eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.4هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۰۱ 🔸فحش نده... |سید محمد علی جهان‌آرا با یکی از رزمنده‌‌ها رفته بود شناسایی. همین طور که داشت با دوربین منطقه رو بررسی می‌کرد ، یهو اون برادرِ رزمنده گفت: عراقی‌های پدر سوخته... آقا سید چشم از دوربین برداشت ، نگاهش کرد و گفت: فحش نده! رزمنده‌ی اسلام نباید توهین کنه ، امام علی(ع) می فرماید : اصلاً به دشمن‌تون هم فحش ندهید... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید سید محمد علی جهان‌آرا 📚منبع: یادگاران ۲۰ « کتاب جهان‌آرا » ، صفحه ۹۳ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی _____________________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔸آنچه در اسرائیل آموزش دیده بود را؛ علیه دشمن استفاده کرد... 🌼 |دوران سربازی توی گارد شاهنشاهی بود و برا آموزش تخصصی یکسال و نیم فرستادنش اسرائیل. اما ذاتش پاک بود و متفاوت. دوران سربازی نمازهاش رو سر وقت می‌خوند و با غذای جیره‌ی‌بندی پادگان روزه می‌گرفت. 🌼 |چندبار در مورد ردِّ شلاق پشتش پرسیدم. ایشونم خیلی خلاصه گفت: دوران سربازی وقتی مخفیانه نماز می‌خونده، گرفتنش و شکنجه‌ش کردند. 🌼 |سرهنگی توی مراسم صبحگاه به هم‌دوره‌ای او ناسزا گفت، غلام‌محمد هم یه سیلی محکم نثارش کرد. بخاطر همین سه سال حبس کشید و بارها تنش رو با آتش سیگار سوزاندند. 🌼 |بخاطر پایبندی و علاقه‌ زیاد به مبارزه؛ شرطِ عقدش شد فعالیت و مبارزه با رژیم ستمشاهی. پدر خانومش هم چون اهل مبارزه بود، قبول کرد. 🌼 |برا بچه‌ها تفنگ می‌خرید. بعد عکس صدام رو روی یه کارتون می کشید و بچه‌ها با تفنگ‌شون بهش شلیک می‌کردند 🌼 |آخرین بار تا نیمه‌شب با بچه‌ها بازی کرد. می‌گفت: امشب شب آخره و دیگه شما رو نمی‌بینم. دلم میخواد امشب با هم خاطره‌ای بسازیم که هرگز فراموش نکنید. خلاصه کلی برا بچه‌ها وقت گذاشت. بعدش وسایل خونه رو بازدید، و هرجا خراب بود رو درست کرد. به منم گفت که بچه‌ها رو درست تربیت کنم و اهل نماز اول وقت باشیم. صبح هم غسل شهادت کرده، و رفت جبهه. تا اینکه چند روز بعد زخمی و قطع نخاع شد. بعد از هشت روز هم به شهادت رسید 📚منبع:خبرگزاری دفاع‌مقدس 🔸۲۳آذر؛سالروز شهادت غلام‌محمد نیک‌عیش گرامی‌باد ●واژه‌یاب:
۱۰۲ 🔸مردِ جنگ؛ پناهِ خانواده... |حتی روزهایی‌ که مدت‌ زمانِ کمی خونه بود؛ برا بازی با بچه‌ها وقت می‌گذاشت؛ گاهی هم‌ که میومد مرخصی و من خواب بودم، بیدارم نمی‌کرد؛ آروم به بازی با بچه‌ها مشغول میشد تا خودم بیدار بشم... همین که وارد خونه می‌شد؛ اگه سرِ تشتِ لباس بودم، حتی کفشش رو هم در نمی‌آورد؛ همونطور می‌نشست و باهام لباس می‌شست؛ اگر هم کار دیگه‌ای داشتم، آستین‌هاش رو بالا میزد و مشغولِ کمک میشد... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید غلام‌محمد نیک‌عیش 📚منبع: خبرگزاری دفاع‌ مقدس ”بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس” به نقل از همسر شهید 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی _________________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔸چند بُرش از زندگی نخبه‌ی شهید سیروس مهدی‌پور 🌼 |بخاطر هوش بالایی که داشت، دو سال زودتر رفت مدرسه، دیپلم ریاضی رو از مدرسه دارالفنون با معدل بالا گرفت و چون معلمی رو دوست داشت، همون سال تربیت معلم قبول شد. 