eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
751 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹زیارتگاه آفتاب صحنه‌ای بس جان‌فزا و دل‌نشین دارد بقیع رنگ‌وبو از لاله‌های باغ دین دارد بقیع گشته دامانش زیارتگاه قرص آفتاب سایه از بال و پر روح‌الامین دارد بقیع زآسمان وحی دارد در بغل خورشیدها گر چه جا در دامن خاک زمین دارد بقیع تا چراغش قبر بی‌شمع و چراغ مجتباست روشنی در دیدۀ اهل یقین دارد بقیع خرمنی از مشک جنّت بر سر هر تل خاک از غبار قبر زین‌العابدین دارد بقیع تا توسل بر مزار حضرت باقر برند یک جهان دل در یسار و در یمین دارد بقیع صادق آل محمّد خفته در آن خاک پاک راستی فیض از امام راستین دارد بقیع لالۀ عباسی از دامان پاکش سر زند خُرّمی از تربت امّ‌البنین دارد بقیع قبر ابراهیم را بگرفته در آغوش جان فیض‌ها از پیکر آن نازنین دارد بقیع خاک آن صحرا صدف، دُرّ فاطمه بنت اسد گوهری چون مادر حبل‌المتین دارد بقیع پیکری گم گشته در اشک امیرالمؤمنین لاله‌ای از رحمة‌للعالمین دارد بقیع بر مشام «میثم» آید بوی قبر فاطمه تربتی خوشبوتر از خلدبرین دارد بقیع استاد حاج غلامرضا سازگار
ماجرای بقیع دل و جان سوزد از برای بقیع هستی ما شود فدای بقیع همچو پروانه ام به دور حرم می زنم بال در هوای بقیع از وجود قبور چار امام شد معطر همه فضای بقیع هر چه گشتم ندیده ام به خدا قبر زهرا بود کجای بقیع شده با خاک تربتش یکسان ز ابتدا تا به انتهای بقیع گر چه خاموش و بی چراغ امّا ناله خیزد ز جای جای بقیع غربتش می زند به دل آتش شدم از غصه در عزای بقیع سوز دل را چگونه باید گفت گریه دارم ز ماجرای بقیع گر چه زائر ندارد آنجا لیک دل ما هست مبتلای بقیع مهدی فاطمه بود هردم زائر صحن با فضای بقیع لعن و نفرین ما به آل سعود که شده غاصب سرای بقیع آرزویم بود در این عالم که شوم دمبدم گدای بقیع "ناطق" عاشق از درون دلش نالد و سوزد از برای بقیع غلامرضامحمودنژاد (ناطق) قم
سالروز تخریب بقیع / نوحه --------- یارب مدینه همچو کربلا شد ویرانه جَنَّتُ الْبَقیع ما شد خصم دین و قرآن زده آتش به جان آن دشمن قرآن و آیین ویرانه کرده گلشن دین بَقیةُ الله - آجَرَکَ الله وهابیون دشمن اَهْلِ بیت اند گلچین ترین گلشن اَهْلِ بیت اند رژیم سعودی خائن و یهودی آنان همه کافر دین اند از مشرکین و ملحدین اند بَقیةُ الله - آجَرَکَ الله به دست یاغیان مردم فریب حریم اَهْلِ بیت گشته تخریب مرقد امامان شد ز کینه ویران دل زین جنایت خون فشان است خونین دو چشم شیعیان است بَقیةُ الله - آجَرَکَ الله بقیع ما ویرانه از نفاق است بی شمع و بی چراغ و بی رواق است جَنّت خاکیان مهر افلاکیان بر گرد خود حائر ندارد جز اشک ما زائر ندارد بَقیّة الله - آجَرَکَ الله ** محمود تاری «یاسر»
به‌مناسبت ؛ غزلی از حرمت ساخته‌ام با «مثلاً» گرچه خاک است روی قبر تو؛ اما مثلاً... گنبدِ زرد تو خورشید شده می‌تابد نور می‌گیرد از آن، گنبدِ خضرا مثلاً چه ضریحی شده کارِ هنرِ فرشچیان! جنسِ هر پنجره‌اش هست مُطلّا مثلاً چقدَر پارچه‌ی سبز گره خورده به آن می‌کنی باز، تمام گره‌ها را مثلاً خادمانت همه دورِ سرمان می‌گردند ما عزیزیم در این صحنِ مُعلّا مثلاً تشنه‌ها مست شوند از مِیِ سقاخانه ساقیِ میکده هم «حضرت سقا» مثلاً هیئتی شکل گرفته‌ست، میان حَرَمت نام هیئت شده «یا حضرت زهرا» مثلاً روضه‌خوانی وسطِ صحن حکایت می‌خواند قصه‌ی کوچه‌ای از شهر تو، حالا مثلاً... مادری با پسرش رد شده از آن، اما... هیچ‌کس راه نبسته‌ست بر آنها مثلاً دست نامردِ کسی هم وسط کوچه نبود چادری خاک نخورده‌ست در آنجا مثلاً مادرِ قصه‌ی ما رفت صحیح و سالم وَ نپوشاند رخ از دیده‌ی مولا مثلاً بعدِ مجلس همه رفتند زیارت کردند تُربتِ حضرت زهرا شده پیدا مثلاً...
  دل شکسته ی من تا که آشنای بقیع است همیشه و همه جا بر لبم نوای بقیع است بگو چگونه ننالم که دل بسان کبوتر پریده از قفس سینه در هوای بقیع است صدای زمزمه ی زائران گنبد خضرا دم غروب پر از شور لحظه های بقیع است قسم به چار امامی که خفته در دل خاکند که عرش جلوه ای از صحن با صفای بقیع است هنوز اشک علی - این زلال حسرت و اندوه - چراغ غربت شب های بی صدای بقیع است فرشتگان خدا خاکبوس این حرم نور بهشت با همه دارائی اش گدای بقیع است
شهر مدینه دل ها پر شرر شده یاد بقیـع تو هر دیده تر شده از ظلم و جور دشمنان قرآن شد مرقد چهار امامم ویران ای شهر غم واویلتا واویلا **** ای شهر غم به ما از میخ در بگو امشب به ما تو از سقط پسر بگو دیدی که اشک از دیده ی مولا ریخت دیدی که خون از پهلوی زهرا ریخت ای شهر غم واویلتا واویلا **** شهر مدینه با سوز جگر بگو زآن کاروان که بر گشت از سفر بگو ای شهر غم به ما بگو از آن شب ام البنین شد روبرو با زینب ای شهر غم واویلتا واویلا **** گفتا که زینبم کو نور عین تو بگو چه آمده سر حسین تو صدا زد ای مادر مپرس از حالم من خود به یاد تنگی گودالم ای شهر غم واویلتا واویلا
. چون کفتر خسته روی دیوار بقیع باشد دل عاشقان گرفتار بقیع تا مشتری اش مهدی زهرا باشد گرم است همیشه گرم ، بازار بقیع
؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ 🌱اجرا شده توسط در دیدار بخشی از جامعه کارگری با ۱۴۰۲/۲/۹ 🌱 نفس باد صبا مُشک‌فشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد کاش می‌شد که بگویند: نگار آمده است شهرِ یخ‌کرده! به پا خیز..، بهار آمده است صبح تردید ظهوریم، شروعیم همه چارده قرن به دنبال طلوعیم همه سحر وصل تو دیر است..، کجایی آقا؟! دل ما پیش تو گیر است..، کجایی آقا؟! بی تو تقویم دلم فصل زمستان دارد با تو سرسبزترین معجزه امکان دارد بُغض از صفحه‌ی تاریخ قلم خواهد خورد جمعه‌ی دیدن دلدار رقم خواهد خورد باید آماده‌ی فردای حضورش باشیم باید آغازگر فصل ظهورش باشیم سنگ بر چهره‌ی تاریک شب، انداختنی‌ست جاده‌ی آمدن مهدی ما ساختنی‌ست راه، پیچ و خم و طوفان و مصیبت دارد مردِ میدانِ عمل خواهد و زحمت دارد مردِ میدانِ عمل از همه سربازتر است جلوه‌ی همت و غیرت..، عرقِ کارگر است زحمت مستمرش، سجده‌ی طولانی اوست پینه‌ی دست، همان پینه‌ی پیشانی اوست جز به اندیشه‌ی تولید نپرداخته است دستِ پُرپینه‌ی او جامعه را ساخته است مرد میدان جهادند..، بصیرت دارند همت و باکریِ عرصه‌ی این پیکارند دمِ آن‌ها نَفَسِ لشکر امید شده جبهه‌ی خدمتشان، سنگر تولید شده هرکه در راه خدا زحمت بی وقفه کشید به‌خداوند شهید است، شهید است، شهید کارگر دانه‌ی دین‌دارشدن می‌کارد پس نبی بوسه به دستش بزند جا دارد سَر درِ عرش، مَلَک با قلم نور نوشت مزد این قشر، بهشت است، بهشت است، بهشت پدرم مرد جهادی، پدرم کارگر است پای دین ماندنم از نان حلال پدر است علم و تولید و عمل ماحَصَلش عزت ماست عزّت ما به‌خدا در گروِ همت ماست گرچه از مَکر عدو سینه مُکدر داریم ولی اُمیّد به آینده‌‌ی کشور داریم حرف سردار برای همگی‌ محترم ‌است گفت: جمهوری اسلامی ایران حرم‌ست آن‌طرف بر دلِ کُفّار اگر داغ گذاشت این‌طرف دغدغه‌ی سفره‌ی مردم را داشت چاره‌ی مشکل ما وحدت مسئولین است راه ایران قوی، همت مسئولین است پشت آن میز به خون شهدا فکر کنید حاج قاسم بشوید و به خدا فکر کنید دشمن از دوستی و وحدت ما می‌ترسد از ثمردادن خون شهدا می‌ترسد خویش را عضوی از این طایفه جا کرد و گریخت باز در سنگر ما فتنه به‌پا کرد و گریخت باید از فتنه‌ی زن، زندگی، آزادی گفت باید