سعیده کرمانی
تمامی زمزمههای زیر با این ملودی جناب یاسین زندی 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#زمزمه
#شب_عاشورا
#شب_دهم
#وداع
#سعیده_کرمانی
#اینشبآخرهبرادر
این شب آخره برادر
از این به بعد چشام میشه تر
دو تا گره زدم به معجر
میخوام ، تا خود سحر فقط نگات کنم
میخوام ، تا خود سحر فقط صدات کنم
ای وای ای وای
باید ، واکنم گوشوارهی دخترتو
باید ، بزنم شونه موهای سرتو
ای وای ای وای
بند دوم
آغوش تو پناه من بود
یه عمری تکیهگاه من بود
شونه ات قرار آه من بود
داداش ، فردا شب تنها ترینم تو جهان
داداش ، منم و اشک چشای بی امان
ای وای ای وای
ای وای ، چجوری کنار بیام با ماتمت
ای وای ، بعد تو چه کار کنم با حرمت
ای وای ای وای
بند سوم
فدات بشه الهی زینب
میترسم از فردای امشب
از نعلای تازه ی مرکب
ای وای، غرق بوسه میکنم حنجرتو
ای وای ، نکنه زخمی بشه پیکر تو
ای وای ای وای
ای وای، میمیرم خاکی بشه پیروهنت
ای وای ، بیحیا اگه بشینه رو تنت
ای وای ای وای
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
سعیده کرمانی
تمامی زمزمههای زیر با این ملودی جناب یاسین زندی 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#زمزمه
#قتلگاه
#ظهر_عاشورا
#سعیده_کرمانی
#بهمن_عظیمی
#ازتشنگیطاقتنداری
بند اول
از تشنگی طاقت نداری
از ضربه ی اون تیرِ کاری
از دهنت خون شده جاری
ای وای
تیر حرمله روی سینه ات نشست
ای وای
بدجور استخون سینت رو شکست
ای وای داداش
ای وای
تا زمین خوردی دل حرم گرفت
ای وای
همه زندگی مو دیگه غم گرفت
ای وای داداش
بند دوم
امان از این غروب دلگیر
این لحظه ی سخت و نفس گیر
از این همه نیزه و شمشیر
ای وای از هجوم لشکر و غربت تو
ای وای پا گذاشتن به روی صورت تو
ای وای... داداش
ای وای صف کشیدن نیزه ها دُور تنت
ای وای هر کدوم سهمی میخوان از بدنت!
ای وای...داداش
بند سوم
فاتحه ی زینب و خوندن!
بدجوری قلبم و سوزوندن
نیزه رو تو تنت شکوندن
ای کاش دست و پا نمی زدی جلو چِشَم
ای کاش خنجر کهنه شو تیز می کرد یه کم!
ای کاش... داداش
ای کاش اعتنا می کرد یکی به خواهشم
ای کاش سرت و نمی برید جلو چِشَم
ای کاش... داداش
بند چهارم
رفته به غارت همه چیزم
چطور برا تو اشک نریزم
کم دست و پا بزن عزیزم
ای وای روی قلب خواهرت اومد فرود
ای وای خنجری که سرو از تنت ربود
ای وای... داداش
ای وای
مهره های گردنت تک تک شکست
ای وای
موی خونی تو رو گرفت به دست
ای وای... داداش
بند پنجم
گرفته واسه غربتت دل
خاک زمین از خون شده گِل
دلشوره کشت تو رو نه قاتل
ای وای خولی و شمر و سنان کشتن تو رو
ای وای بمیرم که نگران کشتن تو رو
ای وای بمیرم برای دلواپسی هات
ای وای واسه آوارگیِ مخدرات
ای وای ...داداش
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
سعیده کرمانی
تمامی زمزمههای زیر با این ملودی جناب یاسین زندی 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#زمزمه
#غروب_عاشورا
#شام_غریبان
#سعیده_کرمانی
#بهمن_عظیمی
#وقتغروبآرزومه
بند اول
وقت غروب ِ آرزومه
یه بغض سنگین تو گلومه
گودالی از خون روبرومه
ای وای برا تشییع جنازه اومدن!
ای وای اسباشون با نعل تازه اومدن
ای وای... داداش
ای وای بدن بی سر و زخمیت توی راه
ای وای یکی شد با خاک گرم قتلگاه
ای وای... داداش
بند دوم
بلند شو ای سردار بی سر
ببین که خیمه ها سراسر...
سوخته شبیه دل خواهر
سوختن همه ی ملائکه برای تو...
سوختن لابلای خیمه بچه های تو
سوختن... ای وای
سوخته بس که داد زدم حسین،صدای من
سوخته موی دخترت رقیه وای من
سوخته... ای وای
بند سوم
دلِ شکستم مضطرت شد
نیزه نصیب حنجرت شد
اسیری سهم خواهرت شد
رفتی ولی با خودت نبردی خواهرو
رفتی ندیدی پارگیِ این معجرو
رفتی ای وای
رفتی شدم آواره ی این دشت بلا
رفتی شدی همدم و أنیس نیزه ها
رفتی... ای وای
بند چهارم
امون از این تلخی تقدیر
می برنم به زورِ زنجیر
می مونی زیر نیزه و تیر
ای وای پاشو خواهرت رو بیچاره نکن
ای وای سرِ پیری منو آواره نکن
ای وای ای وای
ای وای
غل و زنجیر وصله ی پای منه
ای وای
مگه مجلس شراب جای منه
ای وای ای وای
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
سعیده کرمانی
تمامی زمزمههای زیر با این ملودی جناب یاسین زندی 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#زمزمه
#مصائب_کوفه
#سعیده_کرمانی
#سعید_حمیدیان_فر
#دیگهامیدینیستبهدیدار
بند اول
دیگه امیدی نیست به دیدار
ای بیکفن خدانگهدار
میبرنم ولی به اجبار
ای وای ، یک تن بی پیروهن مونده رو خاک
ای وای،قافله سالار من مونده رو خاک
ای وای ای وای
ای وای ،رسید آخرش به کوفه قافله
ای وای ، ولی تو با نیزه من با سلسله
ای وای ای وای
بند دوم
همراه ما با سر رسیدی
حرفامو از نیزه شنیدی
وضع عزاداری مو دیدی ؟
باید ،مجلس ختمتو آخر بگیرم
باید ، مجلس عزا بشه هرجا میرم
ای وای ای وای
ای وای ، کوفیا بانی اشکای منن
ای وای ، تو رو کشتن ولی گریه می کنن
ای وای ای وای
بند سوم
امشب چشات از من چه دوره
خونهی خولی پر نوره
جای سرت مگه تنوره ؟
حالا ، که نشد کفن کنم پیکرتو
ای کاش ، بشورم با اشک چشمام سرتو
ای وای ای وای
ای وای، کوفیا انگار نمیشناسنمون
ای وای ، قاری قرآن من قرآن بخون
ای وای ای وای
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
سعیده کرمانی
تمامی زمزمههای زیر با این ملودی جناب یاسین زندی 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#زمزمه
#شهادت_امام_سجاد.ع
#سعید_حمیدیان_فر
بند اول
یه عمره از داغت میسوزم
داغت برام تازه ست هنوزم
میگذره با غم شب و روزم
هر روز،تیره و تاره برام با روضه هات
هر روز،میسوزم به یاد خشکیه لبات
ای وای ای وای
هر روز ،روضه ها پیش چشام مرور میشه
هر روز خاطرم زخمی دود و آتیشه
وای ای وای
بند دوم
بنی اسد وقتی رسیدن
پیکر بی سرت رو دیدن
رو یه حصیر تنت رو چیدن
سخت بود ،پیدا کردن تموم بدنت
سخت بود ، اینکه بوریا شد آخر کفنت
ای وای ای وای
سخت بود ، اینکه از قفا جدا شده سرت
سخت بود ، بوسه دادم به رگای حنجرت
ای وای ای وای
بند سوم