🌼 |معلم که شد، تدریس توی همه‌ی راه‌های دور رو میدادن به او. شاید چون جثه‌اش قوی و درشت بود، با خودشون می‌گفتند: این از پَسِش بر میاد. البته سیروس اعتراضی نسبت به دوری و سختی راه نمی‌کرد. می گفت: مامان! توی مدرسه هر چه بچه تنبل و قلدره و کسی حریفشون نمیشه، دادند به من. بعد از مدتی سیروس همشون رو درس‌خوان کرد. 🌼 |وقتی دانش‌آموزاش یه نمره از بار قبل بیشتر می‌گرفتند، براشون هدیه می‌خرید؛ حتی اگه بار قبل ۵ گرفته بودند و امتحان بعدی ۶ می‌گرفتند، با هدیه دادن تشویقشون می‌کرد. می‌گفت: این کارم باعث میشه تلاش کنن نمره‌شون بکشه بالای ده... 🌼 |چندبار گفتم: سیروس جان! زن بگیر، دلِ من و پدرت رو شاد کن. ‌می‌گفت: تا جنگ تموم نشه، نمی‌تونم ازدواج کنم. من نمی‌تونم زنم رو ول کنم برم جبهه، فکرم راحت نیست، ذهنم درگیرش میشه. 🌼 |بعد از شهادتش توی منطقه و محله، کوچه‌ای بنامِ سیروس نشد. به والدینش گفتم: بخاطر این مساله ناراحت نیستید؟ مادرش گفت: ما سیروس رو برا این ندادیم تا خیابان به اسمش کنند. 🌼 |غصه‌ام بود که زن نگرفته شهید شد. تا اینکه خواب دیدم توی بهشت کنار همسرش نشسته. همسایه‌ها هم چندبار توی خواب همسر بهشتی‌اش رو دیده‌اند. 🔸۲۴ آذر؛ سالگرد شهادت سیروس مهدی‌پور گرامی‌باد
🔰 سازمان اطلاعات فراجا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗯امام خامنه‌ای: امیرالمؤمنین فرمود: ملّتی که در خانه‌ی خودش درگیر با دشمن بشود ذلیل میشود؛‌ نگذارید به خانه‌ی شما برسد. 🗯 لذا نیروهای ما رفتند، سرداران برجسته‌ی ما رفتند، شهید عزیز ما سلیمانی و یارانش و همکارانش رفتند، 🗯 جوانهای خود آنها را، هم در عراق، هم در سوریه ــ اوّل در عراق، بعد در سوریه ــ سازمان‌دهی کردند، مسلّح کردند، 🗯ایستادند در مقابل داعش، کمر داعش را شکستند و توانستند غلبه پیدا کنند. 🔰 سازمان اطلاعات فراجا
🔰🖼 اتاق فرمان فتنه! 🔰 سازمان اطلاعات فراجا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ♨️ «الجولانی» راننده خودروی مقامات ترکیه و قطر 🔹در شبکه اجتماعی ایکس تصاویری از الجولانی رئیس هیئت تحریرالشام منتشر شده که در حال رانندگی خودرویی در دمشق است و «ابراهیم کالین» رئیس سازمان اطلاعات ترکیه در کنار وی نشسته است. 🔹در صندلی پشتی این خودرو نیز «هاکان فیدان» وزیر امور خارجه ترکیه و «خلفان الکعبی» رئیس سازمان اطلاعات قطر نشسته‌اند. 🔰 سازمان اطلاعات فراجا
♦️‌ «شادية حبال» دانشمند فعال در حوزه فیزیک در دمشق ترور شد 🔹‌‌این سومین دانشمندی است که از آغاز هرج‌ومرج در سوریه، ترور شده است. 🔹‌‌ترور دانشمندان بخشی از پروژه نابودی زیرساخت‌های علمی کشورهاست که پیش‌از این، هنگام حملات خارجی در عراق هم شاهدش بوده‌ایم. 🚨 سوریه آزااااد !!!!😐 🔰 سازمان اطلاعات فراجا
