eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
80.6هزار عکس
15.7هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸بُرش‌هایی از زندگی شهید عباس کردانی 🌼 |عباس کشاورز بود. یه سال کل محصولش از بین رفت؛ اونم فقط بخاطر اینکه برا دفاع از حریم اهل‌بیت (ع) رفت سوریه. 🌼 |رفته بود توی موکب منحرفین اعتقادی. بهش گفتند تو گمراه شدی؛ بیا هدایت شو... یه روز رفت و چهار ساعت باهاشون بحث کرد. می‌گفت: خدا شاهده طوری شد که بین همه‌شون شک و شبهه انداختم... 🌼 |یه بنده‌خدایی بهش گفت: عباس! تو چطور همه‌ی رفیقات رو توی نماز شب دعا می‌کنی؟ گفت: حوصله میذارم و گاهی دو ساعت همه شون رو دعا می‌کنم... می‌گفت: حداقل هفته‌ای یکبار باید همه رو دعا کنی؛ بعضی موقع‌ها هر شب، بعضی موقع‌ها هفته‌ای یکبار... 🌼 |توی جلسه‌ای یه بنده خدا داشت از اجر شهدا می‌گفت که خدا اونقدر به شهید اجر میده تا راضی بشه. عباس گفت: من فقط خودِ خدا رو می‌خوام به عنوان اجرِ شهادت؛ به غیر از این راضی نمیشم. 🌼 | به رفیقش می‌گفت: خیلی حواست باشه هر کاری می‌کنی برای خدا بکن؛ برا دلت هم نکن؛ اینم کار سختیه. ممکنه در ماه یک کار رو بتونی واقعاً برای خدا انجام بدی؛ اما همیشه به این فکر باش [نیت و تلاشت این باشه] که هر کاری می‌کنی فقط برای خدا باشه. 🌼 |عباس می‌گفت: برا شناختن دوستات اونا رو با دو تا چیز امتحان کن: یکی مال و دیگری عزیزترین چیزاشون؛ اگه دوست واقعی باشن دریغ نمیکنن؛ من خودم اگه دشمنم ازم چیزی بخواد کمکش میکنم، فقط برا کسی که دشمن اعتقادی باشه کاری نمی‌کنم 📚 منبع: کتاب "برادرم عباس" 🔸۱۹بهمن؛ سالروز شهادت عباس کردانی گرامی‌باد
🔸بُرش‌هایی از زندگی شهید حجت‌الله رحیمی 🌼 |روز تولد امام‌زمان عج بدنیا اومد و اسمش رو گذاشتیم حجت‌الله. بزرگ که شد مداحی هم می‌کرد. می‌گفت: چون روز تولد آقا بدنیا اومدم و مداح شدم، کاش اسمم رو مهدی میذاشتین... دانشجوی رشته‌ی کامپیوتر بود و ۶ روز مونده به جشن‌ تولدِ ۲۲ سالگی‌اش شهید شد... 🌼 |عاشقِ شهادت بود و مدام می‌گفت: دعا کنید شهید بشم... حتی وقتی بهش پیشنهاد ازدواج دادم، گفت: مامان! من که شهید میشم، دیگه زن بگیرم برا چی؟! ... اتاقش رو کرده بود پُر از عکس شهدا، سر درش هم نوشته بود: شهید حجت‌ رحیمی... 🌼 |رفیقاش بهش می‌گفتند شهید همتِ نسل سوم... خودشم می‌خندید و می‌گفت: مامان! من شبیه شهید همت هستم.‌.. یه روز بعد از سالگردِ شهادت شهید همت هم به شهادت رسید. حاج‌ابراهیم همت ۱۷ اسفند؛ حجت‌الله ۱۸ اسفند... 🌼 |ساعت ۸ صبح ۱۸ اسفند سال ۹۰؛ جلوی پادگان دژ خرمشهر، توی لباسِ خادمی شهدا داشت اتوبوس‌های راهیان‌نور رو راهنمایی می‌کرد برا رفتن به سمت یادمان اروند، که اتوبوسی بهش می‌خوره و از روی پیکرش رد میشه‌‌. پهلوش شکست مثل مادرش حضرت زهرا (س) و به آرزوش که شهادت بود، رسید..‌ 🌼 |شب جمعه‌ای بعد از اینکه توی دعای کمیل خیلی بی‌تابی کردم، حجت‌الله به خوابم اومد. خندید و گفت: مادر! چرا ناراحتید؟ خداوند به وعده‌اش عمل کرد. مادر! خداوند پرونده‌ی شهادت من رو سال ۶۵ امضا کرده.... بعد از این خواب دیگه آروم و سبک شده بودم...
