دیدم پس از آن لیلة القدری، که شد شقُّ القَمَر، هرشب تو را در جوهر خون شهیدان خدا دیدم تو را یاری‌گر خون خدا، با عترت یاسین تو را دلجوی یاس ارغوان، در نینوا دیدم تو را در آسمان نیلگون ظهر عاشورا تو را در سایه‌روشن‌های شام و کربلا دیدم شب شام غریبان و پرستوهای سرگردان تو را دلسوخته در شعله‌زار خیمه‌ها دیدم اگر خورشید دشت کربلا از نوک نی سر زد تو را در موجی از آیات تسلیم و رضا دیدم تو را با کاروان اهل‌بیت وحی در غربت تو را در حیرت از خورشید در تشت طلا دیدم کسی از آستانت دست خالی برنمی‌گردد که در آیینهٔ آیین تو مهر و وفا دیدم
اگر بیرون کند از بیشه‌ی تمکین خود سر را به لرزش آورد ارکان أرض و چرخ أخضر را به ظاهر، تا بلی گفتیم، نفس از پرده بیرون شد پسندیدم علی را تا پسندیدم پیمبر را مراعات نظیر ذوالفقار از موج کوثر کن میاور با فرات و نیل یکجا تیغ حیدر را اگر نازک کند روز قیامت پشت پلک خویش نمی‌بیند بهشت آن روز حتی روی قنبر را ز فیضش لال، خط نامه را بر کور می خواند ز لطفش کور دارد رهنمایی مردم کر را کتابی هست اگر، شرحی است بر آن متن گیسویت خدا بهر تماشای تو میزان کرد محشر را غبار رحمتی شد باده بر آسمان پیچید به شعله‌ی یادش گرفتم دامن تر را بدان بازو کدامین طعمه را پاس ادب دارم که جاه باز بستی از کرم بال کبوتر را شرافت داشت دست بولهب بر پلّه‌ی شأنش مشرّف گر نمی‌فرمود با پادوش منبر را فقیهان را به زین اسب کرسی شجاعت داشت اگر می‌بست هنگام قتال آن شیر نر، سر را ز قدرت می‌کِشد از نیستی ها کرّه‌ی هستی مقدر می‌کند بر نیستی امر مقدر را حدیث روی آتشناک تو با خاک زایل نیست به دوشم می‌کشم بعد از وفاتم نیز ساغر را ز چین تا روم اگر دیبای خوبان موج خیز افتد نخواهم داد از کف دامن اولاد حیدر را عیالات خدا را تهمت همسنگی از کفر است مبندی بر زنانش غیر زهرا شأن همسر را
صبحدم باغ غزلخوان شد و عید آمده است مژده ای اهلِ ولا عیدِ سعید آمده است باز از عرشِ خدا بانگِ نوید آمده است که به پیغمبرِ ما یارو مرید آمده است شورها در همه آفاق وَزد از قدمش دو جهان در کنفِ بخششِ جود و کرمش چشمه ای هست که از برکه ی خُم جوشیده ست مثلِ سروی ست که از باغِ ولا روییده ست بس که در جان و دلش نورِ خدا تابیده ست عطرِ مینوی جبینش به جهان پیچیده ست نور این بار ز سر چشمه ی توحید دمید پلکِ هر پنجره بگشای که خورشید دمید فرش تا عرش شده شیفته ی بوی تنش از همه دل ببرَد جاذبه ی هر سخنش تا ابد سبز بوَد گلشنِ باغ و چمنش حَسناتِ همه عالم شده ماتِ حَسنش به فدای تو و چشمِ تو شدن شیرین است بخدا عاشقیِ ما به تو از دیرین است اولین قبله ی عالم شهِ بطحا باشد نفسش پاکتر از جانِ مسیحا باشد یار و غمخوارِ نبی همسرِ زهرا باشد مدح خوانش همه از عالمِ بالا باشد هر کسی دل به دلش داد مکرّم شده است یک شبه از کرَمش شهره ی عالم شده است عشقِ او بر همگان جان جهان می بخشد نفسش بر دلِ عالم هیَجان می بخشد عطرِ ایمان به همه کون و مکان می بخشد بوی امید به هر پیر و جوان می بخشد باید از سینه ی او طعمِ محبت بچشیم از خُم جاریِ او نورِ ولایت بچشیم سیرت و صورت قرآنِ مجسم علی است جلوه و جاذبه ی روی دو عالم علی است یارِ دیرینه ی پیغمبرِ اعظم علی است مکه و سعی و صفا چشمه ی زمزم علی است رَه بجایی نبرَد آنکه تو را رد کرده است بیشتر چون ز همه او به خودش بد کرده است عشق با شور و شعَف گشته غزل خوانِ علی عقل یکسر شده درمانده ی عرفانِ علی صورت و سیرتِ قرآن همه برهانِ علی جانِ ناقابل ما باد به قربانِ علی از همان روزِ ازل دل به نگاهش دادیم دل و جان در گروِ زلفِ سیاهش دادیم دم به دم نامِ علی وردِ زبانم شده است هر نفس زمزمه ی ذکرِ اذانم شده است یادِ او عافیتِ روح و روانم شده است مِهرِ او قوّتِ شیداییِ جانم شده است روزِ مولودِ تو ما یکسره شادیم علی از ازل دل به تولای تو دادیم علی! صورتِ کعبه ی عالم جهتش سوی علی ست لیله القدرِ نبی طره ی گیسوی علی ست سیرِ توحید و نمازم همگی روی علی ست عطرِ گلهای بهشت از نفس و بوی علی ست زیرِ ایوانِ طلب لب به دعا محتاجیم به نگاهت به همین حال و هوا محتاجیم!
