eitaa logo
جَنَّةُ المُعرِبين 🦋
1.5هزار دنبال‌کننده
105 عکس
102 ویدیو
149 فایل
🖌️کانالی برای اهل ادب🌺 🩸 انتشار دهید🩸
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ✍قائلین به وجود تفاوت عطف بیان و بدل را یکی نمی دانند و میان آنها تفاوت قائل می شوند. از جمله افرادی که می توان بدان اشاره داشت نمونه زیر است: ج) گروهی معتقدند که بدل کل از کل و عطف بیان متفاوتند ،آن دو را یکی نمی دانند: جناب صبّان در کتاب «حاشیه الصّبان »عبارت زیر را بیان کرده اند: « همانا جواز و جایز بودن و فرق داشتن این دو به اعتبار دو قصد مختلف است پس اگر قصد شود به وسیله ی حُکم  اوّلی (متبوع) و دوّمی بیان و توضیحی برای آن (اوّلی) قرار داده شود، پس او عطف بیان است و اگر قصد شود به وسیله ی حکم دوّمی قرار داده شود، اوّلی به عنوان آماده سازی برای او (دوّمی) پس او بدل است و جواب این است که همان حیثیّت لحاظ شده در تعریف هرکدام از این دو متفاوت است و باعث تفاوت می شود.» « أنّ جوازَ الأمرین بإعتبار قصدین فإن قُصِدَ بالحکم الاوّلَ و جَعِلَ الثانی بیاناً له فهو عطفُ البیان و إن قُصِدَ به الثانی و جُعِلَ الاوّل کالتّوطئة له فهو البدل و حاصل الجواب أنّ الحیثیّة ملحوظة فی تعریف کلّ منهما.» 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴  جمع بندی شکی نیست که اگر واقعاً میان بدل کل و عطف بیان، تفاوتی وجود نداشته باشد، باید هر دو را یکی دانست و عطف بیان را از اقسام بدل محسوب کرد و نام آن را از زمره توابع حذف کرد؛ ولی باهم فرق می کنند ونمی توان آن ها را یکی دانست؛ زیرا متکلّم به سه انگیزه تابع را در جمله به کار می برد: انگیزه اوّل: گاهی قصد متکلّم، اسناد حکم به شیء یا شخص معیّنی است و این اسناد را در کلام نیز ظاهر می کند، ولی پس از آن تابعی را برای غرضی چون توضیح یا مدح یا ذمّ مسندإلیه به کار می برد، که در این حالت، تابع صفت می باشد و اکثراً مشتق است. انگیزه دوّم: گاهی متکلّم احساس می کند با اسناد حکم به مسندإلیه قصد و اراده او روشن و واضح نشده است. از این رو، تابعی را پس ازآن به کار می برد تا مراد و قصد واقعی او مشخّص گردد. در این حالت، تابع را عطف بیان می نامند. انگیزه سوّم: گاهی متکلّم تابعی را در کلام به کار می برد که قصداصلی او از حکم می باشد و ذکر متبوع قبل از آن به منزله ی زمینه سازی و توطئه برای ذکر تابع است. دراین حالت، تابع را بدل می نامند. البته این تقسیم بندی یک فرض علمی صرف و مخصوص مباحث علمی نیست تا ارزش و قیمتی از جهت ادبی نداشته باشد، بلکه در واقع و در استعمالات عرفی به طور محسوس وجود دارد و در صناعات نحو نیز_طبق اصول لغوی خارجی_ بایدبرحسب همین تفاوت در استعمال ، اصطلاحات متفاوتی اعم از نعت،بیان،بدل و ... وضع گردد. پس نمی توان به راحتی گفت که میان عطف بیان و بدل تفاوتی وجود ندارد و آن ها را یکی فرض کرد. در پست بعدی به بیان تفاوت های میان این دو خواهیم پرداخت. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 💢تفاوت بدل و عطف بیان💢 تفاوت های بدل و عطف بیان را می توان به دو دسته ی تفاوت های (لفظی) و (معنوی‌) تقسیم کرد. در این پست به بیان آنچه از تفاوت های لفظی و معنوی بدل و عطف بیان حاصل شده است پرداخته می شود. ✏️تفاوت معنوی تفاوت معنوی میان بدل و عطف بیان ،مهمترین تفاوت است زیرا این تفاوت میان همه¬ی بدل¬ها و عطف بیان ها وجود دارد گرچه کاملاً در لفظ شبیه یکدیگر باشند.حتّي برخی از تفاوت های لفظی از اين تفاوت نشأت میگیرد. این تفاوت از دقّت در تعاریف این دو فهمیده می¬شود. که تقریباً در تعریف عطف بیان و بدل  همه ی کتب نحوی بدان اشاره شده است.این تفاوت دارای سه خصوصیت است: الف) بدل مقصوداصلی حکم است در حالیکه در عطف بیان تنها برای روشن شدن حقیقتِ مراد متکلّم از متبوع به کار می رود  . ب) متبوعِ بدل فقط ظاهراً مسندإلیه است ولی متبوع عطف بیان هم ظاهراً و هم حقیقةً مسندإلیه می¬باشد. ج) متبوع در بدل در نیّت سقوط است ولی درعطف بیان این¬گونه نیست. لازم به ذکراست که اهمیّت تفاوت معنوی موقعی کاملاً مشخّص می شود که بدل و عطف بیان کاملاً شبیه یکدیگرند و دیگر تفاوت های لفظی عملاً کاربردی برای تمایز آن ها ندارند و تنها چیزی که سبب تمایز آن ها میشود همین تفاوت های معنوی است. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249 👇👇👇👇👇
🔴 💢تفاوت های لفظی💢 1⃣تفاوت اول: ضمیرنبودن عطف بیان هرگز عطف بیان نه خود ضمیر میباشد و نه متبوع آن ضمیر میتواند باشد. «أنَّ العطفَ لا یکونُ مضمراً و لا تابعاً لمضمر، لأنَّه فی ....» ❗️دلیل اوّل: زیرا همانطور که صفت در بین مشتقّات هرگز نمیتواند ضمیر بیاید و یا اینکه تابع از ضمیر بیاید، عطف بیان که همواره جامد است و معنا و کاربردی همچون صفت دارد، نیز نمیتواند ضمیر یا تابع از ضمیر باشد. ❗️دلیل دوّم: زیرا ضمائر اعراف المعارف هستند و نیاز به توضیح و توصیف ندارد به همین جهت برای آن صفت یا عطف بیان آورده نمیشود. ❗️دلیل سوّم: زیرا خود ضمائر نیاز به مرجع دارد بنابراین نمیتواند توصیف کننده و یا توضیح دهنده ی مرجع خود باشد، زیرا بالعکس، آن مرجع رافع ابهام از ضمیر است. ⚠️*زمخشری در الکَشّاف میگوید: «ه» در «به» متبوع و «أَنِ اعْبُدُوا الله» عطف بیان آن است در آیه ی زیر: «ما قُلْتُ لَهُم إِلَّا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ العْبُدُوا اللهَ ربِّی و ربَّکم.» (مائده- 117) ترجمه: «جز آنچه مرا بدان فرمان دادی ]چیزی[ به آنان نگفتم، ]گفته ام[ که: خدا، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید.» اما این قول اشتباه است زیرا ضمیر، متبوعِ عطف بیان واقع نمیشود. 〽️اشکال به دلیل اوّل: در دلیل اوّل عطف بیان را شبیه به صفت دانستیم و حکم صفت را بر عطف بیان بار کردیم. مقدّمه اوّل: کسایی اینکه صفت تابع برای ضمیر نمی آید را ردّ میکند و میگوید در سه مورد ضمیر میتواند موصوف واقع شود و برای آن صفت و نعت مي آيد: 1⃣در مورد مدح مرجع آن ضمیر: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْرَّحْمنُ الرَّحِیمُ» (بقره ـ163) که «أَلْرَّحْمنُ» و «أَلْرَّحِیْمُ» دو صفت برای «هو» هستند. 