یادم نمیره شام و آزار
امون از این مردم بی عار
خیلی شلوغ شد سر بازار
سخت بود، دست بسته رفتنِ با سلسله
سخت بود، خنده های شوم شمر و حرمله
ای وای
سخت بود، همسفر شدن با اون حرومیا
سخت بود، طعنه و زخم زبون شامیا
ای وای
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#محاوره
#شب_اول
#سعیده_کرمانی
#خیلیغافلشدمازتخیلی
خیلی غافل شدم ازت خیلی
خیلی وقتا شدی فراموشم
از همون غفلتا میدونم که
باری از اشتباهه رو دوشم
من که لایق نبودم اما تو
دنبال نوکرات کشوندی منو
دعوتم کردی آبروم دادی
روی فرش عزات نشوندی منو
روسیاهم ولی هنوز دلم
واسه تو می زنه توی سینه
اسمتو وقتی میشنوم هربار
اشک توی چشام میشینه
اسم تو چشممو جلا داده
کاش پاکم کنی به حرمت اشک
آدم بهتری بشم ای کاش
بعد گریه برات به برکت اشک
گریههای تو روضههامونو
همشو مادرت خریداره
اگه تو گریه ها صداش کنیم
هیچکسو بی جواب نمیذاره
مادرت بانی عزای تو و
عرش منبر شده برا روضت
پیرهنت روضه خونه این شبها
میشه جای فرشتهها روضه ت
دست من نیست گریه هام آخه
پیرهنت یادگار مادر بود
عطر دستای مادرت رو داشت
سالها دلخوشی خواهر بود
نیزهها تکه تکه از تن تو
دلخوشی های خواهرو بردن
ساربان و حرومیا اومدن
یادگارای مادرو بردن
شاه بودی امام بودی تو
سرتو از تنت جدا کردن
از امامت چیزی نفهمیدن
شاهو بی پیرهن رها کردن
پاگذاشتن رو حرمت سینهات
قتلگا مثل کوچهها شده بود
تن تو مثل چادر مادر
خاکی و غرق رد پا شده بود
مادرت گریه میکنه هرروز
پیرهن تو هنوز پر خونه
فکر نعلای تازه ی اسبا
عالم و آدمو می لرزونه
روضهی پیرهنت جگرسوزه
آسمونو میسوزونه غصهات
اسم تو از دهن نمیافته
تا ابد داغ می مونه غصهات
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#محاوره
#شب_سوم
#حضرت_رقیه.س
#سعیده_کرمانی
#دختریتویخونتونداری
دختری توی خونه تون داری؟
تاحالا شونه کردی موهاشو؟
تا حالا دیدی حال خوبی که
داره وقتی می بینه باباشو
دیدی آب خوردن قشنگش رو
چادرم داره تو پر و بالش؟
چقدر دوست داره نوزادو؟
وقتی خسته اس چطوره احوالش ؟
ای به قربون اشکای چشمت
گریه کردی اینا مگه روضه اس
گونهی نازک و لطیفش نه
گوشواره اش رو دیدی اگه روضه اس
عصر روز دهم میگن ترسید
شیعه میمیره با همین یک داغ
بچه از تاریکی نمیترسه ؟
تو خرابه نبود شمع و چراغ
گم شدن از رو ناقه افتادن
واسه لکنت گرفتنش بس نیست ؟
بچهی کوچیکو کتک میزنن؟
غیر زجر اینجا دیگه هیچکس نیست ؟
دختره با شیرین زبونیهاش
گفتن از آرزو و آینده اش
دندونای شکستهشو چی بگم
دختره و قشنگی خنده اش
آغوش بابا رو میخواست دیگه
انتظارش حالا به سر رسیده
به همین قدرشم کفایت کرد
سر باباش از سفر رسیده
دلبری کرد مثل اون وقتا
سرشو رو سر بابا میذاشت
بوسه داد صورت کبودش رو
خون خشکو که از لبش برداشت
کر میشه گوش شام امشب از
قصه ی دختری که دق میکنه
سر بابا و دامن دختر ؟
قلب دختر کوچیکه دق می کنه
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#مرثیه
#غزل
#شب_اول
#سعیده_کرمانی
#مشکیشبرارویدوشعالمامکانندیدی
مشکیِ شب را روی دوش عالم امکان ندیدی؟
غم را میان سینهی بی طاقت انسان ندیدی؟
آیا تو هم یک تودهی ابری گلویت را گرفته؟
در چشمهایت نم نم دلگیری از باران ندیدی؟
در کوچههای کوفه وقتی با خیالت راه رفتی
تنهایی و غربت ندیدی ؟ گریهی مهمان ندیدی؟
وقتی عطش از پلهی دارالعماره رفت بالا
جان را بهای یک سلام از جانب جانان ندیدی؟
جای هزار و نهصد و پنجاه زخم بی امان را
در خط به خط صفحه های روشن قرآن ندیدی؟
بعد از غروب سرخ خورشید و هجوم تیرهی شب
یک کودک ترسیده را در خیمهها پنهان ندیدی؟
با رشتهی زنجیر چون دردانهها را جمع کردند
هر نیزهای را سر گران و سرخ و سرگردان ندیدی؟
امشب محرم کوچه کوچه آمده تا تکیهی شهر
پیراهنی را بر هلال ماه آویزان ندیدی؟
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#مرثیه
#مثنوی
#شب_دوم
#سعیده_کرمانی
شد روز وعده ، صبر خدا سررسیده بود
در چشم نوح کار به آخر رسیده بود
آماده ی اطاعت پروردگار شد
با مومنان خویش به کشتی سوار شد
دنیا اگرچه غرق بلایی عظیم بود
کشتی پر از نوازش دست نسیم بود
گهواره وار بود تکانی اگر که بود
آرام بود هم سفر نوح هرکه بود
ناگاه قلب نوح پر از اضطراب شد
آرامش اهالی کشتی خراب شد
موج اهل نوح را به تلاطم کشانده بود
چیزی به غرق کشتی ایمان نمانده بود
گفت ای خدا که جز تو نداریم هیچ کس
این اضطرابها و تکانها چه بود پس
وحی آمد این تلاطم تو قصه اش جداست
این سرزمین که غرق بلا بود کربلاست
جبریل روضه خواند و زمین و زمان گریست
همراه چشم نوح نبی آسمان گریست
حرف از فرات و علقمه و قحط آب شد
نَقل حسین ع و دفن عزیز رباب شد
نوح نبی به کرببلا یک اشاره کرد
با چشم دل عزیز خدا را نظاره کرد
وقتی پناه عالمیان بی پناه شد
با دست نیزه معتکف قتلگاه شد
با آخرین نگاه دل از خواهرش برید
خنجر حیا نکرد و سر از پیکرش برید
با پای چکمه حرمت آیینه اش شکست
در قتلگاه همهمه شد سینه اش شکست
میدید چشم نوح ، تنی پاره پاره را
انگشتر حسین و سپس گوشواره را
پهلو گرفت کشتی و شد میهمان دشت
با گریه بر حسین خدا از بلا گذشت
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#مرثیه
#شب_چهارم
#مثنوی
#سعیده_کرمانی
عطر گلاب بود و دمِ اسفند
شکر و سلام بود و سپس لبخند
در خانه اشتیاق لبالب بود
میلاد سبز حضرت زینب بود
نوزاد گریه کرد و به هر آغوش
رفت و نشد به هیچ سبب خاموش
آمد سپس حسین و در آن هنگام
خوابید روی دست حسین آرام
او تشنه از سبوی حسینش بود
دل بی قرار روی حسینش بود
چندین بهار پشت بهار آمد
در را زدند و خواستگار آمد
شرط عروس بر همه روشن بود
پیش حسین ِفاطمه بودن بود
چندین خزان گذشت و خزان آمد
همراه با دو نخل جوان آمد
زینب چه گفت ؟ گفت که مولایم
نذر شماست جان پسرهایم
