eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
64.9هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
24هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
مواظب فیشینگ باشید اینترنت هدیه کد ملی لازم نداره تا حالا از طریق همین بنر ۲۷ میلیون تومان از مردم کلاه برداری شده قربانی با وارد کردن اطلاعات حیاتی حسابش عملا دست کلاهبرداران را برای دسترسی به حسابهایش باز میگذارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی عاقد در مورد داماد می گه جوان عاقل و رشید 😂 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جالب برای خط عابر پیاده😃 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
شادی و نکات مومنانه
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ #داستان #وقتی_دری_به_تخته‌ای_بخورد #نفیسه_محمدی #طنز 3️⃣ قسمت سوم ... ما
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ 4️⃣ قسمت چهارم ... همین که در باز شد زیبا خودش را در آغوش مادر انداخت و با کلی معذرت‌خواهی، در مذمت دعوای دو همسایه سخنرانی کرد و وقت گرفت تا شب به اتفاق خواهرزاده‌اش آقای «درست‌کار» که در خانه‌ی بزرگان خدمت می‌کرد برای امر خیر به خانه‌مان بیایند. مادر و بی‌بی در یک آن، همه‌ی دعواها و گیس‌کشیدن‌ها را فراموش کردند و به‌به و چه‌چه کنان مقدمات برنامه‌ی شب را چیدند. من هم کتاب و دفترم را جمع کردم و آماده‌ی رفتن به خانه‌ی بخت شدم آن هم چه خانه‌ای؟ طبق گفته‌ی زیبا، قصر! البته قضیه کمی عجیب به نظر می‌رسید ولی جرات ابراز احساسات نداشتم. شب که شد داماد با یک بسته گز اعلاء و یک گل‌دان شمعدانی وارد خانه شد. همان جا از تعجب شاخ‌هایم زد بیرون چرا که هیچ طوری قضیه برایم هضم نمی‌شد. مخصوصاً وقتی زیبا می‌گفت که قرار بوده ارباب آقای «درست‌کار» دختر خودش را به او بدهد و آقای «درست‌کار» قبول نکرده و فرموده من باید از قماش خودم زن بگیرم. آخر جوانی به رعنایی و زیبایی «بیژن درست‌کار» چرا به خواستگاری من آمده بود آن هم با سابقه‌ی دعوای من و خاله‌اش! تصوراتم را برای مادرم گفتم و او فقط به چند کلمه جواب طبق معمول، دندان شکن اکتفا کرد: «قربون خدا برم! حالا که می‌بینی شده. بالاخره ما هم سری تو سرا در آوردیم.» پدرم بدو بدو دنبال عاقد رفت اما از شانس بد یا خوب‌مان عاقد نبود به همین دلیل پدرم طبق توافق، انگشتر را قبول کرد و قرار شد فردا شب برای مراسم اجرای عقد همه دور هم جمع شویم. از همه دیدنی‌تر رفتار مادرم و زیبا بود که انگار دو یار جدا نشدنی بودند. شبِ بعد مهمانها در میان بوی سرکه و خورش قیمه بادمجان از راه رسیدند. این بار آقا داماد با چند دست لباس و یک گردن‌بند قیمتی به عنوان پیش‌کش، چشم همه به خصوص اقدس خانم را که در محفل حضور داشت کور کرد. من که دیگر خودم را تا یک قدمی قصر می‌دیدم چادر سفیدی بر سر انداختم تا در حضور همگان بله‌ی کش‌داری گفته و همه را خوشحال کنم اما همین که عاقد خواست شروع کند دسته‌ای از برادران وظیفه شناس کمیته، بدون دعوت، به خانه‌ی ما ریختند و آقای داماد را به همراه پدر و «زیبا خاتون» بردند... آدامه دارد.. 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کرونا از چین اومده ایران که مسلمون بشه 😄 اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
