eitaa logo
سعیده کرمانی
557 دنبال‌کننده
113 عکس
56 ویدیو
7 فایل
آرشیو اشعار و نوشته های من دل من راهی امام رضا ست کفتر چاهی امام رضا ست 🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊 درصورت باز نشدن صوت‌ها کانال دیگری با همین آدرس در پیام‌رسان تلگرام دایر است مسیر ارتباط با من 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 @saeedekermani
مشاهده در ایتا
دانلود
سعیده کرمانی
تمامی زمزمه‌های زیر با این ملودی جناب یاسین زندی 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
بند اول دیگه امیدی نیست به دیدار ای بی‌کفن خدانگهدار می‌برنم ولی به اجبار ای وای ، یک تن بی پیروهن مونده رو خاک ای وای،قافله سالار من مونده رو خاک ای وای ای وای ای وای ،رسید آخرش به کوفه قافله ای وای ، ولی تو با نیزه من با سلسله ای وای ای وای بند دوم همراه ما با سر رسیدی حرفامو از نیزه شنیدی وضع عزاداری مو دیدی ؟ باید ،مجلس ختمتو آخر بگیرم باید ، مجلس عزا بشه هرجا می‌رم ای وای ای وای ای وای ، کوفیا بانی اشکای منن ای وای ، تو رو کشتن ولی گریه می کنن ای وای ای وای بند سوم امشب چشات از من چه دوره خونه‌ی خولی پر نوره جای سرت مگه تنوره ؟ حالا ، که نشد کفن کنم پیکرتو ای کاش ، بشورم با اشک چشمام سرتو ای وای ای وای ای وای، کوفیا انگار نمی‌شناسنمون ای وای ، قاری قرآن من قرآن بخون ای وای ای وای 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
سعیده کرمانی
تمامی زمزمه‌های زیر با این ملودی جناب یاسین زندی 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
بند اول یه عمره از داغت می‌سوزم داغت برام تازه ست هنوزم میگذره با غم شب و روزم هر روز،تیره و تاره برام با روضه هات هر روز،می‌سوزم به یاد خشکیه لبات ای وای ای وای هر روز ،روضه ها پیش چشام مرور میشه هر روز خاطرم زخمی دود و آتیشه وای ای وای بند دوم بنی اسد وقتی رسیدن پیکر بی سرت رو دیدن رو یه حصیر تنت رو چیدن سخت بود ،پیدا کردن تموم بدنت سخت بود ، اینکه بوریا شد آخر کفنت ای وای ای وای سخت بود ، اینکه از قفا جدا شده سرت سخت بود ، بوسه دادم به رگای حنجرت ای وای ای وای بند سوم یادم نمی‌ره شام و آزار امون از این مردم بی عار خیلی شلوغ شد سر بازار سخت بود، دست بسته رفتنِ با سلسله سخت بود، خنده های شوم شمر و حرمله ای وای سخت بود، همسفر شدن با اون حرومیا سخت بود، طعنه و زخم زبون شامیا ای وای 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
خیلی غافل شدم ازت خیلی خیلی وقتا شدی فراموشم از همون غفلتا می‌دونم که باری از اشتباهه رو دوشم من که لایق نبودم اما تو دنبال نوکرات کشوندی منو دعوتم کردی آبروم دادی روی فرش عزات نشوندی منو روسیاهم ولی هنوز دلم واسه تو می زنه توی سینه اسمتو وقتی می‌شنوم هربار اشک توی چشام می‌شینه اسم تو چشممو جلا داده کاش پاکم کنی به حرمت اشک آدم بهتری بشم ای کاش بعد گریه برات به برکت اشک گریه‌های تو روضه‌هامونو همشو مادرت خریداره اگه تو گریه ها صداش کنیم هیچکسو بی جواب نمی‌ذاره مادرت بانی عزای تو و عرش منبر شده برا روضت پیرهنت روضه خونه این شبها می‌شه جای فرشته‌ها روضه ت دست من نیست گریه هام آخه پیرهنت یادگار مادر بود عطر دستای مادرت رو داشت سالها دلخوشی خواهر بود