‌ ♨️ هشدار به مخدوش کنندگان امنیت روانی جامعه اطلاعیه دادستانی کل کشور: 🔹دادستانی کل کشور با در نظر گرفتن شرایط حساس داخلی و منطقه‌ای از فعالان رسانه‌ای و مجازی کشور می‌‎خواهد از پرداختن به موضوعاتی که امنیت روانی جامعه را مخدوش می‌کند و موجب ترساندن مردم نسبت به شرایط می‌شود، پرهیز کنند. 🔹همچنین به دستگاه‌های ذیربط دستور داده شده است ضمن رصد فضای مجازی، رسانه‌ها و یا افرادی که اقدام به شایعه‌پراکنی یا برهم زدن امنیت روانی جامعه می‌کنند به دستگاه قضایی معرفی شوند. 🔹با افرادی که ضمن اظهارات غیرمسئولانه با انتشار محتوای خلاف واقع، نشر اکاذیب و توهین اقدام به بر هم زدن امنیت روانی جامعه کنند و باعث ترس مردم شوند، براساس قانون برخورد مقتضی صورت خواهد گرفت. 🔰 سازمان اطلاعات فراجا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقش ایران در سوریه اینطوری بود پخش توسط کاربران عرب و پاکستانی!👌
🌷ابوالفضل بر حجاب زنان و غیرت مردانه داشتن تاکید فراوان داشت چرا که حجاب را برای زنان عزت و شرافت می‌دانست. او همچنین بر نماز اول وقت و نماز شب تاکید بسیار داشت چرا که معتقد بود انسان با نماز به سعادت حقیقی می‌رسد و توشه پرباری را برای آخرت به همراه خود می‌برد. ✍راوی :همسر شهید
سوخت تا بفهمیم که در ره عشق سوختن؛ اولویتِ عاشقی است ... روز ۱۱ تیرماه سال ۱۳۶۵ بود لودر و بولدوزرها جلوتر از نیروها برای زدن خاکریز حرکت می‌کردند. هوا روشن و پاتک دشمن شروع شده بود. فاصله تانک‌ها با دستگاه‌های مهندسی شاید ۱۰۰ متر بیشتر نبود...! باد شدید هم شروع شد و تانک ها هم مستقیم به سمت لودر و بولدوزرها شلیک می‌کردند. با هر جابجایی خاک گرد و غبار بلندی ایجاد می‌شد. روی لودر سینه به سینه تانک‌ها خاکریز می‌زد که ناگهان گلوله مستقیم تانک، لودر او را نشانه رفت و به لودر اصابت و همزمان ترکشی لوله هیدرولیکِ بازوهای لودر را پاره کرد و روغن داغ با حرارت مرگبار روی لودر ریخت. لودر شد یک پارچه آتش... خسرو صبوری هم پشت فرمان لودر؛ تا بچه ها به دادش رسیدند خسرو دیگر پشت فرمان نبود!! فقط پاهای خسرو بود که روی پدال‌ها قرار داشت.!! 📸 دو همسنگر بهت زده ؛ به باقی‌مانده‌ٔ رفیق‌شان نگاه می‌کنند... ▪️از سنگرساز بی‌سنگر شهید خسرو صبوری دو تا پای سوخته ماند که در گلزار شهدای امام‌زاده عقیل(ع) اسلامشهر در کنار برادر شهیدش به خاک سپرده شد. "روحش‌شادباصلوات"
از راست نشسته نفر دوم شهیدمحمدرضا دستواره، از چپ ایستاده نفر دوم شهید همت، نفر سوم شهید عباس کریمی قهرودی، نفر چهارم شهید عباس ورامینی
🌷تولد آسمانی🌷 از ولادت در سایه امام زمان(عج) تا شهادت در راه حق... آرزوی شهادت در دلش شعله‌ور بود، مانند بسیاری از شهدای دیگر. این را می‌توان از فیلمی که یک ماه قبل از شهادتش ضبط شده، فهمید. او مدتی بود که می‌خواست به حرم بیاید و وقتی سرانجام در حیاط حرم نشسته بود، با خنده می‌گفت: “ان‌شاءالله یک موشک کورنت می‌خورد وسط‌مان و پودر می‌شویم…” شاید همان‌جا، در لحظه‌ای که به پودر شدن در راه خدا می‌خندید، شهادت او امضا شد. جوان رعنایی که در سال‌روز ولادت حضرت مهدی(عج) به دنیا آمده بود، سرانجام در سال‌روز شهادت حضرت علی(ع) آسمانی شد و به آرزویش رسید. 🎙 راوی پدر شهید
یونس شریفی در مقر سپاه سوسنگرد، همراه با دوربین مادون قرمز اوایل