⚠️با کفر سر میز مذاکره نشستن، خصلت قاسطین و مارقین و ناکثین است..نه خصلت متقین 🌹 اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش چند سال قبل بی بی سی از نتایج جالب تحقیق بر روی فواید روزه و گرسنگی بر سلامتی ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
🌺 سجده‌های راهگشایِ شهید خرّازی... بی‌سیم‌چی حاج حسین بودم. یه وقت‌هایی که خبرهای خوب از خط می‌رسید، من به ایشون می‌گفتم. حاجی هم با شنیدنِ خبرِ خوب، به سجده می‌رفت و خدا رو شکر می‌کرد... هر چه خبر بهتر بود، سجده‌های حاج حسین خرازی هم طولانی‌تر می‌شد. گاهی هم دو رکعت نماز می‌خواند... 🌹 خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرّازی 📚منبع: یادگاران " کتاب شهید خرازی" ، صفحه 62 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
49.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سال‌های دور از خانه - قسمت 12 سریال نوستالژی دهه شصت ☺️ قسمتهای بعدی هم درج میشه کپی برای کانالدارها ممنوع رضایت نداریم❌ اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
جمله زیبایی که مفهوم ، ، رو برامون آشکار میکنه وقتی پدر 50 ساله‌ای از پسر پانزده ساله‌اش می‌خواهد که دو سال دیگر صبر کند تا صاحب اتومبیلی برای خودش شود، این فاصله ی 730 روزه، فقط 4 درصد عمر پدر را تشکیل می‌دهد اما این دو سال، 13 درصد از عمر پسر را در بر می‌گیرد. پس عجیب نیست اگر برای پسر، این مدت، سه یا چهار بار طولانی‌تر باشد. به همین صورت، دو ساعت از زندگی یک کودک 4 ساله، مساوی است با دوازده ساعت از زندگی مادر 24 ساله‌اش یعنی اگر از کودک بخواهیم که برای گرفتن یک آب نبات، دو ساعت صبر کند، مثل این است که از مادرش بخواهیم برای خوردن یک فنجان قهوه، دوازده ساعت انتظار بکشد. ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خودش صدامون میزنه متوجه هستید؟! خودِ ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گران قیمت ترین طالبی جهان که با موسیقی و ماساژ رشد داده شده است! - مالزی پ.ن یه دفعه بگین طالبی لوس و نونوره که لای پنبه بزرگ شده فقط مونده ببرنش مهمونی 😂 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم از معضلات قرنطینه! مادربزرگشو تکواندوکار کرده😂 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
شادی و نکات مومنانه
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ #داستان #وقتی_دری_به_تخته‌ای_بخورد #نفیسه_محمدی #طنز 4️⃣ قسمت چهارم ...
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ 5️⃣ قسمت پنجم ... از همین جا بود که زندگی من کاملاً به رنگ سیاه در آمد زیرا مادرم سق سیاه مرا مسبب این جریان می‌دانست و می‌گفت اگر من نفوس بد نزده بودم این‌طور نمی­شد. نیمه‌های شب پدر آزاد شد و به آغوش گرم خانواده برگشت و قضیه کاملاً روشن شد. گویا آقای داماد که اصلاً هم درستکار نبود، چند فقره دزدی از خانه‌ی اربابش داشت و زیبا هم در این امر او را یاری می‌کرد و البته مرا هم برای تکمیل کادر می‌خواستند. با این جریانات، پدرم تصمیم نهایی خود را گرفت و در خانه اعلام کرد که تا عید نوروز نیامده به روستای‌مان بر می‌گردیم. با این اولتیماتوم پدر همه مشغول جمع آوری وسایل شدیم که باز هم درخانه به صدا درآمد. دادا عروج به مادرم آرام خانم اعلام کرد که حتی اگر خواستگار هم بود راهش ندهد چه برسد به همسایه‌ها! اما پشت در کس دیگری بود، آن هم ارباب آقای درستکار! همان روز اثاث‌ها بار وانتی شد و در شب عید نوروز حرکت کردیم اما نه به سوی روستا بلکه به سمت خانه‌ی «بزرگ منش». آقای بزرگ منش که قبل از آن سابقه باغبانی پدر را داشت و کمی با هم آشنا بودند، از پدر خواسته بود که برای سرایداری و مراقبت از پدر پیرشان به منزل آنها اسباب کشی کنیم چرا که خودشان قصد سفر به خارج از کشور را داشتند و دنبال فرد مطمئنی می‌گشتند تا امور خانه را به او بسپارند که ناگهان به یاد پدرم می‌افتند که چقدر در خانه‌شان زحمت کشیده و در پاسگاه هم بزرگ منشی از خودش نشان داده و صبر پیشه کرده بود. پدرم در خانه‌ی جدید مسئول رسیدگی به باغچه‌ها و خرید خانه بود آن هم نه با سه‌چرخه بلکه با یک ماشین قدیمی که از اموال صاحبخانه، به پدرم بخشیده شد. مادرم هم با پخت غذاهای جور وا جور آقای بزرگ منش را که معروف به «آقا» بود و همیشه روی صندلی چرخدار می‌نشست، به یاد خاطرات خوشش می‌انداخت. من هم شب‌ها به مدت چهل و پنج دقیقه برای آقا کتاب می‌خواندم و در مورد نوشته‌هایم بحث می‌کردیم. بی‌بی هم گاهی به امامزاده می‌رفت و برای خوش‌بختی‌مان دعا می‌کرد. * * * سال‌های درازی از آن روزها می‌گذرد. اکنون من و همسرم، که قبلاً پرستار آقا بوده و دو فرزند شیطان و زبان درازم به همراه مادر و پدر و بی بی در عمارت انتهای باغ زندگی می‌کنیم. همسرم پس از کار در بیمارستان به حال آقا رسیدگی می‌کند من هم داستان‌ها و مقالات خودم را با صدای بلند زیر گوش آقا که حسابی پیر شده است می‌خوانم و با هم به نقد آن می‌پردازیم. همه از زندگی‌مان راضی هستیم اما در این سالها تنها یک چیز را خوب فهمیده‌ام آن هم اینکه اگر خدا بخواهد و دری به تخته‌ای بخورد و عدو هم سبب خیر شود همه چیز رو به راه می‌شود و می‌توانی به آرزوهایت برسی و زندگی زیبایی را برای خودت و دیگران رقم بزنی! روزگار همه خوش و خرم! پایان. 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
💥تولید کننده نوره زرنیخ دار درمانی💥 ⚡آماده همکاری با⚡ 💫 درمانگران 💫فروشندگان 🥰وپخش کنندگان فعال در زمینه طب سنتی اسلامی ◀️سفارشات و مشاوره. @Hosna62 https://eitaa.com/joinchat/1303707738Cf9968653b0 📱09196648848
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴گرفتن قدرت انتخاب از مردم ، یک نقشه انگلیسی است! حتما بببینید حاج اقا ایزد خواه روحانی خوب و معروف مشهدی☺️ ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
نیمه ی گمشده ی عزیز این ماه رمضونم میگذره و توی بی لیاقت پیدات نمی شه تا برات ازاین دلبریا بکنم 😒همانا که از زیانکارانی *جمعی از دختران هنرمند😜 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سنگاپور جنگل در شهر😍 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ روش صحیح توت خوردن یک عدد پارچه 3 نفر نیروی کار یک عدد تکان دهنده 2 عدد پارچه گیر اسرافم نمشه 😁 اویزون درخت بیچاره هم نمیشید ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