2⃣ در مورد ذمّ مرجع آن ضمیر: «مررت به الخبیث» که الخبیث صفت برای «ه» است. 3⃣ در مورد ترّحم بر مرجع آن ضمیر: «قد أصبَحَت بِقَرقَری کوانسا   فلا تلمه أن ینامَ الباِئسا» ✍️ترجمه: «همانا آهوان در بلاد قرقر شب را به صبح آوردند بنابراین ملامت وسرزنش مکن صیاد را به دلیل خوابیدنش، آن صیادی که همچنین صفتی دارد به مشقّت و سختی افتاده در طول روز.» شاهد: در صفت واقع شدن «البائس» برای ضمیر مفعولی «هاء» در «تلمه» است. مقدمه دوّم: گفته می شود عطف بیان برای توضیح متبوع خود می آید ولی زمخشری در تفسیر آیه ی شریفه ی «جَعَلَ اللهُ الْکَعْبَةَ البیْتَ الْحَرَامَ قِیَامًا لِلْنَّاسِ.» (مائده- 97) گفته است «أَلْبَیْتَ الْحَرَامَ» عطف بیان برای «أَلْکَعْبَهَ» است و غرض از آن مدح «الْکَعْبَهَ» است. 📜نتیجه: همانطور که گاهی صفت برای مدح موصوف می آید، عطف بیان نیز برای مدح متبوع می آید، بنابراین میشود بگوییم همانطور که صفت به جهت مدح تابع از ضمیر می آمد، عطف بیان هم به جهت مدح، تابع از ضمیر می آید. البته توجّه داشته باشید این نتیجه با توجّه به مبنای کسایی که صفت از ضمیر را در سه جا جایز می دانست گرفته می شود نه بر مبنای دیگر نحویّون زیرا دیگر نحوِیّون مطلقاً صفت از ضمیر را جایز نمی دانند. در مجموع اگر قبول کردیم که صفت از ضمیر نمی آید باید آن را به عطف بیان هم تعمیم دهیم و اگر پذیرفتیم که صفت از ضمیر می آید در مدح، باز هم باید آن را به عطف بیان تعمیم دهیم زیرا کار این دو یکی است. فقط یکی در جوامد و دیگری در مشتقات است.پس ملاحظه شد که بنابر مبنای جمهور نحویّون عطف بیان نه خود ضمیر است و نه می¬تواند تابع از ضمیری باشد، لکن بدل می¬تواند هم خود ضمیر باشد و هم تابع از ضمیر باشد. ـ بدلیّت و مبدلیّت ضمیر سه حالت دارد:            مبدل منه ضمیر،بدل اسم ظاهر. مبدل منه ضمیر، بدل ضمیر. مبدل منه اسم ظاهر، بدل ضمیر. شکل اوّل: و اما اینکه بدل میتواند تابع از ضمیر باشد در حالیکه خودش اسم ظاهر است را جمیع نحویّون گفته اند. مثال: مانند قول خداوند متعال در حکایت حضرت موسی (علیه السلام) «وَ مَا أَنْسَانِیهُ إلّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَه.» (کهف ـ63) ترجمه: «جز شیطان آن را از یاد من نبرد، تا به یادش باشم.» شاهد: در بدل واقع شدن «أَنْ أذْکُرَه» از ضمیر مفعولی «هاء» در «أَنْسَانِیه» است. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
دوره فرقه شناسی.mp3
32.64M
💠 فرقه شناسی 🎙 حجةالاسلام استاد علی محمدی هوشیار 🔹جلسه اول 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
دوره فرقه شناسی.mp3
23.98M
💠 فرقه شناسی 🎙 حجةالاسلام استاد علی محمدی هوشیار 🔹جلسه دوم 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
دوره فرقه شناسی.mp3
32.85M
💠 فرقه شناسی 🎙 حجةالاسلام استاد علی محمدی هوشیار 🔹جلسه سوم 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 ✍️اشکال زمخشری: زمخشری در تفسیر آیه ی شریفه ی: «وَ مَا قُلْتُ لَهُم إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِه أَن اعْبُدُوااللهَ رَبِّی و رَبَّکُم.» (مائده- 117) بدل واقع شدن «أَنِ اعْبُدُواالله» را از ضمیر «به» ممتنع دانسته است، به جهت توهّمی که در ذهن او بوده و آن توهّم این است که اگر «أَنِ اعْبُدُوا الله» بدل گرفته شود و ضمیر «به» مبدل منه باشد، چون مبدل منه در حکم سقوط است یک اشکال نحوی و صناعی ایجاد میشود و آن این است که در این صورت جمله ی صله ی «ما» که «أَمَرْتَنِی به» است عائد به «مَا» نخواهد داشت، لکن این توهّم مردود است زیرا همانطور که در فصل اول بیان شد اینکه گفته میشود مبدل منه در حکم سقوط می باشد باید دانست که این حکم از حیث معناست و از حیث لفظ نیست یعنی معنای مبدل منه از دید متکلّم اینگونه است که مخاطب آن را لحاظ نکند و معدوم بپندارد و همچنین بیان شد که مبدل منه ظاهراً و لفظاً مسندإلیه میباشد و فقط حقیقةً و معنیً مسندإلیه نیست. بنابراین در اینجا عائد که ضمیر «به» است مبدل منه نیز میباشد و همین وجود لفظی و ظاهری اش برای عائد بودنش کفایت میکند. شکل دوّم: علمای نحو اجازه داده اند که بدل ضمیر باشد مبدل منه آن هم ضمیر باشد مثل: «رأیتهُ إیّاه» که «إیّاه» بدل از ضمیر مفعولی «رأیته» آمده است. ✍️شکل سوّم: ضمیر میتواند بدل از اسم باشد، مانند «رأیت زیداً إیّاه» البته ابن مالک بانحویّون دیگر مخالف کرده و میگویدکه بدلیّت ضمیر از اسم ظاهر  از عرب شنیده نشده است و این قسم، مخالف استعمال عرب در زبان عربی است. و ابن مالک گفته است قول حقّ در قسم دوّم یعنی بدلیّت ضمیر از ضمیر این است که ضمیر دوم تأکید ضمیر اوّل است نه بدل از آن. همانطور که کوفیّون میگویند که ضمیر در این مورد همچون ضمیر در جمله «قمتُ أنت» تأکیدی میباشد. پس بنابر قول ابن مالک عطف بیان و بدل هر دو باید اسم ظاهر باشند و تنها فرق آن دو در این است که مبدل منه میتواند ضمیر باشد در حالیکه متبوع عطف بیان هرگز ضمیر نمیتواند باشد. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 ✍2- تفاوت دوم: ،عطف بیان شبیه صفت دوّمین فرق عطف بیان و بدل این است که عطف بیان همچون صفت  در تعریف و تنکیر موافق متبوع خود است. «أن البیان لا یخاف متبوعه فی تعریفه و تنکیره» این درحالی است که هیچ اختلافی در بین نحویّون در جواز اختلاف در تعریف و تنکیر در باب بدل و مبدل منه وجود ندارد همان گونه که سیوطی در شرح الفیة ابن مالک میگوید: «یُبدل الظاهر من الظاهر معرفتین کانا أو نکرتینَ أَو مختلفَین.» اشکال به زمخشری: بنابراین قول زمخشری در آیه ی شریفه ی: «فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا.» (آل¬عمران- 97) که می گوید «مقام» که به واسطه ی اضافه به «إبراهیم» معرفه گردیده است عطف بیان «آیاتٌ» است، اشتباه است، زیرا «مقامُ إبراهیم» معرفه بوده و «آیاتٌ بیّنات» نکره ی موصوفه است و در عطف بیان اتّحاد در تعریف و تنکیر شرط است، به خلاف بدل که اختلاف در تعریف و تنکیر، إجماعاً جایز است، مانند آیه ی شریفه ی: «إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیْمٍ*صِرَاطِ اللهِ الّذِی لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ.» (شوری- 52و53) ترجمه: «و به راستی که تو به خوبی به راه راست هدایت می کنی، راه همان خدایی که آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، از آن اوست» شاهد: در بدلیّت «صِرَاطِ اللهِ» که معرفه است از «صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» که نکره است، ضمی باشد. و یا مانند آیه ی شریفه ی «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللهَ یَرَی*کَلَّا لَئِن لَّمْ یَنْتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِیَةِ* نَاصِیَةٍ کَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ.»(علق ـ14و15و16) ترجمه: «مگر ندانسته که خدا می بیند؟*زنهار، اگر باز نایستد، موی پیشانی را سخت بگیریم ]همان[ موی پیشانی دروغزن گناه پیشه را.» شاهد: در بدلیت «نَاصِیَةٍ کَاذِبَةٍ» که نکره است از «النَّاصِیَةِ» که معرفه است می باشد. ادامه در پست بعد 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 3⃣تفاوت سوم: مفردبودن عطف بیان سوّمین فرق بین عطف بیان و بدل، این است که عطف بیان هرگز جمله نخواهد بود در حالی که بدل میتواند جمله باشد. «أنَّه لا یکون جملةً، بخلاف البَدل.» 🔹سیوطی میگوید «تُبدَلُ الجملة من الجملةِ نحو «أَمَدَّکُم بِمَا تَعْلَمُونَ *أَمَدَّکُم بِأَنْعَامٍ وَ بَنِینَ» (شُعَراء- 132و133)  که در اینجا «أَمَدَّکُم» دوّم بدل آمده از اوّلی. «والجملة من المفرد نحو: إلی الله أَشکو بالمدینة حاجةً  و بالشام أُخری کیفَ یَلتَقیان.» ترجمه:« بسوی خدا شکایت میکنم در شهر مدینه دارای حاجتی و در شهر شام نیز حاجتی دیگر دارم درشگفت و تعجبم این دو چگونه بهم میرسند.» شاهد: «در بیت فوق، جمله ی «کَیفَ یَلتَقیان» بدل از مفرد «حاجةً و اُخری» واقع شده است.» و مانند:«مَا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مُغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقَابٍ أَلِیمٍ.» (فُصِّلَت- 43) ترجمه: گفته نمیشود برای تو مگر آنچه که محققاً به پیامبران قبل گفته شده و آنچه گفته شده عبارت است از اینکه همانا پروردگار تو قطعاً دارای بخشش و دارای عقاب دردناک است.» شاهد: در بدلیّت جمله «إِنَّ رَبَّکَ» از «مَا» موصوله در «مَا قَدْ قِیلَ» است. ادامه پست بعدی 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 4⃣ تفاوت چهارم : تابع جمله چهارمین فرق بین عطف بیان و بدل، این است که همانطور که عطف بیان خود نمیتواند جمله باشد، متبوع آن نیز نمیتواند جمله باشد به خلاف بدل که گذشته از اینکه خود میتواند جمله و بدل از مفرد باشد، مبدل منه آن نیز مي تواند جمله باشد. «أنَّه لا یکونُ تابعاً لجملۀ بخلاف البدل»  مانند آیه شریفه: «إِتَّبِعُوا الْمُرْسَلِین* إِتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْأَ لُکُمْ أَجْرًا»(یس20و 21) شاهد: در مبدل منه بودن جمله« إِتَّبِعُوا المُرْسَلِین» است که یک جمله دیگر« إِتَّبِعُوا مَن....» بدل از آن واقع شده است. قول سیوطی در مورد بدلیّت جمله از جمله که در فصل قبل مطرح شد مناسب و مربوط به این فعل هم میباشد منتهی از این جهت که متبوع جمله است. و مانند قول شاعر: أقول له:    ارحلْ لا تقیمن عندنا وإلا تکن فی السرور الجهر مسلما      ترجمه: «میگویم برای او بار کن و برو، نمان نزد ما، و الا اگر میخواهی نزد ما بمانی. پس باش در نهان و آشکار یک رنگ و همچون انسان های منافق و دو رو نباش.» شاهد: در مبدل منه واقع شدن جمله« ارحل» برای یک جمله ی دیگر« لا تقمین» میباشد. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 5⃣ تفاوت پنجم:  فعل نبودن عطف بیان پنجمین فرق بین بدل و عطف بیان، این است که عطف بیان، فعل نمیتواند باشد هر چند متبوع آن فعل باشد، به خلاف بدل که میتواند خود فعل بوده و تابع از یک فعل دیگر باشد. «أنّه لا یکون فعلاً تابعاً لفعل، بخلاف البدل»  مانند قول خداوند متعال: «و مَن یَفعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أثامًا یُضاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ» (فرقان-68-69)  ترجمه: «و هر کس اینها را انجام دهد سزایش را دریافت خواهد کرد. برای او در روز قیامت عذاب دو چندان میشود.» شاهد: در اینجا فعل« یُضَاعَفْ» بدل از فعل«یَلْقَ» شده است. به همین جهت مجزوم میباشد. زیرا فعل«یَلْقَ» مجزوم به حذف یاء و جواب شرط است. باید دانست که این آیه از باب بدليّت جمله از جمله نمیباشد زیرا نائب فاعل« یُضَاعَفْ» کلمه« الْعَذَابُ» است. و فاعل«یَلْقَ» ضمیرِ راجع به«مَن» است و در بدلیّت جمله از جمله، اتّحاد در مسندإلیه شرط است و اگر«یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ» بدل از فعل«یَلْقَ» بود یا بدل كلّ از کلّ از جمله«يَلْقَ أثَامًا» بود فعل مضارع«یُضَاعَفُ» مجزوم نمي شد زیرا جزم به کل جمله و محل آن داده میشد. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 6⃣تفاوت ششم:  عطف بیان و عدم تبعیّت در لفظ ششمین تفاوت بین بدل و عطف بیان، این است که عطف بیان نباید لفظاً همانند متبوع خو‌‌د باشد لکن اتّحاد لفظ تابع و متبوع در بدل جایز است البته به شرط اینکه: به لفظ دوّم که تابع و بدل است یک لفظ اضافه شده باشد تا باعث روشن تر شدن معنای مراد از مبدل منه باشد. «أنَّه لایکونُ بلفظ الأوَّل، و یَجوز ذلک فی البدل بشرط أن یکونَ مع الثانی زیادۀ بیان...»  مانند قول خداوند متعال در این آیه شریفه به قرأت یعقوب: «وَ تَرَی کُلَّ أُمَّۀٍ جَاثِیَۀً کُلُّ أُمَّۀٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا»(أَلْجَاثِیَه 28) 💢شاهد: نصب«کُلّ» دوم بنابر بدل بودن از« کُلّ» اوّل میباشد و شاهد در این است که لفظ هر دو یکی میباشد و به«کُلّ» دوّم علاوه بر «أمۀ»، که همراه با«کل» اول نیز هست، جمله صفتیه «تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا» متّصل شده که دارای توضیح بیشتری نسبت به مبدل منه است و آن را بیشتر روشن میکند، زیرا این جمله علّت به زانو در آوردن آن قوم را نیز بیان میکند. باید دانست در قراءت های غیر یعقوب که به رفع«کُلّ» دوّم است، «کُلّ» دوّم مبتدا و«تُدْعَی» خبر آن بوده و جمله مستأنفه است. ✍️شایان ذکر است که«جَاثِیَه»( به معنای« به زانو افتاد») بنابر حال بودن از«کُلّ أُمَّۀ» اوّل میباشد. ⭕️بررسی صحّت اين تفاوت: ابن طراوۀ این تفاوت را قبول کرده و ابن مالک و پسرش هم از او متابعت نمودهاند. و دلیل آنان این است که عطف بیان برای روشن شدن مراد از لفظ متبوع است و صحیح نیست که لفظ عطف بیان همانند متبوع خود باشد زیرا هیچ گاه لفظی بدون اضافه شدنِ لفظ توضیح دهنده به آن، نمیتواند بیانگر معنای مراد از لفظ مشابه خود باشد. بنابراین ابن طراوۀ و پیروانش قائلند که عطف بیان نباید همانند لفظ أوّل باشد چون یک