توی تبلیغـات بود و نقـاشی می ڪشید قـرار شد بـارگاه ملڪوتی امـام حسيـن(ع) رو روی دیــوار نقــاشی ڪنه.... 🌷 ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 💠 نقل کامل خاطره از قول رزمنده دفاع مقدس👇👇 🌷به شهید بزرگوار، حاج منصور خادم صادق قول داده بودم که در مقری که ایشان فرمانده آنجا بود تصویری از بارگاه آقا اباعبدالله(ع)، همراه با سلام به حضرت بکشم 🌷محمدجواد در تبلیغات لشکر بود و کارهای نقاشی را انجام می داد. می خواست برای عیادت از برادرش که تازه مجروح شده بود به شیراز برود، او را راضی کردم تا برای این امر با من همراه شود. قرار شد محمدجواد بارگاه آقا را نقاشی کند و من هم سلام را بنویسم 🌷نزدیک های غروب کار ما تقریباً تمام شد. محمد جواد که پرچم را رنگ می کرد گفت: «حیف است، این پرچم باید با قرمز خونی رنگ بشه!» هنوز جمله اش تمام نشده صدای سوت خمپاره پیچید. خرده بتن های سنگر که بر اثر موج انفجار کنده شده بود، 🌷...عینکم را شکست، همه چیز را محو می دیدم. اما از چیزی که دیدم تنم یخ کرد.ترکشی بزرگ به پیشانی محمدجواد بوسه زده و خون سرش بر بالای گنبد آقا، درست در محل پرچم پاشیده شده بود...
خلبان شهید عباس بابایی:ما هم باید مثل مردم سختی‌ها را تحمل کنیم! 📌در تهران همانقدر که مسولیت‌هایش بیشتر می‌شد، زمان کنار همدیگر بودنمان کمتر می‌شد. مدرسه‌ای که در آن درس می‌دادم، نزدیکی‌های حرم حضرت عبدالعظیم بود. 🔸فشار زیادی را تحمل می‌کردم. اول صبح باید بچه‌ها را آماده می‌کردم؛ حسین و محمد را می‌گذاشتم مهد کودک و آمادگی و سلمان هم مدرسه خودم بود. از خانه تا محل کار، باید بیست کیلومتر میرفتم، بیست کیلومتر می‌آمدم. 🔹با آن ترافیک سختی که آن مسیر داشت و ماشین‌های سنگین می‌رفتند و می‌آمدند. گفتم: «عباس تو را به خدا یک کاری کن با این همه مشکلات، حداقل راه من یک کم نزدیک تر شود.» ▪️گفت: «من اگر هم بتوانم - که نمی‌توانست - این کار را نمی‌کنم. آنهایی که پارتی ندارند پس چه کار کنند؟ ما هم مثل بقیه.» گفتم: «آنها حداقل زن و شوهر کنار همدیگر هستند!»گفت: «نه؛ نمی‌شود. ما هم باید مثل مردم این سختی‌ها را تحمل کنیم!» راوی:مرحومه حاجیه خانم حکمت همسر شهید
🌿 تصویر: اردوگاه قلاجه - حضور در مقر تاکتیکی لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) ا🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 ❄️ سرمای قلاجه و اورکت حاج همت 🌷خاطره ای از شهید عبادیان مسئول تدارکات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص):👇 💠 سال ۶۲ ما از پادگان به اردوگاه (گردنه بین اسلام آباد و ایلام) منتقل شدیم. در آن وقت، هوای قلاجه مقداری سرد بود. ما اورکت هایی که در پادگان داشتیم، برای استفاده برادرها به آنجا انتقال دادیم. حاج یک شب به آنجا آمده بود و ما در خدمت ایشان بودیم. او از سرمای قلاجه می لرزید. پیشنهاد دادم که یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید. او گفت که هر وقت من چشمم به این بسیجی ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت می پوشم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من به خودم اجازه نمی دهم به عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم!!!