با مدد از لسان الغیب
عاشقان ماه مناجات و دعا آخر شد
ماه مهمانی حق ، ماه عطا آخر شد
می رود نهر به نهر آب بقا برخیزید
ماه نوشیدن این آب بقا آخر شد
گرچه غفران الهی همه دم هست ولی
ماه بخشندگی جرم و خطا آخر شد
ماه پر فیض صیام آمده پایان یاران
کرم و لطف خداوند کجا آخر شد
در تقرب به خدا بود دل ما افسوس
ماه شبهای دل انگیز خدا آخر شد
ماه شبهای مناجات و عبادات گذشت
ماه شبهای پر از شور و نوا آخر شد
آخرین بار " ابو حمزه " بخوانید امشب
مجلس شورِ دعاهای شما آخر شد
روزی از عرش فراخوان عبادت دادند
آمد از عرش دگر باره ندا ، آخر شد
رفت ماه رمضان ، ماه بهار دل ها
فصلی از تابش انوار صفا آخر شد
عید فطر آمد و آورد پیامی ما را
کس نپرسد سحر عشق چرا آخر شد
کربلا چهره ای از آینه بر خاک نشست
گوئیا عمر همه آینه ها آخر شد
تا که سرها به سر نیزه بر آمد گفتند
عمر گلها همه در کرب و بلا آخر شد
بغض فریاد مرا "یاسر" دل خسته نوشت
آه ای عالمیان عهد و وفا آخر شد
. . . . . . .
محمود تاری «یاسر»
نیایش آخر ماه خدا
امتحان بندگی
یارب بیا نیایش ما را قبو ل کن
از بنده ی حقیر تو مولا قبو ل کن
سی روز درحضور تو ماسجده کرده ایم
این سجده های ناقص مارا قبو ل کن
گر میهمان خوب برایت نبوده ایم
عرض ارادت ا ز همه ما قبو ل کن
یک ماه میهمان تو بودیم ای کریم
مارا تو سائلان همین جا قبو ل کن
درامتحان بندگیت سرشکسته ایم
من اعتراف می کنم ، امّا قبو ل کن
مهمانیت تمام شدوسفره جمع شد
مارا هنوز تشنه ی دریا قبو ل کن
شب های قدر ذکر علیٍ علیّ ما
پیچید درعوالم بالا، قبو ل کن
ما که نماز و روزه ی خوبی نداشتیم
امّا به جان حضرت زهرا قبو ل کن
با اشک شرم خویش«وفایی»نوشت وگفت
یک شاخه گل به رسم هدایا قبو ل کن
#سید_هاشم_وفایی
.
#مناجات
#وداع_با_ماه_رمضان
لطف حق تا به ابد ، شامل احوال من است
کرمش فخر و مباهات به امثال من است
روزهای رمضان رو به تمامی است ، ولی...
روضه ی شاه کرم روزی یک سال من است
روزه و حال مناجات که خوب است ، ولی...
روضه ی خون خدا افضل اعمال من است
پدرم گفت ، بگویم : همه جا ذکر حسین
نام ارباب ، کلید همه افعال من است
بعد یک ماه غم و گریه ی بر تشنگی اش
دیدن کرب و بلا مقصد آمال من است
شکر دارد بخدا ، فاطمه در روز جزا
مادرانه وسط معرکه دنبال من است
مادرش گفت: "بنی" وسط کرب و بلا
قتلگاه پسرم نیست ، که گودال من است
عصر آن روز دهم خواهرش آواره شد و...
گفت با گریه : که این گوهر پامال من است
شاعر: #پوریا_باقری
.
افسوس که این فرصت کوتاه گذشت
عمر آمد از آن راه و از این راه گذشت
یاد شب قدر و چشمۀ فیض بهخیر
تا چشم به هم زدیم این ماه گذشت
📝 #محمدجواد_غفورزاده شفق
#امیرالمومنین
#تبری
بر منکران حیدر کرار لعنت
بر هر که با مولا ندارد کار لعنت
بر هر کسی که با فلانی و فلانی
در طول این تاریخ گشته یار لعنت
بر هر که با قتل و دروغ و زور و تزویر
شد جانشین احمد مختار لعنت
بر آن مسلمان که نباشد با دل و جان
از دشمنان مرتضی بیزار لعنت
تا که خدا باشد خدا بر هر که دارد
با شیعه حیدر سر ِ آزار لعنت
ما بچه های حضرت دلدل سواریم
چشم انتظار انتقام دوالفقاریم
#محمد_حسین_رحیمیان
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
وقت جدایی من و ماه صیام شد
یعنی غروب طلعت این بار عام شد
دارد بساط ماه خدا جمع می شود
آه درون سینه ی ما مستدام شد
توشه برای روز جزا برنداشتم!