شیء نمیتواند روشن کننده و مبیّن خود باشد لکن بدل میتواند همانند لفظ مبدل منه خود باشد. به شرط اینکه با آن لفظی توضیح دهنده و روشنگر باشد. اشکال بر ابن طراوۀ: این دلیل از سه جهت اشتباه است: اشکال اوّل: این دلیل چون از یک طرف میگوید: یک شئ نمی تواند مبیّن خود باشد و از طرفی دیگر اتّفاق نظراست که بدل میتواند مانند لفظ مبدل منه خود باشد اقتضا دارد و نتیجه گرفته میشود که بدل هرگز مبیّن مبدل منه نمیباشد در حالی که اتّفاق نحویّون بر این است که بدل نیز مبیّن مبدل منه میتواند باشد به همین جهت سیبویه این دو مثال«مررت بی المسکین» و«مررت بک المسکین»که«المسکین» بدل از ضمیر یاء و کاف باشد منع کرده است. زیرا ضمیر مخاطب و متکلم روشنتر از «المسکین» است. پس«المسکین» چون مبيّن آن دو ضمیر نمیباشد بدل از آنها نمیباشد، لکن«مررت به المسکین» چون ضمیر غایب یک نحوه ابهامی داردچون مرجع آن غایب است و حاضر نیست، لذا«المسکین» میتواند توضیح و بیان آن باشد پس میتواند بدل از آن باشد. ✍️باید دانست که بدل و عطف بیان در اینکه هر دو مبیّن متبوع خود هستند هیچ فرقی ندارند بلکه تنها فرقی که در این مورد دارند این است که بدل هر چند یک لفظ است لکن چون در نیّت تکرار عامل است، گویا عامل نیز، که همان عامل مبدل منه است یک بار دیگر تکرار شده، بنابراین گویا در کلام دو جمله است یکی جملهای که در آن مبدل منه است و دیگر جمله ای که در آن بدل است و جمله دوّم بیان جمله اوّل است به طوری که گویا جمله اوّل دوباره برای تبیین و بیان مراد متکلّم تکرار شده است مانند جمله ی«سُرِقَ زیدٌ ثوبه» که گویا دو بار به این شکل« سُرِقَ زیدٌ سُرِقَ ثوبه» تکرار شده است، لکن عطف بیان چون در نیّت تکرار عامل نیست، بنابراین برای تبیین متبوع خود بدون هیچ ضمیمه ای و تکرار عامل میباشد. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
جَنَّةُ المُعرِبين 🦋
🔴 #هزار_و_یک_نکته ✅ #نکته_چهل_و_چهارم 6⃣تفاوت ششم:  عطف بیان و عدم تبعیّت در لفظ ششمین تفاوت بین بد
💢اشکال دوّم: دلیل دوّم در ردّ دلیل ابن طراوۀ و پیروانش این است که اگر لفظی تکرار شد و به آن لفظی متصل شود که متصل به متبوع نشده همانطور که در اوّل بحث از فرق هفتم گذشت، باید صحیح باشد که قائل شویم دوّمی عطف بیان از اوّلی باشد به دلیل اینکه دوّمی مبیّن و بیانگر اوّلی است، زیرا بنابر نظر ابن طراوۀ بدل نمیتواند بیان مبدل منه کند، در حالیکه خود ابن طراوۀ گفت: در این صورت، لفظ دوّم به همراه لفظ متّصل به آن، بدل از لفظ اوّل میباشد. بنابراین دلیل او با مدّعایش سازگار نیست. و حقّ در این صورت این است كه همانطور که در این صورت لفظ دوّم میتواند بدل باشد، میتواند عطف بیان نیز فرض شود زیرا بدل و عطف بیان هر دو در مقام توضیح و تبیین متبوع خود میباشند. بنابراین اگر به لفظ دوّم، لفظی متّصل گردد که باعث زیادت توضیح نسبت به لفظ اوّل شود، آن لفظ دوّم را میتوان عطف بیان یا بدل گرفت. چون هم عطف بیان و هم بدل یک نحوه بیاني برای لفظ اوّل هستند که به همین جهت جماعتی از نحویّون بدل و عطف بیان بودن«زید» دوّم از«زید» اوّل را در شعر زیر اجازه داده اند: «یا زید الیعملات الذبل   تطاول اللیل هدیت فانزل» شاهد: در بدل یا عطف بیان بودن« زید الیعملات» از«زید»است ترجمه: «ای زید زیدی که از آن شتران قومی و میان اندام است، شب سپری شد پس فرو بیا و استراحت کن.» 💢اشکال سوّم: لازم نیست در عطف بیان حتمًا به لفظ دوّم لفظی اضافه شده باشد که باعث زیادت توضیح لفظ دوّم نسبت به لفظ اوّل گردد، زیرا میتوان عطف بیان را اینگونه تصوّر کرد که مجرّد از لفظ اضافی است و با این وجود لفظ دوّم عطف بیان باشد، به عنوان مثال در حالی که در حضورتان دو نفر به اسم«زید» وجود دارند، میگویید: «یا زیدُ زید» و در همان حال که«زید» اوّل را میگویید، هر کدام از این دو توهّم می¬کنند که او مقصود از خطاب است، لکن زمانی که«زید» را تکرار کردید و رویتان را به طرف یکی کردید مراد شما از«زید» ظاهر و روشن میشود  بنابراین«زید» دوّم با آنکه زیادت توضیح ندارد، لکن، عطف بیان از لفظ اوّل شده است. نتیجه گیری : بنابراین واضح گردید که این تفاوت با توجه به استدلالات سه گانه قابل پذیرش نیست ولی با همه ی این تفاصیل بحثی که مطرح است این است که اگر واقعاً استعمال عرب بر این تفاوت صحّه بگذارد تمامی دلایل و استدلالات ما باطل است. و به تبع دلایل و استدلالات ابن طراوۀ و پیروانش نیز باطل است. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 ✍تفاوت هفتم: هفتمین فرق عطف بیان و بدل، این است که عطف بیان در نیت و غرض جایگزین شدن در محل متبوع و لفظ اول نیست، به خلاف بدل که در نیت حلول و جایگزینی در محل مبدل منه است. «أنه لیس فی نیۀ إجلاله محل الأول، بخلاف البدل، ولهذا امتنع البدل و تعیین البیان فی نحو«یا زید الحارث»....» ⭕️بنابراین بدل باید تمامی شرایط حضور در آن را دارا باشد، به همین جهت بدلیت در مثل:«یا زید الحارث» ممتنع است زیرا« الحارث» شرط حضور در محل«زید، را دارد زیرا حرف ندا با اسم الف و لام دار- به جز اسم جلاله و جملات محکیه و در ضرورت شعری- جمع نمیشود بنابراین در اینجافقط«الحارث» میتواند عطف بیان باشد. و در مثل«یا سعید کرز» با تنوین رفع«کرز» یا«سعید کرزاً» با تنوین نصب«کرز» نمیتواند بدل باشد، زیرا اسم مفرد معرفه بعد از حرف ندا باید مضموم و بدون تنوین باشد، پس در اینجا در حالت رفعی و در حالت نصبی«کرز» عطف بیان از«سعید» است و در حالت رفعی تابع اعراب لفظی او، در حالت نصبی تابع اعراب محلی اوست. لکن اگر جمله اینگونه بود«یا سعید کرز» به ضم و بدون تنوین، جریان بالعکس میشود و بدلیت متعین است و عطف بیان نمیتواند باشد زیرا مضموم و بدون تنوین بدون آن نشانه ی این است که عامل یعنی«یا» تکرار شده است و به همین جهت است که مضموم و غیر منون است زیرا منادای معرفه مفرد، مضموم است و تکرار عامل فقط در بدل میباشد و در عطف بیان نیست. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 ✍ تفاوت هشتم: عطف بیان و تقدیرجمله فرق آخر بدل با عطف بیان در این است که عطف بیان در تقدیر و فرض یک جمله دیگر، غیر از جمله ی متبوع خود نمیباشد. «أنَّه لیسَ فی التقدیر من جملۀ أخری بخلاف البدل، و لهذا امتنع أیضا ً و البدل و تعیین البیان فی نحو قولک«هندٌ قام و عمرا أخوها»و ....» بنابراین عطف بیان و متبوع آن لفظاً و معناً و نیّتاً یک جمله هستند به خلاف جمله ای که در آن بدل وجود دارد که در نیّت دو جمله است که یک جمله مشتمل بر عامل و مبدل منه، و جمله دیگر مشتمل بر همان عامل و بدل است بطوری که گویا دو جمله نیّتاً و معناً ذکر شده است. به همین جهت، بدلیّت«أخوها» از« عمرو» در مثال« هند قام عمرو أخوها» صحیح نیست زيرا اگربدل بگيريم در جمله «هند قام عمرو » ضمیر رابط به مبتدا وجود ندارد بنابراین«أخوها» بدل نبوده بلکه عطف بیان برای«عمرو» است، تا این اشکال پیش نیاید. و یا در مثال«مررت بر جل قام عمرو أخوه»، « أخوه» نمیتواند بدل از«عمرو» باشد زیرا جمله« قام عمروا أخوه» صفت برای«رجل» است و باید جمله صفت، ضمیر رابط به موصوف داشته باشد و اگر«أخوها» بدل گرفته شود، آن جمله ی صفت در حکم دو جمله است که عبارت از«قام عمرو و قام أخوها» است که جمله اوّل که صفت برای« رجل» است خالی از ضمیر رابط خواهد شد، لذا باید«أخوها» را عطف بیان گرفت تا اشکال پیش نیاید. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
جَنَّةُ المُعرِبين 🦋
🔴 #هزار_و_یک_نکته ✅ #نکته_چهل_و_ششم #عطف_بیان #بدل ✍ تفاوت هشتم: عطف بیان و تقدیرجمله فرق آخر بدل ب
⭕️واضح شد که بین عطف بیان و بدل کل از کل تفاوت وجود دارد که با اندکی دقّت بدان می توان پی برد. تفاوت ها ی آن ها همانطور که ذکر شد از دو دسته معنوی و لفظی قرار می گیرند. تفاوت معنوی این که عطف بیان برای تبیین و توضیح متبوع میآید ولی بدل تابع مقصود بحکم است. و تفاوت های معنوی هشت تفاوتی که به طور مفصّل به آن ها پرداخته شد. 1⃣عطف بیان نه خودش ضمیر می¬باشد نه متبوعش بخلاف بدل. 2⃣عطف بیان بخلاف بدل واجب است در تعریف و تنکیر از متبوعش تبعیت کند. 3⃣عطف بیان بخلاف بدل هرگز جمله نمیباشد. 4⃣متبوع عطف بیان بخلاف متبوع بدل هرگز جمله نمیباشد. 5⃣عطف بیان بخلاف بدل هرگز فعل نمیباشد. 6⃣عطف بیان بخلاف بدل نباید با متبوع خود لفظاً یکسان باشند. 7⃣عطف بیان بخلاف بدل در نیّت حلول در جایگاه متبوع نیست. 8⃣عطف بیان بخلاف بدل در تقدیر و فرض یک جمله دیگر نمیباشد 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 ‍ 💢 💢 (یا أیها الذین آمنوا لا تسئلوا عن أشیاء إن تبد لکم تسؤکم) ✏️چرا اشیاء لا ینصرف است؟ ⭕️جمیع بصریون از جمله خلیل و سیبویه گفته اند: ✍️اشیاء اسم جمع از شیئ بوده و شیئ نیز لفظا مفرد و در معنا جمع. 🎙️می گویند اشیاء قلب از شیئاء بر وزن فعلاء با دوهمزه بوده که مابین آن دو الف قرار دارد،لذا بخاطر ثقل و کثرت استعمال قلب مکانی به عمل آمده و لام الفعلش یعنی همزه اول را بر فاء الفعلش یعنی شین مقدم کردند،التقاء ساکنین شد میان یاء و الفی که بعد از آن (و پس ازحذف همزه)قرارگرفته،همان الف مابین دو همزه،سپس یاء به تناسب الف مفتوح شد(زیرا هر حرفی ماقبل الف باشد مفتوح است)‌و وزن آن شد لفعاء و از آن جا که اصل وزن آن قبل از قلب، هم وزن حمراء بود، غیر منصرف میباشد. 🖌️در این رابطه دو قول دیگر از کسائی و فراء موجود می باشد، که اولی مردود دومی ضعیف است،علیهذا آوره نشد،برای دیدن آن دو رجوع شود به منبع ذیل الذکر). 📜اقتباس از البیان (هاتفی)ج۱/ص۴۷۷ 🙂نکته: چرا اشیاء بر وزن افعال نیست؟ دو دلیل دارد: 1⃣لاینصرف بودنش؛زیرا اگر بر این وزن می بود چون الفش ممدود نبود(چراکه شرط الف ممدود آن است که همزه آن زائد باشد و حال انکه اگر بر وزن افعال باشد همزه لام الفعل است)دیگر غیر منصرف نبود. 2⃣جمع أشیاء اشاوی ضبط شده (مانند عذراء، عذاری) در حالی که اگر وزنش افعال می بود اشاوی نمی شد زیرا افعال بر این وزن جمع بسته نمی شود 📜مصباح المنیر شرح نظام،احکام قلب،ص۳۴ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 📍 📢🌹 عج: 🖍️اللهم(در اصل یا الله هست که میشه نداء و منادی مفردمعرفه و بخاطر عدم اجتماع دو حرف تعریف( یا و ال) یا به صورت میم مشدد به آخر الله وصل شده است) 🖍️کنْ(فعل ناقصه و صیغه ی هفت امر و انت محذوف اسمش و محلا مرفوع) 🖍️لولیّک( لام جاره ولیّ بر وزن فعیل و مجرور، مضاف و کاف مضاف الیه محلا مجرور) 🖍️الحجةِ(بدل یا عطف بیان برای ولیّ که متبوع و مجرو است لذا مجرور شده به دلیل تابع بودن) 🖍️ابنِ( صفت برای الحجةِ و چونکه بین دو معرفه نه دو عَلَم(الحجة ابن الحسن)قرارگرفته همزه ی آن حذف نشده است ،و مضاف میباشد). (اگر ابن بین دواسم قرار بگیره همزه اش حذف میشود) 🖍️الحسنِ (مضاف الیه برای ابن و مجرور) 🖍️صلواتُک( مبتدا و مضاف،کاف مضاف الیه محلا مجرور) 🖍️علیه(جارومجرور متعلق به صلوات) 🖍️وعلی آبائه( واو عاطفه و از آنجای که عطف اسم ظاهر(آبائه) بر ضمیر(ه) موجب جواز تکرار حرف جر(علی) میشود اینجا هم انجام شده است، علی(حرف جر آباء جمع أب و مجرور و مضاف، ه مضاف الیه ومحلا مجرور) 🖍️فی هذه الساعةِ(جارو مجرور ،متعلق به محذوف وجوباً، الساعةِ عطف بیان برای هذه و مجرور، خبر برای صلواتُک) و فی کلِّ ساعةٍ( واو عاطف و همان مطلب جواز تکرار حرف جر، کلِّ مجرور و مضاف، ساعةٍ مضاف الیه) 🖍️ولیّاً( خبر برای کُنْ و منصوب) 🖍️وحافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاًو عیناً( عطف بر ولیّاً و خبر برای کُنْ) 🖍️حتی تُسکنَه ( حتی حرف ناصب، تسکنَه فعل و فاعل و مفعول به و منصوب) 🖍️ارضَک(مفعول دوم ومضاف و مضاف الیه ) 🖍️طوعاً(کلمه طویلا و طوعا هر دو صفت برا مفعول مطلق محذوف و مفعول مطلق نوعی هستن تمتعا طویلا اسکانا طوعیا و یا طوعا) 🖍️و تمتّعَه(عطف بر تسکنَه فعل و فاعل و مفعول به و منصوب) 🖍️فیها(جارو مجرور متعلق به تمتّعه) 🖍️طویلاً(کلمه طویلا و طوعا هر دو صفت برا مفعول مطلق محذوف و مفعول مطلق نوعی هستن تمتعا طویلا اسکانا طوعیا و یا طوعا) 🌹🌹🌹 ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 منادي يا مفرد است يا مضاف و يا... ـ اگر مفرد معرفه باشد، مبني بر رفع مي‌شود. مثل «يا اللهُ، يا عليُّ يا عظيمُ». ـ و اگر مضاف و مضاف اليه باشد منصوب است. مثل «يا عبدَ الله، يا ربَّ البيت الحرام، يا ابا عبد الله». در عبارت «يا فاطمة الزهراء» بايد ببينيم كه تركيب فاطمة الزهراء تركيبي وصفي است يا تركيبي اضافي كه اگر وصفي بود، كلمه‌ي «فاطمه» مبني بر رفع خواهد بود و اگر اضافي بود منصوب خواهد بود. راه تمييز تركيب وصفي از تركيب اضافي توجه به معنا است. با كم‌ترين توجهي به معناي عبارت «يا فاطمة الزهرا» به آساني مي‌توان فهميد كه اين تركيب يك تركيب وصفي است. ✏️ (توجه