خوشا آن دل که شیدای علی شد ز جان مستِ تولّای علی شد خوشا آنکه به صوتِ عاشقانه اذان گویِ مُصلّای علی شد دلِ او از زلالِ عشق لبریز غزل خوانِ سراپای علی شد خوشا جانی که دردش را شنیده وَ قلبش چاهِ غم های علی شد میانِ کوه و جنگل دشت و دریا دلش آهوی صحرای علی شد خوشا آنکه تمامِ مشکلش حل به یمنِ ذکرِ یک "یای" علی شد طوافِ کعبه و سعی و صفایش همه در سِرّ معنای علی شد به نخلستانِ غربت مرغِ جانش رفیقِ درد و غمهای علی شد چو ماهی مست و شیدا در دلِ آب اسیرِ موجِ دریای علی شد خوشا بر حالِ آنکس در دو عالم براتش مُهر و امضای علی شد به همراهِ پیمبر تا به معراج خدا رازِ تسلّای علی شد شبِ معراج تندیسِ امامت ز دستِ حق اعطای علی شد
‍ امشب از عرشِ خدا آمد ندای اَلرَّحیل بر زمین آیند حوران پا به پای جبرئیل دسته دسته آمده حورانِ جنّاتُ النَّعیم تهنیت گویند بر احمد رسولِ ذوالکریم امشب از عرشِ خدا آمد نزولِ هل اتی یا محمّد(ص) جانِ تو جانِ علیِ مرتضی شکرِ این نعمت خدا را حمد و تسبیح می کنند چون ولایت را در این آیینه تشریح می کنند هم زمین هم آسمان یکباره در مدح و ثنا در مقامِ شامخِ آن ماجدِ خیرُالوَری نیّرِ اعظم تجلّی می کند در کوهِ طور در دلِ کعبه درخشد ماهِ مِرآت الظّهور فوج فوج یکسر ملائک مکه تا سعی و صفا نور باران می شود هم مشعر و کوهِ منا حِشمت و جاه و جلالِ آن امیرِ ذوالمِنَن ازجلال و جلوه اش روح الاَمین آمد سخن مرتضی نورِ ولایش بر همه دلها نشست این همایون است و بختِ حضرتِ زهرا نشست در مقامِ انتصابِ پرده دارِ آن حرم سر فرود آرد لوح و عرش و کرسیّ و قلم می رسد بانگ ملائک یکسر از عرشِ برین تهنیت گویند بر مولا امیرالمومنین (ع) سرزمینِ مکه یکسر می شود فرشِ چمن عنبری شد سینه ها از بویِ یاس و یاسمن!
شهرنبوی غیرتودوازه ندارد مانندعلی هیچکس آوازه ندارد گفتم به فلک اجردم نادعلی چیست گفتاکه ثوابی است که اندازه ندارد
قصه ی این عشق را میثم روایت می کند قصه ها را بیشتر عاشق حکایت می کند گر چه زهرا بر امامان هم امامت داشته شأن حیدر را ببین، بر او امامت می کند رد پا لازم ندارد، هر دو عالم را فقط نور یک تا عبای او هدایت می کند نسل در نسلیم بیمار علی و فاطمه عشق حیدر سینه بر سینه سرایت می کند دشمنی یا مشرکی یا بی خدا، لیس المفر! بردن نام علی هم مبتلایت می کند لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار وصف حیدر را همین جمله کفایت می کند بر در این خانه شاهی هست که بابای ماست نوکر این خانه هم احساس عزت می کند وصله ی نعلین هایش آبروی عالم است گرد نعلین علی کار طبابت می کند فرق دارد نوکر دربار این آقا شدن یا علی می گویی و زهرا دعایت می کند روز محشر قصه ی ما فرق دارد با همه نوکرانش را خود بی بی شفاعت می کند کیست این آقای بی همتا که در اوج خلوص تا طلوع فجر هر شب را عبادت می کند کیست این آقا که جبرائیل شاگرش بُوَد در پناهش آسمان قصد اقامت می کند کیست این آقا که حتی دست خالی هم شود باز هم بر سائل و مسکین عنایت می کند کیست این آقا که رزق و روزی هر سال را با کرامت بین خلق الله قسمت می کند کیست این آقا که حتی در میان کارزار وقت قتل عبدود هم قصد قربت می کند کیست این آقا که وقت رزم در میدان جنگ مالک اشتر هم از نیروش وحشت می کند کیست این آقا که آیات خدا را در برش مصطفی می خواند و او هم کتابت می کند کیست این آقا که حتی آدم و نوح و خلیل روز و شب بر محضرش عرض ارادت می کند شکر که دامان پاک مادرم تایید شد هر که ناپاک است با حیدر عداوت می کند شعر در وصفش سرودن، کار هر شاعر نبود شهریاری هم اگر باشد جسارت می کند