فرصت گذشت و خوشه ی عمرم تمام شد
یادش به خیر ... سوز مناجات نیمه شب
وقتی که با خدا دل ما هم کلام شد
یادش به خیر ... لحظه ی افطار ... تشنگی
نام حسین گفتن ما التزام شد
دست ادب به سینه نهادم به سوی او
اشکم روان و ذکر لبم اَلسَّلام شد
وای از دمی که خنده ی کوفی جماعتان
بر زخم بی شمار تنش التیام شد
هر کس به نوبه ی خودش از او بها گرفت
وقتی میان قتلگهش ازدحام شد
محمد فردوسی
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
چشم های به در خداحافظ
لحظات سحر خداحافظ
روزهای مقدس رمضان
لحظات غریب تا به اذان
حال و احوال قبل افطاری
قدرهای بلند بیداری
چه قدر مانده است تا ساحل
رمضان رفت ای دل غافل
رمضان رفت کوله بارت چیست؟
نکند جز گناه در آن نیست؟
شب بیست و نهم بخوان و بسوز
به خودت آمدی در این سی روز؟
کاری اصلا برای دل کردی؟
باید امشب به خویش برگردی
روزها را مرور کن آری
حاصلت چیست از چه بیزاری؟
از گناه و دروغ و صد رنگی؟
ای بمیری که مایهء ننگی
ای بمیری من دروغ و ریا
شب آخر شده به خویش بیا
دست بردار از دغل بازی
به چه چیزت هنوز می نازی؟
به گناهان بیشتر ز حدت؟
به فریب و به کارهای بدت؟
راه را اشتباه برگشتی
باز هم با گناه برگشتی
داشتی سوی دوست میرفتی
آه با یک نگاه برگشتی
نفس، بیچاره کرده ست تو را
شب آخر شده به خویش بیا
راه باز است تو نمی بینی
میوه ی بغض را نمی چینی
خویشتن را بشوی پس با اشک
دست بر دامن توام یا اشک
اشک تنها چراغ این راه است
از مسیر درست آگاه است
دست خود را بده به دست چراغ
تا کبوتر شود دوباره کلاغ
تا پر و بال در حرم بزند
توی باب الرضا قدم بزند
شب بیست و نهم چه مایوسی
تو که مثل کبوتر طوسی
گاه در پشت پنجره فولاد
گاه در کنج صحن گوهرشاد
دل تو سنگ مرمر حرم است
تا به اذن دخول یک قدم است
السلام علیک که دلتنگم
ای بمیرم که مایه ی ننگم
ای بمیرم که زائرت نشدم
بیست و نه روز شاعرت نشدم
به من خسته هم نگاهی کن
دل من را دوباره راهی کن
مهدی رحیمی
#امیرالمومنین_مدح
دلم گرفته بهانه سلام شاه نجف
كه قبله گاه دلم گشته بارگاه نجف
تمام صحن علی بوی فاطمه دارد
شميم سيب بيايد ميان راه نجف
صفای هر سحرش ، گريه بر غم زهراست
به گوش ميرسد آرام سوز و آه نجف
قدم زده دل شب در ميان نخلستان
امان ز كوفه و خون آبه های چاه نجف
قرار ما همه باب الرضا همان جايی
كه سوی شاه خراسان بُوَد نگاه نجف
قسم به نم نم اشكم پس از اذان صبح
چقدر بوی حسين ميدهد پگاه نجف
#قاسم_نعمتی
شیعیان مرتضی تحت لوای زینب است
لذّت بزم حسینی از صفای زینب است
حُرمت بزم عزا واجب بُوَد برعاشقان
مجلس ماتم همانا کربلای زینب است
من غلامِ خانه زادِ اهلبیت حیدرم
در دلم عشق علے در سر هوای زینب است
عمّهٔ سادات عالَم، عالِمه، دریای صبر
بوسهٔ هفت آسمان بر خاکِ پایِ زینب است
مرتضی مست از وفا و غیرت عبّاس بود
حضرت عبّاس هم مستِ وفای زینب است
دست بر سینه همیشه احترامش مینمود
این نشان اجر و قُرب پُربهای زینب است
مےنویسم جملهای از قول عبّاس علی
شمّهای از ارزشِ بـےانتهای زینب است
بوسه بردستان زینب زد ابالفضل و بگفت
مادرم، ایلم، تبارم، جانفدای زینب است
دردمندان و مریضان جهان را مژده باد
چارهٔ درد شما دارالشّفای زینب است
هرکه مےپرسد نشانی(فیضیا) فورا بگو
دفتر دارالشّفا بزم عزای زینب است
#رحیم_فیضی_اردبیلی
#امام_زمان_مناجات
روشنى بخشِ شب تار نيامد چه كنم
رفت عمر من و دلدار نيامد چه كنم
قلب من مخزن الأسرار فراقش باشد
حضرت ِمطلع الأنوار نيامد چه كنم
"عجل الله تعالى فرجه" مى خوانم
حجتِ مطلقِ دادار نيامد چه كنم
شور اين سينه ى شيدا به كجا خيمه زده؟
نور اين ديده ى خونبار نيامد چه كنم
درد بى صاحبى و غصه ى بى مولايى
واى از اين دو خبر از يار نيامد چه كنم!
هجر او بند شد و پاى سلوكم را بست
چاره ى عبد گرفتار نيامد چه كنم
با كلاف دلم عمريست پى اش مى گردم
يوسف من سر بازار نيامد چه كنم
من ز هجران رخش اشك فشاندم هر شب
گريه ام نيز كه به كار نيامد چه كنم!
آن غلامم كه شدم چشم به راهش اما
شهريارم كه به دربار نيامد چه كنم
ذوالفقار علوى منتظرِ خون خواهى است
وارث حيدر كرار نيامد چه كنم
آتش درد كشد شعله و مادر گويد:
مرهم داغى مسمار نيامد چه كنم
روضه كرب و بلا شعر مرا جمع كند
گفت زينب كه علمدار نيامد چه كنم
#محمد_حسين_مهدى_پناه
#مناجات با امام زمان (عج)
دلگیرم از تمامی دنیا شتاب کن
مجنونم و به خاطر لیلا شتاب کن
وقتش رسیده صبح طلوعت فرارسد
پایان بده براین شب یلداشتاب کن
در انتظار آمدنت روزها گذشت
ای وعده ی قدیمی فردا شتاب کن
ای وارث عدالت و صبر و غم علی
با ذوالفقار حضرت مولا شتاب کن
جانم به لب رسیدازاین روزگار پست
آقا به جان حضرت زهرا شتاب کن
برآن پدرکه با سر زانو رسیدو دید
نقش زمین جوان خودش راشتاب کن
برآن پدر که پیکر فرزند خویش را
برخاک میسپرد به صحرا شتاب کن
برآن تنی که زخمی تیرسه شعبه شد
برآن سریکه رفت به نی ها شتاب کن
برخانمی که در دم گودال میگرفت
با ناله ذکر”وای حسینا” شتاب کن
روضه گرفته ایم که شاید نظر کنی
روضه برای حضرت سقا شتاب کن
جان سه ساله دخترکی که گرفته بود
بر روی دامنش سر بابا شتاب کن
#یاصاحب الزمان(عج)ادرکنی
#یاصاحب الزمان (عج)اغثنی
#محمدحسن_بیات_لو
#امام_علی #مدح_امام_علی
بنويسيد مرا بندهى سلطان نجف
بنويسيد كه عالم همه قربان نجف
ما غباريم..غبارى زِ خيابان نجف
بنويسيد على را گُلِ گلدان نجف
وسط عرش بُوَد تختِ سليمانِ نجف
آنكه بر خاك ، حياتِ دو جهان داد ، كه هست؟
آنكه بر مُرده زبان داد ، توان داد كه هست؟
آنكه در كعبه خودش اِذنِ اذان داد كه هست؟
تَرَك كعبه به ما نيز نشان داد كه هست...
كعبه با آن عظمت دست به دامان نجف
حق بده ! ديدن اين صحن تماشا دارد
حرمش هم به خدا هيبتِ او را دارد
نه حرم بلكه على عرشِ معلى دارد
و اگر كعبه دَرَد سينهى خود ،جا دارد
سرِ ما ذبح كنيد بر سرِ ايوان نجف
زِ قدومش همهى راه به هم مىريزد
دلِ عشاق به ناگاه به هم مىريزد
تا ببيند رُخ او ماه ، به هم مىريزد
گر على گريه كُنَد ، چاه به هم مىريزد
جانِ عالم به فداى شه مردان نجف
من على را به خدا رازِ خدا ميدانم
ولىالله شده منصبِ آقاجانم
ها على و بشر و كيف بشر ميخوانم
به هواى حرمش ابرِ پُر از بارانم
بنويسيد مرا بى سر و سامانِ نجف
خلقت هر دوجهان گوشهاى از تلميحَش
از كران تا به كران دانهاى از تسبيحَش
فتح خيبر كه نشد معجزه...شد تفريحش
و نشد غيرِ على كَس به على تشبيهش
بنويسيد على بانىِ ايمان نجف
جلوهى ديگرى از جلوهى مولا زهراست
روى پيشانى او نقش فقط يا زهراست
به دلم غم نرود تا كه دلم با زهراست
نهراسم به خدا روز جزا تا زهراست
غيرِ زهرا نبُوَد همدم جانانِ نجف
تا كه در معركه شمشير به دستش اُفتاد
دشمن از ترس دگر اسم خودش بُرد زِ ياد
دامنش خيس شد و آبرويش رفت به باد...
چاره ای نیست به جز گفتن دادِ بى داد....
چه شكوهيست در اين هيبت طوفان نجف
تو بر اين سلسلهها حق خلافت دارى
نه فقط شيعه به دنيا تو ولايت دارى
كه در عُقبى تو فقط حُكمِ حكومت دارى
به غلامانِ خودت نيز عنايت دارى
بطلب اين همه سرمست به ايوان نجف
#آرمان_صائمى