داشته باشيد كه منظور از تركيب وصفي در اين‌جا چيزي در مقابل تركيب اضافي است وشامل عطف بيان و بدل نيز مي‌شود). علاوه بر اين، يكي از فرق‌هاي تركيب وصفي و اضافي اين است كه تركيب وصفي قابليت حمل دارد ولي تركيب اضافي قابل حمل نيست، يعني در تركيب وصفي مي‌توان موصوف را موضوع (نهاد) و صفت را محمول (گزاره) قرار داد؛ مثل «فاطمه زهرا است» ولي در تركيب اضافي نمي‌توان مضاف را موضوع (نهاد) و مضاف اليه را محمول (گزاره) قرار داد؛ مثلاً نمي‌توان گفت «عبدْ الله است» يا «كتابْ من است». فرق ديگر آن است كه در تركيب اضافي هر يك از مضاف و مضاف اليه مصداق جداگانه‌اي دارند مثل «كتاب من» كه كتاب چيزي است غير از من؛ اما در تركيب وصفي، موصوف و صفت هر دو به يك مصداق اشاره دارند مثل «مردِ شجاع» كه مصداق هر دو يك انسان است. ✏️(توجه داشته باشيد كه مصداق غير از معنا است؛ در تركيب وصفي معناي موصوف و صفت دو تا است ولي مصداق خارجي يكي است). به همين دليل در دعاي توسل مي‌خوانيم «يا فاطمةُ الزهراء، يا بنتَ محمد، يا قرةَ عين الرسول» كه مورد اول موصوف و صفت است و به همين دليل منادي مرفوع است و در دو مورد بعدي مضاف و مضاف اليه است كه منصوب است. ✏️(توجه داشته باشيد كه در چاپ بعضي از مفاتيح‌ها در دعاي توسل دچار اشتباه شده‌اند). ✍در دعايي ديگر مي‌خوانيم: السلام عليك يا سيدةَ نساء العالمين ... السلام عليك ايتها المظلومةُ الممنوعةُ حقها (مفاتيح، اعمال روز سوم ماه جمادي الآخره)، مورد اول تركيب اضافي است و مورد دوم تركيب وصفي. توجه داشته باشيد كه حرف نداي «ايتها» با «يا» از نظر نحوي هيچ فرقي ندارد. ✍اين دو تركيب را در زيارت‌نامه‌ي حضرت زهرا سلام الله عليها نيز مي‌خوانيم: السلام عليك يا بنتَ رسول الله، السلام عليك يا بنتَ نبي الله ... السلام عليك يا امَّ الحسن و الحسين سيدي شباب اهل الجنة، السلام عليك ايتها الصديقةُ الشهيدة، السلام عليك ايتها الرضيةُ المرضيةو... (مفايتح الجنان، زيارت حضرت فاطمه‌ي زهرا سلام الله عليها) در بحار الأنوار ج ‏43، ص 261، باب 12 آمده است: ... قَالَ لَهَا هَنِيئاً مَرِيئاً لَكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ ثُمَّ أَخَذ ... و نيز ج ‏45، ص 300، باب 46: ... وَ يَا أُمَّاهْ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاء ... (اين دو روايت از نرم‌افزار گنجينه‌ي روايات نور نوشته شده است). ✍تنها توجيهي كه نصب كلمه‌ي «فاطمة» در عبارت «يا فاطمة الزهراء» دارد اين است كه بگوييم اين نوع كاربرد خيلي شيوع دارد و از باب غلط مشهور اشكالي ندارد. اين توجيه باعث مي‌شود كه به مردم عادي در كاربردهاي روزمره‌شان سخت نگيريم وگرنه نمي‌توان دعاها و عبارت‌هاي عربي را با اين توجيه غلط خواند. ⭕️در ترکیب «يا فاطمة الزهراء» ✍️بصریّون معتقدند باید فاطمة به الزهراء اضافه شود 🖍️ابن مالک هم گفته: و اِن یکونا مُفردَینِ فَاَضِف یعنی اگر اسم و لقب هر دو مفرد بودند، اسم را به لقب اضافه کن 🖍️ولی کوفیون علاوه بر اضافه، اِتباع را هم جایز می دانند 📜بنابراین: يا فاطمةَ الزهراءِ را همه صحیح می دانند ولی يا فاطمةُ الزهراءُ بنا بر نظر بصریون صحیح نیست 🖌️باید توجه داشت که الزهراء در عبارت فوق لقب است نه نعت یعنی معنایش ای فاطمه ی زهرا است نه ای فاطمه درخشان 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 ⭕️ 💢واکاوی و وارسی لفظ ((قاعده))💢 ✅تعریف لغوی:اساس جمع قواعد و قواعد البیت ای؛ اساسه : یعنی بنیاد های خانه مثل؛(واذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسماعیل ) و (فاتی الله بنیانهم من القواعد) ✅تعریف اصطلاحی : قواعد نزد فقهاء غیر از آن قواعدیست که نزد نحات و اصولیون است. 💢چون قاعدة نزد فقها حکمی است اکثری و آن کل ای است که منطبق شود(صدق کند) بر تعداد زیادی از اجزائش تا شناخته شود احکام جزئیاتش 💢واما نزد نحات و اصولیین : قاعده آن قضیه کلی ایست که منطبق باشد(قابل صدق) بر جمیع اجزاء (افراد)آن کل ✏️منبع :القواعد النحویة تاصیلا و تفصیلا لعبد الواحد محمد النحو صفحه ۱۱ ✏️ نکته؛کل تشکیل شده از اجزاء نه کلی. در مورد فرق بین کلی و کل و جزء و جزئی حاشیه منطق کبری که در جامع المقدمات هست توضیح خوبی داده. ✅نکته✅ اشباه النظایر ج۲ ص۱۱۱ قال السیوطی قال ابن النَّحَّاس فی تعلیقه : هنگامی که ضمیر منفصل از ضمیر متصل تاکید آورده میشود باید ضمیر دومی که تاکید آورده شده است از ضمایر مرفوعی باشد و نه غیر آن درحالی که فرقی نمیکند ضمیری که برایش تاکید آورده شده است مرفوعی باشد یا منصوبی یا مجروری مثال ها: قمت انا و رایتک انت و مررت به هو 💢تعدادی از قواعد نحوی : ⭕️الاصل هو الافراد و الترکیب فرع ⭕️الاصل هو المظهر و انما المضمر فرع ⭕️الاصل فی کل حرف ان یکون دالا علی ما وضع له فی الاصل ⭕️الاصل فی الاسماء التنکیر فهو اول احوال الکلمة ⭕️الاصل فی الاسماء ان لا تعمل ⭕️الاسم هو الاصل و الفعل و الحرف فرع ⭕️الاصل فی الظرف ان لا یعمل ⭕️ما یدخل علی الاسم الذی هو الاصل اقوی مما یدخل علی الفعل الذی هو الفرع ⭕️الاصل فی الافعال العمل 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 🔴 🔷آیا "یا هو" از نظر قواعد ادبی صحیح است؟ 🔻شاید بپرسید طبق قواعد علم نحو، حرف ندا بر سر ضمیر وارد نمی شود، پس چطور در برخی روایات تعبیر "یا هو" وجود دارد؟ این شبهه را علامه حسن زاده آملی دامت برکاته اینچنین پاسخ داده اند: 🔸«در این حدیث شریف و نظائر آن کلمه مبارکه هو منادی شده است و حرف یای ندا بر سرش در آمده است و حال اینکه ضمیر، منادی نمی شود، ✏️علامه بهائی، در صمدیه در شرایط منادی گوید: «و یشترط کونه مظهراً» و شارح آن علامه سیدعلیخان در شرح کبیر صمدیه پس از عبارت مذکور گوید: فلا یجوز نداء المضمر مطلقاً لا یقال یا انا و لا یا ایای و لا یا هو و لا یا ایاه اجماعاً. تا اینکه گوید: و قال شعبان فی الفیته: 🔸و لا تقل عند النداء یا هو 🔸و لیس فی النحاة من رواه 🔸پس در حدیث مذکور "یا هو" حرف ندا بر سر ضمیر در نیامده است، بلکه هو اسمی از اسماء الله است که مسمی آن هویت مطلقه و ذات اقدس است (یعنی در این روایات هو ضمیر نیست بلکه اسم است)، چه اینکه جمله شریف "یا هو یا من لاهو الا هو" سخن کسی است (امام علی علیه السلام) که خود پدر نحو و صرف است. 🔹منبع: هزار و یک کلمه، ج2، ص 184، علامه حسن زاده آملی. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 💢 💢 دانشمندان هرگاه می خواستند علمی را تعلیم دهند، هشت مطلب را درباره آن علم به عنوان مقدمه بیان می کردند و معتقد بودند دانستن این مطالب باعث می شود دانشجو بهتر و با دید صحیح تری آن علم را بیاموزد. به این هشت مطلب " رئوس ثمانیه " یا "موضوعات هشتگانه" می گفتند که عبارتند از: ۱. تعریف علم(( لغتی و اصطلاحی )) ۲. موضوع علم ۳. فایده علم ۴. مؤلف علم ۵. ابواب و مباحث علم ۶. جایگاه علم در میان دیگر علوم ۷. غرض و مقصود علم ۸. روش های تعلیم علم منبع؛ کتاب حاشیه ملاعبدالله کتاب منطق صوری خوانساری ج۱ص۲ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 💢 علم اشتقاق 💢 ✍۱) تعریف علم اشتقاق : اشتقاق در به معنای دو شقه کردن و تکه تکه کردن چیزی در : بیرون آوردن کلمه ای از کلمه ٔ دیگر بشرط آنکه در معنی و ترکیب با هم مناسب و در صیغه مغایر باشند. (از تعریفات جرجانی ) ✏️ حاجی خلیفه در کتاب کشف الظنون خود میگوید : اشتقاق دانشی است که در آن از چگونگی بیرون آوردن کلمه ای از کلمه ای دیگر گفتگو میشود و باید میان کلمه ٔ اصلی «مخرج » و کلمه ٔ دوم «خارج » اصالةً و فرعاً به اعتبار ماده آن یعنی حروف اصلی ( مثل :ض ر ب در ضارب مضروب و...)مناسبتی وجود داشته باشد. و قید اخیر «ماده» علم صرف را از این تعریف خارج میکند، زیرا در علم صرف نیز درباره ٔ اصالت و فرعیت میان کلمه ها گفتگو میشود لیکن برحسب هیئت آنها است و از ماده آن بحث نمیکند، مثلاً در اشتقاق از مناسبت نهق و نعق برحسب ماده ٔ آنها بحث میشود و در صرف از مناسبت آنها برحسب هیئت هر یک سخن میرود و بنابراین دو دانش مزبور از هم متمایز شدندو توهّم اینکه ممکن است صرف و اشتقاق یک دانش باشد،از میان رفت. ✍۲) موضوع علم: کلمه از حیث خروج بعضی از بعض دیگر به لحاظ ماده ✍۳)فایده علم: أ)شناخت کلمات اصلی و فرعی ب)فهم دقیق معانی کلمات وفرق لغات و رجوع به اشتقاق،اختلاف در معنای کلمه را از بین میبرد. ج)وضع الفاظ جدید د)معانی کلمات غامض وسنگین و غیر غامض رو با این علم به دست میاریم و... ✍۴) مدون علم: ابن درید کتابی به نام الاشتقاق نوشت البته قبل از او علم اشتقاق در کتب دیگران همچون خلیل و سیبویه یافت میشد ولی نه به عنوان علمی جدا که ابن درید آن را جدا کرد.بعد از او ابن فارس آنرا توسعه داد در کتاب مقاییس اللغة. ✍۵) ابواب و مباحث علم: بسیار است و یک بخش آن، اقسامش هست که توضیح خواهیم داد. علم اشتقاق سه قسم است: اشتقاق صغیر اشتقاق کبیر اشتقاق اکبر به طور جداگانه بحث خواهیم کرد ان شاالله تبارک و تعالی ✍۶) جایگاه علم در میان دیگر علوم: ما بین علم لغت و صرف است.   موضوع اشتقاق از مباحث زبان شناسی (فقه اللغة) محسوب میشود. ✍۷)غرض و مقصود علم: احتراز از خلل در انتساب ✍۸)روشهای تعلیم علم: باید این علم بعد از علم لغت و قبل از علم صرف تدریس شود ولی چون به عربی نوشته شده است بعد از نحو تدریس شود بهتر است. 🔸منابع: مفتاح النجاح زکی جعفری تعریفات جرجانی دهخدا تحفه طالقانی بکان طالقانی کلیات ابوالبقاء 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 💢 💢 ✍️ در این مبحث بعض اصطلاحات صرفی را خواهیم شناخت👇👇 🔷 اصطلاح اول: معنی () در لغت و اصطلاح 1️⃣ در لغت: مشهور اهل لغت معنا را از واژه عَنَی يَعْنِی از باب ضرب به معناي قَصَدَ يَقْصِدُ گرفته‌اند. (لسان العرب، ج ۱۵، ص ۱۰۶.) 🔹و آنچه لفظ به آن دلالت دارد را از آن جهت معنا گفته‌اند كه از لفظ قصد شده يا صلاحيت قصد شدن را دارد. (كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج ۲، ص ۱۶۱۷) 🔹صيغۀ آن را نيز عده‌ای مصدر ميمی به معناي اسم مفعول (= قصد شده) (شرح الجامی، ص۴، و حاشیه الدسوقی علی شرح الشمسيه المطبوع ضمن شروح الشمسيه، ج ۱، ص ۲۳۱.) و برخی مخفف اسم مفعول (= مَعنِی) (الاشتقاق للبهبهانی، ص ۱۶ ، بنابراین احتمال، اصل آن معنیّ با تشدید یاء و کسر نون بوده که بعد از حذف یکی از دو یاء، کسره آن تبدیل به فتحه شده است.) و بعضی اعتباراً اسم مكان (همان و شرح الجامی، ص۴.) دانسته‌اند. 2️⃣ در اصطلاح: در تعريف آن گفته‌اند: المعنی مَا يَصِحُّ أن يُقصد، يعنی معنا آن چيزی است كه صلاحيت دارد كه قصد بشود (حاشیه عبد الغفور علی شرح الجامی، ص۱۰) و در ادبيات و علوم مربوط به الفاظ به آنچه صلاحيت دارد كه از لفظ قصد بشود اطلاق می‌شود اعم از اينكه مدلول تصوری باشد يا تصديقی؛ مطابقی باشد يا تضمنی و يا التزامی. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 💢 💢 ✅ اصطلاح دوم : در لغت و اصطلاح 🔴 در لغت: لفظ باب دو معنا دارد: ✏️۱. محل دخول و ورود و به بيانی ديگر: فرجه و منفذی كه از آن می‌توان رفت و آمد كرد؛ (تاج العروس، ج ۲، ص ۴۷. و فتح الخبير اللطيف علی متن الترصيف فی علم التصريف، ص ۱۰) ✏️۲. چيزی از چوب يا آهن يا غير آن دو كه آن محل رفت و آمد را با آن مسدود كرده و می‌بندند؛ ظاهر اين است كه اصل وضع باب برای معنای اول بوده و معنای دوم بعداً مشهور شده است. (تاج العروس، ج ۲، ص ۴۷.) 🔴 در اصطلاح: معانی مختلفی برای آن ذكر شده است. (تاج العروس، همان، و حاشیه ابو طالب، ص ۵۲ ذيل مصراعِ: و بابه اُلحق والاهلونا.) ولی در علم صرف لفظ باب اسم و اصطلاح است برای مجموعه‌ای از كلمات متناسب كه ماضی و مضارع و مصدر و... خاصی هستند مثلاً باب افعال يعنی هر كلمه‌ای كه ماضی آن بر وزن أفْعَلَ، مضارع آن بر وزن يُفْعِل و مصدر آن بر وزن افعال است، از اين رو گفته می‌شود مثلاً مُكرِم از باب افعال است، لذا در معنای باب يك امر كلی منطبق بر افراد متعدد اعتبار شده است. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 💢 💢 ✅اصطلاح سوّم: ، و در لغت و اصطلاح 🔴در لغت: اين ۳ لفظ به ضم فاء الفعل بر خلاف قاعده و قياس منسوب‌اند به ثَلاثة و اَربعة و خَمسة (تاج العروس، ج ۵، ص ۱۸۹ و شرح کمال بر شافیه، ص ۱۶۳.) و معنای لغوی آنها سه‌تايی و چهارتايی و پنج‌تايی است. 🔴در اصطلاح: به ۲ معنا اطلاق می‌شوند: ✏️۱) هر اسم يا فعلی كه ۳ حرف داشته باشد ثلاثی و ۴ حرف‌دار رباعی و ۵ حرف‌دار را خماسی گویند چه آن حرف اصلی باشد یا زائد؛ لذا مثل اكرم و دحرج رباعی و مثل اقتدر و تدحرج و سفرجل را خماسی گويند. ✏️ اين اصطلاح در كتب لغت، كتب صرف و ادب قديم شائع است. (برای نمونه ر.