سفرعشق ؛ قسمت سی و یکم ؛ ۱۳۸۱/۸/۴ :
ساعت پنج عصر است و ما در حرکت به سمت نجف ، در تب و تابیم ...
مدیر کاروان ، توصیه هایی دارد که عجیب به نظر می رسد !
توصیه می کند در حرمین شریف نجف و کربلا ، به سر و سینه خود نزنید ، باید آهسته گریه کنید ...گاهی اتفاق افتاده ماموران حکومتی اجازه نداده اند که گروهی یا کاروانی به زیارت بروند و قبل از رسیدن به کربلا آنها را به ایران برگرداندند ! هیچ تعارفی هم با کسی ندارند ! "همه زیر لب به صدام نفرین می کنند ."
و همچنین اشاره می کند : بویژه اینکه کاروان ما کاروان جوانی است و برخی چفیه دارند ، این چفیه برای آنها پیام دارد و آنها منتظرند بهانه گیری و اذیت کنند .
غروب آفتاب است و خورشید در غرب ، زیبایی نخلستان را چند برابر کرده است . و شاید این همان نخلستانهایی باشد که با امیرالمومنین سَر و سِرّی داشته اند و بارها و بارها شاهد ناله ها و اشک های مولا بوده اند . یادآوری اذیت و آزار خاندان پیامبر توسط مردم نادان و اشک نیمه شب مولا ... قلبم را پُر از حُزن و اندوه ، می کند و اشکم را لبریز ...
#سفر_عشق31
@khodaye_man313