از من قبول کن دو فدایی را
اما نخوان سرود جدایی را
یک جمله است دینم و عرفانم
من بی حسین زنده نمی مانم
با اینکه برده غصه توانم را
گریه نمیکنم دو جوانم را
من مادرم دلم شده صدپاره
صد داغ دیدم آه یک باره
بر خاک ریخت خون پسرهایش
از خیمه اش نرفت برون پایش
از خیمه اش نکرد برون سر را
تنها گذاشت دست ِبرادر را
چندی گذشت و تیره جهانش شد
وقت وداع زینب و جانش شد
زینب به سر زنان به روی تل رفت
شاه غریب تا سوی مقتل رفت
زخمی به روی زخم زمین میخورد
از دلهره برای حرم میمرد
هم میشنید نالهی مادر را
هم میشنید ضجهی خواهر را
بر روی خاک پیکرش افتادو
از دست شمر هی سرش افتادو
سر را به افتخار نشان دادو
زینب هزار مرتبه جان دادو
سنگ و عصا رسید به گودال و
ده مرکب و حسین و لگد مال و
زینب پناه اهل حرم بود و
در خیمه ها که بود پر از دود و
آتش به جان اهل حرم افتاد
زینب به اضطرار رسید ای داد
بر زخم هاش خوب نمک میخورد
از هرکسی رسید کتک میخورد
بعد از حسین دید جسارت را
بعد از حسین دید اسارت را
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#مرثیه
#شب_پنجم
#مثنوی
#سعیده_کرمانی
عمو جانم همیشه تو مرا امداد میکردی
یتیم مجتبی را تو همیشه شاد میکردی
تمام خاطرات من در آغوشت رقم خورده
پریشانم پریشانم که گیسویت به هم خورده
نخواه اینگونه تنها باشی و در خیمهها باشم
تو دست و پا زنی در مقتل و بی دست و پا باشم
یقینا میشود آخر وبال جان دلداده
سرو دستی که در راه تو از پیکر نیفتاده
اگرچه دست خالی آمدم اما دو دستم هست
اگر دست از تنم افتاد بعد از آن سرم هم هست
قد کوتاه چیزی نیست وقتی پرجگر باشم
هزاران زخم هم باشد برای تو سپر باشم
به قدر قامت خود آمدم تا داد بستانم
تمام تیرها را میخرم با قیمت جانم
برایم جان سپردن بین آغوشت عمو خوب است
مرا گر نیزه میدوزد به تو این مرگ محبوب است
چه باک از زخمها وقتی مرا از پا بیاندازد
که نعل اسب هم ما را به هم نزدیکتر سازد
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
#مرثیه
#شب_ششم
#مثنوی
#سعیده_کرمانی
کجا داماد دیدی عازم میدان خون باشد
به روی کاکل و دستش حنابندان خون باشد
چراغ ریسه اش از برق شمشیر عدو باشد
عسل در کام داماد و شهادت آرزو باشد
چه دامادی ، چه دامادی هوای بزم دارد ؟نه
به قربانگاه راهی شد لباس رزم دارد ؟ نه
رجز میخواند و در خیمه ماتم میشود بر پا
صدای مجتبی از حلق قاسم میشود پیدا
علیلان جمل با کینه اینجا سر در آوردند
به بغض مجتبی شمشیر را بالاتر آوردند
به زحمت لحظهای از گرگها خود را رها کرده
عمو را با دهان غرق در خونش صدا کرده
از این یوسف در این میدان نمانده پیرهن حتی
ندارد قدر بوسه جای سالم در بدن حتی
چه تفسیری !چو تابوت پدر شد پیکرش پر تیر
چه تعبیری! پذیرای تنش شد نیزه و شمشیر
شما ای کوفیان ! وحشتی ترین اقوام انسانید
اگر جان در بدن دارد بر او مرکب نتازانید
🕊@kaftarchahiemamreza🕊