نیزه‌ها تکه تکه از تن تو دلخوشی های خواهرو بردن ساربان و حرومیا اومدن یادگارای مادرو بردن شاه بودی امام بودی تو سرتو از تنت جدا کردن از امامت چیزی نفهمیدن شاهو بی پیرهن رها کردن پاگذاشتن رو حرمت سینه‌ات قتلگا مثل کوچه‌ها شده بود تن تو مثل چادر مادر خاکی و غرق رد پا شده بود مادرت گریه می‌کنه هرروز پیرهن تو هنوز پر خونه فکر نعلای تازه ‌ی اسبا عالم و آدمو می لرزونه روضه‌ی پیرهنت جگرسوزه آسمونو می‌سوزونه غصه‌ات اسم تو از دهن نمی‌افته تا ابد داغ می مونه غصه‌ات 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
دختری توی خونه تون داری؟ تاحالا شونه کردی موهاشو؟ تا حالا دیدی حال خوبی که داره وقتی می بینه باباشو دیدی آب خوردن قشنگش رو چادرم داره تو پر و بالش؟ چقدر دوست داره نوزادو؟ وقتی خسته اس چطوره احوالش ؟ ای به قربون اشکای چشمت گریه کردی اینا مگه روضه اس گونه‌ی نازک و لطیفش نه گوشواره اش رو دیدی اگه روضه اس عصر روز دهم می‌گن ترسید شیعه می‌میره با همین یک داغ بچه از تاریکی نمی‌ترسه ؟ تو خرابه نبود شمع و چراغ گم شدن از رو ناقه افتادن واسه لکنت گرفتنش بس نیست ؟ بچه‌ی کوچیکو کتک می‌زنن؟ غیر زجر اینجا دیگه هیچ‌کس نیست ؟ دختره با شیرین زبونی‌هاش گفتن از آرزو و آینده اش دندونای شکسته‌شو چی بگم دختره و قشنگی خنده اش آغوش بابا رو می‌خواست دیگه انتظارش حالا به سر رسیده به همین قدرشم کفایت کرد سر باباش از سفر رسیده دلبری کرد مثل اون وقتا سرشو رو سر بابا می‌ذاشت بوسه داد صورت کبودش رو خون خشکو که از لبش برداشت کر می‌شه گوش شام امشب از قصه ‌ی دختری که دق می‌کنه سر بابا و دامن دختر ؟ قلب دختر کوچیکه دق می کنه 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
مشکیِ شب را روی دوش عالم امکان ندیدی؟ غم را میان سینه‌ی بی طاقت انسان ندیدی؟ آیا تو هم یک‌ توده‌ی ابری گلویت را گرفته؟ در چشم‌هایت نم نم دلگیری از باران ندیدی؟ در کوچه‌های کوفه وقتی با خیالت راه رفتی تنهایی و غربت ندیدی ؟ گریه‌ی مهمان ندیدی؟ وقتی عطش از پله‌ی دارالعماره رفت بالا جان را بهای یک سلام از جانب جانان ندیدی؟ جای هزار و نهصد و پنجاه زخم بی امان را در خط به خط صفحه ‌های روشن قرآن ندیدی؟ بعد از غروب سرخ خورشید و هجوم تیره‌ی شب یک کودک ترسیده را در خیمه‌ها پنهان ندیدی؟ با رشته‌ی زنجیر چون دردانه‌ها را جمع کردند هر نیزه‌ای را سر گران و سرخ و سرگردان ندیدی؟ امشب محرم کوچه کوچه آمده تا تکیه‌ی شهر پیراهنی را بر هلال ماه آویزان ندیدی؟ 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
شد روز وعده ، صبر خدا سررسیده بود در چشم نوح کار به آخر رسیده بود آماده ی اطاعت پروردگار شد با مومنان خویش به کشتی سوار شد دنیا اگرچه غرق بلایی عظیم بود کشتی پر از نوازش دست نسیم بود گهواره وار بود تکانی اگر که بود آرام بود هم سفر نوح هرکه بود ناگاه قلب نوح پر از اضطراب شد آرامش اهالی کشتی خراب شد موج اهل نوح را به تلاطم کشانده بود چیزی به غرق کشتی ایمان نمانده بود گفت ای خدا که جز تو نداریم هیچ کس این اضطراب‌ها و تکان‌ها چه بود پس وحی آمد این تلاطم تو قصه اش جداست این سرزمین که غرق بلا بود کربلاست جبریل روضه خواند و زمین و زمان گریست همراه چشم نوح نبی آسمان گریست حرف از فرات و