19.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خادم‌الشهدایی که متولد ۶۸ بود؛ اما شهادت‌نامه‌اش سال ۶۵ امضاء شد... خاطراتی بسیار زیبا از زندگی شهید حجت‌الله رحیمی 🎙به‌روایت 🔸۱۸ اسفند؛ سالروز شهادت حجت‌الله رحیمی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ●واژه‌یاب:
🔅 ۵۱ 🌺 شهید حجت‌الله رحیمی: |جنگِ نرم مثلِ خمپاره 60 می‌مونه،نه صدا داره نه سوت... فقط وقتی متوجه میشی که دیگه رفیقت؛ نه مسجد میاد، نه هیأت! 🔰دانلود کنید:دریافت چراغ‌راه(۵۱) با کیفیت اصلی _______________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔸 |دعای قنوت عید فطر ؛ با دست‌خط شهید سید سعید حسینی 🌼 عیدسعیدفطر مبارک ➕ دانلود عکس با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔸حبیب‌الله کریمی؛ شهیدی که قید تحصیل به سوئد رو زد، بخاطر دفاع از اسلام و کشور 🌼 |پدرش رفته بود كربلا. همونجا تویِ حرم امام حسین(ع)، کنار مرقدِ حبیب از خدا یه پسر خواست و نذر کرد اسمش رو بذاره حبیب. سال ۳۶ بود که حبیب توی آبادان بدنیا اومد. 🌼 |سربازیش همزمان شد با اوج اعتراضات مردم به حکومت شاه. حبیب رو گذاشتند مسئول تعدادی سرباز که با مردم برخورد کنند. همون ابتدا به سربازهاش دستور داد که: مبادا به سمت مردم شلیک کنید؛ ما باید با اونا همدل و همراه باشیم. وقتی هم بعد از تموم شدنِ تظاهرات به اسلحه‌خونه رفت تا تفنگش رو تحویل بده، مسئول اونجا گفت: چرا خشابت پُره و شلیک نکردی؟ حبیب هم با جدیت و محکم گفت: در مقابل چه کسی باید استفاده می کردم؟ مردمی که برا احیا دین خودشون به خیابون اومدند؟ 🌼 |حبیب از نظر علمی با استعداد و باهوش بود. از یه دانشکده داروسازی در سوئد پذیرش گرفت تا داروساز بشه. کارهای پذیرشش انجام شد و ویزاش رو هم گرفت. آماده‌ی رفتن بود که عراق به ایران حمله کرد. چمدانش رو گذاشت زمین و همون روزای اول وارد جنگ شد. هرچه اطرافیان اصرار کردند که ادامه تحصیل بهتر از رفتن به جنگه؛ قبول نکرد 🌼 |چند روزی اومد مرخصی. چشاش شده بود کاسه‌ی خون. با اصرار بردیمش چشم‌پزشک. دکتر گفت: مویرگ‌های چشمش پاره شده... حبیب علت رو نمی‌گفت، اما اصرار که کردیم، گفت: اونقدر توی جبهه کار دارم که فرصتی برای استراحت نیست و چند روزه نخوابیدم. ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔸جان بیش از هشتاد رزمنده رو نجات داد و خودش شهید شد... |شب از نيمه گذشته بود و من به همراه حبيب از جلسه فرماندهی که توی قرارگاه خاتم(ص) برگزار شده بود، به سمت مقر يگان در حرکت بوديم. نزديک موقعيت شهيد نبوی ناگهان متوجه شديم که دشمن از گلوله‌های شيميايی استفاده کرده، و منطقه کاملاً آلوده‌ست... نگهبان مقر قبل از اينکه بتونه عکس‌العملی نشون بده، بر اثر استنشاقِ گازهای شيميايی شهيد شده و رزمنده‌ها بی‌اطلاع از آلودگیِ شيميايی توی سنگرهاشون در حال استراحت و بعضاً خواب بودند. درنگ جايز نبود و به‌ سرعت از خودرو پياده شديم. اصرار کردم که حبیب توی محوطه امن و به دور از مواد شیمیایی بمونه، اما فایده نداشت و می‌گفت: من چه فرمانده‌ای هستم که نیروهایم درخطر هستند، ولی خودم بجای نجات اونا، تنهاشون بذارم و برم جای امن؟ حبیب سریع رفت سمت بچه‌ها. سنگر به سنگر نيروها رو بيدار می‌کرد، بهشون ماسک ضد شیمیایی می‌داد و از مقر خارج می‌کرد. وقتی به آخرين سنگر رسید، سرش به لبه آهنی سنگر برخورد کرد و روی زمین افتاد؛ و در اثر استنشاق بیش‌ از حد گازهای شيمياي که عمدتاً هم عامل سيانور بود، اون شب بعد از نجاتِ جان بیش از هشتاد نفر از نیروهاش، به شهادت رسید... 👤 شهادت حبیب‌الله کریمی به روایت سردار نوشادی 📖کلیک‌کنید: قرائت یک صفحه قرآن تقدیم به شهید ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔸 نُخبه‌ای که تکلیف‌گرا بود... |از همون دوران دبیرستان هم اهل مبارزه بود، هم اهل درس خوندن. دبیرستان که بود، زبان انگلیسی رو مسلط شد. اونقدر نخبه بود که وقتی معلم نمی‌یومد، مسئولین ازش می‌خواستند درس جدید رو تدریس کنه. درسهایی مثل هندسه، جبر و مثلثات رو به راحتی تدریس می‌کرد... توی آزمون ورودی دانشگاه، نفر اول استان؛ و در رشته‌ی پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد. توی آزمون اعزام به خارج هم شرکت کرد و باز نفر اول استان شد؛ اما ترجیح داد ایران بمونه. دانشگاه هم که بود بخاطر فعالیت‌های سیاسی، بار اول بخاطر استعداد برترش بهش تذکر دادند، اما دست از مبارزه نکشید و بار دوم اخراج شد... سید عبدالرضا تکلیف‌گرا بود. بعد از انقلاب برگشت دانشگاه برا ادامه تحصیل؛ اما هنوز یک ترم بیشتر نگذشته بود که فهمید توی سپاه جهت ادامه‌ی مبارزات بهش نیازه، برا همین دانشگاه رو رها کرد و رفت سپاه... 👤 خاطره‌ای از زندگی شهید سید عبدالرضا موسوی 📚منبع: کتاب "خرمشهر؛ خانه‌ی رو به آفتاب" ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔅 ۵۴ 🌺 شهید محمدرحیم دهداری: |همواره در خطِ امام باشید و پرهیز کنید از مرضِ مُزمن بی خطی !!!... درمان کنیـد بـرادرانی را که دارایِ چنیـن مرضی هستند. کسانـی که مُبلـغِ مَرضِ بی‌خطی و روشنفکری‌اند؛ یا جاهلند، و یا وابسته به جریانهایِ انحرافی... 🔰دانلود کنید:دریافت چراغ‌راه(۵۴) با کیفیت اصلی ▫️۱۸ اردیبهشت؛ سالروز شهادت محمدرحیم دهداری گرامی‌باد ___________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ●واژه‌یاب:
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از پیکر شهید نوروزی‌نژاد؛ فقط یک کلاه نیمه‌سوخته باقی ماند ▫️۱۶ اردیبهشت؛ سالروز عروج شهید جاویدالاثر عبدالحسین نوروزی‌نژاد گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تحلیلِ دقیقِ شهیدِ هنرمند بهروز مرادی از شرایط جامعه؛ ساعاتی قبل از شهادتش کلیپی که ارزش داره چندین بار ببینیم ▫️۴خرداد؛ سالروز شهادت بهروز مرادی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
💢 ۱۸۲ 🔸چطور یه نفر اینقدر می‌تونه مهربون باشه؟ |همیشه از دست فروش‌ها خرید می‌کرد. گاهی اگه از بوتیک براش پیراهن می‌خریدم؛ بین راه به نیازمندی می‌بخشیـد، و با زیرپوش می‌یومـد. وقتی هـم ازش می‌پرسیدم: چرا اینجوری اومدی؟ می‌گفت: یکی نیاز داشت، منم پیراهنم رو بهش دادم؛ در ضمن من توی ماشین نشسته بودم ، چه کسی نگاه می‌کنه ببینه که چی تَنَمه؟... مصطفی حتی سرپرستی چهارتا بچه یتیم رو هم به عهده داشت و بهشون‌کمک می‌کرد... 👤خاطره‌ای اززندگی مدافع‌حرم شهید مصطفی رشیدپور 📚منبع: روزنامه‌کیهان در گفتگو با همسرشهید 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب: