.
آخرین بدرقه «طاها» در روستای اذان - میمه
.
پدر داغدیده هنوز هم نبودِ پسر خردسالش را باور نکرده است. با دیدن تصویر و شنیدن اسمش حالش دگرگون میشود.
.
همین دیروز در مراسمی که به یاد #شهادت #طاها کوچولو برگزار شد، حالش بد شد. آنقدر #گریه کرد که کارش به اورژانس و بیمارستان کشید. مادر طاها هم دستکمی از همسرش ندارد. داغ جگرگوشهاش را تاب نمیآورد. طاها اقدامی یکی از شهدای #حادثه_تروریستی #اهواز است؛ کوچکترین #شهید این #حمله وحشیانه. .
این پسر ٤ساله قرار بود فردای آن روز یعنی اول مهر به #مهدکودک برود. پدرش میگفت شوق و ذوق زیادی داشت. از چند هفته قبل کیف و دفترش را آماده کرده بود. حتی جعبه مدادرنگیاش را هم خریده بود تا برای روز اول مهر آماده باشد، اما طاها هیچوقت به مهد نرفت، یعنی گلولههای داغ شنبه اهواز امانش نداد. .
دو گلوله یکی در پا و دیگری در پهلوی او جا گرفت. .
مبینا همان دختر قرمز پوش معروف خواهر بزرگتر طاها فکر میکرد که فقط پای برادرش زخمی شده و با شال محل زخم او را محکم بست. .
در #مهلکه هیچکس نمیدانست که یک گلوله دیگر هم پهلوی این پسر ٤ساله را شکافته، حتی مادر زخمی او هم که در آن تیراندازی بیامان تروریستها خودش را سپر بلای فرزندش کرده بود، نتوانست مانع از شهادت طاها شود. .
او قبل از رسیدن به #بیمارستان، پیش از رفتن به مهد کودک و بدون آن که چیز زیادی از این دنیا بفهمد و تجربه کند، شهید شده بود. .
پیکر او همراه با شهدای دیگر این حادثه در اهواز تشییع شد. آنطور که عموی طاها میگوید خانواده #اقدامی اصالتا اهل #میمه #اصفهان هستند. آنها چند سالی را به دلیل شغل پدر طاها در #اهواز زندگی میکردند، اما حالا قرار است طاها برای همیشه در زادگاهش آرام بگیرد. #روستای_اذان از توابع شهرستان میمه استان #اصفهان جایی است برای آخرین بدرقه طاها. برای خداحافظی #پدر، #مادر و خواهری که خیلی زود کوچکترین عضو #خانواده از بین آنها رفت. .
.#مرگ_بر_فتنه_گران
#مرگ_بر_منافق
#مرگ_بر_الاحوازیه
#مرگ_بر_داعش
#مرگ_بر_عربستان
#شهدای_اهواز
#اهواز
#خوزستان_تسلیت
#تروریستی
#ارتش
#سپاه
#بسیج
#ناجا
#فتا
#محرم
#رژه
🌿آن شب،شب عجیبی بود. #باران میهمانِ مشهد الرضا شده بود .هوا خنک بود ، نزدیک سی بار بود که با مسئول اعزام تماس گرفته بود ولی هربار به درِ بسته می خورد. #نماز مغرب و عشاء را که خواند دلش طاقت نیاورد .😥
.
🌿آن شب دل یک بسیجی حوالی #حرم حضرت عشق میچرخید و حاجتش را میخواست.🕊
.
🌿با همسر و فرزندش راهی حرم شدند ، ساعتی از #زیارتش نگذشته بود که با لبی خندان به سوی همسرش آمد.دلش آرام گرفته بود و گویی امید داشت این گره به دست #ضامن_آهو باز میشود.💚
.
🌿میدانست که #علی_بن_موسی_الرضا ضمانتش را پیش عمه اش میکند و او حتما راهی وادی عاشقی میشود.
.
🌿شاید کمتر از ده روز گذشت که مسئول اعزام تماس گرفت و گفت ساکت را ببند، بسیجی آماده رزم شو.🎒
.
🌿او که دو سال تمام در پی راهی برای اعزام بود، حالا با ضمانت شاه خراسان کمتر از ده روز گره از کارش باز شد.