شادی و نکات مومنانه
#برگرفته از یه ماجرای واقعی #دختر_و_رازی_در_رستوران من یک دختر مذهبی هستم و خیلی پایبند عقاید اس
گفتم اجازه هست بیام داخل مادر جان؟ گفت بفرمایید دخترم منزل خودته رفتم داخل حالا مونده بودم چکار کنم چی باید بپرسم؟ یهو از دهنم در رفت گفتم پسرتون ماشالله اشپز کار درستیه مادر گفت بله اشپزی تو خانواده ما ارثیه خودمم دستپخت خوبی دارم با لبخند گفتم ژن خوب داره پس اقاپسرتون؟ یه آهی از ته دل کشید و گفت هعععییی گفتم مادر جان حرف بدی زدم ناراحت شدید؟ گفت اشپزیو از من به ارث برده که همه تعریف میکنن اما یک اخلاق بدی هم داره که من در عذابم پسر من دین و ایمون درست درمونی نداره اوائل کاهل نماز بود اما چند سالیه تارک الصلوه شده نه نمازی نه روزه ای نه اعتقادی میگه کی از اون دنیا خبر اورده؟ من خیلی رنج میکشم همیشه با دل شکسته م دعاش میکنم به خودش بیاد عاقبت بخیر بشه اینو از شوهر خدابیامرزم به ارث برده اونم نماز و دیانت درستی نداشت ادم خسیسی بود خدابیامرز این اخلاقاشم از باباش به ارث برده و سرشو به نشونه ناراحتی چندین بار تکون دادو اه کشید من در این لحظه دیگه حرفهای پیر زن رو نمیشنیدم دیگه فقط حرف پیر زن مثل یه صدای ضبط شده تو سرم میپیچید دین و ایمون درست درمونی نداره تارک الصلوه شده دین و ایمون درست درمونی نداره تارک الصلوه شده دین و ایمون درست درمونی نداره تارک الصلوه شده چشمم به دهن پیرزن یخ زده بود که با صدای پیر زن به خودم اومدم حس میکردم به جوابم رسیدم اومدم خداحافظی کنم پیر زن پرسید با پسرم کاری داشتی دخترم ؟ گفتم من حالم خوب نیست مادر جان میرم بااجازه تون تو کوچه بد جور ذهنم درگیر شده بود خدایا حکمتتو شکر که اینهمه کارات رو حساب و کتابه خدایا یعنی خوردن غذای یه ادم شل مذهب و تارک الصلوه این مدت توفیق نماز اول وقتو از من گرفته بود؟ یعنی اینقدر همه چیز در دنیا بهم گره خورده یعنی من که اینهمه مراقبم با خوردن دستپخت یک ادم بینماز از اون این حالت به من منتقل میشه؟ بد جور به دلم افتاده بود برم تمام جریانو با خود اون آشپز مطرح کنم دلمو به دریا زدمو و بلند شدم راه افتادم به سمت رستوران وارد رستوران که شدم دیدم صاحب رستوران فقط نشسته بود گفتم من میخوام با آشپزتون صحبت کنم گفت درباره چی دخترم ؟از غذای ما خوشتون نیومده؟ موندم چی بگم گفتم میخوام دستور فلان غذاشو بگیرم اخه خیلی خوشمزه میپزه لبخند رضایت به لبش اومد و گفت باشه الان صداش میکنم رفت و بعد چنددقیقه یک اقای سیه چرده ای با کلاه سفیدی که روی سرش بود و روپوش سفیدی دیدم به سمتم داره میاد یه لحظه شوک شدم الان از کجا شروع کنم چی بگم ؟ گفتم خدایا من میدونم حکمتی هست که من الان اینجام شک ندارم پس خودت کمکم کن اومد جلو گفت خانوم شما با بنده کار داشتید؟ گفتم بله بعد یه حال احوال مختصر گفتم من تو این شهر دانشجوام و از مشتریای پروپاقرص این رستوران و دستپخت خوب شما هستم گفت خواهش میکنم آبجی نوش جونتون گفتم..... دارد کانال اشپزی و نکات اسلامی متفاوت👇 🍎🍏🍎🍏🍎 @menoeslami