خانواده شهید : ماه رمضان بود هنگام افطار درحالی که نان و انگور افطار می کردند از او خواستیم که به خاطر فرزندان خود به جبهه نرود
ایشان در جواب گفتند که اینها هم خدایی دارند و من باید بروم و تکلیفم را انجام دهم.
وصیت نامه شهید🌱
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدای در هم کوبنده ستمگران و مالک کل زمین و آسمانها، حال که من به حکم قرآن روانه جبهه های حق علیه باطل می شوم تا با سایر برادران رزمنده به فرماندهی امام زمان (عج) و نایب برحقش خمینی بت شکن می روم تا ریشه کفر پیشه گان و ستمگران را از سرزمین ایران اسلامی براندازیم و جهان را از وجود ناپاکان پاک نمائیم. باری فرزندانم از شما خواهشی که دارم این است همواره یاد خدا باشید، برای تقویت روحیه خود در مسجد حاضر باشید در خاتمه سلامتی شما و کلیه فرزندان و ملت اسلام را مسئلت می نمایم. همه شما را به خدای بزرگ می سپارم.
متولد:۱۳۱۲ ...شهادت:۱۳۶۰
#شهید_سیدجواد_محمدی
#شهدای_فارس #سالروز_شهادت
دستنوشته شهید 🍃🌸
اولین باری که به جبهه قدم گذاشتم، گمشده ام را در آنجا یافتم و دیگر نتوانستم از آن جدا شوم.
هنگامی که واژه شهادت را شنیدم عاشق گشتم و آرزو داشتم که به وصال معشوق برسم و دنیا برایم تنگ شده بود و دیگر علاقه ای به زنده بودن نداشتم.
وقتی دوستانم را که مدتها با هم بودیم، غرق در خون یافتم حسرت می خوردم و احساس می کردم که خاری هستم در میان گلها.
هر گاه گلی از گلها به دیدار معشوق می شتافت، از خود خجالت می کشیدم که چرا زنده ام؟! ولی با خود عهد کرده بوده که در جبهه بمانم. چون آسایش واقعی را در سنگرهای تنگ و تاریک، سر و صدای توپ و خمپاره ها، حیات و زندگی حقیقی را در میان رزمندگان اسلام و عاشقان خمینی [می دیدم] و احساس می کردم که در شهر مرده ای بیش نیستم و اکنون احیاء گشته ام.
این چنین بود که معنای ایثار، معنای اسلام و معنای جهاد و معنای شهادت را درک کردم🌱
شهادت:۱۳۶۴
#شهید_محمدجواد_فرخزادیان
#شهدای_فارس
♨️عبرتی زیبا از یک گل ...
💠خانه قدیمی ما، حیاط بزرگی داشت با یک باغچه بزرگ پر از درخت و گل های رنگارنگ. در میان این گل های رنگارنگ یکی از گل ها خیلی چشم آقا رضا را گرفته بود، گل های ریز و سفیدی که به ظاهر هیچ جلوه زیبایی نسبت به سایر گل ها نداشت، گل شب بو یا همان گل محبوبه.
یک روز آقا رضا ما خواهر ها را کنار این گل جمع کرد و گفت: «این گل اخلاقی دارد که همه شما دختر ها باید آن را سرلوحه زندگی خودتان قرار دهید!»
متعجبانه نگاهی به ظاهر معمولی گل محبوبه انداختیم، هیچ جذابیتی نسبت به سایر گل ها نداشت، جز بوی عطری که تا هوا تاریک می شد تمام خانه را پر می کرد. می گفت این گل تا وقتی روز است و در خانه باز و نامحرمان در حال رفت و آمد هستند، چادر عفاف بر روی خود می کشد و هیچ اثری از او نیست و کسی متوجه او نمی شود. اما شب که شد، وقتی دیگر نفس نامحرمی در خانه نماند، پوشش خود را برای صاحب خانه کنار می زند و چنان عطر دل انگیزی در فضای خانه پخش می کند که هیچ گلی در روز چنین هنری ندارد!
همچون این گل باشید، زیبایی و هنرتان را از نامحرم بپوشانید و برای مَحرم شکوفا کنید!
#سردار_شهیدرضا_پورخسروانی 🌷
#شهدای_فارس
🕊🕊
#خاطرات_شهید
●همیشه وضو داشت. یه روز گفتم رضا چرا وقتی که پای سفره می شینی. وقتی می خوابی وقتی از خونه بیرون می ری اول وضو می گیری؟
●گفت:وقتی کنار سفره میشینم مهمان امیرالمومنینم شرم می کنم بدون وضو باشم...وقتی می خوابم یا بیرون میرم ممکنه از خواب بیدار نشم یا بر نگردم. هرکسی هم با وضو از این دنیا بره اجر شهید را داره می خوام از اجر شهید محروم نشم...
#شهید_رضا_پورخسروانی 🌷
#شهدای_فارس
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
#چندخاطره
🔸 بیوگرافی شهید:
پاسدار شهیدمدافعحرم ایمان خزاعینژاد
متولد: ۳ خرداد ۱۳۶۶ جهرم فارس
شهادت: ۲۳ آبان ۱۳۹۴ حلب سوریه
🌼 #تازه_داماد| حدود ۲۶روز بعد از عروسی؛ در حالیکه پدرش بخاطر مشکل کمر از پا فلج شده، و ایمان خودش کارهای پدر رو انجام میداد؛ رفت سوریه. چون تازه داماد بود مادرشون گفتند: مامان! اگه میشه این بار نرو. ایمان این بیت شعر رو برا مادرشون خواند : ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/ موجیم که آسودگی ما عدم ماست... دو ماه از ازدواجمون گذشته بود، که شهید شد
🌼 #میشهنری؟!!!|وقتی از رفتن گفت؛ فقط یه بار گفتم: ما تازه عروسی کردیم؛ میشه نری؟! ایمان هم گفت: خانوم! هر دلیلی بیاریم برا نرفتن یه جور توجیه کردنه. مدام هم این بیت شعر رو میخواند:
ما گر ز سر بریده میترسیدیم
در محفل عاشقان نمیرقصیدم.
🌼#جهادما_جهادشما|قبل از رفتن بهم گفت: خانوم! ما با رفتنمون جهاد میکنیم، شما با صبرتون؛ فکر نکن اجر شما کمتر از اجر ماست؛ شاید اجر بیشتری هم داشته باشید...
🌼 #آرزو|توی سوریه به دوستان مداحش میگه: برام روضه حضرت ابوالفضل بخونید؛ و دعا کنید که اگه قراره شهید بشم، یا شبیه آقا ابوالفضل باشه؛ یا شبیه امام حسین؛ و یا حضرت زهرا. اتفاقا شهادتش به هر سه اهلبیت بزرگوار شبیه شد. هم دستش؛ هم گردن و هم پهلوش لحظهی شهادت هدف دشمن قرار گرفت...
🌼 #دو_مزار|بعد از برگردوندن پیکر مطهرش متوجه میشن که یه قسمت از بدنش جا مونده. همون جا توی سوریه جاموندههای پیکرش رو دفنمیکنن. یعنی یک قسمت از وجود من توی خاک سوریه جا موند؛ و حالا ایمان به نوعی دو مزار داره
#شهیدمدافعحرم #شهدای_فارس
#خاکریزخاطرات ۹۲
🔸علیرضا از نوجوانی پهلوان بود...
#متن_خاطره|علیرضا صبحها حدود یک ساعت قبل از اینکه مدرسهاش شروع بشه، از خونه خارج میشد میرفت لحافدوزی، یک تشک میدوخت و بعد می رفت مدرسه. ازش پرسیدم: علیرضا چرا اینکار رو میکنی؟ بهم گفت: میخوام توی هزینههای مدرسهام کمک خرجِ پدرم باشم، و حداقل پولِ قلم و دفترم رو خودم تأمین کنم...
👤خاطرهای از نوجوانی مدافعحرم شهید علیرضا قلیپور
📚راوی: یکی از بستگان شهید
🔸 ۶ آذر؛ سالگرد شهادت پاسدار مدافعحرم علیرضا قلیپور گرامیباد
____________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
●واژهیاب:
#شهیدقلیپور #شهدای_فارس #احترام_به_والدین #کار #خاکریز_خاطرات #نوجوانی_شهدا
#خاکریزخاطرات ۹۵
🔸عملیاتِ جرّاحی با رمز یا زهرا سلام الله علیها
#متن_خاطره|چشمش آسیب دیده بود. دکترها گفتند: محمد بیناییاش رو از دست داده ، دیگه نمیشه کاریکرد و جراحی هم بیفایده است. اما محمد اصرار میکرد که شما عمل کنید وکاری به نتیجهاش نداشته باشید ، محمد این رو هم به دکترها گفت که فقط با ذکر یا زهرا(س) عمل رو شروع کنند. بعد از عمل دکترها از نتیجهی جراحی حیرت زده شدند. عملِ جراحی موفقیتآمیز بود با رمز یا زهرا(س)
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید محمد اسلامینسب
📚منبع:کتاب رواقخونیسنگر، صفحه ۶۶
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
___________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#حضرت_زهرا #عنایت_اهل_بیت #توسل #شهیداسلامینسب #فاطمیه #شهدای_فارس #خاکریز_خاطرات