علقمه و قحط آب شد نَقل حسین ع و دفن عزیز رباب شد نوح نبی به کرببلا یک اشاره کرد با چشم دل عزیز خدا را نظاره کرد وقتی پناه عالمیان بی پناه شد با دست نیزه معتکف قتلگاه شد با آخرین نگاه دل از خواهرش برید خنجر حیا نکرد و سر از پیکرش برید با پای چکمه حرمت آیینه اش شکست در قتلگاه همهمه شد سینه اش شکست می‌دید چشم نوح ، تنی پاره پاره را انگشتر حسین و سپس گوشواره را پهلو گرفت کشتی و شد میهمان دشت با گریه بر حسین خدا از بلا گذشت 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
عطر گلاب بود و دمِ اسفند شکر و سلام بود و سپس لبخند در خانه اشتیاق لبالب بود میلاد سبز حضرت زینب بود نوزاد گریه کرد و به هر آغوش رفت و نشد به هیچ سبب خاموش آمد سپس حسین و در آن هنگام خوابید روی دست حسین آرام او تشنه‌ از سبوی حسینش بود دل بی قرار روی حسینش بود چندین بهار پشت بهار آمد در را زدند و خواستگار آمد شرط عروس بر همه روشن بود پیش حسین ِفاطمه بودن بود چندین خزان گذشت و خزان آمد همراه با دو نخل جوان آمد زینب چه گفت ؟ گفت که مولایم نذر شماست جان پسرهایم از من قبول کن دو فدایی را اما نخوان سرود جدایی را یک جمله است دینم و عرفانم من بی حسین زنده نمی مانم با اینکه برده غصه توانم را گریه نمی‌کنم دو جوانم را من مادرم دلم شده صدپاره صد داغ دیدم آه یک باره بر خاک ریخت خون پسرهایش از خیمه اش نرفت برون پایش از خیمه اش نکرد برون سر را تنها گذاشت دست ِبرادر را چندی گذشت و تیره جهانش شد وقت وداع زینب و جانش شد زینب به سر زنان به روی تل رفت شاه غریب تا سوی مقتل رفت زخمی به روی زخم‌ زمین می‌خورد از دلهره برای حرم می‌مرد هم می‌شنید ناله‌ی مادر را هم می‌شنید ضجه‌ی خواهر را بر روی خاک پیکرش افتادو از دست شمر هی سرش افتادو سر را به افتخار نشان دادو زینب هزار مرتبه جان دادو سنگ و عصا رسید به گودال و ده مرکب و حسین و لگد مال و زینب پناه اهل حرم بود و در خیمه ها که بود پر از دود و آتش به جان اهل حرم افتاد زینب به اضطرار رسید ای داد بر زخم هاش خوب نمک می‌خورد از هرکسی رسید کتک می‌خورد بعد از حسین دید جسارت را بعد از حسین دید اسارت را 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
عمو جانم همیشه تو مرا امداد می‌کردی یتیم مجتبی را تو همیشه شاد می‌کردی تمام خاطرات من در آغوشت رقم خورده پریشانم پریشانم که گیسویت به هم خورده نخواه این‌گونه تنها باشی و در خیمه‌ها باشم تو دست و پا زنی در مقتل و بی دست و پا باشم یقینا می‌شود آخر وبال جان دلداده سرو دستی که در راه تو از پیکر نیفتاده اگرچه دست خالی آمدم اما دو دستم هست اگر دست از تنم افتاد بعد از آن سرم هم هست قد کوتاه چیزی نیست وقتی پرجگر باشم هزاران زخم هم باشد برای تو سپر باشم به قدر قامت خود آمدم تا داد بستانم تمام تیرها را میخرم با قیمت جانم برایم جان سپردن بین آغوشت عمو خوب است مرا گر نیزه می‌دوزد به تو این مرگ محبوب است چه باک از زخم‌ها وقتی مرا از پا بیاندازد که نعل اسب هم ما را به هم نزدیک‌تر سازد 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
کجا داماد دیدی عازم میدان خون باشد به روی کاکل و دستش حنابندان خون باشد چراغ ریسه اش از برق شمشیر عدو باشد عسل در کام داماد و شهادت آرزو باشد چه دامادی ، چه دامادی هوای بزم دارد ؟نه به قربانگاه راهی شد لباس رزم دارد ؟ نه رجز می‌خواند و در خیمه ماتم می‌شود بر پا صدای مجتبی از حلق قاسم می‌شود پیدا علیلان جمل با کینه اینجا سر در آوردند به بغض مجتبی شمشیر را بالاتر آوردند به زحمت لحظه‌ای از گرگ‌ها خود را رها کرده عمو را با دهان غرق در خونش صدا کرده از این یوسف در این میدان نمانده پیرهن حتی ندارد قدر بوسه جای سالم در بدن حتی چه تفسیری !چو تابوت پدر شد پیکرش پر تیر چه تعبیری! پذیرای تنش شد نیزه و شمشیر شما ای کوفیان ! وحشتی ترین اقوام انسانید اگر جان در بدن دارد بر او مرکب نتازانید 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
از تشنگی هرگز نبودی زار و بی تاب رفتی به میدان نه به قصد خواهش آب رفتی چراغ کوچکی باشی در این راه رفتی که دستی را بگیری از دل چاه رفتی که آزادی ببخشی محبسی را از جهل شاید بازگردانی کسی را حیدر شدی بر منبری از دست بابا با چشم‌هایت خطبه خواندی ، آه، اما غیر از سپیدی گلویت را ندیدند آن خطبه‌های روشنت را سر بریدند از هم جدا شد جمله‌ها پای گلویت خون دجله می‌شد در بلندای گلویت کینه دل تیر سه پر را سخت می کرد خوابیدنت کار پدر را سخت می‌کرد یک دست او گهواره جنبان سرت بود دست دکر گهواره بهر پیکرت بود در چشم‌هایش تیره می‌شد روز روشن نه جان ماندن داشت و نه روی رفتن شمشیر کارش قبر کندن شد ولی حیف مادر کنارت گفت با آه ، از علی حیف لطفی ندارد بی تو دیگر منزل من چشمان خود را باز کن نور دل من با تو سخن بسیار دارم تا بگویم قنداقه‌ی خونیت را باید بشویم خشک است مادر جان چرا دور دهانت از حنجرت بیرون چرا زد استخوانت برگرد و باری از غمم بردار مادر تلقین و تدفین من است انگار مادر زود است حالاها برایت سوگواری در خاک خوابیدی چرا ؟ گهواره داری 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
رجز بخوان ، رجز بخوان ، شبیه مرتضی علی که حیدری دگر شود دوباره سهم ما علی برو که اولین شهید این قبیله می‌شوی برو برو عزیز خانواده مرحبا علی سوارشو به سمت خیمه‌گاه دشمنان برو عقیق خون خویش را ببخش بر گدا علی برو به فتح خیبری دوباره و تو هم بده جواب ظلم قوم بدتر از یهود را علی هزار بار خورده‌ام زمین و باز پاشدم خودت بیا به من بگو چقدر مانده تا علی جوان من بلند شو ، نخواب بین معرکه بلند شو ، بلند شو ، بگو دوباره یاعلی نه پیرهن که جوشنت شده‌است پاره یوسفم چگونه این چنین شدی اسیر گرگ‌ها علی هم این طرف ، هم آن طرف ، به هر طرف تو هستی و بیابمت کجا علی ؟ کجا علی ؟ کجا علی ؟ چقدر تکه تکه‌ای ، چقدر پاره پاره‌ای به قول شاعران شدی هجا هجا هجا علی 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
گشت قنداقه‌ات به دور سرش    این چنین بود که شدی قمرش مادرت خویش را کنیزش خواند پدرت بود اگرچه که پدرش پدرت گفته بود خواهی شد روزگاری فدایی پسرش بوسه‌های پدر اثر دارد این چنین دستهات شد سپرش آه از چشم‌های خونینت آه از داغ چشم‌های ترش تیری از پیکرت نشد بکشد چقدر تیر می‌کشد جگرش چه بگویدبه کودکان حرم می‌کشد اهل خیمه را خبرش بعد تو خیمه بر زمین افتاد بعد داغت شکسته شد کمرش دور دیدند چشم‌هایت را سر نیزه اگر که رفت سرش می رسد تا اسارت این روضه زینب و بی تو بودن و سفرش 🕊@kaftarchahiemamreza🕊