.
#ابوطاها گفتی: «من برای یک زندگی عادی ساخته نشدم.»
به گمانم برای همین مسئول اعزام را کلافه کردی ، #امام_رضا را واسطه قرار دادی تا برای دفاع از حریم اهل بیت راهی شوی و درست در شب تولد #بانوی_صبر حاجتت را گرفتی.📿
.
🌿همرزمت میگفت: با هم قرار گذاشتید که هر کدامتان زودتر #آسمانی شد و بال پریدن گرفت دست آن یکی را در #زمین بگیرد ، حتی گفته بودید شربت #شهادت را هرکه نوشید، وقتی آقا بالای سرش آمد لبخندی بزند آن موقع است که ما میفهمیم مهمان #آقا شده است.😊
.
🌿همینطور هم شد. وقتی ابوطاها شربت شهادت را نوش جان کرد و این دیار و مردمانش را ترک کرد. #لبخند به لب داشت ، لبخندی به شیرینی عسل و به زیبایی شهادت و به همین زودی #طاها مرد خانه شد.☺️
.
🌿در عجبم چطور از #همسرت دل کندی و چگونه از شیرین زبانی های #امیر_علی گذشتی؟😭
.
🌿به راستی که قدم گذاشتن در این راه دل شیر میخواهد و قلبی که برای #معشوق بتپد ، کاش #قلب ما هم اینگونه بی قرارِ معشوق حقیقی مان باشد و در راه عشق ثابت قدم باشیم.❤
.
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
.
به مناسبت سالروز تولد #شهید_مصطفی_عارفی
.
📅تاریخ تولد : ۱۵ دی ۱۳۵۹
.
📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۹۵ تدمر سوریه
.
📅تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۹
.
🥀مزار : بهشت رضا
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #طراحی #دل_نوشته
🍃به شوق نور در ظلمت قدم بردار که رمز زندگانی همین شوق و #امید است، آدمی به شوق رسیدن، راه میپیماید و این حکایت آنانی است که قلب هایشان آکنده از مهر و عطوفت خداوندیست، درخت امید در وجودشان ریشه دوانده و طالب نوری در این تاریکی هستند پس به همین دلیل سرسختانه به سمت نور پرواز میکنند.
🍃غل و زنجیر ها را باز میکنند و رها میشوند در آسمان، در #آغوش_خدا!
و ما که در این ظلمات پرواز آنها را نظاره گریم گرفتار تناقضی عجیب شده ایم اینگونه که هجرشان برایمان بس سخت و طاقت فرساست وَ لحظه #پرواز و خدایی شدنشان حسرت برانگیز و به همان اندازه مسرت بخش.
🍃و حالا سالگرد پرواز یکی از همان #مهاجرین را شاهد هستیم! مرتضی بصیری پور، مهاجری که در بهار ابدی شد و به هنگامه شهادت #موسیبنجعفر در دل خاک آرام گرفت. و قصه تناقض زمینیان بار دیگر تکرار شد...
🍃حسرتی در دل هایشان مهمان شد برای نفس او که چگونه در مسلخ #عشق قربانیاش کرد و حج را به جا آورد. حسرت دل کندن از زمین و زمان!
از طاهای #سه_ساله که بعد ها جمله "بابا نان داد" برایش کمی عجیب و غریب شد.
🍃آخر #بابا در خاطرات او نبود که نان بدهد، نبود که آب به دستش بدهد بابا در تابوت خوابیده بود. فارغ از همهمه اطرافش، #طاها تصویر مشخصی هم از بابا نداشت، در رویای سه سالگی بابا پیش #خدا رفت و برای همیشه سنگ مزارش مأمنی شد برای او که #مردانه با پدر درد و دل کند. و اکنون سه سال است که طاها دلگویه هایش را بر سر مزار پدرش میگوید.
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_مرتضی_بصیری_پور
📅تاریخ تولد : ۱٣۶۵
📅تاریخ شهادت : ٢۰ فروردین ۱٣٩٧
📅تاریخ انتشار : ٢۰ فروردین ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : مزار شهدای بیرجند
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا