eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.5هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
💠🍃💠🍃💠 کاش وصیت شهدا که قاب اتاق مان را اشغال کرده دلمونو اشغال میکرد کاش صحبتهای ولی امر مسلمین که سرلوحه ی روز مرمون شده , سرلوحه ی اعمالمون میشد کاش دل حضرت زهرا س با اعمال ما خون نمیشد کاش مهدی فاطمه بااعمال ما ظهورش به تاخیر نمی افتاد
🌿 2️⃣ پرده دوم؛ مزه شهادت 🔺نوجوانی که امام حسین علیه‌السلام او را امتحان کرد و چقدر خوب قبول شد.
🌷🍃🌷🍃🌷 فرازی از نامه به قبل از دوستانم خیلی شلوغش می کنند. یعنی در برابر جانبازی هایی که مدافعان این آب و خاک کرده اند،شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند. آن شب اگر من جلو نمی رفتم، به تاراج می رفت و نیروی انتظامی خیلی دیر می رسید. شاید هم اصلا نمی رسید ! به خدا دردهایی که می کشم به اندازه این درد که نکند کاری بر خلاف شما انجام داده باشم مرا نمی کند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین (ع) را تشریح نفرمودید؟ مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه است؟ یعنی تمام کسانی که مرا کردند و ادعای انقلابی گری دارند حرف شما را ؟؟؟ یعنی شما اینقدر بین ما هستید؟؟؟ ! جان من و هزاران چون من فدای . به خدا که دردهای خودم در برابر فراموشم می شود که چگونه مرگ غیرت و جوانمردی را به سوگ می نشینید. بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت سر خم می سلامت شکند اگر سبویی هفته ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─ ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
🔸 وخامت اوضاع روانی و جسمانی ابوبکر البغدادی 🔹 پسرعموی سرکرده گروه تروریستی داعش در اعترافات خود با اشاره به اختلافات درونی این گروه اعلام کرد بغدادی از افسردگی ناشی از این اختلافات و درد ناشی از جراحی گوش خود رنج می‌برد.
چهره اش ما را به یادِ حبیب بن مظاهر می اندازد . . .
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 کسی چه می‌داند من امروز چند بار فرو‌ ریختم و چند بار دلتنگ شدم؟!! از دیدنِ کسی که فقط پیراهنش شبیه تو بود ...! 💐🌷 🌷
°|♧🌴🍃🌴 يكي از خويشاوندان سردار رشيد اسلام، در نقل خاطره اي آورده است: يك شب منزل ما بود. يكي از معلمان دوره دبيرستانش از طريق يكي از اقوام به خانه ما آمد تا درباره پسر او كه سرباز بود، توصيه و سفارش كند. كه بوي پارتي بازي را احساس كرده بود و با اينكه روحيه اش به اين جور كارها نمي خورد، خيلي مؤدبانه و در كمال آرامش و با زباني نرم به معلمش گفت: شما طبق وظيفه اي كه داشتي، به من و بقيه شاگردان درس دادي. بنابراين، نبايد به خاطر اين كار انتظار داشته باشي من براي شما كنم. آن شب، اينگونه ملايم و لطيف كردن او، برايم خاطره اي فراموش نشدني شد. هفته @d🕊💐🕊•✾••┈
🌿 1️⃣ پرده اول؛کربلای درون ⚔️ اگر می‌خواهید یار امام حسین علیه السلام باشید، اولین مبارزه در درون خود شماست. 🔺 همه یاران امام در این مبارزه باطنی و معنوی پیروز شدند.
چه ساده و بی آلایش نه طبلی، نه چلچراغی و نه صدای دلخراشی نه ناظری که انگیزه خودنمایی باشد خالص و خود خواسته حلقه همسنگران که هم دین دارند و هم آزاده اند ... 🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹 🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹
حالا ڪہ عشـق ... پنجره را باز ڪرده است ؛ طوری نفس بکش ریه‌هایت عوض شود 💠
💠🍃💠🍃💠 خنده هایت را، بگذار در آغوش صبح! وقتی تمام هوا، از عطر نفست، پر می شود! 🌹شهید رضا دامرودی🍃🍃
تو سینه زدی و عرش اللهی شد جایگاهت ما هم سینه زدیم . . . نوکری تو کجا و نوکری ما . . . 💔 🌹
◼️یارَبِّ الحُسَین،بِحَقِّ الحُسَین، إِشفِ صَدرِالحُسَین بِظُهورِالحُجَّة مراسم سومین سالگرد 🌹سردار شهید حاج احمد مایلی ◻️یکشنبه ‌۹۸/۶/۱۷ | ساعت ۱۷ الی ۱۹ مصادف با شب تاسوعای حسینی 🔘آستان مقدس امامزاده حسن(ع)
بر سینه می‌زنیم ڪہ مبـادا درون آن غیر از « حسـیـن » خانه کند عشق دیگری ... 💠
🌹 🌹 فرزند : حبیب اله : 🗓 1341/01/20 🗓 محل تولد : نجف آباد ـ گلدشت وضعیت تاهل : مجرد شغل : آزاد : 🗓1361/06/13 🗓 مسئولیت : بسیجی محل : سرپل ذهاب نام عملیات : درگیری در منطقه مزار : 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