ک به كتاب الافعال لابن قوطیه، ‌ص ۱۹ و المثل السائر لابن اثیر، ج ۲، ص ۵۹.) ✏️۲) هر اسم يا فعلی كه ۳ يا ۴ يا ۵ حرف اصلی داشته باشد. ✍ اين اصطلاحِ متأخرين است. (شرح الشافيه للرضی نجم الائمه، ج ۱، ص ۷ و ۹ و موسوعة النحو والصرف والاعراب، ص ۲۸۶.) ✏️ بر اساس اين اصطلاح كلمه به مجرد و مزيد فیه تقسيم می‌شود. ✍شايان ذكر است كه بر اساس اصطلاح دوم در کلام عرب فعل خماسی نداريم. (شرح الشافیه للرضی نجم الائمه، ج ۱، ص ۹). 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 💢 💢 🔴 اصطلاح چهارم: و فیه ✍در لغت: مجرد اسم مفعول از جَرَّده و به معنای برهنه و عريان شده (از چيزی) می‌باشد. ✏️و مزيد در لغت به معنای زياد شده است ولی چون مقصود از آن در اصطلاح، مشتمل بر حرف زائد می‌باشد لذا اصلش مزيد فيه بود كه گاهی اوقات به اين شكل و غالباً به شكل مزيد با حذف جار و مجرور استعمال می‌شود. ✏️البته احتمال دارد كه مزيد از زاد دو مفعولی اخذ شده باشد. (ابن مالك در شرح كافيه خود ج ۱، ص ۲۸۵می‌گويد: إذَا تعدّيا [زاد و نقص] تعدّيا الي مفعولين كقوله تعالی: "فَزَادَهُمُ اللهُ مَرَضاً") كه در اين صورت حذفی در كار نخواهد بود ولی مشهور همان اول است. (تفتازانی در شرح تصريف زنجانی "جامع المقدمات، ج ۱، ص ۳۴۱" گويد: اعلم أنّ ‌زيادة جاءت متعدية وغيرها يقال زاد الشیءُ وزاد غيرَه و ما وقع فی الاصطلاح غير متعد لأنّهم يقولون للحرف. الزائد دون المزيد فالمزيد عندهم إن كان مع «فی» فهو اسم المفعول و الا فيحتمل أن يكون اسم المفعول علی تقدير حذف حرف الجر ای المزيد فيه ويحتمل أن يكون اسم مكان علی معنی موضع الزيادة) 🔴 در اصطلاح: تعريفات مختلفی از مجرد و مزید ارائه شده است: ✏️مثل: المجرد ما يكون باقيا علی حروفه الاصلية والمزيد ما لا يكون بل توجد فيه زيادة علی الاصول (جامع المقدمات "شرح تصریف"، ج۱، ص ۱۸۱، و تدريج الادانی، ص۱۴) ✏️و مثل: المجرد كلمة فيها حروف اصلية فقط اي لا يكون فيها حرف زائد مثل ضرب و يقابله المزيد (كشاف اصطلاحات الفنون، ج ۲، ص ۱۴۷۲) ✏️و مثل: المجرد ما حروفه الاصلية ثلاثة والمراد بذلك تجرده عن مزيدات الابواب والمزيد فيه ما يكون مع حروفه الاصلية شیء من تلك المزيدات (علوم العربية، قسم صرف عربی، ص ۸). ✏️شكی نيست با توجه به مثل این تعريفات ضَرَبَ (از افعال) و ضَرْبْ (از اسماء) مجرد، و مثل أكرم (از افعال) و اِكرام (از اسماء)، مزيد می‌باشند؛ لكن بحث در اين است كه امثال ضارب (از اسماء) و (يضرب) از افعال كه غير از حروف اصلی حرف زائد از غير ابواب معروف مزيد دارند مجردند يا مزيد؟ ✍مجموع اقوال در اين زمينه ۳ قول است: ✏️۱. مثل ضارب و مثل يضرب هر دو مزيدند. (خطيب، حاشيه بر شرح تصريف تفتازانی، مطبوع در كتاب سعديه محشی، ص ۲۰.) ✏️۲. هر دو مجردند. (همان و حاشیه مدرس افغانی بر صرف مير "جامع المقدمات"، ج ۱ ص۶۳) ✏️۳. اولی مزيد و دومی مجرد است (شرح رضی بر شافیه، ج ۱، ص ۲۵ و ۴۷ و ۶۷ و علوم العربیه قسم صرف عربی، ص ۸ و ۱۶۹.) ✏️برای هر كدام از اين اقوال توجيه و دليلی می‌توان ارائه داد گرچه خالی از اشكال نيست. ✍✍به نظر می‌رسد حق اين است كه ملاك در مجرد و مزيد بودن اسم جامد مجرد اشتمال بر حرف زائد و عدم آن است: 👈لذا مثل حجر و قِمَطْر و سفرجل مجرد و مثل كتاب و غضروف و خندريس مزيدند. 👈و همچنين در فعل و اسم مشتق از اين رو مثل ضارب و يضرب و مكرم و يكرم همه مزيدند. ✏️لكن بحثی كه مطرح می‌باشد اين است كه چون مثل ضارب و يضرب مأخوذ از ضرب و مثل مكرم و يكرم مأخوذ از أكرم هستند؛ لذا اوّلی را اسم فاعل يا فعل ثلاثی مجرد و دومی را اسم فاعل يا فعل ثلاثی مزيد می‌نامند، نه به اين معنا كه خود ضارب و يضرب لفظ مجردند، بلكه به اين معنی كه فعلشان كه اصل آن دو است مجرد است؛ لذا ثلاثی مجرد در عبارت مذكور: ✍ يا مضاف اليه بوده به معنای اسم یا فعلی که برای ثلاثی مجرد است و از آن گرفته شده است. ✍ یا مقصود این است که ماضی آن مجرد است از باب صفت به حال متعلق موصوف. ✍و به همين جهت است كه با اينكه مشهور اهل صرف مثل يضرب را در بخش ابواب ثلاثي مجرد و از آن دسته ذكر می‌كنند ولی تعاريفشان از مجرد و مزيد می‌فهماند که مزید است. 📔(راجع : موسوعة النحو و الصرف و الاعراب، ص ۴۹۱، شذا العرف، ص ۱۸، کتاب الافعال لابن قوطية، همان، ص ۱۲ و جامع الدروس، ج۱، ص ۴۲.) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
🔴 💢 💢 اصطلاح پنجم: 🔴 در لغت: مصدر «صاغ الشيءَ يصوغه» می‌باشد، مثل صَوغ و صياغة و معنای آن «در قالب ريختن و ريخته‌گری» است. 📔لسان العرب، ج ۸، ص ۴۴۲. 👈 در تاج العروس گويد: صيغة الأمر كذا و كذا يعني هيئتِ آن كه بر آن هيئت بنا شده است. 📔 تاج العروس ج ۲۲، ص ۵۳۶. 👈 و در اساس البلاغه گويد: و من المجاز فلانٌ حسن الصيغة وهی الخلقة. 📔ص ۲۶۲. (یعنی فلان کس صیغه‌اش یعنی خلقتش نیکو است.) ✏️پس صيغه مصدر است ولی فی نفسه احتمال می‌رود كه بناء نوع [= مصدر هيئت] نيز باشد مثل جِلْسة، يعنی نوعی از ريخته‌گری و ظاهراً در استعمال اخير كه از اساس نقل شد اسم باشد برای هيكل و قواره كه در اين صورت به نظر می‌رسد مصدر به معنای اسم مفعول است همانطور كه برخي اهل لغت صيغه را به معناي مصوغ ذكر كرده‌اند. 📔المعجم الوسيط، ج ۱، ص ۵۳۱. 🔴 در اصطلاح: دست‌کم بر دو معنا اطلاق می‌شود: ۱. هيئت يعنی حركات و سكنات و ترتيب آنها و ترتيب حروف اصلی و زائد در كلمه. 📔 علوم العربیه ص ۵، و دستور العلماء، ج ۲، ص ۱۸۵ و تهانوي، و کشاف اصطلاحات العلوم و الفنون ج ۲، ص ۱۱۰۶ و ۱۱۰۷ و موسوعة النحو و الصرف و الاعراب، ص ۴۲۲. ۲. مجموعِ ماده كه همان «ذات حروف» است و هيئت. 📔شرح الشافیه للرضی ج ۱، ص ۲ و تدریج الادانی ص ۸ و الاعجاز الصرفی فی القرآن الكريم، ص ۲۵. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249
46.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢🎙️علامه مصباح رحمه الله تعالی ⁉️سوالات زیر را می توانید پاسخ دهید⁉️ 💢آيا نوابغ و قهرمانان، جامعه و تاريخ را مى‌سازند يا برعكس؟ 💢آیا اعتماد به نفس همان‌گونه که برخی روانشناسان می‌گویند مطلوب است؟ 💢آیا برای اثبات ولایت فقیه دلیل عقلی وجود دارد؟ 💢آیا دین منحصر در رابطه فرد با خداست؟ ❇️وظیفه پاسخ گویی به این سوالات بر عهده طلاب علوم دینی است❇️ ❗️اما پاسخ این سوالات و صد ها سوال و شبهه دیگر که در ذهن جوانان است را از کجا پیدا کنیم❗️ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 💯❌💯 با ذکر منبع، مجاز است. (🌺(کارگاه ادبیات عرب)🌺) https://eitaa.com/joinchat/4073979936C33f5684249