. ای به من غمزده همدم شده آمدی و دل تهی از غم شده آمدی و شکر که در سایه ات سایه ی غم از سر من کم شده شاه به دیدار فقیر آمده یَم‌ بنگر همدم شبنم شده هر که نمی از یَم عِلمت گرفت عالِم عِلم همه عالَم شده هرکه شده ریزه خور خوان تو یک ‌تنه ‌یک طایفه حاتم شده در گِل او عطر گُلی چون تو بود گر‌ ز مَلَک‌ سجده به آدم شده پاک شود هر که شود مُحرمت مُجرم اگر‌ آمده مَحرم شده خورده گره رشته ی دل باعلی دست من و دامن تو یاعلی با گَنه بی عددم یاعلی با دل ناپاک و بَدَم یاعلی آمده ام تا تو قبولم کنی جز تو کند هر که رَدم یاعلی دست خودم نیست به عالم فقط کوی شما را بلدم یاعلی هر نفس از کودکی ام تا‌کنون ذکر تو کرده مددم یاعلی شکر خدا پیش تر از خلقتم خورده به نامت سَنَدم یاعلی بیشتر از هرچه و هر کس فقط سنگ‌ تو بر سینه زدم‌ یاعلی تو صنمم ‌هستی و دانم‌ بَرَد عشق‌ صَنم ‌تا صَمدم یاعلی هست امیدم که به روز جزا لطف تو شامل شودم یاعلی خرده گره رشته ی دل باعلی دست من و دامن تو یاعلی بوده چه نخل از تو ثمر دارتر یا صدفی از تو گهر دارتر بعد پیمبر ز رموز خدا نیست کسی از تو خبر دارتر بام تو را مرغ خیالی ندید گر چه ز مرغان شده پر دارتر هم تو اَب الاُمت و هم بوتراب کو پدری از تو پسر دارتر ؟ نسل تو سادات جهان را گرفت شمس که شد از تو قمر دارتر در همه تاریخ ز جنگاوران کیست که باشد ز تو سردارتر ؟ بین شجاعان عرب یا عجم از تو ندیدند جگر دارتر عشق تو ‌کمتر ثمرش آبروست روز‌ جزا‌ هست اثر دارتر خورده گره رشته ی دل باعلی دست من و دامن تو یاعلی
از پنجره ی عرش به دنبال رصد بود از روز ازل ، حامل اسرار ابد بود ... مبهوت احد ، محو تماشای صمد بود ام اسد الله که فرزند اسد بود ... این شیرزن از هاشمیان نام و نشان داشت در رگ رگ او سوره ی کوثر جریان داست سر سلسله ی هرچه نکو فاطمه بوده است سر چشمه ی اسرار مگو فاطمه بوده است در آیه ی تطهیر ، وضو فاطمه بوده است هم همسر و هم مادر او فاطمه بوده است آن حیدر کرار که شاه دو جهان است ... نامش به خداوند قسم روح اذان است جز عشق در این جاده کسی همسفرش نیست جز نور خدا ، آینه ای دور و برش نیست جز احمد مختار ، کسی تاج سرش نیست انگار نه انگار ، محمد پسرش نیست ... این زن که پس از آمنه شد مادر احمد این زن که در آیین ادب بود سرآمد ... دریا شده با دیدن او غرق تلاطم ... باران شده هر قطره پر از نور و تبسم دیدند که گردیده در آغوش خدا گم از کعبه برون آمد و در روز چهارم ... گردید گرامی تر از آسیه و مریم ... مکه پس از آن بود که گردید مکرم ایزد صدف و گوهر خود را به تو بخشید شمس و قمر و اختر خود را به تو بخشید دردانه ی پیغمبر خود را به تو بخشید تسنیم ترین کوثر خود را به تو بخشید در عرش ، عروس تو شده حضرت زهرا تو ام علی هستی و او ام ابیها ... توفیق ابوطالب از اذکار تو بوده است خوشبخت اسیری که گرفتار تو بوده است خاک قدم جعفر طیار تو بوده است دل باخته ی حیدر کرار تو بوده است حیدر پسرت گوهر تابنده ی کعبه است ای آنکه قدوم تو شکافنده ی کعبه است کعبه پس از این واقعه لبخند به لب شد شعبان رمضانی ست که مبهوت رجب شد زیتون که به قربان علی رفت رطب شد فرزند تو فخر عجم و شاه عرب شد ... حیدر همه ی عمر ، تو را سرور خود خواند پیغمبر اسلام تو را مادر خود خواند ...