از زبان سر افراز و معزز این خاطره مربوط به اولین اعزام آقای به مناطق عملیاتی است که نحوه مظلومانه رشید و نازنین نقل را کرده است . در همان روزهای اول، فرمانده سپاه تذکراتی جدّی دربارۀ نا امنی منطقه دادند و همه را کردند که را رعایت کنند . برخی از این عبارت بودند از: از گشت وگذار در شهر از مقر سپاه به صورت . برای خارج شدن می بایست حتماً و با بیرون می رفتیم که البته آن هم در موارد میسّر بود. خبرها و اتفاقات و می شنیدیم. یک روز خبر آمد که : چند روز پیش یک نفر را گرفته اند، را بریده اند، با بدنش را کرده اند و کنار خیابان گذاشته اند. وقتی اسمش را پرسیدیم گفتند: بچه محل ما بود. را به خوبی می شناختم. کسانی که او را دیده بودند، از و نیروهای حرف های عجیب و غریبی می زدند. بعدها از زبان شنیدم که وقتی جنازۀ را با تعداد دیگری از برای و خاک سپاری به محل سکونتش آوردند، درِ تابوت بسته بود و نمی گذاشتند باز کنند. به اصرار درِ تابوت را باز کردند تا یک بار دیگر را ببینند و با او وداع کنند . به چند نفر از افراد اجازه دادند که جنازۀ را ببینند. وقتی بدن بی سر را مشاهده کردند ، بی اختیار این بر زبان ها جاری شد : پدر بیماری داشت. به بهانه هایی او را سرگرم کردند که فرزند خود را نبیند؛ ولی بهانه و اصرار دیگران فایده ای نداشت. برای لحظه ای کنار تابوت خود رفت و با مشاهدۀ او شد و به زمین افتاد. او را به بردند و خانواده اش را از کنار تابوت متفرق کردند . 🌹🌺🍃🌼🍃🌺🌹 🌹🌺🍃🌼🍃🌺🌹
💠 ڪلام شھید 💠 🌸در روضه های ارباب و مجالس عزاداری اهل بیت (ع) مرا فراموش نکنید. برایم بسیار دعا کنید بسیار... شهید رسول خلیلے 🌹 یادش با صلوات🌹
🌹 🌹 فرزند : عشقعلی : 🗓 1330/11/14 🗓 محل تولد : نجف آباد وضعیت تاهل : متأهل شغل : پاسدار : 🗓 1360/06/13 🗓 مسئولیت : فرمانده گردان پیاده محل : سرپل ذهاب نام عملیات : درگیری در منطقه مزار : 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹🕊🌹
🌹👆🌹👆🌹 رفتار و عملکرد با بقیه فرق چندانی نداشت. در داخل یک جمع همیشه مثل آن‌ها بود با آن‌ها می‌خندید با آن‌ها حرف می‌زد و... هیچ گاه خود را از دیگران بالاتر نمی‌دانست. در حالی که همه می‌دانستیم که او از بقیه به مراتب بالاتر است. از همان دوران راهنمایی که درگیر مسائل انقلاب شدیم احساس کردم که از خیلی فاصله گرفتم. احساس کردم که خداوند را به گونه‌ای دیگر می‌شناسد و بندگی می‌کند! ما می‌خواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم اما دقیقا می‌دیدم که از نماز و مناجات با خدا لذت می‌برد. شاید لذت بردن از برای یک انسان عارف و عالم طبیعی باشد اما برای یک پسر بچه ۱۲ ساله عجیب بود. من سعی می کردم بیشتر با او باشم تا ببینم چه می‌کند. اما او رفتارش خیلی عادی بود و مثل بقیه می‌گفت و می‌خندید. من فقط می‌دیدم اگر کسی کار اشتباهی انجام می‌داد خیلی آهسته و مخفیانه به او تذکر می‌داد. امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نمی‌کرد. فقط زمانی برافروخته می‌شد که می‌دید کسی در یک جمعی می‌کند و پشت سر دیگران صحبت می‌کرد در این شرایط دیگر ملاحظه بزرگی و کوچکی را نمی‌کرد با قاطعیت از شخص کننده می‌خواست که ادامه ندهد. من در آن دوران نزدیکترین دوست بودم. ما رازدار هم بودیم. یک بار از پرسیدم که من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
#دوری_شهدا_از_گناه #شهید_احمد_علی_نیری #قسمت_اول در تابستان ۱۳۴۵ در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود. از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود. در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان می‌داد. همه می‌دانستند که اگر در مقابل او غیبت کسی را بکنند با آن‌ها برخورد سختی خواهد کرد. او در تاریخ ۲۷ بهمن ماه سال ۱۲۶۴ و در سن ۱۹ سالگی طی عملیات والفجر ۸ به آرزوی دیرینه‌اش یعنی #شهادت ، رسید. #احمد_علی یکی از شاگردان خاص آیت الله حق شناس بود. دکتر محسن نوری یکی از دوستان #شهید بود که از دوران کودکی با او همراه بوده و خاطرات مشترکی با این #شهید_والامقام و عارف مسلک داشته است. او در مورد نحوه تحول این #شهید که با وجود سن کمش مراتب عرفانی زیادی را طی کرده بود به ذکر خاطره‌ای از زبان خود #شهید اشاره می‌کند. این خاطره در کتاب «عارفانه» کاری از «گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی» نقل شده است . #ادامه_دارد 🌹👇🌹👇🌹