از حرمت آن سنت اجدادی گفت گفت از دامن زن، مرد به معراج رود نگذاریم که این ارث به تاراج رود نَفَسِ آخرِ دشمن شده، خود می‌داند رجزش لاف غریبی‌ست اگر می‌خواند او دگر هیچ نمانده‌ست ز پا بنشیند کافر است و همه را مثل خودش می‌بیند خواست جمهوری اسلامی ما را بزند خواست تا حاصل خون شهدا را بزند ما ولی دست خدا بر سرمان هست هنوز مردی از نسل علی رهبرمان هست هنوز زیر دِین کرم شاه شهیدان هستیم تا سرِ دار، همه بر سر پیمان هستیم لحظه‌ای تا نفس آخر دنیا باشد مقصد بعدی‌ِمان مسجدالاقصیٰ باشد ما که روی لب‌ِمان مرگ بر اسرائیل است پاسخ دشمنی دشمن‌مان سِجّیل است غیرت ما که نمرده‌ست بداند دنیا حرم قدس، محال است بماند تنها باز باید به دل معرکه‌ها برگردیم منتظر قدس و بقیعند که ما برگردیم جان به قربان بقیع و حرم ویرانش شیعه را کشته غم و غربت بی پایانش گنبدی نیست که خورشیدِ شبستان باشد زائری نیست که گریانِ حسن‌جان باشد اشک ما هست چو دُرّ و گوهرِ صحن بقیع کاش باشیم همه کارگرِ صحن بقیع 🍃سروده شاعران گرامی:
. ایام "عشق پنهان بر ملا خواهيم كرد مرقدي زيبا بنا خواهيم كرد" کاش مهدی آید از رَه زودتر با وجودش ما چه ها خواهیم کرد ای یهودی، ای سعودی گوش کن روز خوش بر تو عزا خواهیم کرد چون که فرمانده شود صاحب زمان نیزه چشم کدخدا خواهیم کرد گر مدینه فتح گردد مطمئن معجزه ها بی عصا خواهیم کرد وقت طراحی صحن مجتبی نقش چون صحن رضا خواهیم کرد بعد اتمام حرم آن بُقعه را شهره در ارض و سما خواهیم کرد سید حسن صادقی .
مسافر درد در اوج درد از دل توفان گذشته ای وقتی ز آستانه ی هجران گذشته ای با کوله باری از غم و اندوه یار خویش از این دیار بی سر و سامان گذشته ای تا در مسیر عشق گذر از جنون کنی مجنون صفت ز دشت و بیابان گذشته ای از بس که بود چشم امیدت به لطف دوست دستِ تهی ز درگه سلطان گذشته ای گمنامی ای عزیز بود بِهْ ز نام و ننگ از آن سبب تو از سر عنوان گذشته ای در انتهای راه به آئينه می رسی گر یک دم از نگاه پریشان گذشته ای پایت به سنگ خورده و ذلّت کشیده ای در هر مسیر کز سر پیمان گذشته ای گر که تو را نگاه به ویرانه ای نبود بشکسته تر ز خانه ی ویران گذشته ای وقتی نظر به شخص پریشان نمی کنی یعنی بخیل بوده ز احسان گذشته ای عاشق گذشت با رخ تابان ز پیش دوست «یاسر» تو نیز با رخ تابان گذشته ای ** محمود تاری «یاسر»
گوش جان باز کن ای دوست که صحبت دارم خبر تازه ای از روز قیامت دارم گر چه صبح است چنان شام بلا تاریک است هرچه از سایه ی آن دور شوی، نزدیک است صبح برخواستنت نیز حکایت دارد صبح هر روزه از آن روز علامت دارد خواب ناز تو اگر خواب ابد می گردید بالش زیر سرت سنگ لحد می گردید چشم وا کن که خدا فرصت دیگر داده است خوش بر آن کس که برای سفرش آماده است خیز و از جامعه ی دور و بر خویش بپرس دستگیری کن و از مردم دلریش بپرس نوجوانی که بنا داشته دکتر بشود باید از فقر رفیق گچ و آجر بشود مادرش کارگری پیر و پدر در بستر آه از این غصه، از این شعله ی در خاکستر آی نامرد که نام دگرت مسئول است چاره ای کن! دل و فکرت به کجا مشغول است؟ شهوت جاه و مقام است اسیرت کرده است سفره ی کوچک خلق است که سیرت کرده است اینکه پامال تو شد خون شهیدان بوده است این همه فقر کجا قسمت ایران بوده است؟ گوشه ی دولت خود حامی ملت هم باش آی مسئول کمی فکر رعیت هم باش آب جو، آبروی کارگری بیمار است نرخ نان، عفت یک بانوی شوهر دار است سفره کوچک شده آنقدر که نانی هم نیست خط فقر آمده در خانه، امانی هم نیست دست مان خالی و دل، غمکده ی تشویش است خیز و آماده شو ای دوست، ابد در پیش است